المائدة
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِن كُنتُم مَّرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 6 وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ 7 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ 8 وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۙ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ 9
پاک سازى جسم و جان
در این آیه، به مسأله لزوم طهارت براى انجام نماز، کیفیت وضو، قسمتى از چیزهائى که وضو را نقض مى کند و لزوم تیمم در موقع عدم وجدان آب و کیفیت تیمم و فلسفه آنها اشاره شده است.
از نگاه دیگر در آیات سابق، بحث هاى گوناگونى درباره «طیّبات جسمى و مواهب مادّى» مطرح شد، در این آیه به «طیّبات روح» و آنچه باعث پاکیزگى جان انسان مى گردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظه اى از احکام وضو، غسل و تیمم که موجب صفاى روح است، تشریح گردیده.
نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، احکام وضو را به این ترتیب بیان مى کند:
«اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که براى نماز به پا خاستید(1) صورت و دست هاى خود را تا آرنج بشوئید و قسمتى از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ).
گر چه در این قسمت از آیه، حدود صورت، که باید در وضو شسته شود توضیح داده نشده، ولى در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام) که وضوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مشروحاً بیان کرده اند، چنین استفاده مى شود:
1 ـ حدّ صورت از طرف طول از رستنگاه مو، تا چانه و از طرف عرض فاصله میان سر انگشت وسط و سر انگشت ابهام (انگشت شست)، ذکر شده و این در حقیقت توضیح همان معنائى است که از کلمه «وجه» در عرف فهمیده مى شود; زیرا وجه، همان قسمتى است که انسان به هنگام برخورد بر دیگرى با آن «مواجه» مى شود.
2 ـ حدّ دست که باید در وضو شسته شود، «تا آرنج» ذکر شده; زیرا «مرافق» جمع «مرفق» به معنى «آرنج» است، و چون هنگامى که گفته شود: دست را بشوئید ممکن است به ذهن چنین برسد که دست ها را تا مچ بشوئید; ـ زیرا غالباً این مقدار شسته مى شود ـ براى رفع این توهّم مى فرماید: «تا آرنج بشوئید» (اِلَى الْمَرْافِقِ).
و با این توضیح روشن مى شود: کلمه «اِلى» در آیه فوق، تنها براى بیان حدّ شستن است نه کیفیت شستن، که بعضى توهّم کرده اند و چنین پنداشته اند که آیه مى گوید: باید دست ها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشوئید (آن چنان که در میان جمعى از اهل تسنن رائج است).
این درست به آن مى ماند که: انسان به کارگرى سفارش مى کند دیوار اطاق را از کف اطاق تا یک متر، رنگ کند، بدیهى است منظور این نیست که دیوار از پائین به بالا رنگ شود، بلکه منظور این است که: این مقدار باید رنگ شود، نه بیشتر و نه کمتر.
بنابراین، فقط مقدارى که از دست باید شسته شود در آیه ذکر شده، و اما کیفیت آن در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده، آمده است و آن شستن از آرنج به طرف سر انگشتان است.
باید توجه داشت: «مِرفَق» هم باید در وضو شسته شود; زیرا در این گونه موارد به اصطلاح «غایت داخل در مغیّا است»، یعنى «حدّ» نیز داخل در حکم «محدود» است.(2)
3 ـ کلمه «ب» در «بِرُؤُوسِکُم» طبق صریح بعضى از روایات و تصریح بعضى از اهل لغت به معنى «تبعیض» مى باشد، یعنى «قسمتى» از سر را مسح کنید که در روایات ما محل آن به یک چهارم پیش سر، محدود شده، و باید قسمتى از این یک چهارم هر چند کم باشد با دست مسح کرد، بنابراین آنچه در میان بعضى از طوائف اهل تسنن معمول است که تمام سر و حتى گوش ها را مسح مى کنند، با مفهوم آیه سازگار نمى باشد.
4 ـ قرار گرفتن «أَرْجُلَکُم» در کنار «رُؤُوسِکُم» گواه بر این است که پاها نیز باید مسح شود نه این که: آن را بشویند (و اگر ملاحظه مى کنیم «أَرْجُلَکُم» به فتح لام قرائت شده، به خاطر آن است که عطف بر محل «بِرُؤُوسِکُم» است، نه عطف بر «وُجُوهِکُم»).(3)
5 ـ «کَعْب»، در لغت به معنى برآمدگى پشت پاها و هم به معنى مَفْصَل یعنى نقطه اى که استخوان ساق پا با استخوان کف پا مربوط مى شود: آمده است.(4)
پس از آن، به توضیح حکم غسل پرداخته، چنین مى فرماید: «و اگر جنب باشید غسل کنید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا).
روشن است: مراد از جمله «فَاطَّهَّرُوا» شستن تمام بدن مى باشد; زیرا اگر
شستن عضو خاصى لازم بود مى بایست نام آن برده شود، بنابراین هنگامى که مى گوید خود را شستشو دهید، مفهومش شستشوى تمام بدن است، نظیر این در سوره «نساء» آیه 43 نیز آمده است که مى گوید: «حَتّى تَغْتَسِلُوا».
«جُنُب» ـ همان طور که در جلد سوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 43 سوره «نساء» اشاره کرده ایم ـ «مصدرى» است که به معنى «اسم فاعل» آمده، و در اصل به معنى «دور شونده» است; زیرا ریشه اصلى آن «جنابت» به معنى «بُعد» و دورى است، و اگر شخص «جُنُب» به این عنوان نامیده مى شود به خاطر آن است که باید در آن حال، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى کند، و این کلمه (جُنُب) هم بر مفرد و هم بر جمع، هم بر مذکر و هم بر مؤنث اطلاق مى شود.
اطلاق «جار جنب» بر همسایه دور، به همین مناسبت است.
ضمناً ممکن است از این که قرآن مى گوید: به هنگام نماز اگر جُنُب هستید غسل کنید استفاده شود که: غسل جنابت جانشین وضو نیز مى شود.
آنگاه به بیان حکم تیمم پرداخته، مى فرماید: «و اگر از خواب برخاسته اید، قصد نماز دارید و بیمار یا مسافر باشید، و یا اگر از قضاى حاجت برگشته اید و یا آمیزش جنسى با زنان کرده اید و دسترسى به آب ندارید، با خاک پاکى تیمم کنید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً).
باید توجه داشت جمله ـ «أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ» و جمله «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» ـ همان طور که قبلاً هم اشاره کردیم ـ عطف بر آغاز آیه، یعنى جمله «اِذا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلوةِ» است، در حقیقت در آغاز آیه اشاره به مسأله خواب شده و در ذیل آیه اشاره به دو قسمت دیگر از موجبات وضو یا غسل گردیده است.
و اگر این دو جمله را عطف به «عَلى سَفَر» بگیریم، بدین گونه: یعنى «هرگاه پس از خواب خواستید نماز بخوانید، یا پس از بیدارى مریض بودید و خواستید نماز بخوانید و یا در سفر بودید و خواستید نماز بخوانید، یا از قضاى حاجت برگشته اید و خواستید نماز بخوانید و یا با زنان آمیزش جنسى داشته اید و خواستید نماز بخوانید و آب براى وضو و یا غسل در اختیار نداشتید، تیمم کنید».
اگر جملات را این گونه به یکدیگر عطف کنیم، دو اشکال در آیه تولید خواهد شد:
نخست این که: از قضاى حاجت برگشتن نمى تواند نقطه مقابل مرض یا مسافرت باشد، و لذا مجبوریم «أَو» را به معنى «واو» بگیریم (همان طور که جمعى از مفسرین گفته اند) و این کاملاً بر خلاف ظاهر است.
به علاوه، ذکر خصوص قضاء حاجت از میان موجبات وضو، بدون دلیل خواهد بود، اما اگر آن طور که گفتیم، آیه را تفسیر کنیم هیچ یک از این دو اشکال متوجه نخواهد شد (دقت کنید) (اگر چه ما هم مانند بسیارى از مفسران در جلد سوم، ذیل آیه 43 «نساء»، «أَوْ» را به معنى «واو» ذکر کردیم، ولى آنچه در اینجا گفته شد به نظر نزدیک تر مى باشد).
موضوع دیگر این که: در این آیه مسأله جنابت دو بار ذکر شده، که ممکن است براى تأکید باشد و نیز ممکن است کلمه «جنب» به معنى جنابت و احتلام در خواب، و «أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ» کنایه از جنابت به وسیله آمیزش جنسى باشد.
و اگر قیام در آیه را به معنى برخاستن از خواب تفسیر کنیم (همان طور که در روایات ائمه اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده و در خود آیه نیز قرینه اى بر آن وجود دارد) گواه بر این معنى خواهد بود (دقت کنید).
سپس طرز تیمم را اجمالاً بیان کرده، مى گوید: «به وسیله آن صورت و دست هاى خود را مسح کنید» (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ).
روشن است: منظور این نیست که چیزى از خاک بر دارند و به صورت و دست بکشند، بلکه منظور این است: پس از زدن دست بر خاک پاک، صورت و دست ها را مسح کنند، ولى بعضى از فقها به خاطر کلمه «مِنْهُ» گفته اند: باید حد اقل غبارى هر چند مختصر، به دست بچسبد.(5)
در پایان آیه، براى این که روشن شود هیچگونه سختگیرى در دستورات گذشته در کار نبوده، بلکه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهى تشریع شده است، مى فرماید: «خداوند نمى خواهد شما را به زحمت بیفکند، بلکه مى خواهد شما را پاکیزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند تا سپاس نعمت هاى او را بگوئید» (ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
در حقیقت جمله هاى فوق، بار دیگر این واقعیت را تأکید مى کند که: تمام دستورهاى الهى و برنامه هاى اسلامى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده، و به هیچ وجه هدف دیگرى در کار نبوده است، خداوند مى خواهد با این دستورها هم طهارت معنوى، و هم جسمانى براى مردم فراهم شود.
* * *
نکته ها:
1 ـ منظور از «صَعِـید» و «طَیِّب»
بسیارى از دانشمندان لغت براى «صَعِید» دو معنى ذکر کرده اند: یکى خاک و دیگرى تمام چیزهائى که سطح کره زمین را پوشانیده، اعم از خاک، ریگ، سنگ و غیره، و همین موضوع باعث اختلافِ نظر فقهاء در چیزى که تیمم بر آن جایز است شده، که:
آیا فقط تیمم بر خاک جایز است؟ و یا سنگ و شن و مانند آن نیز کفایت مى کند؟
ولى با توجه به ریشه لغوى کلمه «صَعِید» که همان «صعود و بالا قرار گرفتن» مى باشد، معنى دوم به ذهن نزدیک تر است.
«طَیِّب» به چیزهائى گفته مى شود که با طبع آدمى موافق باشد و در قرآن به بسیارى از موضوعات، اطلاق شده است (اَلْبَلَدُ الطَّیِّب ـ مساکن طیّبة ـ ریح طیّب ـ حیاة طیّبة و...) و هر چیز پاکیزه را نیز «طیّب» مى گویند; زیرا طبع آدمى ذاتاً از اشیاء ناپاک متنفر است. و از اینجا روشن مى شود که: خاکِ تیمم باید کاملاً پاک و پاکیزه باشد.
مخصوصاً در روایاتى که از پیشوایان اسلام به ما رسیده، روى این موضوع کراراً تکیه شده است، در روایتى چنین مى خوانیم:
نَهى أَمِیْرُ الْمُؤْمِنِیْنَ أَنْ یَتَیَمَّمَ الرَّجُلُ بِتُراب مِنْ أَثَرِ الطَّرِیْقِ: «على(علیه السلام) از تیمم کردن بر خاک هاى آلوده که در جاده ها است نهى فرمود».(6)
قابل توجه این که: تیمم اگر چه در قرآن و حدیث به معنى همین وظیفه مخصوص اسلامى است، ولى در لغت، به معنى «قصد کردن» است، در حقیقت قرآن مى گوید: به هنگامى که مى خواهید تیمم کنید باید تصمیم بگیرید قطعه زمین پاکى را از میان قطعات مختلف زمین انتخاب نموده و بر آن تیمم کنید.
قطعه اى که طبق مفهوم «صعید» که از ماده «صعود» است، روى زمین قرار گرفته، و در معرض ریزش باران ها و تابش آفتاب و وزش باد باشد.
روشن است چنین خاکى که زیر دست و پا نبوده و داراى این صفات است، نه تنها استفاده از آن بر خلاف بهداشت نیست، بلکه همان طور که در جلد سوم ذیل آیه 43 سوره «نساء» شرح دادیم، طبق گواهى دانشمندان، اثر میکروب کشى قابل ملاحظه اى دارد!
* * *
2 ـ فلسفه وضو و تیمم
درباره فلسفه «تیمم» در جلد سوم، ذیل آیه 43 سوره «نساء»، به طور فشرده به اندازه کافى بحث شد، اما درباره فلسفه «وضو»، شک نیست که وضو ـ نیز مانند تیمم ـ داراى دو فایده روشن است: فایده بهداشتى و فایده اخلاقى و معنوى.
از نظر بهداشتى، شستن صورت و دست ها آن هم پنج بار و یا لااقل سه بار در شبانه روز، اثر قابل ملاحظه اى در نظافت بدن دارد، به خصوص که این دو قسمت، با خوردن و آشامیدن ارتباط تام دارند، و مسح کردن سر و پشت پاها که شرط آن رسیدن آب به موها یا پوست تن است، سبب مى شود که این اعضا را نیز پاکیزه بداریم، و همان طور که در فلسفه غسل اشاره خواهیم کرد، تماس آب با پوست بدن، اثر خاصى در تعادل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک دارد.
و از نظر اخلاقى و معنوى، چون با قصد قربت و براى خدا انجام مى شود اثر تربیتى دارد، مخصوصاً که مفهوم کنائى آن این است: «از فرق تا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم» و این مؤید فلسفه اخلاقى و معنوى آن است.
در روایتى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم:
اِنَّما أُمِرَ بِالْوُضُوءِ وَ بُدِءَ بِهِ لاَِنْ یَکُونَ الْعَبْدُ طاهِراً اِذا قامَ بَیْنَ یَدَىِ الْجَبّارِ، عِنْدَ مُناجاتِهِ اِیّاهُ، مُطِیْعاً لَهُ فِیْما أَمَرَهُ، نَقِیّاً مِنَ الأَدْناسِ وَ النَّجاسَةِ، مَعَ ما فِیْهِ مِنْ ذَهابِ الْکَسَلِ، وَ طَرْدِ النُّعاسِ وَ تَزْکِیَةِ الْفُؤادِ لِلْقِیامِ بَیْنَ یَدَىِ الْجَبّارِ:
«براى این دستور به وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است که بندگان هنگامى که در پیشگاه خدا مى ایستند و با او مناجات مى کنند، پاک باشند، و دستورات او را به کار بندند، از آلودگى ها و نجاست ها بر کنار شوند، علاوه بر این وضو سبب مى شود که: آثار خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب براى قیام در پیشگاه خدا نور و صفا یابد».(7)
از توضیحاتى که درباره فلسفه غسل خواهیم گفت، فلسفه وضو نیز روشن تر مى شود.
* * *
3 ـ فلسفه غسل
بعضى مى پرسند: چرا اسلام دستور مى دهد: به هنگام جُنُب شدن تمام بدن را بشویند در حالى که فقط عضو معینى آلوده مى شود؟
و آیا میان بول کردن و خارج شدن مَنِى تفاوتى هست که در یکى فقط محل را باید شست و در دیگرى تمام بدن را؟
این سؤال یک پاسخ اجمالى دارد، و یک پاسخ مشروح:
پاسخ اجمالى آن این است که: خارج شدن منى از انسان، یک عمل موضعى نیست (مانند بول و سایر زوائد) به دلیل این که اثر آن در تمام بدن آشکار مى گردد، و تمام سلول هاى تن به دنبال خروج آن در یک حالت سستى مخصوص فرو مى روند، و این خود نشانه تأثیر آن روى تمام اجزاء بدن است.
توضیح این که:
طبق تحقیقات دانشمندان، در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتى وجود دارد که تمام فعالیت هاى بدن را کنترل مى کنند «اعصاب سمپاتیک» و «اعصاب پاراسمپاتیک»، این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاه ها و جهازات داخلى و خارجى گسترده اند، وظیفه «اعصاب سمپاتیک» «تند کردن» و به فعالیت واداشتن دستگاه هاى مختلف بدن است، و وظیفه «اعصاب پاراسمپاتیک» «کند کردن» فعالیت آنهاست، در واقع یکى نقش «گاز» اتومبیل و دیگرى نقش «ترمز» را دارد، و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتى، دستگاه هاى بدن به طور متعادل کار مى کنند.
گاهى جریان هائى در بدن رخ مى دهد که این تعادل را به هم مى زند، از جمله این جریان ها، مسأله «ارگاسم» (اوج لذت جنسى) است که معمولاً مقارن خروج منى صورت مى گیرد.
در این موقع سلسله اعصاب «پاراسمپاتیک» (اعصاب ترمز کننده) بر اعصاب «سمپاتیک» (اعصاب محرّک) پیشى مى گیرد و تعادل به شکل منفى به هم مى خورد.
این موضوع نیز ثابت شده است: از جمله امورى که مى تواند اعصاب سمپاتیک را به کار وادارد و تعادل از دست رفته را تأمین کند، تماس آب با بدن است و از آن جا که تأثیر «ارگاسم» روى تمام اعضاى بدن به طور محسوس دیده مى شود و تعادل این دو دسته اعصاب، در سراسر بدن به هم مى خورد، دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسى، یا خروج منى، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیات بخش آن، تعادل کامل در میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد.(8)
البته فایده غسل منحصر به این نیست، بلکه غسل کردن علاوه بر این یک نوع عبادت و پرستش نیز مى باشد، که اثرات اخلاقى آن قابل انکار نیست و به همین دلیل، اگر بدن را بدون قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشویند، غسل صحیح نیست.
در حقیقت به هنگام خروج منى یا آمیزش جنسى، هم روح متأثر مى شود و هم جسم، روح به سوى شهوات مادى کشیده مى شود، و جسم به سوى سستى و رکود، غسل جنابت که هم شستشوى جسم است و هم ـ به علت این که به قصد قربت انجام مى یابد ـ شستشوى جان، اثر دوگانه اى در آن واحد روى جسم و روح مى گذارد، روح را به سوى خدا و معنویت سوق مى دهد، و جسم را به سوى پاکى و نشاط و فعالیت.
از همه اینها گذشته، وجوب غسل جنابت یک الزام اسلامى براى پاک نگه داشتن بدن و رعایت بهداشت، در طول زندگى است; زیرا بسیارند کسانى که از نظافت خود غافل مى شوند، ولى این حکم اسلامى آنها را وادار مى کند در فواصل مختلفى خود را شستشو دهند و بدن را پاک نگاه دارند.
این موضوع، اختصاصى به مردم اعصار گذشته ندارد، در عصر و زمان ما نیز بسیارند کسانى که به علل مختلفى از نظافت و بهداشت تن غافلند. (البته این حکم، به صورت یک قانون کلّى و عمومى است، یعنى حتى کسى که تازه بدن خود را شسته نیز شامل مى شود).
مجموع جهات سه گانه فوق روشن مى سازد که: چرا باید به هنگام خروج منى (در خواب یا بیدارى) و همچنین آمیزش جنسى (اگر چه منى خارج نشود) غسل کرد و تمام بدن را شست.
* * *
4 ـ قاعده «لاحَرَج»
ضمناً باید توجه داشت: جمله ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج: «خداوند نمى خواهد تکلیف طاقت فرسائى بر دوش شما بگذارد»، گرچه در ذیل احکام مربوط به غسل و وضو و تیمم ذکر شده، اما یک قانون کلّى را بیان مى کند، که احکام الهى در هیچ مورد به صورت تکلیف شاق و طاقت فرسا نیست.
بنابراین، اگر مشاهده کنیم که پاره اى از تکالیف در مورد بعضى از اشخاص صورت مشقت بارى به خود مى گیرد و غیر قابل تحمل مى شود آن حکم در مورد آنها ـ به دلیل همین آیه ـ استثناء مى خورد و ساقط مى شود، مثلاً اگر روزه براى افرادى همچون پیرمردان و پیره زنان ناتوان و امثال آنها مشقت بار گردد، به دلیل همین آیه، روزه بر آنها واجب نیست.
البته نباید فراموش کرد که پاره اى از دستورات، ذاتاً مشکل است، و باید به خاطر مصالح مهمى که در کار است آن مشکلات را تحمل کرد، همانند: حکم جهاد با دشمنان حق.
این قانون کلّى در فقه اسلامى تحت عنوان قاعده «لاحَرَج» به عنوان یک اصل اساسى در ابواب مختلف، مورد استنادِ فقهاء مى باشد و احکام زیادى را از آن استنباط کرده اند.
* * *
1 ـ در روایات متعددى از امامان اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده که: منظور از جمله «قُمْتُم» (به پا خاستید) در اینجا برخاستن از خواب است، دقت در محتویات آیه نیز این معنى را تأیید مى کند، چون در جمله هاى بعد، هنگام بیان حکم تیمم مى فرماید: أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ: «یا کسى از شما از قضاى حاجت برگردد...» اگر آغاز آیه حکم تمام کسانى را که به اصطلاح بىوضو هستند بیان کند، عطف این جمله، آن هم به وسیله «أَو» با ظاهر آیه سازگار نیست; زیرا آن هم داخل در عنوان بىوضو است.
ولى در صورتى که آغاز آیه منحصراً بیان حال کسانى باشد که از خواب بیدار مى شوند و به اصطلاح تنها «حدث خواب» را بیان کند، این جمله کاملاً مفهوم خواهد داشت (دقت کنید).
2 ـ «سیبویه» که از ادباى مشهور لغت عرب است مى گوید: هر جا ما بعد «اِلى» و ما قبل آن از یک جنس باشند، ما بعد، داخل در حکم ما قبل است، و اگر از دو جنس باشند، خارج است (مثلاً اگر گفته شود: تا آخرین ساعت روز امساک کن، مفهومش این است که آخرین ساعت را نیز امساک کن و اگر گفته شود: تا اول شب امساک کن، مفهومش این است که: اول شب داخل در حکم نیسست) (المنار، جلد 6، صفحه 223).
3 ـ شک نیست که در میان «وُجُوهِکُم» و «أَرْجُلَکُم» فاصله نسبتاً بسیار است و لذا عطف بر آن بعید به نظر مى رسد، به علاوه جمع کثیرى از قراء نیز «أَرْجُلَکُم» را با کسره خوانده اند.
4 ـ در قاموس، «کعب» به سه معنى ذکر شده: «بر آمدگى پشت پا»، «مفصل» و «قوزک ها» که در دو طرف پا قرار دارند، اما با توضیحى که در سنت وارد شده، مسلّم است که منظور قوزک ها نیستند، ولى در این که: آیا منظور استخوان بر آمده پشت پا یا مَفْصَل است، در میان فقها اتفاق نظر نیست و در هر حال احتیاط آن است تا مَفْصَل مسح شود.
5 ـ درباره احکام تیمم و همچنین فلسفه این حکم اسلامى و این که نه تنها کارى ضد بهداشتى نیست، بلکه جنبه بهداشتى نیز دارد و همچنین معنى کلمه «غائِط» و مسائل دیگرى از این قبیل در جلد سوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 43 سوره «نساء» مشروحاً بحث کردیم.
6 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 2، صفحه 969 (جلد 3، صفحه 349، چاپ آل البیت) ـ «کافى»، جلد 3، صفحه 63، دار الکتب الاسلامیة ـ «تهذیب»، جلد 1، صفحه 187، دار الکتب الاسلامیة ـ «خلاف شیخ طوسى»، جلد 1، صفحه 164، مؤسسة النشر الاسلامى قم، طبع اول، 1417 هـ ق.
7 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 1، صفحه 257 (جلد 1، صفحه 367، چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 6، صفحه 64 و جلد 77، صفحه 234 ـ «میزان الحکمة»، جلد 4، صفحه 3563، دار الحدیث، طبع اول ـ«عیون اخبار الرضا(علیه السلام)»، جلد 1، صفحه 111، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1404 هـ ق.
8 ـ و این که مى بینیم در خبرى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اِنَّ الْجِنابَةَ خارِجَةٌ مِنْ کُلِّ جَسَدِهِ فَلِذلِکَ وَجَبَ عَلَیْهِ تَطْهِیْرُ جَسَدِهِ کُلِّهِ: «جنابت از تمام بدن بیرون مى آید و لذا باید تمام بدن را شست» گویا اشاره به همین موضوع است (وسائل الشیعه، جلد 1، صفحه 466 ـ جلد 2، صفحه 178، چاپ آل البیت ـ «من لایحضره الفقیه»، جلد 1، صفحه 76، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 6، صفحه 95 و جلد 78، صفحه 2).