الأنعام

وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ 119 وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ 120 وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ ۗ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ ۖ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ 121 أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 122 وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا ۖ وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ 123 وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ ۘ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ۗ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ 124

شأن نزول:

مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» مى نویسد: این آیه درباره «ولید بن مغیره» ـ که از سران معروف بت پرستان و به اصطلاح مغز متفکر آنها محسوب مى شد ـ نازل گردیده است.

او به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گفت: اگر نبوت راست باشد من به احراز این مقام از تو سزاوارترم; زیرا هم سنّم از تو بیشتر است و هم مالم!(3)

و بعضى گفته اند: درباره «ابوجهل» نازل شده است; زیرا او تصور مى کرد:

مسأله نبوت هم باید مرکز رقابت ها قرار گیرد.

او مى گفت: ما و قبیله «بنى عبد مناف» (طایفه پیامبر(صلى الله علیه وآله)) در همه چیز با هم رقابت داشتیم و همچون دو اسب مسابقه، دوش به دوش هم پیش مى رفتیم، تا این که آنها ادعا کردند پیامبرى از میان ما برخاسته که وحى به او مى شود.

ولى ممکن نیست ما به او ایمان بیاوریم مگر این که بر ما نیز وحى شود، همان طور که بر او وحى مى شود!!(4)

تفسیر:

انتخاب پیامبر به دست خدا است

در این آیه، اشاره اى کوتاه و پر معنى به طرز تفکر و ادعاهاى مضحک این سردمداران باطل و «أَکابِرِ مُجْرِمیِها» که در آیه قبل آمده بود، کرده، مى فرماید:

«هنگامى که آیه اى از طرف خدا براى هدایت آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز ایمان نمى آوریم مگر این که به ما نیز همان مقامات و آیاتى که به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود» (وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ).

آنها خیال مى کردند احراز مقام رسالت و رهبرى خلق، به سن و مال است و یا به رقابت هاى کودکانه قبایل، و خدا نیز موظف است رعایت این رقابت هاى مضحک و بى اساس را کرده و بر آن صحه بگذارد، رقابت هائى که از نهایت انحطاط فکرى و عدم درک مفهوم نبوت و رهبرى خلق، سرچشمه مى گیرد.

قرآن پاسخ روشنى به آنها مى دهد و مى فرماید: لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادى انتخاب کند! زیرا «خداوند از همه بهتر مى داند رسالت خود را در کجا قرار دهد» (اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ).

روشن است رسالت نه ارتباطى به سن و مال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز، آمادگى روحى، پاکى ضمیر، سجایاى اصیل انسانى، فکر بلند و اندیشه قوى، و بالاخره تقوا و پرهیزگارى فوق العاده اى در مرحله عصمت است، و وجود این صفات مخصوصاً آمادگى براى مقام عصمت چیزى است که جز خدا نمى داند، و چقدر فرق است میان این شرایط و میان آنچه آنها فکر مى کردند.

جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز، تمام صفات و برنامه هاى او، به جز وحى و تشریع را، دارد.

یعنى هم حافظ شرع و شریعت است، هم پاسدار مکتب و قوانین او، و هم رهبر معنوى و مادى مردم، لذا باید او هم داراى مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه باشد، تا بتواند رسالت خویش را به ثمر برساند و رهبرى، مطاع، و سرمشقى، مورد اعتماد گردد.

و به همین دلیل، انتخاب او نیز به دست خدا است و خدا مى داند این مقام را در چه جائى قرار دهد، نه خلق خدا و نه از طریق انتخاب مردم و شورا.

و در پایان آیه، سرنوشتى را که در انتظار این گونه مجرمان و رهبران پر ادعاى باطل است بیان کرده، مى فرماید: «به زودى این گنهکاران به خاطر مکر و فریبى که براى گمراه ساختن مردم به کار زدند، گرفتار کوچکى و حقارت در پیشگاه خدا و عذاب شدید خواهند شد» (سَیُصیبُ الَّذینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عَذابٌ شَدیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ).(5)

این خودخواهان مى خواستند با کارهاى خلاف خود، موقعیت و بزرگى خویش را حفظ کنند ولى خدا آنها را آن چنان «تحقیر» خواهد کرد که دردناک ترین شکنجه هاى روحى را احساس کنند.

به علاوه، چون سر و صداى آنها در راه باطل زیاد و تلاش آنها «شدید» بود کیفر و عذاب آنها نیز «شدید» و پر سر و صدا خواهد بود.

* * *


1 ـ «بحار الانوار»، جلد 7، صفحه 323، جلد 32، صفحه 238، جلد 43، صفحه 8، جلد 64، صفحات 73، 74 و 75، جلد 65، صفحه 355، جلد 70، صفحه 78، جلد 72، صفحه 201، جلد 84، صفحه 32، و جلد 110، صفحه 2 ـ «عیون اخبار الرضا(علیه السلام)»، جلد 1، صفحه 67، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1407 هـ ق ـ تفسیر «صافى»، جلد 5، صفحه 51، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «نورالثقلین»، جلد 5، صفحه 88، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «جامع البیان»، جلد 14، صفحه 61، دار الفکر بیروت، 1415 هـ ق ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 2، صفحه 575، دار المعرفة بیروت، 1412 هـ ق.

2 ـ به اصطلاح «لام» در اینجا لام عاقبت است که در قرآن نمونه هاى متعددى دارد.

3 ـ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 155، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 18، صفحه 235 ـ «مناقب آل ابى طالب»، جلد 1، صفحه 47، مطبعة محمّد کاظم الحیدرى، 1376 هـ ق ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 7، صفحه 80، مؤسسة التاریخ العربى بیروت، 1405 هـ ق ـ «زاد المسیر»، جلد 3، صفحه 81، دار الفکر بیروت، طبع اول، 1407 هـ ق.

4 ـ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 155، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 18، صفحه 235 ـ «مناقب آل ابى طالب»، جلد 1، صفحه 47، مطبعة محمّد کاظم الحیدرى، 1376 هـ ق ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 7، صفحه 80، مؤسسة التاریخ العربى بیروت، 1405 هـ ق ـ «زاد المسیر»، جلد 3، صفحه 81، دار الفکر بیروت، طبع اول، 1407 هـ ق.

5 ـ «اجرام» از ماده «جرم» در اصل، به معنى قطع کردن است و از آنجا که افراد گنهکار پیوندها را قطع مى کنند، و خود را از اطاعت فرمان خدا جدا مى سازند، این کلمه به «گناه» نیز اطلاق شده است، و در آن اشاره لطیفى به این حقیقت است که هر انسانى در ذات خود پیوندى با حق، و پاکى و عدالت دارد، و آلودگى به گناه در واقع جدائى از این فطرت الهى است.