الأنعام
۞ إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ 95 فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ۚ ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ 96 وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۗ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ 97 وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ ۗ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ 98 وَهُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ ۗ انظُرُوا إِلَىٰ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكُمْ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ 99 وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ ۖ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ 100 بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ ۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 101
شکافنده صبح
بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و دلائل توحید را در ضمن عبارات جالب و نمونه هاى زنده اى از اسرار کائنات و نظام آفرینش و شگفتى هاى خلقت، شرح مى دهد.
در آیه اول، به سه قسمت از این شگفتى ها که در زمین است اشاره شده و در آیه دوم به سه قسمت از پدیده هاى آسمانى.
نخست مى فرماید: «خداوند شکافنده دانه و هسته است» (إِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى).
«فالِق» از ماده «فَلْق» (بر وزن فرق) به معنى شکافتن چیزى و جدا کردن بعضى از بعض دیگر است.(1)
«حَبّ» و «حَبّة» به معنى دانه هاى خوراکى و غذائى است، مثل گندم و جو و آنچه که قابل درو کردن است.(2)
ولى گاهى به دانه هاى دیگر گیاهان نیز گفته مى شود.
«نَوى» به معنى هسته است، و این که: بعضى گفته اند: مخصوص هسته خرما است، شاید به خاطر این بوده که عرب به واسطه شرائط خاص محیطش هنگامى که این کلمه را به کار مى برد، فکرش متوجه هسته خرما مى شد.
اکنون ببینیم چه نکته اى در این تعبیر نهفته شده است.
باید توجه داشت: مهم ترین لحظه، در حیات یک گیاه، همان لحظه شکافتن دانه و هسته است که همانند لحظه تولد یک طفل، زمان انتقال از یک عالم به عالم دیگر محسوب مى شود، و مهم ترین تحول در زندگى او در این لحظه رخ مى دهد.
جالب این که: دانه و هسته گیاهان، غالباً بسیار محکمند، یک نگاه به هسته خرما و میوه هائى مانند هلو و شفتالو و دانه هاى محکم بعضى از حبوبات نشان مى دهد که: چگونه آن نطفه حیاتى که در حقیقت، نهال و درخت کوچکى است در دژى فوق العاده محکم محاصره شده است.
ولى دستگاه آفرینش آن چنان خاصیت تسلیم و نرمش به این دژ نفوذناپذیر، و آن چنان قدرت و نیرو به آن جوانه بسیار لطیف و ظریفى که در درون هسته و دانه پرورش مى یابد، مى دهد که بتواند دیواره آن را بشکافد و از میان آن قد برافرازد، به راستى این حادثه در جهان گیاهان، حادثه شگرفى است که قرآن به عنوان یک نشانه توحید انگشت روى آن گذاشته است.
سپس مى فرماید: «موجود زنده را از مرده بیرون مى فرستد، و موجودات مرده را از زنده» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ).
این جمله که نظیر آن در قرآن کراراً دیده مى شود، در حقیقت اشاره به نظام مرگ و حیات و تبدیل یکى به دیگرى است.
گاهى از مواد آلى بى جان انواع چهره هاى حیات و زندگى در دل اقیانوس ها، اعماق جنگل ها، صحراها و بیابان ها بیرون مى فرستد و از ترکیب موادى که هر کدام به تنهائى سم کشنده اى هستند مواد حیات بخش مى سازد.
و گاهى به عکس، با دگرگونى مختصرى موجودات زنده نیرومند و پر قدرت را به موجود بى جانى تبدیل مى کند.
مسأله حیات و زندگى موجودات زنده، اعم از گیاهى و حیوانى، از پیچیده ترین مسائلى است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روى اسرار آن بردارد و به مخفیگاه آن گام بگذارد که چگونه عناصر طبیعى و مواد آلى با یک جهش عظیم، تبدیل به یک موجود زنده مى شوند.
ممکن است یک روز بشر بتواند با استفاده از ترکیبات مختلف طبیعى در تحت شرائط بسیار پیچیده اى موجود زنده اى به صورت مونتاژ کردن اجزاى یک ماشین که از پیش ساخته شده است، بسازد.
ولى نه عجز و ناتوانى امروز بشر و نه توانائى احتمالى او در آینده بر این کار، هیچ یک نمى تواند از اهمیت موضوع حیات و حکایت نظام پیچیده آن از یک مبدأ عالم و قادر بکاهد.
لذا مى بینیم قرآن براى اثبات وجود خدا بارها روى این مسأله تکیه کرده است، و پیامبران بزرگى همچون ابراهیم و موسى(علیهما السلام) در برابر گردنکشانى همچون نمرود و فرعون، به وسیله پدیده حیات و حکایت آن از وجود مبدأ قادر و حکیم جهان استدلال مى کردند.
ابراهیم(علیه السلام) به نمرود مى گوید: رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ: «خداى من کسى است که حیات مى بخشد و مى میراند».(3)
و موسى(علیه السلام) در برابر فرعون مى گوید: وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَبات شَتـّى: «پروردگار من کسى است که از آسمان آبى فرو فرستاد و زوج هائى از انواع گیاهان به وجود آورد».(4)
البته نباید فراموش کرد که: پیدایش موجودات زنده از مواد بى جان، تنها در آغاز پیدایش حیات در روى زمین نبوده، هم اکنون نیز با جذب آب و مواد دیگر به سلول هاى موجودات زنده در حقیقت، لباس حیات در اندام این موجودات بى جان پوشانیده مى شود.
بنابراین، قانونى که در علوم طبیعى امروز مسلّم است که مى گوید: در شرائط امروز زمین، هیچ موجود بى جانى تبدیل به موجود جاندار نمى شود و هر کجا موجود زنده اى پیدا شود حتماً از تخم موجود زنده دیگرى بوده است، هیچ گونه منافاتى با آنچه گفتیم ندارد (دقت کنید).
از روایاتى که در تفسیر این آیه، یا آیات مشابه آن از امامان اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده است استفاده مى شود که منظور از حیات و مرگ در این آیه، تنها حیات و مرگ مادّى نیست، بلکه حیات و مرگ معنوى را نیز در بر مى گیرد.(5)
افراد با ایمانى را مى بینیم که از پدرانى بى ایمان به وجود مى آیند، و افراد شرور، آلوده و بى ایمانى را مشاهده مى کنیم که از نسل افراد پاکند، و قانون وراثت را با اراده و اختیار خود نقض مى کنند که این خود یکى دیگر از نشانه هاى عظمت آفریدگار است که چنین قدرت اراده اى به انسان بخشیده است.
نکته دیگرى که توجه به آن در اینجا لازم است این است: «یُخْرِجُ» که فعل مضارع است همانند «مخرج» که اسم فاعل است دلالت بر استمرار دارد، یعنى نظام پیدایش حیات از موجودات مرده، و پیدایش مردگان از موجودات زنده، یک نظام دائمى و عمومى در جهان آفرینش است.
و در پایان آیه به عنوان تأکید و تحکیم مطلب مى فرماید: «این است خداى شما و این است آثار قدرت و علم بى پایان او، با این حال، چگونه از حق منحرف مى شوید و شما را به راه باطل مى کشانند»؟ (ذلِکُمُ اللّهُ فَأَنـّى تُؤْفَکُونَ).
* * *
در آیه دوم ـ همان طور که گفتیم ـ به سه نعمت از نعمت هاى جوّى و آسمانى اشاره شده است.
نخست مى فرماید: «خداوند شکافنده صبح است» (فالِقُ الإِصْباحِ).
«فَلْق» (بر وزن خلق) در اصل، به معنى شکافتن است، و این که صبح را «فَلَق» مى گویند نیز به همین مناسبت مى باشد، «اصباح» و «صبح» هر دو به یک معنى است.
تعبیر بالا از تعبیرهاى بسیار زیبائى است که در اینجا به کار رفته است; زیرا تاریکى شب به پرده ضخیمى تشبیه شده که روشنائى سپیده دم آن را چاک زده از هم مى شکافد، و این موضوع هم درباره صبح صادق تطبیق مى کند و هم صبح کاذب;
زیرا کاذب به روشنائى کم رنگى گفته مى شود که در آخر شب به صورت عمودى از مشرق در آسمان پاشیده مى شود و همچون شکافى است که از طرف شرق به غرب در خیمه تاریک و سیاه شب پدید مى آید.
و صبح صادق که بعد از آن طلوع مى کند به شکل نوار سفید، درخشان و زیبائى است که در آغاز در پهنه افق مشرق آشکار مى شود، گوئى چادر سیاه شب را از طرف پائین در امتداد شمال و جنوب شکافته و پیش مى رود و تدریجاً بالا آمده و سراسر آسمان را فرا مى گیرد.
قرآن علاوه بر این که: کراراً روى نعمت نور و ظلمت و شب و روز تکیه کرده، در اینجا روى مسأله طلوع صبح تکیه مى کند که یکى از نعمت هاى بزرگ پروردگار است; زیرا مى دانیم این پدیده آسمانى نتیجه وجود جوّ زمین (یعنى قشر ضخیم هوا که دور تا دور این کره را پوشانیده) مى باشد.
اگر اطراف کره زمین همانند کره ماه جوّى وجود نداشت، نه بین الطلوعین و فلق وجود داشت و نه سپیدى آغاز شب و شفق.
بلکه آفتاب همانند یک میهمان ناخوانده بدون هیچ مقدمه سر از افق مشرق بر مى داشت، نور خیره کننده خود را در چشم هائى که به تاریکى شب عادت کرده بود فوراً مى پاشید، و به هنگام غروب مانند یک مجرم فرارى، یک مرتبه از نظرها پنهان مى شد و در یک لحظه تاریکى و ظلمت وحشتناکى همه جا را فرا مى گرفت.
اما وجود جوّ زمین و فاصله اى که در میان تاریکى شب، و روشنائى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدریجاً براى پذیرا شدن هر یک از این دو پدیده متضاد آماده مى سازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدریجى و ملایم و کاملاً مطبوع و قابل تحمل انجام مى گردد.
بسیار دیده ایم هنگام شب در یک اطاق پر نور که در یک لحظه چراغ خاموش مى شود چه حالت ناراحت کننده اى به همه دست مى دهد و اگر این خاموشى ساعتى طول بکشد، هنگامى که چراغ بدون مقدمه روشن مى شود باز حالت ناراحتى تازه اى به همه دست مى دهد.
نور خیره کننده چراغ چشم را مى آزارد و براى دیدن اشیاء اطراف، دچار زحمت مى شویم و اگر این موضوع تکرار شود، مسلّماً براى چشم زیان بخش خواهد بود، شکافنده صبح این مشکل را به صورت بسیار عالى براى بشر حل کرده است.(6)
ولى براى این که تصور نشود شکافتن صبح دلیل این است که تاریکى و ظلمت شب، چیز نامطلوب و یا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله مى فرماید: «خداوند شب را مایه آرامش قرار داد» (وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً).
این موضوع مسلّم است که انسان در برابر نور و روشنائى تمایل به تلاش و کوشش دارد، جریان خون متوجه سطح بدن مى شود، و تمام سلول ها آماده فعالیت مى گردند، و به همین دلیل خواب در برابر نور، چندان آرام بخش نیست.
ولى هر قدر محیط تاریک بوده باشد، خواب عمیق تر و آرامبخش تر است; زیرا در تاریکى خون متوجه درون بدن مى گردد و به طور کلّى سلول ها در یک آرامى و استراحت فرو مى روند، به همین دلیل در جهان طبیعت نه تنها حیوانات بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکى شب، به خواب فرو مى روند و با نخستین اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعالیت را شروع مى کنند.
به عکس دنیاى ماشینى که شب را تا بعد از نیمه بیدار مى مانند، و روز را تا مدت زیادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مى روند، و نشاط و سلامت خود را از دست مى دهند.
در احادیثى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده، دستورهائى مى خوانیم که همه با روح این مطلب سازگار است، از جمله در «نهج البلاغه» از على(علیه السلام) نقل شده که: به یکى از دوستان خود دستور داد در آغاز شب هرگز به سیر خود ادامه مده; زیرا خداوند شب را براى آرامش قرار داده است و آن را وقت اقامت ـ نه کوچ کردن ـ قرار داده، در شب بدن خود را آرام بدار و استراحت کن.(7)
در حدیثى که در «کافى» از امام باقر(علیه السلام) نقل شده مى خوانیم: تَزَوَّجْ بِاللَّیْلِ فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَهُ سَکَناً: «مراسم ازدواج را در شب قرار ده; زیرا شب مایه آرامش است»، همان طور که ازدواج و آمیزش صحیح جنسى نیز آرام بخش است.(8)
و نیز در کتاب «کافى» مى خوانیم: امام على بن الحسین(علیه السلام) به خدمتکاران دستور مى داد: هرگز به هنگام شب و قبل از طلوع فجر، حیوانات را ذبح نکنند و مى فرمود: إِنَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً لِکُلِّ شَىْء: «خداوند شب را براى همه چیز مایه آرامش قرار داده است».(9)
سپس به سومین نعمت و نشانه عظمت خود اشاره کرده، مى فرماید: «و خورشید و ماه را وسیله حساب در زندگى شما قرار داد» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً).
«حُسْبان» (بر وزن لقمان) مصدر، از ماده «حساب»، به معنى حساب کردن است، و در اینجا ممکن است منظور این بوده باشد که گردش منظم و سیر مرتب این دو کره آسمانى (البته منظور از حرکت آن، در نظر ما است که ناشى از حرکت زمین است) موجب مى شود که شما بتوانید برنامه هاى مختلف زندگى خود را تحت نظام و حساب در آورید (همان طور که در تفسیر بالا ذکر کردیم).
بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند: منظور از جمله بالا این است که خود این دو کره آسمان، تحت نظام و حساب و برنامه است.
بنابراین، در صورت اول اشاره به یکى از نعمت هاى خداوند است براى انسان ها، و در صورت دوم اشاره به یکى از نشانه هاى توحید و دلائل اثبات وجود خدا است.
و ممکن است اشاره به هر دو معنى بوده باشد.
در هر صورت، این موضوع، بسیار جالب توجه است که میلیون ها سال کره زمین به دور خورشید، و ماه به دور زمین گردش مى کند، و بر اثر آن قرص آفتاب در برابر برج هاى دوازده گانه فلکى در نظر ما زمینیان گردش مى نماید، و قرص ماه با هلال منظم خود و تغییر تدریجى و نوسان مرتب ظاهر مى شود، این گردش به قدرى حساب شده است که حتى لحظه اى پس و پیش نمى شود.
اگر طول مسیر زمین را به دور خورشید در نظر بگیریم که در یک مدار بیضى شکل که شعاع متوسط آن 150 ملیون کیلومتر است مى گردد، با آن نیروى عظیم جاذبه آفتاب، و همچنین کره ماه که در هر ماه مسیر دایره مانند خود را با شعاع متوسط 384 هزار کیلومتر طى مى کند و نیروى عظیم جاذبه زمین دائماً آن را به سوى خود مى کشد.
آنگاه متوجه خواهیم شد که چه تعادل دقیقى در میان نیروى جاذبه این کرات از یکسو، و نیروى گریز از مرکز آنها از سوى دیگر، برقرار شده که در سیر منظم آنها لحظه اى وقفه یا کم و زیاد ایجاد نمى کند، و این ممکن نیست مگر در سایه یک علم و قدرت بى انتها که هم طرح آن را بریزد و هم آن را دقیقاً اجرا کند.
و لذا در پایان آیه مى فرماید: «این اندازه گیرى خداوندى است که هم توانا است و هم دانا» (ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ).
* * *
1 و 2 ـ «مفردات راغب».
3 ـ بقره، آیه 258.
4 ـ طه، آیه 53.
5 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 5، باب طینة المؤمن و الکافر، دار الکتب الاسلامیة ـ تفسیر «برهان»، جلد 1، صفحه 543 ـ «بحار الانوار»، جلد 64، صفحه 77، باب 3: طینة المؤمن و خروجه من الکافر، و صفحه 88 ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 154، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «نورالثقلین»، جلد 1، صفحات 265 و 764، و جلد 4، صفحه 393، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم،
1412 هـ ق ـ «المیزان»، جلد 7، صفحه 308، انتشارات جامعه مدرسین قم.
6 ـ علماى هیئت مى گویند: طلوع صبح، هنگامى شروع مى شود که خورشید در سمت مشرق به 18 درجه فاصله به افق برسد و هنگامى تاریکى شب همه جا را مى پوشاند و شفق ناپدید مى گردد که خورشید در سمت مغرب به همان 18 درجه زیر افق برسد.
7 ـ «نهج البلاغه» بخش نامه ها، نامه 12.
8 ـ «کافى»، جلد 5، صفحه 367، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 20، صفحه 91، چاپ آل البیت ـ «عوالى اللآلى»، جلد 3، صفحه 303، انتشارات سیّد الشهداء قم، 1405 هـ ق ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 141، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «نورالثقلین»، جلد 1، صفحه 750، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.
9 ـ «کافى»، جلد 6، صفحه 236، دار الکتب الاسلامیة ـ «تهذیب»، جلد 9، صفحه 60، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 24، صفحه 41، چاپ آل البیت.