المعارج
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ 35 وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ 36 لَّا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ 37 فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ 38 وَمَا لَا تُبْصِرُونَ 39 إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ 40 وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ ۚ قَلِيلًا مَّا تُؤْمِنُونَ 41 وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ ۚ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ 42 تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ 43 وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ 44 لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ 45 ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ 46 فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ 47 وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ 48 وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ 49 وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ 50 وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ 51 فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ 52 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ 1 لِّلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ 2 مِّنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ 3 تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ 4 فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا 5 إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا 6 وَنَرَاهُ قَرِيبًا 7 يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاءُ كَالْمُهْلِ 8 وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ 9 وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا 10
1سَأَلَ سائلُ بِعَذَاب وَاقِع
2لِّلْکفِرِینَ لَیْس لَهُ دَافِعٌ
3مِّنَ اللَّهِ ذِى الْمَعَارِجِ
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 ـ تقاضا کننده اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد!
2 ـ این عذاب کافران است، و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند.
3 ـ از سوى خداوند صاحب فضائل و مواهب!
شأن نزول:
بسیارى از مفسران و ارباب حدیث، شأنِ نزولى براى این آیات نقل کرده اند که، حاصل آن چنین است:
«هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) على(علیه السلام) را در روزِ «غدیر خم» به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ: «هر کس من مولى و ولى او هستم، على، مولى و ولى او است»، چیزى نگذشت که این مسأله در بلاد و شهرها منتشر شد. «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده، عرض کرد:
«تو به ما دستور دادى: شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم، ما هم شهادت دادیم، آن گاه، دستور به جهاد، حج، روزه، نماز و زکات دادى، ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما به اینها راضى نشدى تا این که این جوان (اشاره به على(علیه السلام) است) را به جانشینى خود منصوب کردى، و گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ».
آیا این سخنى است از ناحیه خودت، یا از سوى خدا؟!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «قسم به خدائى که معبودى جز او نیست، این از ناحیه خدا است».
«نعمان» روى بر گرداند، در حالى که مى گفت: اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران»!.
اینجا بود که: سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا بود که آیه «سَأَلَ سائلُ بِعَذَاب وَاقِع * لِّلْکفِرِینَ لَیْس لَهُ دَافِعٌ» نازل گشت».
آنچه گفتیم، مضمونِ عبارتى است که در «مجمع البیان» از «ابوالقاسم حَسَکانى»، با سلسله سندش از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(1)
همین مضمون را بسیارى از مفسران «اهل سنت»، و رواتِ حدیث، با مختصرى تفاوت نقل کرده اند.
مرحوم «علامه امینى» در «الغدیر»، آن را از سى نفر از علماى معروف اهل سنت نقل مى کند (با ذکر مدرک و نقل عین عبارت) از جمله:
تفسیر «غریب القرآن» «حافظ ابو عبید هروى».
تفسیر «شفاء الصدورِ» «ابوبکر نقاش موصلى».
تفسیر «الکشف و البیانِ» «ابو اسحاق ثعالبى».
تفسیر «ابوبکر یحیى القرطبى».
«تذکره» «ابو اسحاق ثعلبى».
کتاب «فرائد السمطینِ» «حموینى».
کتاب «درر السمطینِ» «شیخ محمّد زرندى».
تفسیر «سراج المنیرِ» «شمس الدین شافعى».
کتاب «سیره حلبى».
کتاب «نور الابصارِ» «سید مؤمن شبلنجى».
و کتاب «شرح جامع الصغیر سیوطى» از «شمس الدین الشافعى».
و غیر اینها.(2)
در بسیارى از این کتب، تصریح شده که آیات فوق، در همین رابطه نازل شده است، البته درباره این که این شخص «حارث بن نعمان» بوده یا «جابر بن نذر» یا «نعمان بن حارث فهرى» اختلاف است، و مى دانیم: این امر تأثیرى در اصل مطلب ندارد.
البته، بعضى از مفسران یا محدثانى که فضائل على(علیه السلام) را با ناخشنودى مى پذیرند، ایرادهاى مختلفى بر این شأن نزول گرفته اند، که در پایانِ بحث تفسیرى به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد.
* * *
تفسیر:
عذاب فورى
سوره «معارج» از اینجا آغاز مى شود که: مى فرماید: «تقاضا کننده اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد» (سَأَلَ سائلُ بِعَذَاب وَاقِع).
این تقاضا کننده، همان گونه که در شأن نزول گفتیم، به هنگام منصوب شدن على(علیه السلام) به مقام خلافت و ولایت در «غدیر خم» و پخش شدن این خبر در شهرها بعضى بسیار خشمگین شدند، و خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمده، گفت: «آیا این از ناحیه تو است، یا از ناحیه خداوند»؟! و پیامبر(صلى الله علیه وآله) صریحاً فرمود: «از ناحیه خدا است».
او بیشتر ناراحت شد، و گفت: «خداوندا! اگر این حق است و از ناحیه تو است، سنگى از آسمان بر ما فرود آور»! و در این هنگام، سنگى فرود آمده، بر سر او خورد و او را کشت.(3)
در برابر این تفسیر، تفسیر دیگرى است که از این کلى تر است! مطابق این تفسیر، منظور این است: کسى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) سؤال کرد: «این عذابى که تو مى گوئى بر چه کسى واقع مى شود»؟ و آیه بعد جواب مى دهد: «براى کافرین خواهد بود».
و مطابق تفسیر سومى، این سؤال کننده پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که تقاضاى عذاب براى کفار کرد و نازل شد.
ولى، تفسیر اول، علاوه بر این که با خودِ آیه سازگارتر است، دقیقاً منطبق بر روایات متعددى است که در شأن نزول وارد شده.
* * *
آن گاه مى افزاید: «این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمى تواند از آن جلوگیرى کند» (لِّلْکفِرِینَ لَیْس لَهُ دَافِعٌ).(4)
* * *
و در آیه بعد، به کسى که این عذاب از ناحیه او است اشاره کرده، مى گوید: «این عذاب از سوى خداوند صاحب فضائل و مواهب است» (مِّنَ اللَّهِ ذِى الْمَعَارِجِ).
«معارج» جمع «مَعْرَج»، به معنى پله یا جائى است که از آنجا صعود مى کنند، و از آنجا که خداوند، مقامات و مواهب مختلفى دارد، که افراد با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى روند، خداوند به «ذى المعارج» توصیف شده است.
این فرشتگانند که مأموریت عذاب کافران و مجرمان دارند، و همانها بودند که: بر «ابراهیم خلیل»(علیه السلام) نازل شدند، و به او خبر دادند: «ما مأمور نابودى «قوم لوط» هستیم»، و صبحگاهان، شهرهاى آن قوم آلوده و ننگین را زیر و رو کردند(5)همان ها، مأموریتِ عذاب را درباره مجرمان دیگر نیز انجام مى دهند.
بعضى از مفسران، «معارج» را به معنى پله ها و درجات و بعضى به معنى «فرشتگان» تفسیر کرده اند، ولى، معنىِ اول مناسب تر است.
* * *
نکته:
اشکالات واهى بهانه جویان!
معمولاً، در مواردى که آیات قرآن یا روایات، اشاره به فضائلِ خاصى درباره امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى کند، بعضى اصرار دارند تا آنجا که مى توانند مطلب را نادیده گرفته، یا توجیه انحرافى کنند، و با دقت و وسوسه خاصى مسأله را تعقیب نمایند، در حالى که ،اگر این فضائل براى دیگران باشد، با سماحت و سهولت و آسانى از آن مى گذرند!.
نمونه زنده این کلام، اشکالات هفتگانه اى است که «ابن تیمیه» در کتاب «منهاج السنة» در مورد احادیثى که در شأن نزول آیات فوق آمده است، بیان کرده، که ما به طور فشرده به بیان آن مى پردازیم:
1 ـ «داستان غدیر»، بعد از بازگشت پیامبر(صلى الله علیه وآله) از «حجة الوداع» یعنى در سال دهم هجرت، واقع شد، در حالى که، سوره «معارج» از سوره هاى «مکّى» است که قبل از هجرت نازل شده است.
پاسخ: همان گونه که قبلاً نیز اشاره کردیم: بسیارى از سوره ها به نام «مکّى» نامیده مى شود، در حالى که بعضى از آیات نخستین آن، طبق تصریح مفسران، در «مدینه» نازل شده، و به عکس، سوره هائى است که رسماً «مدنى» نامیده مى شود، ولى بعضى از آیات آن در «مکّه» نازل گشته است.
2 ـ در این حدیث آمده است: «حارث بن نعمان» در «ابطح» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید، و مى دانیم: «ابطح دره اى است در مکّه»، و این با نزول آیه بعد از «داستان غدیر» مناسب نیست.
پاسخ: «اولاً» تعبیر به «ابطح» فقط در بعضى از روایات است، نه در همه روایات، و «ثانیاً»، «ابطح» و «بطحاء» به معنى هر زمین شنزارى است که سیل از آن جارى مى شود، و اتفاقاً در سرزمین «مدینه» نیز مناطقى وجود دارد، که آن را «ابطح» یا «بطحاء» مى نامند، و در اشعار عرب و روایات، بسیار به آن اشاره شده است.
3 ـ آیه «وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ»(6) مسلماً بعد از «جنگ بدر» نازل شده، و سال ها قبل از «داستان غدیر» است.
پاسخ: کسى نگفته است: شأن نزول آن آیه، داستان غدیر است بلکه، سخن در آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع» مى باشد.
و اما آیه 32 سوره «انفال» چیزى است که «حارث بن نعمان» از آن در کلام خود استفاده کرد و این ربطى به شأن نزول ندارد، ولى تعصب هاى افراطى سبب مى شود که انسان از چنین مطلب روشنى غافل گردد.
4 ـ قرآن مجید، مى گوید: وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ:
«خداوند آنها را عذاب نمى کند در حالى که تو در میان آنها هستى، و خداوند آنها را عذاب نمى کند در حالى که استغفار مى کنند».(7)
این آیه مى گوید: «با وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز عذابى نازل نخواهد شد».
پاسخ: آنچه قابل قبول است این که: عذاب عمومى و دسته جمعى، به خاطر پیامبر(صلى الله علیه وآله) وجود نداشت، ولى عذاب هاى خصوصى و شخصى کراراً بر افراد نازل شد، چنان که تاریخ اسلام گواه است که افراد متعددى مانند: «ابو زمعه» و «مالک بن طلاله» و «حکم بن ابى العاص» و غیر آنها، به خاطر نفرین پیامبر(صلى الله علیه وآله)یا بدون آن، گرفتار عذاب شدند.
علاوه بر این، آیه مورد استشهاد، تفسیرهاى دیگرى نیز دارد که طبق آن، استدلال به آن در اینجا ممکن نیست.(8)
5 ـ اگر چنین شأن نزولى صحیح بود، باید مانند داستان «اصحاب الفیل» معروف شود.
پاسخ: این شأن نزول به قدر کافى مشهور و معروف است و در بالا اشاره کردیم که حداقل در سى کتاب از کتب تفسیر و حدیث آمده، وانگهى عجیب است: انتظار داشته باشیم یک حادثه شخصى، همانند یک حادثه عمومى مثل داستان «اصحاب الفیل» انعکاس یابد; چرا که آن داستان جنبه همگانى داشت، سر تا سر «مکّه» را گرفته بود و یک لشکر بزرگ طى آن نابود گشت، ولى داستان «حارث بن نعمان» تنها مربوط به یک نفر است!
6 ـ از این حدیث استفاده مى شود: «حارث بن نعمان» مبانى اسلام را قبول داشت، چگونه ممکن است یک مسلمان در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به چنین عذابى گرفتار شود؟
پاسخ: این ایراد نیز ناشى از تعصب شدید است; زیرا احادیث فوق به خوبى نشان مى دهد: او نه تنها گفته پیامبر(صلى الله علیه وآله) را قبول نداشت، بلکه، به خداوند نیز معترض بود که: چرا چنین دستورى را درباره على(علیه السلام) به پیامبرش داده است؟! و این شدیدترین مرتبه کفر و ارتداد محسوب مى شود.
7 ـ در کتاب هاى معروفى مانند «استیعاب» که در آنها نام «صحابه» آمده است، اسمى از «حارث بن نعمان» نمى بینیم.
پاسخ: آنچه در این کتاب و مانند آن از نام هاى «صحابه» آمده، تنها مربوط به قسمتى از «صحابه» است، مثلاً در کتاب «اسد الغابة» که از مهمترین کتبى است که اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بر مى شمرد، تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده، در حالى که مى دانیم: تنها در «حجة الوداع» صدهزار نفر یا بیشتر در محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، بنابراین شکى نیست که بسیارى از «صحابه پیامبر»(صلى الله علیه وآله) نامشان در این کتب نیامده است.(9)
1 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 352.
2 ـ «الغدیر»، جلد 1، صفحات 239 تا 246.
3 ـ «باء» در «بِعَذاب واقِع»، طبق این تفسیر، «باء زائده» و براى تأکید است، و به عقیده بعضى، به معنى «عن» مى باشد، و این موافق تفسیر دوم است (توجه داشته باشید: اگر سؤال به معنى «تقاضا» باشد، به دو مفعول متعدى مى شود، و اگر به معنى «استخبار» باشد، مفعول دوم آن حتماً با «عن» خواهد بود).
4 ـ «واقِع» صفت براى «عذاب» است و «لِّلْکَفِرِینَ» صفت دوم و «لَیْس لَهُ دَافِعٌ» صفت سوم است، این احتمال نیز داده شده که: «لِّلْکفِرِینَ» متعلق به «عذاب» بوده باشد، و اگر «لام» به معنى «على» باشد، 2متعلق به «واقِع» خواهد بود.
5 ـ به تفسیر «نمونه»، جلد 11، صفحات 98 و 106 مراجعه شود.
6 ـ انفال، آیه 32.
7 ـ انفال، آیه 33.
8 ـ به تفسیر «نمونه»، جلد 7، صفحه 154، ذیل همان آیه 33 «انفال» مراجعه شود.
9 ـ شرح بیشتر درباره پاسخ هاى فوق، شواهد تاریخ یا روایتى براى هر کدام را در کتاب نفیس 2«الغدیر»، جلد 1، صفحات 247 تا 266 مطالعه فرمائید.