المعارج
فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ 40 عَلَىٰ أَن نُّبَدِّلَ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ 41 فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّىٰ يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ 42 يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا كَأَنَّهُمْ إِلَىٰ نُصُبٍ يُوفِضُونَ 43 خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ۚ ذَٰلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ 44 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ 1 قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ 2 أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ 3 يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا يُؤَخَّرُ ۖ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ 4 قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا 5 فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا 6 وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا 7 ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا 8 ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا 9 فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا 10
36فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ
37عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ
38أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیم
39کَلاّ إِنّا خَلَقْناهُمْ مِمّا یَعْلَمُونَ
40فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنّا لَقادِرُونَ
41عَلى أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ
ترجمه:
36 ـ این کافران را چه مى شود که با سرعت نزد تو مى آیند.
37 ـ از راست و چپ، گروه گروه (و آرزوى بهشت دارند)؟!
38 ـ آیا هر یک از آنها (با این اعمال زشتش) طمع دارد که او را در بهشت پر نعمت وارد کنند؟!
39 ـ هرگز چنین نیست; ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفریده ایم!
40 ـ سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که ما قادریم.
41 ـ که جاى آنان را به کسانى بدهیم که از آنها بهترند; و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد!
تفسیر:
به کدام روسفیدى طمع بهشت دارى؟!
در آیات گذشته این سوره، بحث هائى پیرامون نشانه هاى مؤمنان، کفار و سرنوشت هر یک از این دو گروه آمده است، در آیات بالا بار دیگر به شرحى پیرامون وضع کفار و استهزاى آنها نسبت به مقدسات باز مى گردد.
بعضى گفته اند: این آیات در مورد گروه هائى از مشرکان نازل شده که وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «مکّه» آیات معاد را براى مسلمانان مى خواند، آنها از هر گوشه و کنار مى آمدند و مى گفتند: «اگر معادى در کار باشد، وضع ما از این افرادى که به تو ایمان آورده اند، در آن عالم بهتر خواهد بود، همان گونه که در این دنیا وضع ما از آنها بهتر مى باشد»!.
قرآن، در پاسخ آنها چنین مى گوید: «این کافران را چه مى شود که با سرعت نزد تو مى آیند» (فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ).
* * *
«از راست و چپ گروه، گروه مى آیند و طمع بهشت دارند» (عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ).
* * *
«آیا هر یک از آنها طمع دارد که در بهشت پر نعمت الهى وارد شود»
(أَیَطْمَعُ کُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیم).
با کدام ایمان و با کدام عمل چنین شایستگى براى خود قائلند؟!
«مُهْطِعِین» جمع «مهطع»، به معنى کسى است که گردن مى کشد و با سرعت راه مى رود و در جستجوى چیزى است، و گاه، تنها به معنى گردن کشیدن براى خبر گرفتن مى آید .
«عِزِین» جمع «عزة» (بر وزن هبه)، به معنى جماعت هاى پراکنده است و ریشه اصلى آن «عَزْو» (بر وزن جذب) به معنى نسبت دادن است، و از آنجا که هر گروهى که با هم هستند، با یکدیگر نسبت و ارتباطى دارند، و یا هدف واحدى را تعقیب مى کنند، به جماعت و گروه «عزه» گفته شده.
به هر حال، مشرکان خود خواه و خودپرست، از این ادعاهاى بى اساس بسیار داشتند، و مرفّه بودن زندگىِ مادىِ خود را که غالباً از طُرُق نامشروع، غارتگرى و مانند آن حاصل شده بود، دلیل بر بلندى مقامشان در پیشگاه خدا و محبوبیت نزد پروردگار مى پنداشتند، سپس با یک مقایسه بى معنى، مقامات والائى در قیامت براى خود قائل بودند.
درست است که آنها به «معاد» ـ البته به آن صورتى که قرآن بیان مى کرد ـ عقیده نداشتند، ولى گاه به صورت احتمال روى آن بحث مى کردند که اگر معادى باشد، ما در جهان دیگر چنین و چنان خواهیم بود، شاید هم این سخن را از روى استهزا نیز مى گفتند.
* * *
در اینجا قرآن مجید به پاسخ آنها پرداخته، مى گوید: «هرگز چنین نیست که آنها وارد باغ هاى پر نعمت بهشت شوند; چرا که ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفریده ایم» (کَلاّ إِنّا خَلَقْناهُمْ مِمّا یَعْلَمُونَ).
در حقیقت، خداوند مى خواهد با این جمله، اولاً: غرور آنها را درهم بشکند; زیرا مى گوید: خودتان بهتر مى دانید که ما شما را از چه چیز آفریده ایم؟ از نطفه اى بى ارزش، از آبى گندیده و پست، پس این همه غرور و نخوت براى چیست؟.
ثانیاً: پاسخى به استهزا کنندگانِ معاد مى گوید که: اگر شما در امر معاد شک دارید، بروید و حال نطفه را بررسى کنید، و ببینید چگونه از یک قطره آب بى ارزش، موجودى بدیع مى سازیم؟ که در تطورات جنینى، هر روز خلقت و آفرینش تازه اى به خود مى گیرد.
آیا خالق انسان از نطفه، قادر نیست پس از خاک شدن، لباس حیات در تن انسان بپوشاند؟!.
ثالثاً: اینها چگونه طمع بهشت دارند؟ با این که در صحیفه اعمال خود این همه عمل گناه دارند; زیرا موجودى که از نطفه اى بى ارزش آفریده شده، از نظر مادى شرافتى ندارد، اگر شرفى هست، به خاطر ایمان و عمل صالح است که اینها فاقد آنند، پس، چگونه انتظار دارند در باغ هاى بهشتى گام بنهند؟!.(1)
* * *
سپس، براى تأکید این مطلب، مى افزاید: «سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که ما قادریم...» (فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنّا لَقادِرُونَ).
* * *
«بر این که جاى آنها را به کسانى بدهیم که از آنها بهترند و ما هرگز در این کار مغلوب نخواهیم شد» (عَلى أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ).
این جمله، ممکن است اشاره به آن باشد که: ما نه تنها قادریم آنها را بعد از خاک شدن به زندگى و حیات نوین باز گردانیم، که مى توانیم آنها را به موجوداتى کامل تر و بهتر تبدیل کنیم، و هیچ چیز مانعى از این کار نخواهد بود.
و به این ترتیب، تعبیر فوق، ادامه اى بر بحث معاد است.
و یا اشاره به این باشد که: براى ما هیچ مانعى ندارد، شما را به کیفر اعمالتان نابود کنیم، افرادى شایسته و آگاه و مؤمن جانشین شما سازیم، تا یار و یاور پیامبر ما باشند، و چیزى مانع ما از این کار نخواهد بود.
بنابراین، اگر به شما اصرار مى کنیم ایمان بیاورید، نه از روىِ نیاز و عجز است، بلکه مصلحتِ کلى تربیت و هدایت بشر ایجاب مى کند.
تعبیر به رَبُّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب: «پروردگار مشرق ها و مغرب ها» ممکن است اشاره به این باشد: همان خداوندى که قادر است: خورشیدِ با عظمت را هر روزى در مشرق و مغرب جدیدى قرار دهد، و آن چنان این حساب دقیق باشد که میلیون ها سال، دوره سالانه خود را بى کم و کاست طى کند، قادر است: بار دیگر انسان را به زندگى باز گرداند و حیات نوینى بخشد و یا گروهى را ببرد و گروهى شایسته تر را جانشین آنها کند.
* * *
نکته:
خداوندِ «مشارق» و «مغارب»
در آیات قرآن مجید، گاهى «مشرق» و «مغرب»، به صورت «مفرد» آمده، مانند آیه 115 «بقره»: وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ: «مشرق و مغرب از آن خدا است» و گاه، به صورت «تثنیه»، مانند آیه 17 سوره «رحمن»: رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ: «پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب» و گاه، به صورت «جمع»: «المشارق و المغارب» مانند آیه مورد بحث.
بعضى کوته نظران، این تعبیرات را متضاد پنداشته اند، در حالى که همگى هماهنگ، و هر یک اشاره به نکته اى است.
توضیح این که: خورشید هر روز از نقطه تازه اى طلوع، و در نقطه تازه اى غروب مى کند، بنابراین، به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب داریم، و از سوى دیگر، در میان این همه مشرق و مغرب، دو مشرق و دو مغرب در میان آنها ممتاز است: یکى در آغاز تابستان، یعنى حداکثر اوج خورشید در مدارِ شمالى، و یکى در آغاز زمستان، یعنى حداقلِ پائین آمدن خورشید در مدارِ جنوبى است، (که از یکى تعبیر به «مدار رأس السرطان» و از دیگرى تعبیر به «مدار رأس الجدى» مى کنند) و چون این دو کاملاً مشخص است، روى آن مخصوصاً تکیه شده است.
علاوه بر این، دو مشرق و دو مغرب دیگر که آنها را مشرق و مغرب اعتدالى مى نامند (در اول بهار و اول پائیز، هنگامى که شب و روز در تمام دنیا برابر است) نیز مشخص مى باشد که بعضى «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» را اشاره به آن گرفته اند و آن نیز قابل توجه است.
اما آنجا که به صورت «مفرد» ذکر شده، معنى جنس را دارد که توجه تنها روى اصل مشرق و مغرب است، بى آن که نظر به افراد داشته باشد، به این ترتیب، تعبیرات مختلف بالا، هر یک نکته اى دارد و انسان را متوجه تغییرات مختلف طلوع و غروب آفتاب و تغییر منظم مدارات شمس مى کند.
* * *
1 ـ در تفسیر آیه فوق، احتمالات دیگرى نیز داده شده است از جمله این که: منظور از «مِمّا یَعْلَمُون» این است: ما آنها را با عقل و شعور آفریدیم، نه چون حیوانات و بهائم، بنابراین، در برابر اعمال خود مسئولیت دارند.
دیگر این که: منظور این است: ما آنها را براى هدف هائى که خودشان مى دانند، یعنى: تکلیف و اطاعت آفریدیم، ولى این احتمالات بسیار بعید به نظر مى رسد، لذا غالباً مفسران، همان معنى را که در بالا ذکر کرده ایم پذیرفته اند.