المدثر
إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ 18 فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ 19 ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ 20 ثُمَّ نَظَرَ 21 ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ 22 ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ 23 فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ 24 إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ 25 سَأُصْلِيهِ سَقَرَ 26 وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ 27 لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ 28 لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ 29 عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ 30 وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً ۙ وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا ۙ وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ ۙ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ ۚ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ ۚ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْبَشَرِ 31 كَلَّا وَالْقَمَرِ 32 وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ 33 وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ 34 إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ 35 نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ 36 لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ 37 كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ 38 إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ 39 فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ 40 عَنِ الْمُجْرِمِينَ 41 مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ 42 قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ 43 وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ 44 وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ 45 وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ 46 حَتَّىٰ أَتَانَا الْيَقِينُ 47
38کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ
39إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ
40فِی جَنّات یَتَساءَلُونَ
41عَنِ الْمُجْرِمِینَ
42ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ
43قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ
44وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ
45وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ
46وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ
47حَتّى أَتانَا الْیَقِینُ
48فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ
ترجمه:
38 ـ (آرى) هر کس در گرو اعمال خویش است.
39 ـ مگر «اصحاب یمین» (که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند)!
40 ـ آنها در باغ هاى بهشتند، و سؤال مى کنند.
41 ـ از مجرمان:
42 ـ «چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت»؟!
43 ـ مى گویند: «ما از نمازگزاران نبودیم.
44 ـ و اطعام مستمند نمى کردیم.
45 ـ و پیوسته با اهل باطل همنشین و هم صدا بودیم.
46 ـ و همواره روز جزا را انکار مى کردیم.
47 ـ تا زمانى که مرگ ما فرا رسید»!
48 ـ از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودى نمى بخشد.
تفسیر:
شما چرا اهل دوزخ شدید؟
در ادامه بحثى که درباره دوزخ و دوزخیان در آیات قبل آمد، در این آیات، مى افزاید: «هر کس در گرو اعمال خویش است» (کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ).
«رَهِیْنَه» از ماده «رهن» به معنى «گروگان» است، و آن وثیقه اى است که معمولاً در مقابل «وام» مى دهند، گوئى تمام وجود انسان در گرو انجام وظائف و تکالیف او است، هنگامى که آن را انجام مى دهد آزاد مى گردد و گرنه در قید اسارت باقى خواهد ماند.
از بعضى از کلمات اهل لغت چنین بر مى آید: یکى از معانى «رهن» ملازمت و همراهى است(1) طبق این معنى، مفهوم آیه چنین مى شود: همه همراه اعمال خویشند، خواه نیکوکاران، و خواه بدکاران.
ولى به قرینه آیات بعد، تفسیر اول مناسب تر است.
* * *
لذا بلافاصله مى فرماید: «مگر اصحاب الیمین که از قید این اسارت آزادند» (إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ).
آنها در پرتو ایمان و عمل صالح، غل و زنجیرهاى اسارت را شکسته اند، و بى حساب وارد بهشت مى شوند.(2)
در این که منظور از «اصحاب الیمین» در اینجا چه کسانى هستند؟ در میان مفسران گفتگو است:
بعضى آن را به کسانى تفسیر کرده اند که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود.
و بعضى آنها را مؤمنانى مى دانند که مطلقاً گناه ندارند، و بعضى آن را اشاره به فرشتگان دانسته اند، و احتمالاًت دیگر.
ولى آنچه از آیات مختلف قرآن بر مى آید، و شواهد قرآنى دارد، همان معنى اول است، آنها کسانى هستند که داراى ایمان و عمل صالحند، و اگر گناهان مختصرى داشته باشند تحت الشعاع حسنات آنهاست، و به حکم: (اِنَّ الْحَسَناتَ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات).(3) اعمال نیکشان اعمال بد را مى پوشاند، یا بدون حساب وارد بهشت مى شوند و یا اگر حسابى داشته باشند سهل و ساده و آسان است، همان گونه که در آیات 7 و 8 سوره «انشقاق» آمده است: فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ * فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً: «اما کسى که نامه اعمالش به دست راست او داده شده * حساب او آسان خواهد بود».
«قرطبى» مفسر معروف اهل سنت، از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه نقل کرده است که: نَحْنُ وَ شِیْعَتُنا أَصْحابُ الْیَمِیْنِ، وَ کُلُّ مَنْ أَبْغَضَنا أَهْلَ الْبَیْتِ فَهُمُ الْمُرْتَهِنُونَ: «ما و شیعیانمان «اصحاب الیمین» هستیم، و هر کس ما اهل بیت را دشمن دارد در اسارت اعمال خویش است».(4)
این حدیث را مفسران دیگر از جمله در «مجمع البیان» و نویسنده تفسیر «نور الثقلین» و بعضى دیگر ذیل آیات مورد بحث آورده اند.
* * *
پس از آن به گوشه اى از شرح حال «اصحاب الیمین» و گروه مقابل آنها پرداخته مى افزاید: «آنها در باغ هاى پر نعمت و با عظمت بهشتند در حالى که سؤال مى کنند...» (فِی جَنّات یَتَساءَلُونَ).(5)
* * *
«از گنهکاران» (عَنِ الْمُجْرِمِینَ).
* * *
مى گویند: «چه چیز شما را به دوزخ فرستاد»؟! (ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ).
از این آیات به خوبى استفاده مى شود که رابطه میان بهشتیان و دوزخیان به کلى قطع نمى گردد، بهشتیان مى توانند از عالم خود وضع دوزخیان را مشاهده کنند، و با آنها به گفتگو پردازند.
* * *
اکنون ببینیم مجرمان در پاسخ سؤال «اصحاب الیمین»، چه مى گویند؟ آنها به چهار گناه بزرگ خویش در این رابطه اعتراف مى کنند:
نخست این که: «مى گویند: ما از نمازگزاران نبودیم» (قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ).
اگر نماز مى خواندیم نماز ما را به یاد خدا مى انداخت، و نهى از فحشاء و منکر مى کرد، و ما را به صراط مستقیم الهى دعوت مى نمود.
* * *
دیگر این که: «ما اطعام مسکین نمى کردیم» (وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ).
اطعام مسکین گرچه به معنى غذا دادن به بینوایان است، ولى ظاهرا منظور از آن، هر گونه کمک به نیازمندى هاى ضرورى نیازمندان مى باشد، اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها.
و همان گونه که مفسران تصریح کرده اند، منظور از آن «زکات واجب» است; چرا که ترک انفاق هاى مستحبى سبب ورود در دوزخ نمى شود، و این آیه بار دیگر این مطلب را تأکید مى کند که: زکات به طور اجمال در «مکّه» نیز نازل شده بود، هر چند تشریع جزئیات و تعیین خصوصیات حدود و مخصوصاً تمرکز آن در بیت المال در «مدینه» بوده است.
* * *
دیگر این که: «ما پیوسته با اهل باطل همنشین و هم صدا مى شدیم» (وَ کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ).
هر صدائى از هر گوشه اى بر ضد حق بلند مى شد، و هر مجلسى براى ترویج باطل تشکیل مى گردید و ما با خبر مى شدیم، با آنها همراهى مى کردیم و هم رنگ جماعت مى شدیم، سخنان آنها را تصدیق مى کردیم، و بر تکذیب و انکار آنها صحه مى گذاردیم، و از استهزا و سخریه آنها نسبت به حق لذت مى بردیم.
«نَخُوضُ» از ماده «خوض» (بر وزن حوض) در اصل به معنى ورود و حرکت در آب است، و سپس به ورود و آلوده شدن به سایر امور نیز گفته شده، ولى در قرآن مجید، غالباً در مورد ورود در مطالب باطل و بى اساس استعمال مى شود.
«خوض در باطل» معنى وسیع و گسترده اى دارد که هم شامل ورود در مجالس کسانى مى شود که آیات خدا را به باد استهزا مى گیرند، تبلیغات ضد اسلامى مى کنند، یا ترویج بدعت مى نمایند، و یا شوخى هاى رکیک دارند، یا گناهانى را که انجام داده اند به عنوان افتخار یا تلذذ نقل مى کنند، و همچنین شرکت در مجالس غیبت، تهمت، لهو، لعب و مانند آنها، ولى در آیه مورد بحث بیشتر نظر بر مجالسى است که براى تضعیف دین خدا و استهزاى مقدسات، و ترویج کفر و شرک و بى دینى تشکیل مى شود.
* * *
سپس مى افزایند: «و این که ما همواره روز جزا را انکار مى کردیم» (وَ کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ).
* * *
«تا زمانى که مرگ ما فرا رسید» (حَتّى أَتانَا الْیَقِینُ).
روشن است انکار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزش هاى الهى و اخلاقى را متزلزل مى سازد، انسان را براى ارتکاب گناه تشجیع مى کند، و موانع را از این راه بر مى دارد، مخصوصاً اگر این مسأله به صورت یک امر مداوم تا پایان عمر در آید.
به هر حال از این آیات، به خوبى استفاده مى شود: اولاً کفار همان گونه که مکلف به اصول دین هستند به فروع دین نیز مکلفند، و ثانیاً نشان مى دهد: این امور چهار گانه، یعنى «نماز»، «زکات»، «ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت» اهمیت و نقش فوق العاده اى در هدایت و تربیت انسان دارد، و به این ترتیب، جهنم جاى نمازگزاران واقعى، و زکات دهندگان، و تارکان باطل، و مؤمنان به قیامت نیست.
البته، نماز از آنجا که عبادت خدا است، بدون ایمان به او میسر نیست، بنابراین ذکر آن رمزى است براى ایمان و اعتقاد به خداوند، و تسلیم در برابر فرمان او و مى توان گفت:
این امور چهارگانه از توحید شروع مى شود و به معاد، پایان مى پذیرد، و ارتباط انسان را با «خالق»، «خلق» و «خویشتن» در بر مى گیرد.
معروف در میان مفسران این است که: منظور از «یقین» در اینجا مرگ است; چرا که یک امر یقینى براى مؤمن و کافر محسوب مى شود، و انسان در هر چیز شک کند، در مرگ نمى تواند شک کند، در آیه 99 سوره «حجر» نیز مى خوانیم: وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ: «خداى خود را عبادت کن تا یقین (و مرگ تو) فرا رسد».
ولى بعضى یقین را در اینجا به معنى آگاهى حاصل بعد از مرگ انسان نسبت به مسائل برزخ و قیامت تفسیر کرده اند که، با تفسیر اول از جهتى هماهنگ است.
* * *
و در آخرین آیه مورد بحث، به عاقبت شوم این گروه اشاره کرده، مى گوید: «لذا شفاعت هیچ یک از شفاعت کنندگان به حال آنها سودى ندارد» و باید در عذاب الهى براى همیشه بمانند (فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ).
نه شفاعت انبیا و رسولان پروردگار و امامان، و نه شفاعت فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین; چرا که شفاعت، نیاز به وجود زمینه مساعد دارد، و اینها زمینه ها را به کلى از میان برده اند، شفاعت همچون آب زلالى است که بر پاى نهال ضعیفى ریخته مى شود، و بدیهى است اگر نهال به کلى مرده باشد این آب زلال، آن را زنده نمى کند، و به تعبیر دیگر همان گونه که در بحث شفاعت گفته ایم، «شفاعت» از ماده «شفع» به معنى «ضمیمه کردن چیزى به چیز دیگر» است، و مفهوم این سخن آن است که: شخص شفاعت شونده قسمتى از راه را با پاى خود پیموده، و در فراز و نشیب هاى سخت وامانده، شخص شفاعت کننده به او ضمیمه مى شود و او را یارى مى کند تا بقیه راه را بپیماید.(6)
ضمناً، این آیه، بار دیگر بر مسأله شفاعت و تنوع و تعدد شفیعان درگاه خدا تأکید مى کند، و پاسخ دندان شکنى است براى آنها که منکر اصل شفاعتند.
همچنین تأکیدى است بر این که شفاعت، بى قید و شرط نیست، و به معنى چراغ سبز براى گناه محسوب نمى شود، بلکه عاملى است براى تربیت انسان که حداقل او را به مرحله اى که قابلیت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولیاى او به کلى قطع نشود.
این نکته نیز قابل ذکر است که مفهوم آیه فوق این نیست که: شافعان به شفاعت چنین کسانى برمى خیزند، بلکه مفهومش آن است که چون شفاعت به حال آنها سودى ندارد آنها شفاعت نمى کنند; زیرا اولیاء اللّه مرتکب کار لغو و بیهوده نمى شوند.
* * *
نکته:
شفیعان روز جزا
از آیات مورد بحث، همچنین، بعضى دیگر از آیات قرآن مجید، استفاده مى شود: شفیعان در روز قیامت متعددند، (و دایره شفاعت آنها متفاوت است) از مجموع روایاتى که از منابع شیعه و اهل سنت، نقل شده ـ و این روایات بسیار زیاد است ـ استفاده مى شود: این شفیعان در قیامت براى گنهکارانى که زمینه هاى شفاعت در آنها موجود است، شفاعت مى کنند:
1 ـ نخستین شفیع شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است، چنان که در حدیثى مى خوانیم رسول اللّه فرمود: «أَنَا أَوَّلُ شافِع فِى الْجَنَّةِ».(7)
2 ـ تمام انبیاء از شفعاء روز قیامتند، چنان که در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: یَشْفَعُ الأَنْبِیاءُ فِى کُلِّ مَنْ یَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ مُخْلِصاً فَیُخْرِجُونَهُمْ مِنْها: «پیامبران درباره تمام کسانى که از روى اخلاص به وحدانیت خداوند گواهى مى دهند، شفاعت مى کنند، و آنها را از دوزخ خارج مى سازند».(8)
3 ـ فرشتگان از شفیعان روز محشرند، همان گونه که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده: یُؤْذَنُ لِلْمَلائِکَةِ وَ النَّبِیِّیْنَ وَ الشُّهَداءِ أَنْ یَشْفَعُوا: «در آن روز به فرشتگان و انبیاء و شهداء اجازه داده مى شود که شفاعت کنند».(9)
4 و 5 ـ ائمه معصومین و شیعیان آنها نیز شفاعت مى کنند چنان که على(علیه السلام)مى فرماید: لَنا شَفاعَةٌ وَ لاِ َهْلِ مَوَدَّتِنا شَفاعَةٌ: «براى ما شفاعت است و براى دوستان ما نیز مقام شفاعت است».(10)
6 و 7 ـ علماء و دانشمندان و همچنین شهیدان راه خدا از شفیعانند چنان که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: یَشفَعُ یَوْمَ الْقِیامَةِ الأَنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ: «روز قیامت نخست انبیاء شفاعت مى کنند سپس علما، و بعد از آنها شهداء».(11)
حتى در حدیثى از همان حضرت(صلى الله علیه وآله) آمده است: یَشْفَعُ الشَّهِیْدُ فِى سَبْعِیْنَ اِنْساناً مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ: «شفاعت شهید درباره هفتاد نفر از خانواده اش پذیرفته مى شود».(12)
و در حدیث دیگرى که مرحوم «علامه مجلسى» در «بحار الانوار» آورده: «شفاعت آنها درباره هفتاد هزار نفر پذیرفته مى شود»!.(13)
و با توجه به این که: عدد هفتاد، و هفتاد هزار، هر دو از اعداد تکثیر است منافاتى بین این دو روایت نیست.
8 ـ قرآن، نیز در روز قیامت شفاعت مى کند چنان که على(علیه السلام) فرمود: وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ (القُرْآنُ) شَافِعٌ مُشَفَّعٌ: «بدانید قرآن شفاعت کننده اى است که شفاعتش پذیرفته مى شود».(14)
9 ـ کسانى که عمرى در اسلام صرف کرده اند، چنان که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: اِذا بَلَغَ الرَّجُلُ التِّسْعِیْنَ غَفَرَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأَخَّرَ وَ شُفِّعَ فِى أَهْلِهِ: «هنگامى که انسان به نودسالگى برسد (و در مسیر ایمان سیر کند) خداوند گناهان گذشته و آینده او را مى بخشد، و شفاعت او در خانواده اش پذیرفته مى شود».(15)
10 ـ عبادات نیز شفاعت مى کنند، چنان که در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)آمده است: الصِّیامُ وَ الْقُرْآنُ یَشْفَعانِ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیامَةِ: «روزه و قرآن براى بندگان در قیامت شفاعت مى کنند».(16)
11 ـ از بعضى از روایات استفاده مى شود: اعمال نیک مانند امانتى که انسان در حفظ آن کوشیده است، نیز در قیامت از انسان شفاعت مى کند.(17)
12 ـ جالب این که: از بعضى روایات استفاده مى شود: خود خداوند هم گنهکاران را شفاعت مى کند، چنان که در حدیث دیگرى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: یَشْفَعُ النَّبِیُّونَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ الْمُؤْمِنُونَ فَیَقُولُ الْجَبّارُ بَقِیَتْ شفاعَتِى: «در قیامت پیامبران و فرشتگان و مؤمنان شفاعت مى کنند، و خداوند مى گوید شفاعت من باقى مانده است».(18)
روایات در این زمینه، بسیار فراوان است و آنچه ذکر کردیم گوشه اى از آن مى باشد.(19)
باز تکرار مى کنیم: شفاعت شرائط و قیودى دارد که بدون آن، امکان پذیر نیست، چنان که در آیات مورد بحث، صریحاً این معنى آمده که درباره گروهى از مجرمان، شفاعت تمام شفیعان بى اثر است، مهم آن است که قابلیت قابل نیز موجود باشد; زیرا فاعلیت فاعل به تنهائى کافى نیست. (شرح بیشتر در این زمینه را در جلد اول در بحث شفاعت آورده ایم).
* * *
1 ـ «لسان العرب»، ماده «رهن».
2 ـ در این که «استثناء» در اینجا «متصل» است یا «منقطع»، بعضى مانند مرحوم «شیخ طوسى» در «تبیان» آن را «منقطع» گرفته اند، و بعضى مانند «روح البیان» آن را «متصل» مى دانند، این تفاوت مربوط به تفسیرهاى مختلفى است که در مورد مفهوم «رهینه» ذکر کردیم، مطابق تفسیرى که برگزیده ایم استثناء «منقطع» است، و طبق تفسیر دیگر استثناء «متصل» خواهد بود (دقت کنید).
3 ـ هود، آیه 114.
4 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 10، صفحه 6878.
5 ـ «یَتَساءَلُونَ» گر چه از باب «تفاعل» است که معمولاً براى کارهائى میان دو نفر یا چند نفر مى آید، ولى در اینجا مانند بعضى موارد دیگر این معنى را از دست داده، و به معنى «یَسْأَلُون» مى باشد.
ضمناً، نکره بودن «جَنّات» براى بیان عظمت آن است و به هر حال «فِى جَنّات» خبر براى مبتدا محذوفى است و در تقدیر «هُمْ فِى جَنّات» است.
6 ـ تفسیر «نمونه»، جلد 1، ذیل آیه 48 سوره «بقره».
7 ـ «صحیح مسلم»، جلد 2، صفحه 130.
8 ـ «مسند احمد»، جلد 3، صفحه 12.
9 ـ «مسند احمد»، جلد 5، صفحه 43.
10 ـ «خصال صدوق»، جلد 2، صفحه 624.
11 ـ «سنن ابى ماجه»، جلد 2، صفحه 1443.
12 ـ «سنن ابى داود»، جلد 2، صفحه 15.
13 ـ «بحار الانوار»، جلد 100، صفحه 14.
14 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 176.
15 ـ «مسند احمد»، جلد 2، صفحه 89.
16 ـ «مسند احمد»، جلد 2، صفحه 174.
17 ـ «مناقب ابن شهر آشوب»، جلد 2، صفحه 14.
18 ـ «صحیح بخارى»، جلد 9، صفحه 149.
19 ـ براى توضیح بیشتر مى توانید به کتاب «مفاهیم القرآن»، جلد 4، صفحات 288 تا 311 مراجعه فرمائید.