البروج

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ 1 وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ 2 وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ 3 قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ 4 النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ 5 إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ 6 وَهُمْ عَلَىٰ مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ 7 وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ 8 الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ 9 إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ 10 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ 11 إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ 12 إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ 13 وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ 14 ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ 15 فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ 16 هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ 17 فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ 18 بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ 19 وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِيطٌ 20 بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ 21 فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ 22

1وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ

2وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ

3وَ شاهِد وَ مَشْهُود

4قُتِلَ أَصْحابُ الاْ ُخْدُودِ

5النّارِ ذاتِ الْوَقُودِ

6إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ

7وَ هُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ

8وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ

9الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الاْ َرْضِ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء شَهِیدٌ

 

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 ـ سوگند به آسمان که داراى برج هاى بسیار است.

2 ـ و به آن روز موعود.

3 ـ و به «شاهد» (پیامبر) و «مشهود»! (روز قیامت).

4 ـ مرگ بر شکنجه گران صاحب گودال (آتش).

5 ـ آتشى عظیم و شعلهور!

 

6 ـ هنگامى که در کنار آن نشسته بودند.

7 ـ و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى و قساوت) تماشا مى کردند!

8 ـ آنها هیچ ایرادى بر مؤمنان نداشتند، جز این که به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند.

9 ـ همان کسى که حکومت آسمان ها و زمین از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است!

 
تفسیر:

مؤمنان در برابر کوره هاى آدم سوزى!

مى دانیم مسلمانان «مکّه» در آغاز سخت در فشار بودند، دشمنان هر گونه شکنجه را درباره آنان روا مى داشتند، و همان گونه که در شرح محتواى سوره گفتیم، هدف از نزول این سوره هشدارى است به این شکنجه گران که سرنوشت اقوام مشابه خود را در گذشته تاریخ به خاطر بیاورند.

و از سوى دیگر، تسلى، دلدارى و تقویت روحیه مؤمنان نخستین است و درسى است براى همه مسلمانان در طول تاریخ.

نخست، مى فرماید: «سوگند به آسمان که داراى برج هاى بسیار است» (وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ).

«بُرُوج» جمع «برج» در اصل، به معنى قصر است، و بعضى آن را به معنى «شىء ظاهر و آشکار» مى دانند، نام گذارى قصرها و عمارت هاى بلند و مرتفع را به این نام، به خاطر وضوح و ظهورشان دانسته اند، به همین جهت، قسمت مخصوصى از دیوار اطراف شهر یا محل اجتماع لشکر که بروز و ظهور خاصى دارد «برج» نامیده مى شود، و هنگامى که زن زینت خود را آشکار سازد «تَبَرَّجَتِ الْمَرْأَةُ» مى گویند.(1)

برج هاى آسمانى، یا به معنى ستارگان درخشان و روشن آسمان است، یا به معنى «صورت هاى فلکى»، یعنى مجموعه اى از ستارگان است که در نظر ما شباهت به یکى از موجودات زمینى دارد.

و برج هاى دوازدهگانه، دوازده صورت فلکى است که خورشید در مسیر سالانه خود در هر ماه محاذى یکى از آنها قرار مى گیرد (البته خورشید حرکت نمى کند بلکه زمین به دور آن مى گردد، ولى به نظر مى رسد خورشید جا به جا مى شود و محاذى یکى از این صورت هاى فلکى مى گردد).(2)

سوگند به هر یک از این معانى باشد، حکایت از عظمت آن مى کند، عظمتى که شاید در آن زمان در نظر عرب روشن نبود، ولى امروز براى ما کاملاً شناخته شده است، هر چند بیشتر به نظر مى رسد: منظور همان ستارگان درخشان آسمانى باشد.

لذا، در حدیثى آمده است: از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تفسیر این آیه را خواستند فرمود: «منظور کواکب و ستارگان است».(3)

* * *

آنگاه، مى افزاید: «و سوگند به آن روز موعود» (روز رستاخیز) (وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ).

همان روزى که تمام انبیاء و پیامبران الهى آن را وعده داده اند و صدها آیه قرآن مجید از آن خبر مى دهد، همان روزى که میعاد و وعده گاه همه اولین و آخرین است، و روزى است که باید حساب همگان تصفیه شود.

* * *

و در سومین و چهارمین سوگند، مى فرماید: «و قسم به شاهد و مشهود» (وَ شاهِد وَ مَشْهُود).

در این که، منظور از «شاهد» و «مشهود» چیست؟ تفسیرهاى بسیار فراوانى ذکر کرده اند که بالغ بر سى تفسیر مى شود، و مهم ترین آنها تفسیرهاى زیر است:

1 ـ «شاهد»، شخص پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است چنان که قرآن مى گوید: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً: «اى پیغمبر ما تو را (به عنوان) شاهد، بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم».(4)

و «مشهود» همان روز قیامت است، چنان که قرآن مى گوید ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ: «روز قیامت روزى است که همه مردم در آن جمع مى شوند، و روزى است کاملاً مشهود و آشکار».(5)

2 ـ «شاهد»، گواهان عمل انسانند، مانند اعضاى پیکر او، چنان که در آیه 24 سوره «نور» مى خوانیم: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ: «روزى که زبان ها و دست ها و پاهایشان به اعمالى که انجام داده اند گواهى مى دهند».

و «مشهود» انسان ها و اعمال آنها هستند.

3 ـ «شاهد»، به معنى روز جمعه است که شاهد اجتماع مسلمین در مراسم بسیار مهم نماز آن روز است.

و «مشهود» روز «عرفه» است که زائران بیت اللّه الحرام شاهد و ناظر آن روزند، در روایتى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) این تفسیر نقل شده است.(6)

4 ـ «شاهد»، روز عید قربان و «مشهود» روز عرفه (روز ما قبل آن) مى باشد.

در حدیثى آمده است: «مردى وارد مسجد پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) شد، کسى را دید که نشسته و از رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) حدیث نقل مى کند، مى گوید:

تفسیر این آیه را از او خواستم.

گفت: آرى «شاهد» روز جمعه و «مشهود» روز عرفه است.

از او گذشتم، به دیگرى رسیدم که از رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)سخن مى گوید، تفسیر همین آیه را از او خواستم، گفت: «شاهد» روز جمعه و «مشهود» روز عید قربان است.

از او نیز گذشتم، به نوجوانى رسیدم خوشرو که او نیز از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)حدیث مى گفت.

گفتم: از تفسیر این آیه برایم سخن بگو.

گفت: «شاهد» محمّد(صلى الله علیه وآله) است و «مشهود» روز قیامت، آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً» و نیز نشنیده اى که مى گوید: «ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ».

من سؤال کردم: نخستین نفر که بود، گفتند: «ابن عباس»، دومین نفر را پرسیدم، گفتند: «عبداللّه بن عمر»، و از سومین نفر سؤال کردم گفتند: «حسن بن على»(علیهما السلام)است!(7)

5 ـ منظور از «شاهد»، شب ها و روزها است، و «مشهود» بنى آدم است که به اعمال او گواهى مى دهند، همان گونه که در دعاى امام زین العابدین(علیه السلام) در دعاى صباح و مساء مى خوانیم: هذا یَوْمٌ حادِثٌ جَدِیدٌ، وَ هُوَ عَلَیْنا شاهِدٌ عَتِیدٌ، إِنْ أَحْسَنّا وَدَّعَنا بِحَمْد، وَ إِنْ أَسأْنا فَارَقَنا بِذنْب:

«این روز تازه اى است که شاهد آماده بر اعمال ما است، اگر نیکى کنیم با حمد و سپاس ما را وداع مى گوید، و اگر بدى کنیم با نکوهش و مذمت از ما جدا مى شود».(8)

6 ـ منظور از «شاهد»، ملائکه و «مشهود» قرآن است.

7 ـ منظور از «شاهد»، حجر الاسود و «مشهود» حاجیانند که در کنار آن مى آیند و دست بر آن مى نهند.

8 ـ «شاهد»، خلق است و «مشهود» حق است.

9 ـ منظور از «شاهد»، امت اسلامى است و «مشهود» امت هاى دیگر، همان گونه که در آیه 143 سوره «بقره» آمده است: لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ: «هدف این است که شما گواه بر دیگر امت ها باشید».

10 ـ «شاهد»، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و «مشهود» سایر انبیاء هستند، به گواهى آیه 41 سوره «نساء»: وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً: «در آن روز ما تو را به عنوان گواه بر آنها (بر پیامبران دیگر) مى آوریم».

11 ـ یا این که «شاهد»، پیامبر(صلى الله علیه وآله) و «مشهود» امیر مؤمنان على(علیه السلام)است.

البته، تناسب این آیه، با آیات قبل، ایجاب مى کند: اشاره به شهود روز قیامت باشد، اعم از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) یا سایر پیامبران نسبت به امت هاى خود، و ملائکه، فرشتگان و اعضاء پیکر آدمى و شب و روز، و مانند آنها، و «مشهود» انسان ها یا اعمال آنها است.

و به این ترتیب، بسیارى از تفاسیر فوق درهم ادغام مى شود و در یک مجموعه با یک مفهوم وسیع خلاصه مى گردد.

ولى، تفسیرهائى مانند روز «جمعه»، روز «عرفه» و روز «عید» از این معنى جدا است، هر چند آنها نیز از شهود روز محشر و گواهان اعمال انسان ها هستند، بلکه هر یک از این ایام پر اجتماع، خود صحنه اى از رستاخیز در این دنیا محسوب مى شود.

با توجه به این بیان، روشن مى شود: میان تفاسیر فوق تضادى وجود ندارد، و ممکن است در مفهوم گسترده «شاهد» و «مشهود» جمع باشد، و این از نشانه هاى عظمت قرآن است که مفاهیمى چنان گسترده دارد که تفسیرهاى زیادى را در خود جاى مى دهد; چرا که «شاهد» هرگونه گواه را شامل مى شود، و «مشهود» هر چیزى را که بر آن گواهى مى دهند، و این که هر دو به صورت «نکره» ذکر شده است، اشاره به عظمت این شاهد و مشهود است که در تمام تفسیرهاى بالا به خوبى منعکس مى باشد.

نکته قابل توجه این که: پیوند ظریفى در میان این قسمت هاى چهارگانه از یکسو، و مطلبى که براى آن سوگند یاد شده از سوى دیگر وجود دارد:

آسمان و ستارگان درخشان و برجهاى موزونش همگى نشانه نظم و حساب است و «یوم موعود» صحنه روشنى از حساب و کتاب، و شاهد و مشهود نیز وسیله اى است براى رسیدگى دقیق به این حساب، وانگهى همه این سوگندها براى آن است که به شکنجه گران ظالم هشدار دهد، اعمال آنها در برابر مؤمنان راستین همگى ثبت و ضبط، و براى روز موعود نگهدارى مى شود، و شهودى که گرداگرد وجود شما را فرا گرفته اند، اعم از فرشتگان، و اعضاى پیکر، شب ها و روزها، و مانند آن، همه این کارها را زیر نظر دارند و در آن روز گواهى مى دهند.(9)

* * *

لذا، بعد از این سوگندها مى فرماید: «مرگ و عذاب بر صاحبان گودال شکنجه باد»! (قُتِلَ أَصْحابُ الاْ ُخْدُودِ).

* * *

«همان گودال پرآتش و پرهیزم که شعله هاى عظیم داشت» (النّارِ ذاتِ الْوَقُودِ).

* * *

«در آن هنگام که در کنار آن گودال آتش (با خونسردى) نشسته بودند» (إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ).

* * *

«و آنچه را که نسبت به مؤمنان انجام مى دادند تماشا مى کردند»! (وَ هُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ).

«أُخْدُود» به گفته «راغب» در «مفردات» به معنى شکاف وسیع، عمیق و گسترده در زمین است، یا به تعبیر دیگر گودال ها و خندق هاى بزرگ را گویند، و جمع آن «اخادید» و در اصل از «خَدّ» انسان گرفته شده که به معنى دو فرورفتگى است که در دو طرف بینى انسان در سمت راست و چپ قرار دارد (و به هنگام گریه اشک بر آن جارى مى شود)، و سپس کنایتاً بر گودالى که بر صورت زمین ظاهر مى شود اطلاق شده (و بعداً به صورت یک معنى حقیقى درآمده است).

در این که این گروه شکنجه گر، چه اشخاصى بودند؟ و در چه زمانى مى زیستند؟ مفسران و ارباب تواریخ نظرات مختلفى دارند که شرح آن به خواست خدا در نکات ذیل آیات مى آید، ولى قدر مسلّم این است که آنها خندق هاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند، و مؤمنان را وادار مى کردند که دست از ایمان خود بردارند، هنگامى که با مقاومت آنان روبرو مى شدند، آنها را در این کوره هاى آدم سوزى انداخته، به آتش مى کشیدند!

«وَقُود» در اصل به معنى ماده اى است که آتش با آن مى افروزند، (مانند هیزم)، و تعبیر به «ذاتِ الْوَقُود» با این که همه آتش ها احتیاج به هیزم و مانند آن دارد، اشاره به کثرت مواد آتش زائى است که آنها به کار مى گرفتند، و طبعاً آتش بسیار دامنه دار و پر شعله اى به وجود مى آمد، و اگر بعضى «ذاتِ الْوَقُود» را در اینجا به معنى آتش شعلهور تفسیر کرده اند، ظاهراً به همین دلیل است، نه آنچه بعضى پنداشته اند که «وَقُود» داراى دو معنى است،: یکى «هیزم» و دیگرى «شعله»، و تأسف خورده اند که چرا مفسران و مترجمان به این نکته توجه نکرده اند!

منظور از آیه «إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ» و آیه بعد، این است که: گروهى با کمال خونسردى نشسته بودند، صحنه هاى شکنجه را تماشا مى کردند و لذت مى بردند، که این خود نشانه نهایت قساوت آنها بود.

بعضى نیز گفته اند: این گروه مأمور بازجوئى و اجبار مؤمنان به ترک مذهب حق بودند.

بعضى نیز آنها را دو گروه دانسته اند: گروهى «شکنجه گر» و گروهى «تماشاچى» و از آنجا که تماشاچیان راضى به اعمال شکنجه گران بودند، این فعل به همه آنها نسبت داده شده است، و این طبیعى است که در یک چنین برنامه اى همیشه گروهى عاملند، و گروهى تماشاگر، به علاوه سران آنها معمولاً

دستور مى دهند و عمال از قشرهاى پائین ترند.

این نیز گفته شده است: گروهى نشسته و مراقب عمال شکنجه بودند تا از برنامه خود تخلف نکنند، و نزد سلطان شهادت دهند که آنها وظائف خود را به خوبى انجام مى دادند!

ترکیب آن جمعیت از همه این گروه هاى مختلف نیز بعید به نظر نمى رسد، بنابراین، جمع میان همه این تفسیرها نیز ممکن است.

به هر حال، جمله «یَفْعَلُون» به صورت فعل مضارع، دلیل بر این است که: این عمل مدتى استمرار داشت و یک حادثه زودگذر نبود.

* * *

سپس، مى افزاید: «آنها (شکنجه گران) هیچ ایرادى بر آنان (مؤمنان) نداشتند، جز این که به خداوند عزیز حمید ایمان آورده بودند»!! (وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ).

آرى، تنها جرم و گناهشان همان ایمان به خداوند یگانه یکتا بود، خداوند قادر که شایسته هر گونه ستایش و جامع هر گونه کمال است.

آیا ایمان به چنین خداوندى گناه بود؟

یا ایمان به بت هاى فاقد عقل و شعور و خالى از هر گونه شایستگى؟!

«نَقَمُوا» از ماده «نقم» (بر وزن قلم)، به معنى انکار و عیب گرفتن چیزى است، یا به زبان و یا به عمل از طریق مجازات، و «انتقام» نیز از همین ماده است.

مسلماً چنین کارى در مقابل یک جرم بزرگ و گناه آشکار، انجام مى گیرد، نه در مقابل ایمان به خداوند توانا و شایسته هر گونه حمد و ستایش، و این نشان مى دهد: تا چه حد فرهنگ آن قوم، منحط و تحریف یافته بود، که بزرگ ترین افتخارات نزد آنها بزرگترین جرم و گناه بود.

به هر حال، این شبیه چیزى است که در آیه 126 سوره «اعراف» آمده که: ساحران بعد از ایمان به موسى و تهدید به شکنجه و قتل از ناحیه «فرعون»، به او گفتند: وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآیاتِ رَبِّنا: «تو انتقامى از ما نمى گیرى مگر از این جهت که به آیات پروردگارمان ایمان آورده ایم».

تعبیر به «عَزِیز» (قدرتمندِ شکست ناپذیر) و «حَمِید» (شایسته هر گونه ستایش و داراى هر گونه کمال)، در حقیقت پاسخى است به جنایت هاى آنها، و دلیلى است بر ضد آنان، یعنى: مگر ایمان به چنین خدائى جرم و گناه است؟! و در ضمن تهدید و هشدارى نیز به این شکنجه گران در طول تاریخ محسوب مى شود که: خداوند عزیز و حمید در کمین آنها است.

* * *

آنگاه، به بیان دو وصف دیگر از اوصاف این معبود بزرگ پرداخته مى افزاید: «همان خدائى که حکومت آسمان ها و زمین از آن او است و بر همه چیز شاهد و گواه و حاضر است» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الاْ َرْضِ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء شَهِیدٌ).

در حقیقت، این چهار وصف، از اوصافى است که شایستگى براى عبودیت را مسلّم مى کند، قدرت و توانائى، واجد هر گونه کمال بودن، مالکیت آسمان ها و زمین، و آگاهى از همه چیز.

در ضمن، بشارتى است به مؤمنان که خدا حاضر و ناظر است، صبر و شکیبائى و استقامتشان را در راه حفظ ایمان مى بیند، و ناظر ایثارگرى و فداکارى هاى آنها است، و البته توجه به این حقیقت به آنها نیرو و نشاط مى دهد.

از سوى دیگر، تهدیدى است براى دشمنان آنها، و هشدارى است که اگر خدا مانع کار آنها نمى شود، نه به خاطر ناتوانى است، بلکه، به خاطر آزمون و امتحان است، و سرانجام طعم تلخ عذاب دردناک خدا را خواهند چشید.

* * *

 
نکته ها:

1 ـ «اصحاب اخدود» چه کسانى بودند؟

گفتیم «اخدود» به معنى گودال بزرگ یا «خندق» است، و منظور در اینجا خندق هاى عظیمى است که مملوّ از آتش بود، تا شکنجه گران مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.

در این که این ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است؟ و آیا این یک ماجراى خاص و معین بوده؟ و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق مختلف جهان است؟ در میان مفسران و مورخان گفتگو است.

معروف تر از همه، آن است که: مربوط به «ذونواس» آخرین پادشاه «حِمْیَر»(10) در سرزمین «یمن» است.

توضیح این که: «ذونواس» که آخرین نفر از سلسله قبیله «حمیر» بود به آئین یهود درآمد، قبیله «حمیر» نیز از او پیروى کردند، او نام خود را «یوسف» نهاد، مدتى بر این منوال گذشت، سپس به او خبر دادند: در سرزمین «نجران» (در شمال یمن) هنوز گروهى بر آئین نصرانیت اند، هم مسلکان «ذونواس» او را وادار کردند که اهل «نجران» را مجبور به پذیرش آئین یهود کند، او به سوى «نجران» حرکت کرد، ساکنان آنجا را جمع نمود، و آئین یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد آن را پذیرا شوند، ولى آنها ابا کردند; حاضر به قبول شهادت شدند، اما حاضر به صرف نظر از آئین خود نشدند.

«ذونواس» دستور داد خندق عظیمى کندند، هیزم در آن ریختند و آتش زدند، گروهى را زنده، زنده در آتش سوزاند، و گروهى را با شمشیر کشت و قطعه قطعه کرد، به طورى که عدد مقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید!.(11)

بعضى افزوده اند: در این گیر و دار یک تن از نصاراى «نجران» فرار کرد و به سوى «روم» و دربار «قیصر» شتافت، و از «ذونواس» شکایت کرد و یارى طلبید.

«قیصر» گفت: سرزمین شما از من دور است، اما نامه اى به پادشاه «حبشه» مى نویسم: او مسیحى و همسایه شما است، از او مى خواهم شما را یارى دهد، سپس نامه اى نوشت و از پادشاه «حبشه» انتقام خون مسیحیان «نجران» را خواست، مرد نجرانى نزد سلطان «حبشه»، نجاشى آمد، و «نجاشى» از شنیدن این داستان سخت متأثر گشت، و از خاموشى شعله آئین مسیح(علیه السلام) در سرزمین نجران افسوس خورد، و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت.

لشکریان «حبشه» به جانب «یمن» تاختند، در یک پیکار سخت سپاه «ذونواس» را شکست دادند، گروه زیادى از آنان کشته شد، و طولى نکشید که مملکت «یمن» به دست «نجاشى» افتاد و به صورت ایالتى از ایالات «حبشه» درآمد.(12)

بعضى از مفسران نقل کرده اند: طول آن خندق چهل ذراع، و عرض آن دوازده ذراع بوده است (هر ذراع تقریباً نیم متر است و گاه به معنى «گز» که بیش از یک متر است به کار مى رود).

و بعضى نقل کرده اند: هفت گودال بوده که هر کدام وسعتش به مقدارى که در بالا ذکر شده بوده است.(13)

ماجراى فوق به صورت هاى متفاوتى در بسیارى از کتب تفسیر و تاریخ آمده است، از جمله مفسر بزرگ «طبرسى» در «مجمع البیان»، «ابوالفتوح رازى» در تفسیر خود، «فخر رازى» در تفسیر «کبیر»، «آلوسى» در «روح المعانى» و «قرطبى» در تفسیر خود، ذیل آیات مورد بحث، و همچنین «ابن هشام» در «سیره» خود (جلد اول، صفحه 35) و جمعى دیگر آورده اند.

از آنچه در بالا گفتیم، روشن مى شود: این شکنجه گران بیرحم، سرانجام به عذاب الهى گرفتار شدند و انتقام خون هائى که ریخته بودند در همین دنیا از آنها گرفته شد، و عذاب حریق و سوزنده قیامت نیز در انتظارشان است.

این کوره هاى آدم سوزى که به دست یهود به وجود آمد، احتمالاً نخستین کوره هاى آدم سوزى در طول تاریخ بود، ولى عجب این که این بدعتِ قساوت بارِ ضد انسانى، سرانجام دامان خود یهود را گرفت، و چنان که مى دانیم، گروه زیادى از آنها در ماجراى «آلمان هیتلرى» در کوره هاى آدم سوزى به آتش کشیده شدند، و مصداق «عذاب الحریق» این جهان نیز درباره آنها تحقق یافت.

علاوه بر این، «ذونواس یهودى» بنیانگذار اصلى این بناى شوم، نیز از شرّ اعمال خود بر کنار نماند.

آنچه در بالا در مورد «اصحاب اخدود» گفته شد، موافق نظریه معروف و مشهور است، ولى روایات دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که نشان مى دهد «اصحاب اخدود» تنها در «یمن»، و در عصر «ذونواس» نبودند، تا آنجا که بعضى از مفسران ده قول درباره «اصحاب اخدود» نقل کرده اند!

در روایتى از امیر مؤمنان على(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: «مجوس اهل کتاب بودند و به کتاب آسمانى خود عمل مى کردند، یکى از پادشاهان آنها با خواهر خود هم بستر شد، و آن زن از پادشاه خواست که ازدواج با خواهر را مجاز بشمرد، ولى مردم نپذیرفتند و زیر بار نرفتند، و پادشاه عده اى از مؤمنان را که سخن او را قبول نکردند در خندقى از آتش افکند».(14)

و این در مورد «اصحاب الاخدود فارس» است، و در مورد «اصحاب اخدود شام» نیز نوشته اند: «در آنجا مردم مؤمنى مى زیستند، آنتیاخوس آنها را در خندق آتش افکند».(15)

بعضى نیز این ماجرا را مربوط به اصحاب «دانیال»، پیامبر معروف «بنى اسرائیل» و یارانش دانسته اند که در کتاب «دانیال» از «تورات» به آنها اشاره شده، و «ثعلبى» هم «اخدود فارس» را بر آنها منطبق ساخته است.(16)

هیچ بعید نیست که «اصحاب اخدود» شامل همه اینها و مانند آن بشود، هر چند مصداق معروف و مشهور آن، همان داستان «ذونواس» در سرزمین «یمن» است.

* * *

2 ـ استقامت در طریق حفظ ایمان

فداکارى در حفظ ایمان در گذشته و حال، جلوه هاى باشکوهى داشته، و تاریخ، افراد زیادى را نشان مى دهد که عاشقانه جام بلا را در این راه نوشیدند، بر طناب دار، یا بر لبه شمشیر دژخیمان، بوسه زدند، و پروانهوار در آتش شکنجه گران سوختند، که نام و نشان گروهى از آنها در تاریخ ثبت شده است.

داستان همسر فرعون، «آسیه»، که به خاطر ایمان به «موسى بن عمران» مورد آن همه شکنجه قرار گرفت، و سرانجام جان خود را در این راه باخت همه شنیده ایم.

در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) آمده است: خداوند پیامبرى از میان مردم «حبشه» بر آنها مبعوث کرد، آنها به تکذیبش برخاستند، در میان آنان جنگى واقع شد، سرانجام گروهى از یاران آن پیامبر را کشتند، و گروه دیگرى را با خود آن پیامبر اسیر کردند، سپس محلى آماده کردند، آن را پر از آتش ساختند، و مردم را به کنار آن دعوت کرده گفتند:

هر کس بر آئین ما است به کنارى رود، و هر کس دین این گروه را دارد باید خودش را در آتش بیفکند، یاران آن پیامبر (چون دیدند هیچ راهى نیست شجاعانه خود را در آتش افکندند و) بر یکدیگر سبقت مى گرفتند، در این هنگام زنى آمد که فرزند خردسال یک ماهه اى در آغوش داشت، هنگامى که مى خواست خود را در آتش بیفکند، عطوفت مادرى به هیجان آمد و مانع شد، کودک شیرخوار صدا زد:

مادرم نترس! هم خود را بیفکن و هم مرا! به خدا سوگند این در راه خدا چیز اندکى است: (إِنَّ هذا وَ اللّهِ فِى اللّهِ قَلِیْلٌ...) و این کودک از کسانى بود که در گاهواره سخن گفت».(17)

از این داستان استفاده مى شود: گروه چهارمى از «اصحاب الاخدود» در «حبشه» بودند.

داستان پدر و مادر «عمار یاسر» و افراد دیگرى مانند او، و از آن بالاتر داستان یاران امام حسین(علیه السلام) در میدان جانبازى «کربلا» و سبقت گرفتن بر یکدیگر براى نوشیدن شربت شهادت، در تاریخ اسلام معروف است.

در عصر ما نیز نمونه هاى بسیار زیادى از این موضوع را با چشم خود دیده یا شنیده ایم، که پیر و جوان در طریق حفظ دین و ایمان جان بر کف نهاده و آگاهانه و عاشقانه به سوى شهادت گام برداشتند، و باید گفت: بقاء آئین هاى الهى در گذشته و امروز بدون چنین ایثارگرى هائى امکان پذیر نبوده و نیست.(18)

* * *

 


1 ـ بعضى از محققین معتقدند: این کلمه از واژه فارسى «برز» که معنى بلندى، بزرگى و شکوه است گرفته شده (به برهان قاطع و حاشیه آن مراجعه شود).

2 ـ این صورت هاى دوازده گانه عبارتند از: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدى، دلو، و حوت، که به ترتیب صورت هاى گوسفند ،گاو، دو پسر بچه که مشغول گردو بازى هستن، خرچنگ، شیر، خوشه، ترازو، عقرب، کمان، بز، دلو، و ماهى است.

3 ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 331.

4 ـ احزاب، آیه 45.

5 ـ هود، آیه 103.

6 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 466.

7 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 543، همین مضمون را «ابوالفتوح رازى» و «طبرسى» در تفسیرهایشان آورده اند.

8 ـ «صحیفه سجادیه»، دعاى ششم.

9 ـ بنابراین، جواب قسم در اینجا محذوف است، و جمله «قُتِلَ أَصْحابُ الاْ ُخْدُودِ» یا «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ» بر آن دلالت دارد، و در تقدیر چنین است: «أُقْسِمُ بِهذِهِ الأُمُورانِ أَلَّذِیْنَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِیْنَ وَ الْمُؤْمِناتِ مُعَذَّبُونَ مَلْعُونُونَ کَما لُعِنَ أَصْحابُ الأُخْدُودِ».

10 ـ «حمیر» قبیله اى بود از قبایل معروف «یمن».

11 ـ تفسیر «على بن ابراهیم قمى»، جلد 2، صفحه 414.

12 ـ «قصص قرآن بلاغى»، صفحه 288.

13 ـ تفسیر «روح المعانى» و «ابوالفتوح رازى»، ذیل آیات مورد بحث.

14 و 15 و 16 ـ «اعلام القرآن»، صفحات 137 ـ 138.

17 ـ تفسیر «عیاشى»، مطابق نقل تفسیر «المیزان»، جلد 20، صفحه 377 (با تلخیص).

18 ـ اشاره به جنگ تحمیلى «عراق» بر ضد «جمهورى اسلامى ایران» است که براى دفاع از حریم ایمان و مملکت، رزمندگان اسلام از یکدیگر سبقت مى جستند: در خوابیدن بر روى مین براى عبور رزمندگان، در عملیات استشهادى، در حمله به تانک هاى دشمن یک تنه و رویارو، در ایجاد سنگر براى رزمندگان در وسط رگبارها، در خوابیدن روى سیم هاى خاردار براى گذر نیروها، در هدایت جنگنده ها براى در هم شکستن کنفرانس ها در دل «بغداد»، و زدن جنگنده به محل کنفرانس و خنثى سازى توطئه هاى جهانى، در همه جا بر یکدیگر سبقت مى گرفتند.