التوبة

يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ 32 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ 33 ۞ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ 34 يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ ۖ هَٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ 35 إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ۚ فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ ۚ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ 36

36 إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ

37 إِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ

ترجمه:

36 ـ تعداد ماه ها نزد خداوند در کتاب الهى، از آن روز که آسمان ها و زمین را آفریده، دوازده ماه است; که چهار ماه از آن، ماه حرام است; (و جنگ در آن ممنوع مى باشد.) این، آئین ثابت و پابرجا (ى الهى) است! بنابراین، در این ماه ها به خود ستم نکنید (و از هر گونه خونریزى بپرهیزید)! و با مشرکان، دسته جمعى پیکار کنید، همان گونه که آنها دسته جمعى با شما پیکار مى کنند; و بدانید خداوند با پرهیزکاران است!

37 ـ نسىء (جابه جا کردن و تأخیر ماه هاى حرام)، افزایشى در کفر (مشرکان) است; که با آن، کافران گمراه مى شوند; یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام مى کنند، تا به مقدار ماه هائى که خداوند تحریم کرده بشود; و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده; و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمى کند!

تفسیر:

آتش بس اجبارى

از آنجا که در این سوره بحث هاى مشروحى پیرامون جنگ با مشرکان آمده است در دو آیه مورد بحث، اشاره به یکى دیگر از مقررات جنگ و جهاد اسلامى شده و آن احترام به ماه هاى حرام است.

نخست مى گوید: «تعداد ماه ها در نزد خدا در کتاب آفرینش از آن روز که آسمان و زمین را آفرید دوازده ماه است» (إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ).

تعبیر به «کِتابِ اللّهِ» ممکن است اشاره به قرآن مجید یا سایر کتب آسمانى باشد، ولى با توجه به جمله «یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ» مناسب تر این است که به معنى کتاب آفرینش و جهان هستى باشد.

به هر حال، از آن روز که نظام منظومه شمسى به شکل کنونى صورت گرفت، سال و ماه وجود داشت، سال، عبارت از یک دوره کامل گردش زمین به دور خورشید، و ماه، عبارت از یک دوره کامل گردش کره ماه به دور کره زمین، که در هر سال 12 بار تکرار مى شود.

این در حقیقت یک تقویم پر ارزش طبیعى و غیر قابل تغییر است که به زندگى همه انسان ها یک نظام طبیعى مى بخشد و محاسبات تاریخى آنها را به دقت تنظیم مى کند، و این یکى از نعمت هاى بزرگ خدا براى بشر محسوب مى شود، آن چنان که در آیه 189 سوره «بقره»: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الأَهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَواقِیْتٌ لِلْنّاسِ وَ الْحَجِّ: «درباره «هلال هاى ماه» از تو سؤال مى کنند، بگو: آنها بیان اوقات (و تقویم طبیعى) براى (نظام زندگى) مردم و تعیین وقت حج است» مشروحاً بحث کرده ایم.

سپس اضافه مى کند: «از این دوازده ماه چهار ماه، ماه حرام است» (مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ) که هر گونه جنگ و نبرد در آن حرام است.

بعضى از مفسران تحریم جنگ در این چهار ماه را از زمان «ابراهیم خلیل»(علیه السلام)مى دانند که در عصر جاهلیت عرب نیز به عنوان یک سنت به قوت خود باقى بود، هر چند آنها طبق امیال و هوس هاى خود گاهى جاى این ماه ها را تغییر مى دادند.

ولى در اسلام همواره ثابت و لا یتغیر است که سه ماه آن پشت سر هم «ذى القعده»، «ذى الحجه» و «محرم» و یک ماه جدا است و آن ماه «رجب» است و به قول عربها سه ماه «سَرْد» (یعنى پشت سر هم) و یک ماه «فَرْد» است.

ذکر این نکته لازم است که: تحریم جنگ در این ماه ها در صورتى است که جنگ از ناحیه دشمن به مسلمانان تحمیل نشود.

اما در صورت تحمیل، بدون شک مسلمانان باید به پا خیزند و دست روى دست نگذارند; زیرا احترام ماه حرام از ناحیه آنان نقض نشده، بلکه از ناحیه دشمن نقض گردیده است.(1)

آنگاه براى تأکید مى گوید: «این آئین، ثابت، پا بر جا و تغییرناپذیر است» (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ) نه رسم نادرستى که در میان عرب بود، که با میل و هوس خویش آنها را جابه جا مى کردند.

از پاره اى از روایات(2) استفاده مى شود تحریم جنگ در این چهار ماه علاوه بر آئین ابراهیم(علیه السلام) در آئین یهود، مسیح و سایر آئین هاى آسمانى نیز بوده است و جمله «ذلِکَ الدِّیْنُ الْقَیِّمُ» ممکن است اشاره به این نکته نیز بوده باشد، یعنى از نخست، در همه آئین ها به صورت یک قانون ثابت وجود داشته است.

پس از آن مى گوید: «در این چهار ماه به خود ستم روا مدارید با شکستن احترام آنها خویش را گرفتار کیفرهاى دنیا و مجازات هاى آخرت نسازید» (فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ).

ولى از آنجا که ممکن بود تحریم جهاد در این چهار ماه وسیله اى براى سوء استفاده دشمنان بشود و آنها را در حمله به مسلمین جسور کند در جمله بعد اضافه مى کند: «با مشرکان به طور دسته جمعى پیکار کنید، همان گونه که آنها متفقاً با شما مى جنگند» (وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً).

یعنى، با این که آنها مشرکند و بت پرست و شرک سرچشمه پراکندگى است ولى با این حال در یک صف واحد با شما مى جنگند، شما که موحدید و یکتا پرست و توحید آئین اتحاد و یگانگى است، سزاوارتر هستید که وحدت کلمه را برابر دشمن حفظ کنید و در یک صف همچون یک دیوار آهنین در مقابل دشمنان بایستید.

و سرانجام مى فرماید: «و بدانید اگر پرهیزگار باشید و اصول تعلیمات اسلام را دقیقاً اجراء کنید، خداوند پیروزى شما را تضمین مى کند; زیرا خدا با پرهیزگاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ).

* * *

در دومین آیه مورد بحث، اشاره به یک سنت غلط جاهلى، یعنى مسأله «نَسیء» (تغییر دادن جاى ماه هاى حرام) کرده، مى گوید: «تغییر دادن ماه هاى حرام کفرى است که بر کفر آنها افزوده مى شود» (إِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ).

«و با این عمل، افراد بى ایمان در گمراهى بیشتر قرار مى گیرند» (یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا).

«آنها در یک سال ماهى را هلال مى شمرند، و سال دیگر همان ماه را تحریم مى کنند، تا به گمان خود آن را با تعداد ماه هائى که خدا تعیین کرده تطبیق دهند» (یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ)یعنى، هر گاه یکى از ماه هاى حرام را حذف مى کنند، ماه دیگرى را به جاى آن مى گذارند تا عدد چهار ماه تکمیل شود!

در حالى که با این عمل زشت و مسخره، فلسفه تحریم ماه هاى حرام را به کلى از میان مى بردند و حکم خدا را بازیچه هوس هاى خویش مى ساختند، و عجب این که از این کار خود بسیار خشنود و راضى هم بودند; زیرا «اعمال زشتشان در نظرشان جلوه کرده بود» (زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ).

آنها با وسوسه هاى شیطانى ـ چنان که خواهد آمد ـ ماه هاى حرام را دگرگون مى ساختند و عجب این که آن را یک نوع تدبیر زندگى و معیشت و یا پیشرفت کار در زمینه جنگ ها و آمادگى جنگى مى پنداشتند، و مى گفتند: فاصله زیاد آتش بس ورزیدگى جنگى را کم مى کند باید آتشى به پا کرد!

خدا نیز آن مردمى را که شایستگى هدایت ندارند به حال خود رها مى کند و دست از هدایتشان مى کشد; زیرا «خداوند گروه کافران را هدایت نمى کند» (وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ).

* * *

نکته ها:

1 ـ فلسفه ماه هاى حرام

تحریم جنگ در این چهار ماه، یکى از طرق پایان دادن به جنگ هاى طویل المدة، و وسیله اى براى دعوت به صلح و آرامش بود; زیرا هنگامى که جنگجویان چهار ماه از سال اسلحه را به زمین بگذارند و صداى چکاچک شمشیرها یا صفیر گلوله ها خاموش شود، و مجالى براى تفکر و اندیشه به وجود آید، احتمال پایان یافتن جنگ بسیار زیاد است.

همیشه ادامه یک کار با شروع مجدد آن پس از خاموشى تفاوت دارد و دومى به مراتب مشکل تر است.

فراموش نمى کنیم: در دوران جنگ هاى بیست ساله «ویتنام» چه اندازه زحمت مى کشیدند تا یک آتش بس بیست و چهار ساعته، در آغاز سال نو مسیحى یا مانند آن به وجود آورند.

ولى اسلام براى پیروان خود در هر سال یک آتش بس چهار ماهه اعلام مى دارد و این خود نشانه روح صلح طلبى اسلام است.

اما همان گونه که گفتیم، اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامى سوء استفاده کند و حریم ماه هاى حرام را بشکند، اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است.

* * *

2 ـ مفهوم و فلسفه «نـَسیء» در جاهلیت

«نَسیء» (بر وزن کثیر) از ماده «نَسْأ» به معنى تأخیر انداختن است (و خود این کلمه مى تواند اسم مصدر یا مصدر باشد) و به داد و ستدهائى که پرداخت پول آن به تأخیر مى افتد «نِسیئَه» گفته مى شود.

در زمان جاهلیت عرب، گاهى یکى از ماه هاى حرام را تأخیر مى انداختند، یعنى مثلاً به جاى ماه «محرم»، ماه «صفر» را انتخاب مى کردند و تشریفات آن بدین گونه بود که: یکى از سران قبیله «بنى کنانة» در مراسم حج در سرزمین «منى» در یک اجتماع نسبتاً بزرگ، پس از تقاضاى مردم این جمله را بر زبان جارى مى کرده، مى گفت:

من ماه محرم را امسال به تأخیر انداختم و ماه صفر را به جاى آن انتخاب کردم!(3)

و از «ابن عباس» نقل شده، اول کسى که این سنت را برقرار ساخت، «عمرو بن لحى»(4) و بعضى گفته اند: «قلمس» مردى از «بنى کنانه» بود.(5)

فلسفه این کار در نظر آنها به عقیده بعضى این بوده است که: گاهى تحمل سه ماه حرام پشت سر هم (ذى القعده، ذى الحجه، و محرّم) مشکل بوده و آن را به پندار خود مایه تضعیف روح جنگجوئى و رکود کار نیروها مى شمردند; زیرا عرب در جاهلیت علاقه عجیبى به غارتگرى، خونریزى و جنگ داشت، و اصولاً «جنگ و غارت» جزئى از زندگى او را تشکیل مى داد، و تحمل سه ماه آتش بس پى در پى، براى آنها طاقت فرسا بود، لذا کوشش مى کردند، لااقل ماه محرم را از این سه ماه جدا کنند.

این احتمال نیز داده شده است که: گاهى به خاطر افتادن ذى الحجه در تابستان، مسأله حج بر آنها دشوار مى شد و مى دانیم حج و مراسم آن براى عرب جاهلى تنها مسأله عبادت نبود، بلکه این مراسم بزرگ که از زمان ابراهیم(علیه السلام) به یاد مانده بود، کنگره عظیمى محسوب مى شد که مایه رونق تجارت و اقتصاد آنها بود و فوائد گوناگونى از این اجتماع نصیب آنها مى شد، لذا جاى ماه «ذى الحجة» را به میل خود تغییر داده، و ماه دیگرى که هوا در آن ماه، آمادگى بیشترى داشت به جایش قرار مى دادند، و ممکن است، هر دو فلسفه صحیح باشد.

اما به هر صورت، این عمل سبب مى شد که: آتش جنگ ها همچنان فروزان بماند، و فلسفه ماه هاى حرام پایمال شود، و مراسم حج بازیچه دست این و آن و وسیله اى براى منافع مادى آنها گردد.

قرآن این کار را «زیادى در کفر» شمرده; زیرا علاوه بر شرک و «کفر اعتقادى» که داشتند با زیر پا گذاشتن این دستور مرتکب «کفر عملى» هم مى شدند، به خصوص این که: با این کار دو عمل حرام انجام مى دادند.

یکى این که حرام خدا را حلال کرده بودند.

و دیگرى این که حلال خدا را حرام نموده بودند.

* * *

3 ـ وحدت کلمه در برابر دشمن

قرآن در آیات فوق دستور مى دهد: به هنگام مبارزه با دشمن، مسلمانان متفقاً و در صف واحد با آنها پیکار کنند، از این دستور استفاده مى شود که حتى مبارزات سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى خود را در برابر آنان هماهنگ سازند، و تنها در سایه چنین وحدتى که از روح توحید اسلام سرچشمه مى گیرد، توانائى بر پیروزى در مقابل دشمن دارند.

این همان دستورى است که مدت ها است به دست فراموشى سپرده شده و یکى از علل انحطاط مسلمین محسوب مى شود.

* * *

4 ـ چگونه اعمال زشت در نظر زیبا جلوه مى کند؟

وجدان انسان در حالى که دست نخورده باشد، به خوبى نیک و بد را تشخیص مى دهد، اما هنگامى که دانسته قدم در جاده گناه و خلافکارى بگذارد فروغ وجدان کمرنگ و کمرنگ تر مى شود، و کار به جائى مى رسد که: زشتى و قبح گناه تدریجاً از میان مى رود.

هر گاه باز به این کار ادامه دهد، کم کم اعمال زشت در نظرش زیبا، و زیبا، زشت جلوه مى کند! و این همان چیزى است که در آیات فوق و آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده.

گاهى «تزیین اعمال زشت» به شیطان نسبت داده شده است، مانند آیه 63 سوره «نحل»: «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ».(6)

گاهى به صورت فعل مجهول مانند آیه فوق ذکر شده است که فاعل آن ممکن است وسوسه هاى شیطان و یا نفس سرکش بوده باشد.

و گاهى به «شرکاء» (یعنى بت ها) مانند آیه 137 سوره «انعام».

حتى گاهى به خداوند نسبت داده شده است، مانند آیه 4 سوره «نمل»: اِنَّ الَّذِیْنَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ: «کسانى که ایمان به آخرت ندارند اعمال زشتشان را در نظرشان زیبا جلوه مى دهیم».

بارها گفته ایم: نسبت دادن این گونه امور به خداوند، به خاطر آن است که اینها خاصیت عمل خود انسان محسوب مى شود، و خواص همه اشیاء به دست خدا است و مسبب الاسباب او است، و نیز گفته ایم: این گونه نسبت ها هیچ گونه مخالفتى با مسأله اختیار و آزادى اراده انسان ندارد.

* * *


1 ـ چنان که شرح آن ذیل آیه 194 سوره «بقره» گذشت.

2 ـ تفسیر «برهان»، جلد 2، صفحه 122 (جلد 2، صفحه 773، بنیاد بعثت، طبع اول، 1415 هـ ق) ـ «بحار الانوار»، جلد 24، صفحه 242، و جلد 36، صفحات 393 و 394.

3 ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحات 98 و 211، و جلد 22، صفحه 67 ـ تفسیر «على بن ابراهیم قمى»،
جلد 1، صفحه 290، دار الکتاب قم، 1404 هـ ق ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 342، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 217، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.

4 ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحه 98 ـ «مجمع البیان»، جلد 5، صفحه 53، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق.

5 ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحه 98 ـ «مجمع البیان»، جلد 5، صفحه 53، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «جامع البیان»، جلد 10، صفحه 171، دار الفکر بیروت، 1415 هـ ق ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 8، صفحه 137، مؤسسة التاریخ العربى بیروت، 1405 هـ ق ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 2، صفحه 370، دار المعرفة بیروت، 1412 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 3، صفحه 237، دار المعرفة بیروت، طبع اول، 1365 هـ ق.

6 ـ انفال، آیه 48 ـ نحل، آیه 24 ـ عنکبوت، آیه 38.