يونس
فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ 98 وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا ۚ أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ 99 وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ 100 قُلِ انظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَمَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ 101 فَهَلْ يَنتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِهِمْ ۚ قُلْ فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ 102 ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ 103 قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 104 وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ 105 وَلَا تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ ۖ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ 106
98فَلَوْلا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حین
ترجمه:
98 ـ چرا هیچ یک از شهرها و آبادى ها ایمان نیاوردند که (ایمانشان به موقع باشد، و) به حالشان مفید افتد؟! مگر قوم یونس، هنگامى که آنها ایمان آوردند، عذاب رسواکننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف ساختیم; و تا مدت معینى (اجلشان) آنها را بهره مند کردیم.
تفسیر:
تنها یک گروه به موقع ایمان آوردند!
در آیات گذشته، درباره «فرعون» و فرعونیان خصوصاً، و دیگر اقوام پیشین عموماً، این نکته ذکر شده بود که: آنها از ایمان به خدا در حال اختیار و سلامت سر باز زدند، ولى به هنگام قرار گرفتن در آستانه مرگ و کیفر الهى، اظهار ایمان کردند، که براى آنها سودمند نیفتاد.
در آیه مورد بحث، این مسأله را به عنوان یک قانون کلّى بیان مى دارد و مى گوید: «چرا هیچ یک از اقوام گذشته به موقع ایمان نیاوردند تا ایمانشان سودمند باشد» (فَلَوْلا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها).
آنگاه قوم یونس(علیه السلام) را استثناء کرده مى فرماید: «مگر قوم یونس، که چون ایمان آوردند، مجازات رسواکننده را در زندگى این دنیا از آنها بر طرف ساختیم» (إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).
«و آنها را تا وقت معلومى (تا پایان عمرشان) بهره مند کردیم» (وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حین).
کلمه «لَوْلا» به عقیده بعضى از مفسران در اینجا، به معنى نفى است، و لذا به وسیله «إِلاّ» از آن استثناء شده است.
بنابراین، معنى جمله چنین مى شود: هیچ قوم و ملتى که در شهرها و آبادى ها در گذشته زندگى داشتند، به طور دسته جمعى، در برابر پیامبران الهى ایمان نیاوردند، مگر قوم «یونس».
اما بعضى دیگر معتقدند: «لَوْلا» به معنى نفى نیامده، بلکه همواره به معنى «تحضیض» است، (تحضیض، سؤال توأم با توبیخ و تحریک را مى گویند) ولى لازمه مفهوم آن در چنین مواردى نفى مى باشد. و به همین دلیل مى توان چیزى را به وسیله «إِلاّ» از آن استثناء کرد.
به هر حال، جاى شک نیست که در اقوام دیگر نیز، گروه هاى زیادى ایمان آوردند، آنچه قوم «یونس» را از دیگر اقوام ممتاز مى کند این است که: آنها همه به صورت دسته جمعى ایمان آوردند، آن هم پیش از فرا رسیدن مجازات قطعى پروردگار، در حالى که در میان اقوام دیگر، گروه زیادى سرسختانه بر مخالفت خود باقى ماندند، تا هنگامى که فرمان مجازات قطعى پروردگار صادر شد، آنها پس از مشاهده این عذاب الهى، غالباً اظهار ایمان کردند، ولى ایمانشان به دلیلى که سابقاً گفتیم فایده اى نداشت.
* * *
نکته:
ماجراى ایمان آوردن قوم «یونس»(علیه السلام)
چنان که در تاریخ آمده است، ماجراى آنها از این قرار بود: هنگامى که «یونس»(علیه السلام) از ایمان آوردن قوم خود ـ که در سرزمین «نینوا» (در عراق) زندگى مى کردند ـ مأیوس شد، به پیشنهاد عابدى که در میان آنها مى زیست، آن قوم را نفرین کرد، در حالى که عالم و دانشمندى نیز در میان آن گروه بود، که به «یونس»(علیه السلام) پیشنهاد مى کرد باز هم درباره آنان دعا کند، و باز هم به ارشاد بیشتر بپردازد و مأیوس نگردد.
یونس(علیه السلام) پس از این ماجرا از میان قوم خود بیرون رفت، قوم او که صدق گفتارش را بارها آزموده بودند، گرد مرد دانشمند اجتماع کردند، هنوز فرمان قطعى عذاب فرا نرسیده بود، ولى نشانه هاى آن کم و بیش به چشم مى خورد، آنها فرصت را غنیمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بیرون ریختند، در حالى که دست به دعا و تضرع برداشته، اظهار ایمان و توبه کردند و براى این که انقلاب و توجه بیشترى در روح و جان آنها پیدا شود، مادران را از فرزندان جدا ساختند، و لباس هاى درشت و خشن و کم اهمیت در تن کردند، و به جستجوى پیامبر خویش برخاستند، اما اثرى از او ندیدند.
این توبه و ایمان و بازگشت به سوى پروردگار، که به موقع انجام یافته بود، و با آگاهى و اخلاص توأم بود، کار خود را کرد، نشانه هاى عذاب بر طرف شد، و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى که «یونس»(علیه السلام) پس از ماجراى طولانیش به میان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذیرا گشتند.
شرح ماجراى زندگى خود «یونس»(علیه السلام) را به خواست خدا ذیل آیات 139 تا 148 سوره «صافات» بیان خواهیم کرد.(1)
باز هم یادآورى این نکته لازم است که: قوم «یونس»، هرگز در برابر مجازات قطعى قرار نگرفته بودند، و گرنه توبه آنان نیز پذیرفته نمى شد، بلکه اخطارها و هشدارهائى که معمولاً قبل از مجازات نهائى مى آید، براى آنها به قدر کافى بیدارکننده بود، در حالى که مثلاً فرعونیان بارها این اخطارها را دیده بودند، (همانند ماجراى طوفان و ملخ خوارگى و دگرگونى شدید آب نیل و امثال آن) ولى هیچ گاه این اخطارها را جدى نگرفتند، و تنها از «موسى»(علیه السلام) خواستند که: ناراحتى را خداوند از آنان بر طرف سازد تا ایمان بیاورند، اما هرگز ایمان نیاوردند.
ضمناً داستان فوق نشان مى دهد: نقش یک عالم آگاه و دلسوز در میان یک قوم و ملت، تا چه اندازه مؤثر و حیات بخش است، در صورتى که عابدى که آگاهى کافى ندارد، بیشتر روى خشونت تکیه مى کند، و منطق اسلام در مقایسه میان عبادت نا آگاهانه، و علم توأم با احساس مسئولیت نیز، از این روایت مفهوم مى شود.
* * *
1 ـ جلد 19، صفحه 179 (ویرایش جدید).