هود
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ 13 فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَن لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ 14 مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ 15 أُولَٰئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ ۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ 16 أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً ۚ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ۚ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ ۚ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ ۚ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ 17 وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ۚ أُولَٰئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَٰؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ ۚ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ 18 الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ 19
12فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذیرٌ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء وَکیلٌ
13أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ
14فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
ترجمه:
12 ـ شاید (ابلاغ) بعض آیاتى را که به تو وحى مى شود، ترک کنى (و به تأخیر اندازى); و سینه ات از این جهت تنگ (و ناراحت) شود که مى گویند: «چرا گنجى بر او نازل نشده؟! و یا چرا فرشته اى همراه او نیامده است؟!» (نگران مباش! چرا که) تو فقط بیم دهنده اى; و خداوند، نگاهبان و ناظر بر همه چیز است (; و به حساب آنان مى رسد)!
13 ـ آیا مى گویند: «او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)»! بگو: «اگر راست مى گوئید، شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید; و تمام کسانى را که مى توانید ـ غیر از خدا ـ (براى این کار) دعوت کنید»!
14 ـ و اگر آنها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید (قرآن) تنها با علم الهى نازل شده; و هیچ معبودى جز او نیست! آیا با این حال، تسلیم مى شوید؟
شأن نزول:
براى آیات فوق دو شأن نزول نقل شده، که ممکن است هر دو صحیح باشد:
نخست این که، گروهى از رؤساى کفار «مکّه» نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده گفتند: اگر راست مى گوئى که پیامبر خدا هستى، کوه هاى «مکّه» را براى ما طلا کن! و یا فرشتگانى را بیاور که نبوت تو را تصدیق کنند! آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(1)
شأن نزول دیگرى، از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، و آن این که: پیامبر به على(علیه السلام) فرمود: من از خدا خواسته ام میان من و تو برادرى بر قرار سازد، و این درخواست قبول شد، و نیز خواسته ام تو را وصى من کند، این درخواست نیز اجابت گردید، هنگامى که این سخن به گوش بعضى از مخالفان رسید (از روى عداوت و دشمنى) گفتند: به خدا سوگند یک مَن خرما در یک مشک خشکیده، از آنچه محمّد(صلى الله علیه وآله) از خداى خود خواسته بهتر است، (اگر راست مى گوید)، چرا از خدا نخواسته فرشته اى براى یارى او بر دشمنان بفرستد، و یا گنجى که او را از فقر نجات دهد؟(2)
آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.
* * *
تفسیر:
قرآن معجزه جاویدان
از این آیات چنین بر مى آید که، گاهى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان، ابلاغ بعضى از آیات را به آخرین فرصت موکول مى کرده است، لذا خداوند در نخستین آیه مورد بحث، پیامبرش را با این بیان، از این کار نهى مى کند: «گویا ابلاغ بعضى از آیاتى که بر تو وحى مى شود، ترک مى کنى و سینه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مى شود» (فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ).
از این ناراحت مى شوى که، مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و «بگویند: چرا گنجى بر او نازل نشده؟ و یا چرا فرشته اى همراه او نیامده»؟ (أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ).
البته، همان گونه که از آیات دیگر قرآن مانند سوره «اسراء» آیات 90 تا 93 بر مى آید، آنها با این تقاضاهاى خود درخواست معجزه براى پذیرش حق و پى بردن به صدق دعوت او نمى کردند، بلکه هدفشان بهانه جوئى و لجاجت و عناد بوده است.
لذا بلافاصله اضافه مى کند: «تو تنها بیم دهنده و انذارکننده اى» (إِنَّما أَنْتَ نَذیرٌ).
یعنى خواه آنها بپذیرند، یا نپذیرند، مسخره کنند و لجاجت به خرج دهند.
و در پایان آیه مى گوید: «خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چیز است» (وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء وَکیلٌ).
یعنى از ایمان و کفر آنها پروا مکن! و این به تو مربوط نیست، وظیفه تو ابلاغ است، خداوند خودش مى داند با آنها چگونه رفتار کند و او است که حساب کار آنان را دارد.
* * *
از آنجا که، این بهانه جوئى ها و ایرادتراشى ها، به خاطر آن بود که آنها اصولاً وحى الهى را منکر بودند و مى گفتند: این آیات از طرف خدا نیست، اینها جمله هائى است که «محمّد» به دروغ بر خدا بسته، لذا آیه بعد به پاسخ این سخن با صراحت هر چه بیشتر پرداخته، مى گوید: «آنها مى گویند او (پیامبر) آنها را به خدا افترا بسته» (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
«به آنها بگو اگر راست مى گوئید که اینها ساخته و پرداخته مغز بشر است، شما هم ده سوره همانند این سوره هاى دروغین بیاورید و از هر کس مى توانید ـ جز خدا ـ براى این کار دعوت کنید» (قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَیات وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ).
* * *
«اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نکردند، و حاضر نشدند لا اقل ده سوره همانند این سوره ها بیاورند، بدانید این ضعف و ناتوانى نشانه آن است که این آیات از علم الهى سرچشمه گرفته» و الا اگر ساخته فکر بشر بود، آنها هم بشرند (فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّهِ).
و نیز بدانید «معبودى جز خدا نیست» و نزول این آیات معجز نشان دلیل بر این حقیقت است (وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ).
«آیا با این حال در برابر فرمان الهى، شما اى مخالفان تسلیم مى شوید»؟ (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آیا با این که از شما دعوت به مبارزه کردیم، و عجز و ناتوانیتان در برابر این دعوت ثابت شد، جاى تردید مى ماند که این آیات از طرف خدا است، با این معجزه روشن، باز هم راه انکار را مى پوئید؟ یا تسلیم خواهید شد؟
* * *
نکته ها:
1 ـ توضیحى درباره «لَعَلَّ»
همان طور که مى دانیم، «لَعَلَّ» معمولاً براى اظهار امیدوارى به انجام چیزى ذکر مى شود، ولى در اینجا به معنى «نهى» آمده است، درست مثل این که پدرى مى خواهد فرزند خود را از انجام چیزى نهى کند، مى گوید: شاید تو با فلان کس رفاقت مى کنى که در کارهاى خود زیاد جدى نیستى، یعنى با او رفاقت مکن زیرا رفاقت با او تو را سست مى کند.
بنابراین، «لَعَلَّ» در این گونه موارد، هر چند در همان معنى «شاید» به کار رفته است، ولى مفهوم التزامى آن نهى از انجام کارى است.
در آیات مورد بحث نیز، خداوند به پیامبرش تأکید مى کند: ابلاغ آیات الهى را به خاطر وحشت از تکذیب مخالفان و یا تقاضاى «معجزات اقتراحى» به تأخیر نیندازد.
* * *
2 ـ آیا ممکن است ابلاغ آیات را به تأخیر اندازد؟
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: چگونه ممکن است پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابلاغ آیات الهى را تأخیر اندازد؟ و یا اصولاً از ابلاغ آنها خوددارى کند؟ با این که پیامبر(صلى الله علیه وآله)معصوم است و هیچ گونه گناه و خطائى از او سر نمى زند.
پاسخ این است: هر گاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مأمور به ابلاغ فورى حکمى باشد، مسلماً بدون واهمه آن را ابلاغ خواهد کرد، ولى گاه مى شود وقت ابلاغ وسیع است، و پیامبر روى ملاحظاتى آن هم نه ملاحظاتى که به شخص خودش باز گردد، بلکه ملاحظاتى که جنبه عمومى و دفاع از مکتب دارد، ابلاغ آن را به عقب مى اندازد، و این مسلماً گناه نیست، همان گونه که نظیر آن را در سوره «مائده» آیه 67 خواندیم، که خداوند به پیامبر(صلى الله علیه وآله) تأکید مى کند: «آیات الهى را ابلاغ نماید و از تهدیدهاى مردم نهراسد، و خدا او را حفظ خواهد کرد» (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).
در واقع، با این که تأخیر ابلاغ در اینجا ممنوع نبود، ولى سرعت در آن، که توأم با نشان دادن قاطعیت بوده، اولى محسوب مى شده است، خداوند به این طریق مى خواهد پیامبرش را از نظر روانى تقویت کند، و قاطعیت او را در مقابل مخالفان بیشتر سازد، که از جار و جنجال و درخواست هاى بى اساس و بهانه جوئیهاى مسخره آنان وحشتى به خود راه ندهد.
* * *
3 ـ معنى «أَمْ»
درباره معنى «أَمْ» در آغاز آیه دوم (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ...) مفسران دو احتمال داده اند: یکى این که، به معنى «أَو» (یا) بوده باشد و دیگر این که، به معنى «بَلْ» (بلکه) است.
در صورت اول، معنى آیه چنین مى شود: شاید تو آیات ما را از ترس بهانه جوئى هاى مخالفان بر آنها تلاوت نکردى، یا این که آیات را خواندى، ولى آنها آن را افترا و دروغ بر خدا قلمداد کردند.
و در صورت دوم، معنى چنین خواهد بود: ابلاغ آیات الهى را به خاطر بهانه جوئى هاى آنها به تأخیر نینداز! سپس اضافه مى کند: اینها اساساً منکر وحى و نبوت اند، و مى گویند: پیامبر به خدا دروغ بسته است.
در حقیقت، خداوند با این بیان، به پیامبرش خبر مى دهد: درخواست هاى آنها در زمینه معجزات اقتراحى، نه به خاطر حقیقت طلبى است، بلکه به خاطر آن است که آنها اصولاً منکر نبوت اند، و اینها همه بهانه است.
به هر حال، دقت در مفهوم آیات فوق، و مخصوصاً دقت روى کلمات آن، از نظر ادبى نشان مى دهد که، معنى دوم به مفاد آیات نزدیک تر است (دقت کنید).
* * *
4 ـ پاسخ به معجزات اقتراحى، خیر!
شک نیست که، پیامبر(صلى الله علیه وآله) باید در مقابل حق طلبان معجزاتى به عنوان سند حقانیت خود ارائه کند، و هیچ پیامبرى نمى تواند تنها روى ادعا تکیه نماید، ولى بدون شک، مخالفانى که در آیات فوق سخنى از آنان به میان آمده، در جستجوى حقیقت نبودند، و معجزاتى را که مطالبه مى کردند، معجزات اقتراحى بود (منظور از معجزات اقتراحى این است که، هر کس به میل و هوس خود، پیشنهاد معجزه اى بکند و به هیچ معجزه دیگرى قناعت نکند) مسلماً چنین افرادى بهانه جو هستند، نه حقیقت خواه.
آیا حتماً لازم است پیامبر داراى گنج هاى عظیمى باشد، آن چنان که مشرکان «مکّه» پیشنهاد مى کردند؟
و یا حتماً باید فرشته اى همراه او به تبلیغ رسالت پردازد؟
از این گذشته، آیا خود قرآن از هر معجزه اى برتر و بالاتر نبود؟
اگر واقعاً آنها در صدد بهانه جوئى نبودند، چرا به همین گفتار قرآن گوش فرا نمى دادند که مى گوید: «اگر معتقدید این آیات را پیامبر از پیش خود گفته، بروید و همانند آن را بیاورید، و از تمام مردم جهان کمک بگیرید».
* * *
5 ـ آیات تحدّى
آیات فوق، بار دیگر اعجاز قرآن را تأکید مى کند و مى گوید: این یک سخن عادى نیست، تراوش مغز بشر نمى باشد، بلکه وحى آسمانى است، که از علم و قدرت بى پایان خداوند سرچشمه گرفته، و به همین جهت، تحدّى مى کند و تمام جهانیان را به مبارزه مى طلبد.
با توجه به این که: معاصران پیامبر(صلى الله علیه وآله) و حتى اقوامى که تا به امروز روى کار آمدند، از انجام چنین چیزى عاجز ماندند و تن به آن همه مشکلات دادند اما اقدامى در راه معارضه با آیات قرآن نکردند، روشن مى شود چنین کارى اصولاً از بشر ساخته نبوده و نیست، آیا معجزه چیزى غیر از این است؟
این نداى قرآن، هنوز در گوش ماست، و این معجزه جاویدان همچنان جهانیان را به سوى خود مى خواند، و تمام محافل علمى دنیا را تحدى مى کند، نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت یعنى شیرینى و جذابیت عبارات، و رسائى مفاهیم، بلکه، از جهت محتوا، علومى که آن زمان از نظر انسان ها پنهان بود، قوانین و مقرراتى که ضامن سعادت و نجات بشریت است، بیاناتى خالى از هر گونه تناقض و پراکنده گوئى، تواریخى خالى از هر گونه خرافات و گزاف گوئى و مانند اینها.(3)
* * *
6 ـ «همه قرآن» یا «ده سوره» یا «یک سوره»؟
همان گونه که مى دانیم، قرآن مجید در یکجا، مخالفان را دعوت به آوردن مثل قرآن کرده است (سوره اسراء ـ 88).
و در جاى دیگر، به آوردن ده سوره همانند قرآن (آیات مورد بحث).
و در مورد دیگر، به آوردن یک سوره مثل سوره هاى قرآن (بقره ـ 23).
به همین دلیل، در میان گروهى از مفسران بحث شده: این تفاوت در تحدّى و دعوت به مبارزه براى چیست؟ چرا یک جا همه قرآن، جاى دیگر 10 سوره و جاى دیگر یک سوره؟
در پاسخ این سؤال طرق مختلفى پیموده اند:
الف ـ بعضى معتقدند: این تفاوت از قبیل تنزل از مرحله بالاتر به مرحله پائین تر است، درست مثل این که کسى به دیگرى مى گوید: اگر تو هم مثل من در فن نویسندگى و شعر مهارت دارى، کتاب و دیوانى همچون کتاب و دیوان من بنویس! بعد تنزل مى کند، و مى گوید: یک فصل مانند آن را، و یا حتى یک صفحه مثل آن ارائه بده!
ولى این پاسخ، در صورتى صحیح است که سوره هاى «اسراء»، «هود»، «یونس» و «بقره» به همین ترتیب نازل شده باشد، البته این با ترتیبى که در کتاب «تاریخ القرآن» از «فهرست ابن ندیم» نقل شده سازگار است; چرا که او مى گوید: سوره «اسراء» سوره 48 و «هود» 49 و «یونس» 51 و «بقره» نودمین سوره است که بر پیامبر نازل شده.
اما این سخن با ترتیب معروفى که براى سوره هاى فوق در تفاسیر اسلامى آمده است سازگار نمى باشد.
ب ـ بعضى گفته اند: گر چه ترتیب نزول سوره هاى فوق منطبق بر تنزل از مرحله بالا به مرحله پائین نیست، ولى مى دانیم همه آیات یک سوره، با هم نازل نمى شده، چه بسا آیاتى که مدتى بعد نازل مى شد، به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاطر تناسب هائى که داشت، در سوره قبل قرار داده مى شد.
در محل کلام ما نیز ممکن است چنین باشد، و از این رو تاریخ سوره هاى فوق منافاتى با تنزل از مرحله بالاتر به پائین تر ندارد.
ج ـ احتمال دیگرى، که براى حل این مشکل وجود دارد این است: واژه «قرآن» واژه اى است که به «تمام» و «بعض» قرآن، هر دو اطلاق مى شود، مثلاً در آیه اول سوره «جنّ» مى خوانیم: إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً: «ما قرآن عجیبى شنیدیم» پیدا است، که آنها قسمتى از قرآن را شنیده بودند.
اصولاً «قرآن» از ماده «قرائت» است، و مى دانیم قرائت و تلاوت، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن، بنابراین، تحدّى به مثل قرآن مفهومش تمام قرآن نیست، و با ده سوره، و حتى یک سوره نیز سازگار مى باشد.
از سوى دیگر، «سوره» نیز در اصل به معنى مجموعه و محدوده است، و بر مجموعه اى از آیات نیز تطبیق مى کند، هر چند یک سوره کامل به اصطلاح معمولى نبوده باشد.
و به تعبیر دیگر، سوره در دو معنى استعمال مى شود: یکى به معنى مجموع آیاتى که هدف معینى را تعقیب مى کند، و دیگر یک سوره کامل که با بسم اللّه شروع و پیش از بسم اللّهِ سوره بعد پایان مى پذیرد.
شاهد این سخن، آیه 86 سوره «توبه» است آنجا که مى فرماید: وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ...: «هنگامى که سوره اى نازل مى شود که ایمان به خدا بیاورید و با پیامبرش جهاد کنید...» روشن است که منظور از سوره در اینجا، همان آیاتى است که هدف فوق (یعنى ایمان به خدا و جهاد) را تعقیب مى کند، هر چند قسمتى از یک سوره کامل باشد.
«راغب» نیز در کتاب «مفردات» در تفسیر آیه اول سوره «نور» «سُورَةٌ أَنْزَلْناها...» مى گوید: «أَىْ جُمْلَةٌ مِنَ الأَحْکامِ وَ الْحِکَم...».
همان گونه که ملاحظه مى کنیم، سوره را به معنى مجموعه اى از احکام تفسیر کرده است.
بنابراین، فرق چندانى میان «قرآن»، «سوره» و «ده سوره» از نظر مفهوم لغت باقى نمى ماند، یعنى همه اینها به مجموعه اى از آیات قرآن اطلاق مى گردد، نتیجه این که: تحدّى قرآن، به یک کلمه و یک جمله نیست، که کسى ادعا کند من مى توانم مثل آیه «وَ الضُّحى» و آیه «مُدْهامَّتان»، و یا جمله هاى ساده اى از قرآن را بیاورم، بلکه تحدّى در همه جا به مجموعه اى از آیات است، که هدف مهمى را تعقیب مى کند (دقت کنید).
* * *
7 ـ مخاطب «فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُم»
در این که مخاطب در جمله «فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُم» کیست؟ در میان مفسران گفتگو است:
بعضى گفته اند: مخاطب مسلمانانند، یعنى اگر منکران، دعوت شما را اجابت نکردند و همانند ده سوره از قرآن را نیاوردند، بدانید که این قرآن از طرف خدا است، و این خود دلیل اعجاز قرآن است.
بعضى دیگر گفته اند: مخاطب منکران هستند، یعنى اى منکران! اگر سایر انسان ها و هر چه غیر از خدا است، دعوت شما را براى کمک کردن به آوردن مثل قرآن اجابت نکردند، و عاجز و ناتوان ماندند، بدانید که این قرآن از طرف خدا است.
البته، از نظر نتیجه، تفاوت چندانى میان دو تفسیر نیست، ولى احتمال اول نزدیک تر به نظر مى رسد.
* * *
1 و 2 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحات 103 و 104.
3 ـ در تفسیر آیات 23 و 24 سوره «بقره»، پیرامون اعجاز قرآن مشروحاً بحث کرده ایم، جلد اول تفسیر «نمونه»، صفحه 129 به بعد.