هود

أُولَٰئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ۘ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ ۚ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ 20 أُولَٰئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ 21 لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ 22 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ 23 ۞ مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَىٰ وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ ۚ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ 24 وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ 25 أَن لَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ ۖ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ 26 فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَىٰ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ 27 قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ 28

18وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ

19الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالآْخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ

20أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الأَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ

21أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ

22لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآْخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ

 

ترجمه:

18 ـ چه کسى ستمکارتر است از کسانى که بر خدا افترا مى بندند؟! آنان (روز رستاخیز) بر پروردگارشان عرضه مى شوند، در حالى که شاهدان (پیامبران و فرشتگان) مى گویند: «اینها همانها هستند که به پروردگارشان دروغ بستند! اى لعنت خدا بر ظالمان باد»!

19 ـ همانها که (مردم را) از راه خدا باز مى دارند; و راه حق را کج و معوج نشان مى دهند; و به سراى آخرت کافرند!

20 ـ آنها هیچ گاه توانائى فرار در زمین را ندارند; و جز خدا، پشتیبان هائى نمى یابند. عذاب خدا براى آنها مضاعف خواهد بود; (چرا که هم خودشان گمراه بودند، و هم دیگران را گمراه ساختند;) آنها هرگز توانائى شنیدن (حق را) نداشتند; و (حقیقت را) نمى دیدند!

21 ـ آنان کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده اند; و تمام معبودهاى دروغین از نظرشان گم شدند.

22 ـ به ناچار آنها در سراى آخرت، از همه زیانکارترند!

 

تفسیر:

زیانکارترین مردم

در تعقیب آیه گذشته، که سخن از قرآن و رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به میان آمد، آیات مورد بحث سرنوشت منکران، و نشانه ها، و پایان و عاقبت کارشان را تشریح مى کند.

در نخستین آیه، مى فرماید: «چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ مى بندد» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ کَذِباً).

یعنى نفى دعوت پیامبر راستین در واقع نفى سخنان خدا است و او را به دروغ گوئى و افترابندى به خدا نسبت دادن است.

اصولاً تکذیب پیامبر، تکذیب خدا است، و دروغ بستن بر کسى که جز از طرف خدا سخن نمى گوید، دروغ بستن بر ذات پاک خدا محسوب مى شود.(1)

همان گونه که تاکنون مکرر گفته ایم، قرآن مجید در چندین آیه، گروهى را به عنوان ستمکارترین مردم با تعبیر «أَظْلَمُ» معرفى نموده است، در حالى که ظاهراً کارهاى آنها با هم مختلف است، و ممکن نیست چند گروه با داشتن چند کار مختلف، هر کدام ستمکارترین مردم شمرده شوند، بلکه باید گروهى «ستمکار» یا «ستمکارتر» و گروه دیگرى «ستمکارترین» بوده باشند.

ولى، بارها در جواب این سؤال گفته ایم، ریشه تمام این اعمال به یک چیز، یعنى شرک و تکذیب آیات الهى باز مى گردد، که بالاترین تهمت هاست.(2)

آنگاه، آینده شوم آنها را در قیامت چنین بیان مى کند: «آنها در آن روز به پیشگاه پروردگار، با تمامى اعمال و کردارشان عرضه مى شوند، و در دادگاه عدل او حضور مى یابند» (أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ).

در این هنگام «شاهدان اعمال، گواهى مى دهند و مى گویند: اینها همان کسانى هستند که بر پروردگار بزرگ و مهربان و ولى نعمت خود دروغ بستند» (وَ یَقُولُ الأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ).

سپس، با صداى رسا مى گویند: «لعنت خدا بر ستمگران باد» (أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ).

در این که «شاهدان»، فرشتگان الهى هستند؟ یا مأموران ضبط اعمال؟ و یا پیامبران؟

مفسران احتمالاتى داده اند، ولى با توجه به این که در آیات دیگر قرآن، پیامبران خدا به عنوان شاهدان اعمال معرفى شده اند، ظاهر این است که، در اینجا نیز منظور همانها هستند، و یا مفهوم وسیع ترى، که آنها و سایر شاهدان اعمال را دربر گیرد.

در سوره «نساء» آیه 41 مى خوانیم: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّة بِشَهید وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیداً: «چگونه است حال آنها در آن روز، که براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مى طلبیم، و تو را گواه آنها قرار مى دهیم».

و در مورد حضرت مسیح(علیه السلام) در آیه 117 سوره «مائده» آمده است: وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیداً ما دُمْتُ فیهِمْ: «من تا آن زمان که در میان پیروانم بودم بر اعمال آنها گواه بودم».

و نیز، در این که گوینده جمله «أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ» خداوند است یا شاهدان بر اعمال؟ در میان مفسران گفتگو است، اما ظاهر آیه این است که، این سخن دنباله گفتار شاهدان است.

* * *

آیه بعد صفات این ظالمان را در ضمن سه جمله بیان مى کند:

نخست مى گوید: «آنها کسانى هستند که مردم را با انواع وسائل از راه خدا باز مى دارند» (الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ).

این کار، یا از طریق القاء شبهه، و یا از طریق تهدید، و گاهى تطمیع، و مانند آن، صورت مى گیرد که هدف همه آنها یکى است و آن باز داشتن از راه خدا است.

دیگر این که، آنها مخصوصاً «سعى دارند راه مستقیم الهى را کج و معوج نشان دهند» (وَ یَبْغُونَها عِوَجاً).

یعنى با انواع تحریف ها، کم و زیاد کردن، تفسیر به رأى و مخفى ساختن حقایق، چنان مى کنند که این صراط مستقیم، به صورت اصلیش در نظرها جلوه گر نشود، تا مردم نتوانند از این راه بروند، و افراد حق طلب، جاده اصلى را پیدا نکنند.(3)

و سوم این که، «آنها به قیامت و روز رستاخیز ایمان ندارند» (وَ هُمْ بِالآْخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ).

و عدم ایمانشان به معاد، سرچشمه سایر انحرافات و تبهکارى هاى آنان مى شود; چرا که ایمان به آن دادگاه بزرگ، و عالم وسیع بعد از مرگ، روح و جان را تربیت مى کند.

جالب این که، تمام این مسائل در مفهوم «ظلم» جمع است; زیرا مفهوم وسیع این کلمه، هر گونه انحراف و تغییر موضع واقعى «اشیاء»، «اعمال»، «صفات» و «عقائد» را شامل مى شود.

* * *

در سومین آیه، مى گوید: با این همه «چنان نیست که آنها بتوانند در روى زمین از مجازات پروردگار فرار کنند، و از قلمرو قدرت او خارج شوند» (أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الأَرْضِ).

«همچنین آنها نمى توانند ولىّ، حامى و پشتیبانى، غیر از خدا براى خود بیابند» (وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ).

و سرانجام، به مجازات سنگین آنها اشاره کرده، مى گوید: «مجازات آنها مضاعف مى گردد» (یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ).

چرا که، هم خود گمراه، گناهکار و تبهکار بودند، و هم دیگران را به این راه ها مى کشاندند، به همین دلیل، هم بار گناه خویش را بر دوش مى کشند، و هم بار گناه دیگران را (بى آن که از گناه دیگران چیزى کاسته شود).

شاهد این سخن آن که، در آیات دیگر قرآن مى خوانیم: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ: «آنها در روز قیامت سنگینى گناه خویش، و گناهان دیگرى را با آن، بر دوش خود حمل مى کنند».(4)

و نیز اخبار فراوانى داریم که: هر کس سنت بدى بگذارد، «وزر» و گناه تمام کسانى که به آن سنت بد عمل مى کنند، براى او نوشته مى شود، همچنین هر کس سنت نیکى بگذارد، معادل پاداش کسانى که به آن عمل مى کنند، براى او ثبت مى گردد.(5)

در پایان آیه، ریشه اصلى بدبختى آنها را این گونه شرح مى دهد: «آنها نه توانائى شنیدن حق را داشتند و نه مى توانستند ببینند»! (ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ).

در حقیقت، از کار انداختن این دو وسیله مؤثر براى درک حقایق سبب شد، هم خودشان به گمراهى بیفتند و هم دیگران را به گمراهى بکشانند; چرا که حق و حقیقت را، جز با چشم باز و گوش شنوا نمى توان درک کرد.

جالب توجه این که، در این جمله مى خوانیم: آنها توانائى شنیدن (حق را) نداشتند، این تعبیر، اشاره به این واقعیت است که، براى آنها شنیدن سخنان حق آن قدر سنگین و ثقیل است، که گوئى اصلاً توانائى شنیدن حق را ندارند، این تعبیر، درست به این مى ماند که مى گوئیم: شخص عاشق نمى تواند سخن از عیب معشوق خود را بشنود.

بدیهى است، این عدم توانائى درک حقایق، که نتیجه لجاجت شدید و دشمنى آنان با حق و حقیقت است، از آنها سلب مسئولیت نمى کند، و به اصطلاح، این همان چیزى است که خودشان اسباب آن را فراهم ساخته اند، در حالى که مى توانستند این حالت را از خود دور کنند; چرا که قدرت بر سبب، قدرت بر مسبب است.

* * *

چهارمین آیه، محصول تمام تلاش ها و کوشش هاى نادرست آنها را در یک جمله بیان مى کند، مى گوید: «اینها همان کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و ورشکست شدند» (أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).

و این بزرگ ترین خسارتى است که، ممکن است دامنگیر انسانى شود که موجودیت انسانى خویش را از دست دهد.

سپس، اضافه مى کند: آنها به معبودهائى دروغین دل بسته بودند «اما سرانجام تمام این معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).

* * *

آخرین آیه مورد بحث، حکم نهائى سرنوشت آنها را به صورت قاطع چنین بیان مى کند: «لا جرم و به ناچار آنها در سراى آخرت زیانکارترین مردمند» (لاجَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآْخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ).

چرا که، هم از نعمت چشم باز و گوش شنوا محروم شدند، و هم تمام سرمایه هاى انسانى وجود خویش را از دست دادند، و با این حال، هم بار مسئولیت خویش را بر دوش مى کشند و هم بار مسئولیت دیگران را!.

* * *

معنى اصلى «لاجَرَم»

«جَرَم» (بر وزن حَرَم) در اصل به معنى چیدن میوه از درخت است (چنان که «راغب» در «مفردات» آورده است) و سپس به هر گونه اکتساب و تحصیل امرى گفته شده، و بر اثر کثرت استعمال در «کسب ناملایمات» این مفهوم را به خود گرفته، به همین دلیل به گناه، «جُرم» گفته مى شود، ولى هنگامى که این کلمه با «لا» به صورت «لاجَرَم» بر سر جمله اى مى آید، این معنى را مى دهد که هیچ چیزى نمى تواند، این موضوع را قطع و منع کند، بنابراین، «لاجَرَم» به معنى «لابد»، «ناچار» و «مسلماً» به کار مى رود (دقت کنید).

* * *


1 ـ این که بعضى از مفسران احتمال داده اند: منظور از این جمله پاسخ به کسانى است که مى گفتند: پیامبر بر خدا افترا بسته، بسیار بعید است; زیرا آیه قبل و آیات بعد با این تفسیر تناسب ندارد، بلکه مناسب آن است که اشاره به کفاره بوده است.

2 ـ براى توضیح بیشتر به جلد پنجم، صفحه 183 مراجعه فرمائید.

3 ـ «عِوَج» به معنى کجى است، در این زمینه شرحى در جلد 6، صفحه 180 آورده ایم.

پضمناً باید توجه داشت، ضمیر «یَبْغُونَها» به «سَبِیل» باز مى گردد که مؤنث مجازى است، و یا به معنى طریقه و جاده است، که مؤنث لفظى است، در آیه 108 سوره «یوسف» مى خوانیم: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللّهِ».

4 ـ عنکبوت، آیه 13.

5 ـ «مستدرک»، جلد 12، صفحه 228، حدیث 13955 ـ 1 (با تفاوت) و صفحه 229، حدیث 13956 ـ 1 (چاپ آل البیت، با تفاوت) ـ «بحار الانوار»، جلد 2، صفحه 24، حدیث 75 (با تفاوت).