هود

وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ ۚ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ إِنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَٰكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ 29 وَيَا قَوْمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ 30 وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ ۖ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ 31 قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ 32 قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ 33 وَلَا يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ ۚ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ 34 أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرِمُونَ 35 وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلَّا مَن قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ 36 وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ 37

36وَ أُوحِیَ إِلى نُوح أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ

37وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ

38وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلاَ ٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ

39فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ

 

ترجمه:

36 ـ به نوح وحى شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهائى که مى کردند، غمگین مباش!

37 ـ و (اکنون) در حضور ما و طبق وحى ما، کشتى بساز! و درباره آنها که ستم کردند شفاعت مکن، که (همه) آنها غرق شدنى هستند»!

38 ـ او مشغول ساختن کشتى بود، و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى گذشتند، او را مسخره مى کردند; (ولى نوح) گفت: «اگر ما را مسخره مى کنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد!

39 ـ به زودى خواهید دانست چه کسى عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد»!

 

تفسیر:

تصفیه شروع مى شود

سرگذشت نوح که در آیات این سوره، آمده است، در حقیقت در چند فراز، که هر فراز مربوط به یک دوره از مبارزات نوح در مقابل مستکبران است، بیان شده.

آنچه در آیات قبل گذشت، مرحله دعوت و تبلیغ پى گیر و مستمر نوح(علیه السلام)با نهایت جدیت، و با استفاده از تمام وسائل بود، در این مرحله، که سالیان دراز طول کشید، گروه اندکى ـ اندک از نظر عدد و بسیار از نظر کیفیت و استقامت ـ به او ایمان آوردند.

آیات مورد بحث، اشاره به مرحله دوم این مبارزه است، مرحله پایان یافتن دوران تبلیغ و آماده شدن براى تصفیه الهى!

در آیه نخست مى خوانیم: «به نوح وحى شد که جز افرادى که از قومت به تو ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس ایمان نخواهد آورد» (وَ أُوحِیَ إِلى نُوح أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ).

اشاره به این که، صفوف به کلى از هم جدا شده، و دیگر دعوت براى ایمان و اصلاح سودى ندارد، باید آماده تصفیه و انقلاب نهائى شود.

و در پایان آیه، به نوح(علیه السلام) دلدارى داده، مى گوید: «اکنون که چنین است، از کارهائى که اینها انجام مى دهند، به هیچ وجه اندوهناک و محزون مباش» (فَلاتَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ).

ضمناً، از این آیه، استفاده مى شود: خداوند قسمت هائى از علم اسرار غیب را، در هر مورد که لازم باشد، در اختیار پیامبرش مى گذارد، همان گونه که در اینجا به نوح خبر مى دهد که: در آینده هیچ کس از آنها ایمان نخواهد آورد.

* * *

با اعلام مطلب بالا، این گروه عصیانگر و لجوج باید مجازات شوند، مجازاتى که جهان را از لوث وجود آنها پاک کند، و مؤمنان را براى همیشه از چنگالشان رها سازد، فرمان غرق شدن آنها صادر شده است، ولى، انجام این فرمان وسائلى مى خواهد، نوح(علیه السلام) باید کشتى مناسبى براى نجات مؤمنان راستین بسازد، تا هم مؤمنان در مدت ساختن کشتى در مسیر خود ورزیده تر شوند، و هم بر غیر مؤمنان به اندازه کافى اتمام حجت گردد، مى فرماید: «به نوح فرمان دادیم، در حضور ما و طبق فرمان ما کشتى بساز» (وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا).

منظور از کلمه «أَعْیُنِنا» (در برابر دیدگان ما)، اشاره به این است که، تمام تلاش ها و کوشش هاى تو در این زمینه در حضور ما است.

بنابراین، با فکر راحت به کار خویش ادامه ده! طبیعى است، این احساس که خداوند حاضر و ناظر است، و محافظ و مراقب مى باشد، به انسان هم توان و نیرو مى بخشد، و هم احساس مسئولیت بیشتر!

و از کلمه «وَحْیِنا» چنین بر مى آید که: نوح چگونگى ساختن کشتى را نیز از فرمان خدا مى آموخت، و باید هم چنین باشد; زیرا نوح پیش خود نمى دانست ابعاد عظمت طوفان آینده چه اندازه است، تا کشتى خود را متناسب با آن بسازد، و این وحى الهى بود، که او را در انتخاب بهترین کیفیت ها یارى مى کرد.

و در پایان آیه، به نوح هشدار مى دهد: از این به بعد «درباره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مکن; چرا که آنها محکوم به عذابند و مسلماً غرق خواهند شد» (وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

این جمله، به خوبى مى فهماند شفاعت درباره هر کس ممکن نیست، بلکه شرائطى دارد که اگر در کسى موجود نباشد، پیامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او ندارد.(1)

* * *

اما عکس العمل قوم نوح در برابر تبلیغات او و ساختن کشتى، شنیدنى و عبرت گرفتنى است، آنها به جاى این که یک لحظه با مسأله به طور جدى بر خورد کنند، و حداقل احتمال دهند ممکن است این همه اصرار نوح(علیه السلام)و دعوت هاى مکررش، از وحى الهى سرچشمه گرفته، و مسأله طوفان و عذاب حتمى باشد ـ باز همان طور که عادت همه افراد مستکبر و مغرور است ـ به استهزاء و مسخره ادامه دادند: «و هر زمان که گروهى از قومش از کنار او مى گذشتند، و او و یارانش را سر گرم تلاش براى آماده ساختن چوب ها، میخ ها و وسائل کشتى سازى مى دیدند، مسخره مى کردند، مى خندیدند و مى گذشتند» (وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلاَ ٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ).

«مَلاَء» آن اشراف از خود راضى، همه جا مستضعفان را به مسخره مى گیرند، آنها را موجوداتى پست و در خور تحقیر مى پندارند; چرا که زر و زور ندارند، نه تنها آنها را مسخره مى کنند، که افکارشان ـ هر قدر بلند باشد ـ و مکتبشان ـ هر اندازه ریشه دار ـ و اعمالشان ـ هر چند کاملاً حساب شده ـ به پندار آنها در خور تحقیرند، و به همین دلیل، پند و اندرز، هشدار و اعلام خطر در آنها اثر نمى کند، تنها تازیانه هاى عذاب دردناک الهى باید بر پشت آنها نواخته شود.

مى گویند: این گروه هاى اشراف قوم نوح، هر دسته، نوعى استهزاء، که مایه خنده و تفریح بود، براى خود انتخاب مى کردند.

یکى مى گفت: اى نوح! مثل این که دعوى پیامبرى نگرفت، آخرِ سر، نجّار شدى!...

دیگرى مى گفت: کشتى مى سازى بسیار خوب، دریایش را هم بساز! هیچ آدم عاقل دیده اى در وسط خشکى، کشتى بسازد؟!...

بعضى دیگر، شاید مى گفتند: اُوه، کشتى به این بزرگى براى چه مى خواهى؟ لااقل کوچک تر بساز، که اگر بخواهى به سوى دریا بکشى، براى تو ممکن باشد!

مى گفتند، قاه، قاه، مى خندیدند و مى گذشتند، و این موضوع در خانه ها و مرکز کارشان به اصطلاح سوژه بحث ها بود.

و با یکدیگر درباره نوح و کم فکرى پیروانش سخن مى گفتند!: پیرمرد را تماشا کن! آخر عمرى به چه روزى افتاده است؟ حالا مى فهمیم اگر به سخنان او ایمان نیاوردیم حق با ما بود، اصلاً عقل درستى ندارد!!

و اما نوح، با استقامت فوق العاده اى که زائیده ایمان است، با جدیّت فراوان به کار خود ادامه مى داد، و بى اعتنا به گفته هاى بى اساس این کوردلان از خود راضى، به سرعت پیشروى مى کرد، و روز به روز، اسکلت کشتى آماده تر و مهیاتر مى شد، فقط گاهى سر بلند مى کرد، و این جمله کوتاه و پر معنى را به آنها مى گفت: «اگر امروز شما ما را مسخره مى کنید، ما هم همین گونه در آینده نزدیکى شما را مسخره خواهیم کرد»! (قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ).

آن روز که شما در میان طوفان سرگردان خواهید شد، و سراسیمه به هر سو مى دوید، و هیچ پناهگاهى نخواهید داشت، و از میان امواج فریاد مى کشید و التماس مى کنید: ما را نجات ده! آرى، آن روز، مؤمنان بر افکار شما، غفلت، جهل و بى خبریتان مى خندند.

* * *

«در آن روز خواهید دانست چه کسى عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان دامنش را خواهد گرفت» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ).

اشاره به این که، اگر چه مزاحمت هاى شما نسبت به ما عذاب دردناکى است، ولى اولاً ـ ما در تحمل این شدائد سربلندیم و پرافتخار.

و ثانیاً ـ اینها هر چه باشد زودگذر است، اما مجازات الهى هم خوارکننده است، هم پایان ناپذیر، و این دو با هم قابل مقایسه نیست.

* * *

نکته ها:

1 ـ تصفیه، نه انتقام

از آیات فوق، به خوبى استفاده مى شود عذاب هاى الهى جنبه انتقامى ندارد، بلکه به خاطر تصفیه نوع بشر، و از میان رفتن آنها که شایسته حیات نیستند، و باقى ماندن صالحان صورت مى گیرد.

به این معنى که، یک قوم مستکبر و فاسد و مفسد که هیچ امید به ایمان آنها نیست، از نظر نظام آفرینش، حق حیات ندارد، و باید از میان برود، و قوم نوح چنین بودند; چرا که آیات فوق مى گوید: اکنون که دیگر امیدى به ایمان بقیه نیست، آماده ساختن کشتى شو، و درباره ظالمان هیچ گونه شفاعت و تقاضاى عفو منما!

همین موضوع، در نفرین این پیامبر بزرگ، که در سوره «نوح» آمده است به چشم مى خورد: رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً * إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لایَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً: «پروردگارا احدى از این کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر آنها بمانند بندگانت را گمراه مى سازند، و از نسل آنها نیز جز گروهى فاجر و بى ایمان به وجود نخواهد آمد»!(2)

اصولاً، در سازمان آفرینش، هر موجودى براى هدفى آفریده شده است، هنگامى که از هدف خود به کلى منحرف شود، و تمام راه هاى اصلاح را به روى خود ببندد، باقیماندن او بى دلیل است، و خواه، و ناخواه، باید از میان برود.

و به گفته شاعر:

نه طراوتى، نه برگى، نه گلى نه میوه دارم *** متحیرم که دهقان، به چه کار هشت ما را!

* * *

2 ـ نشانه هاى مستکبرین

مستکبران خودخواه، همیشه مسائل جدى را که در مسیر خواسته ها و هوس ها و منافع آنها نیست به بازى و شوخى مى گیرند.

به همین دلیل، مسخره کردن حقایق، مخصوصاً آنچه مربوط به زندگى مستضعفان است جزئى از زندگى آنها را تشکیل مى دهد، بسیار دیده ایم آنها، براى رنگ و آب دادن به جلسات پر گناه خود، دنبال فرد با ایمان تهى دستى مى گردند، که او را به اصطلاح ملعبه و مضحکه سازند.

و اگر، در مجالس خود دست رسى به چنین افراد پیدا نکنند، فرد یا افرادى از آنها را غیاباً سوژه سخن قرار داده، مى گویند، مسخره مى کنند و مى خندند.

آنها خود را عقل کلّ مى پندارند، و به گمان این که ثروت انبوه و حرام آنها نشانه لیاقت، شخصیت و ارزش آنها است، دیگران را نالایق، بى ارزش و فاقد شخصیت مى دانند!

ولى، قرآن مجید سخت ترین حملات خود را متوجه این گونه افراد مغرور و متکبر کرده، و مخصوصاً سخریه هاى آنها را شدیداً محکوم مى کند.

فى المثل، در تاریخ اسلامى مى خوانیم هنگامى که «ابو عقیل انصارى» آن کارگر باایمان و فقیر، شب را بیدار ماند و به آب آوردن از چاه هاى «مدینه» براى خانه ها ادامه داد، و مختصر خرمائى را که از این راه به عنوان مزد دریافت داشته بود، به عنوان کمک به ارتش مسلمانان براى جنگ «تبوک» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آورد، گروهى از منافقان مستکبر بر او خندیدند، آیات قرآن نازل شد، و همچون صاعقه بر آنها فرو ریخت، فرمود: الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لایَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم:

«آنها که مؤمنان اطاعت کننده را در کمک هاى مالى در راه خدا به باد مسخره مى گیرند، و آنان را که جز به مقدار توانائى اندک، دسترسى به چیز دیگرى ندارند، مسخره مى کنند، خداوند آنان را مسخره خواهد کرد و براى آنها عذاب دردناکى است».(3)

* * *

3 ـ کشتى نوح

بدون شک کشتى نوح کشتى ساده اى نبود، و با وسائل آن روز، به آسانى و سهولت پایان نیافت، کشتى بزرگى بود که به علاوه بر مؤمنان راستین، یک جفت از نسل هر حیوانى را در خود جاى مى داد، و آذوقه فراوانى که براى مدت ها زندگى انسان ها و حیوان هائى که در آن جاى داشتند حمل مى کرد، چنین کشتى با چنین ظرفیت، حتماً در آن روز بى سابقه بوده است، به خصوص که این کشتى، باید از دریائى به وسعت این جهان، با امواجى کوه پیکر، سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضى از روایات مفسرین مى خوانیم: این کشتى هزار و دویست ذراع طول، و ششصد ذراع عرض داشت! (هر ذراع حدود نیم متر است).(4)

در بعضى از روایات اسلامى آمده است: مدت چهل سال قبل از ظهور طوفان یک نوع بیمارى به زنان قوم نوح دست داد، که دیگر از آنان بچه اى متولد نشد، و این در واقع مقدمه اى براى مجازات و عذاب آنان بود.(5)

* * *


1ـ به جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 48 سوره «بقره» مراجعه شود.

2 ـ نوح، آیات 26 و 27.

3 ـ «بحار الانوار»، جلد 22، صفحه 96، حدیث 49 ـ تفسیر «قمى»، جلد 1، صفحه 302 (مؤسسه دار الکتاب قم).

4 ـ «بحار الانوار»، جلد 62، صفحه 66، حدیث 25 ـ «درّ المنثور»، ذیل آیه 38 سوره «هود» ـ در این که طول، عرض و ارتفاع کشتى نوح چقدر بوده، در میان احادیث اختلافاتى وجود دارد، این اختلافات از این قرار است: الف ـ طول 300 ذراع، 800 ذراع، 1200 ذراع. ب ـ عرض: 500 ذراع، 800 ذراع، 600 ذراع، 100 ذراع، 50 ذراع، 150 ذراع. ج ـ ارتفاع: 30 ذراع، 80 ذراع، 200 ذراع («کافى»، جلد 4، صفحه 212،
حدیث 2، دار الکتب الاسلامیة ـ «من لا یحضره الفقیه»، جلد 2، صفحه 230، حدیث 2277، جامعه مدرسین ـ «بحار الانوار»، جلد 10، صفحه 78 و جلد 11، صفحات 303، 310، 319 و 324، و جلد 57، صفحه 251، و جلد 62، صفحه 66).

5 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 16، صفحه 139، حدیث 21181 (چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 5، صفحه 283، و جلد 11، صفحات 303 و 320 ـ «عیون اخبار الرضا»، جلد 2، صفحه 75، حدیث 2 (انتشارات جهان).