الرعد
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ ۖ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ ۚ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ 14 وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ۩ 15 قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ ۚ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا ۚ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ ۗ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ ۚ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ 16 أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا ۚ وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ 17 لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ ۚ أُولَٰئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمِهَادُ 18
12 هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَیُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ
13 وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ وَهُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ
14 لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَىْء إِلاَّ کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلاَل
15 وَللهِِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالاْصَالِ
12. او کسى است که برق (و صاعقه) را به شما نشان مى دهد، که هم مایه بیم است و هم مایه امید; و ابرهاى سنگین و پربار ایجاد مى کند.
13. و رعد، تسبیح و حمد او مى گوید; و (همچنین) فرشتگان از خوف او! و (اوست که) صاعقه ها را مى فرستد; و هر کس را بخواهد گرفتار آن مى سازد، با این حال آنها (همچنان) درباره خدا به مجادله مشغولند; با اینکه قدرت او بى انتهاست!
14. دعوت حق (و دعاى مستجاب) از آن اوست; و کسانى را که (مشرکان) غیر از او مى خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمى گویند. آنها همچون کسى هستند که کف هاى (دست) خود را به سوى آب مى گشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید. و
دعاى کافران، جز در ضلال (و گمراهى) نیست.
15. کسانى که در آسمان ها و زمین هستند از روى اختیار یا اجبار ـ و همچنین سایه هایشان ـ هر صبح و شام براى خدا سجده مى کنند.
تفسیر:
بخش دیگرى از نشانه هاى عظمت او
قرآن در اینجا بار دیگر به آیات توحید و نشانه هاى عظمت خدا و اسرار آفرینش مى پردازد و با انگشت نهادن روى قسمت هاى مختلفى از پدیده هاى طبیعى و اشاره هاى کوتاه و پرمعنى به اسرار و خواصّ آنها، رابطه بندگان را با خدا نزدیک تر کرده، نور ایمان و معرفت را در قلب هایشان مى پاشد. نخست به برق (برقى که در میان قطعات ابر پیدا مى شود) اشاره کرده مى گوید: «او کسى است که برق را به شما نشان مى دهد که هم مایه ترس است و هم مایه امید» (هُوَ الَّذِى یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا).
از یک سو شعاع درخشانش چشم ها را خیره مى کند و صداى رعب انگیز رعد که از آن برمى خیزد، گاه آدمیان را به وحشت مى اندازد و ترس از خطر آتش سوزى ناشى از آن، به خصوص براى کسانى که در بیابان ها زندگى یا از آن عبور مى کنند آنها را آزار مى دهد.
امّا چون غالباً همراه با آن رگبارهایى به وجود مى آید و تشنه کامان بیابان را آب زلال مى بخشد و درختان و زراعت را سیراب مى کند، آنها را به امید و طمع مى کشانَد و در میان این بیم و امید، لحظات حسّاسى را مى گذرانند.
سپس اضافه مى کند: «و ابرهاى سنگین و پربار ایجاد مى کند» که قادر به آبیارى زمین هاى تشنه اند (وَ یُنْشِىءُ السَّحَابَ الثِّقَالَ).
برکات رعد و برق
مى دانیم از نظر علمى پیدایش برق به دلیل آن است که دو قطعه ابر با الکتریسیته هاى مختلف (مثبت و منفى) به هم نزدیک مى شوند و درست همانند سر دو سیم برق که به هنگام نزدیک شدن به هم جرقّه مى زند، آنها نیز جرقّه عظیمى ایجاد کرده و به اصطلاح تخلیه الکتریکى مى شوند.
جرقّه هاى کوچکى که از اتّصال دو سیم در برابر چشم ما آشکار مى شود صداى خفیفى دارد امّا صداى جرقّه آسمانى برق به علّت گسترش ابر و بالا بودن میزان الکتریسیته به قدرى شدید است که رعد را به وجود مى آورد.
و هرگاه قطعه ابرى که داراى الکتریسیته مثبت است به زمین که همیشه الکتریسیته منفى دارد نزدیک شود، جرقّه در میان زمین و ابر ایجاد مى شود که آن را صاعقه مى نامند و خطرناک بودنش به همین دلیل است که یک سر آن، زمین و نقاط مرتفعى است که به اصطلاح نوک این سیم را تشکیل مى دهد. حتّى یک انسان در بیابان ممکن است عملاً تبدیل به نوک این سیم با بار منفى شود و جرقّه وحشتناکى بر سر او فرود آید و در یک لحظه کوتاه تبدیل به خاکستر شود. و نیز به همین دلیل است که هنگام رعد و برق در بیابان باید فوراً به کنار درخت یا دیوار یا کوه یا هر نقطه مرتفعى پناه برد و یا در گودالى دراز کشید.
به هر حال برق که از نظر بعضى شاید شوخى طبیعت محسوب مى شود، با اکتشافات علمى روز ثابت شده که فواید و برکات فراوانى دارد که ذیلاً به سه بخش آن اشاره مى شود.
1. آبیارى:
برق ها معمولاً حرارت فوق العاده اى ـ گاه در حدود پانزده هزار درجه سانتیگراد ـ تولید مى کنند. این حرارت کافى است که مقدار زیادى از هواى اطراف را بسوزاند و در نتیجه فشار هوا فوراً کم شود و مى دانیم در فشار کم، ابرها مى بارند. و به همین دلیل غالباً به دنبال جهش برق، رگبارها شروع مى شود و دانه هاى درشت باران فرو مى ریزند و ازاین رو برق در واقع یکى از وظایفش آبیارى است.
2. سمپاشى:
هنگامى که برق با آن حرارتش آشکار مى شود قطرات باران با مقدارى اکسیژن اضافى، ترکیب مى شوند و آب سنگین یعنى آب اکسیژنه (2O2H) ایجاد مى کنند و مى دانیم که آب اکسیژنه یکى از آثارش کشتن میکروب هاست، و به همین جهت در مصارف طبّى براى شستوشوى زخم ها به کار مى رود. قطرات آب اکسیژنه هنگامى که بر زمین مى بارد، تخم آفات و بیمارى هاى گیاهى را از میان مى بَرد و آنها را سمپاشى مى کند، به همین دلیل گفته اند که هر سال رعد و برق کم باشد آفات گیاهى بیشتر است.
3. تغذیه و کودرسانى:
قطرات باران که بر اثر برق و حرارت شدید و ترکیب، یک حالت اسید کربنى پیدا مى کند، هنگام پاشیده شدن بر زمین و ترکیب با آنها یک نوع کود مؤثّر گیاهى مى سازد و گیاهان از این طریق تغذیه مى شوند.
بعضى از دانشمندان گفته اند: مقدار کودى که در طىّ سال از مجموع برق هاى آسمان در کره زمین به وجود مى آید، ده ها میلیون تن است که رقم فوق العاده اى است. بنابراین مى بینیم همین پدیده ظاهراً پیش پاافتاده و بى خاصیّت طبیعت، چقدر پربار و پربرکت است; هم آبیارى مى کند، هم سمپاشى مى کند و هم تغذیه. و این نمونه کوچکى از اسرار شگرف و پردامنه عالم هستى است که مى تواند رهنمون روشنى بر مسأله خداشناسى باشد.
اینها همه از یک سو برکات برق است و از سوى دیگر، آتش سوزى هایى که از یک نوع آن (صاعقه) به وجود مى آید، گاهى ممکن است انسان یا انسان ها یا درختانى را بسوزاند، هر چند این امر نادر است و قابل اجتناب، ولى مى تواند عامل ترس شود. به این ترتیب آنچه در آیه فوق خواندیم که برق هم مایه ترس است و هم امید، ممکن است اشاره به مجموع این امور باشد.
و نیز ممکن است جمله وَ یُنْشِىءُ السَّحَابَ الثِّقَالَ که در آخر آیه مورد بحث آمده، ارتباط با همین خاصیّت برق داشته باشد که ابرها را سنگین بار از دانه هاى پر پشت باران مى سازد.
*
آیه بعد به صداى رعد مى پردازد که هرگز از برق جدا نیست. مى فرماید: «و رعد، تسبیح و حمد او مى گوید» (وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ).(1)
آرى این صداى پرطنین جهان طبیعت که ضرب المثل در عظمت صوت است، چون با پدیده برق همراه است و هر دو در خدمت یک هدف هستند و خدمات پرارزش و حساب شده اى دارند که در بالا به آن اشاره شد، عملاً تسبیح خدا مى گوید. به بیان دیگر، «رعد» زبان گویاى «برق» است که حکایت از نظام آفرینش و عظمت خالق مى کند.
این همان چیزى است که ما نام آن را زبان حال مى گذاریم. یک کتاب پرمحتوا، یک قصیده غرّا، یک تابلو زیبا و دل انگیز، یک ساختمان محکم و منظّم و حساب شده، با زبان حال خود از دانش و مهارت و ذوق نویسنده و گوینده و نقّاش و معمار سخن مى گوید، آنها را مدح مى کند و مى ستاید.
ذرّات این عالم هستى که همه اسرارآمیزند و نظام بسیار دقیق و حساب شده اى دارند، همگى از پاکى خداوند و منزّه بودن او از هر گونه عیب و نقص سخن مى گویند (آیا «تسبیح» چیزى جز تنزیه و پاک دانستن است؟) و همگى از قدرت و علم و حکمت او خبر مى دهند (آیا «حمد» چیزى جز بیان صفات کمال است؟)
این احتمال را نیز جمعى از فلاسفه داده اند که تمام ذرّات این جهان هر یک براى خود نوعى از عقل و شعور دارند و از روى همین عقل و شعور، تسبیح و تقدیس خدا مى کنند، نه تنها با زبان حال و حکایت کردن وجودشان از وجود خدا، بلکه با زبان قال نیز او را مى ستایند.نه تنها صداى رعد یا سایر اجزاى جهان مادّه تسبیح او مى گویند، که «همه فرشتگان (نیز) از ترس او» به تسبیح مشغولند (وَالْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ).(2)
آنها از این مى ترسند که در انجام دادن فرمان پروردگار و مسؤولیّت هایى که در نظام هستى بر عهده شان نهاده شده است کوتاهى کنند و گرفتار مجازات الهى شوند، و مى دانیم همیشه وظایف و تکالیف، براى آنها که احساس مسؤولیّت مى کنند، ترس آفرین است; ترسى سازنده که شخص را به تلاش و حرکت وامى دارد.
آن گاه براى توضیح بیشتر در زمینه رعد و برق، به صاعقه ها اشاره کرده مى فرماید: «و صاعقه ها را مى فرستد و هر کس را بخواهد، گرفتار آن مى سازد» (وَ یُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَنْ یَشَاءُ).
«در حالى که آنان (با مشاهده این همه آیات عظمت پروردگار در عالم آفرینش در پهنه زمین و آسمان، در گیاهان و درختان و رعد و برق و مانند آنها، و با کوچکى قدرت انسان در برابر حوادث و حتّى در برابر یک جرقّه آسمانى، باز هم) درباره خدا به مجادله مشغولند» (وَ هُمْ یُجَادِلُونَ فِى اللهِ).«و او قدرتى بى انتها (و مجازاتى دردناک) دارد» (وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ).
«مِحال» در اصل از «حیله» و به معنى هر نوع چاره اندیشىِ پنهانى است (نه به معنى چاره جویى هاى مخرّب چنانکه در زبان فارسى معروف است) مسلّماً کسى که توانایى چاره اندیشى آن هم با قدرت و شدّت دارد، هم از نظر توانایى فوق العاده است و هم از نظر علم و حکمت، و به همین دلیل بر دشمنانش تسلّط و چیرگى دارد و کسى را یاراى فرار از حوزه قدرت او نیست.
بدین رو مفسّران هر یک شَدیدُ المِحال را طورى تفسیر کرده اند که همه در واقع از معنى بالا ریشه گرفته است. بعضى آن را به معنى شدید القوّة، بعضى شدید العذاب، بعضى شدید القدرة، بعضى شدید الأخذ و مانند آن تفسیر کرده اند.(3)
*
سومین آیه مورد بحث به دو مطلب اشاره مى کند. نخست اینکه «دعوت حق از آنِ اوست» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ).
یعنى هرگاه او را بخوانیم، مى شنود و اجابت مى کند. هم آگاهى از دعاى بندگان دارد و هم قادر است درخواست هاى آنها را برآورد; به همین دلیل خواندن او و تقاضا از ذات مقدّسش حقّ است، نه باطل و بى اساس.
دیگر اینکه خواندن بت ها و تقاضا از آنها، دعوت و دعایى باطل است «و کسانى را که (مشرکان) غیر از خداوند مى خوانند (و براى برآورده شدن خواست هایشان به آنان پناه مى برند، هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمى گویند» و دعایشان را اجابت نمى کنند (وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَىْء).
آرى چنین است دعوت باطل، چون پندار و خیالى بیش نیست و هر علم و قدرتى براى بت ها قائل باشند کاملاً موهوم و بى اساس است.
مگر «حق»، چیزى جز عینیّت و واقعیّت و مایه خیر و برکت، و «باطل» چیزى جز پندار و توهّم و مایه شرّ و فساد است؟
آن گاه همان گونه که روش قرآن است، براى مجسّم ساختن این موضوع عقلانى، مثال حسّى زیبایى مى زند، مى گوید: «آنان (که غیر خدا را مى خوانند) همچون کسى هستند که کف هاى (دست) خود را به سوى آب مى گشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید» چه خواب و پندار بیهوده اى (إِلاَّ کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ).
آیا مى توان در کنار چاه نشست و دست به سوى آب دراز کرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آیا این کار جز از یک انسان ساده لوح و سبک عقل سر مى زند؟
این احتمال نیز در تفسیر جمله فوق وجود دارد که بت پرستان را به کسى تشبیه مى کند که کف دستان خود را کاملاً صاف و افقى گرفته وارد آب مى کند و انتظار دارد آب در دست او بند شود، در حالى که به محض بیرون آوردن دست، قطرات آب از لابه لاى انگشتان و کف دست او بیرون مى ریزد و چیزى باقى نمى مانَد.
تفسیر سومى نیز براى این جمله کرده اند و آن اینکه بت پرستان که براى حلّ مشکلاتشان به سراغ بت ها مى روند، مانند کسى هستند که مى خواهد آب را در مشت خود نگاه دارد. آیا آب را مى توان در مشت نگاه داشت؟ و این ضرب المثل معروف عرب است که وقتى مى خواهند براى کسى که کوشش بیهوده مى کند مثالى بزنند مى گویند: هُوَ کقابِضِ الماءِ بِالیَدِ: «او مانند کسى است که مى خواهد آب را با دست خود بگیرد».
شاعر عرب نیز مى گوید:
فَأصبَحتُ فیما کانَ بَینی وَ بَینَها *** مِن الوُدِّ مِثلَ القابِضِ الماءَ بِالیَدِ
«کار من به جایى رسید که براى حفظ محبّت میان خود و او ـ مانند کسى بودم که مى خواست آب را در دست نگه دارد».(4)ولى تفسیر اوّل از همه روشن تر به نظر مى رسد.
در پایان آیه نیز براى تأکید بیشتر بر این سخن مى گوید: «و دعاى کافران جز (گام برداشتن) در ضلال (و گمراهى) نیست» (وَ مَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلاَّ فِى ضَلاَل).چه گمراهى از این بالاتر که انسان کوشش خود را در بیراهه اى که هرگز او رابه مقصد نمى رسانَد به کار بَرد؟ خسته و ناتوان شود امّا نتیجه و بهره اى نگیرد.
در آخرین آیه مورد بحث براى اینکه نشان دهد بت پرستان چگونه از کاروان عالم هستى جدا گشته و تکوتنها در بیراهه ها سرگردان شده اند، چنین مى فرماید: «همه کسانى که در آسمان ها و زمین هستند ـ از روى اطاعت یا اکراه ـ و نیز سایه هایشان، هر صبح و عصر براى خدا سجده مى کنند» (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِى السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالاَْصَالِ).
نکته ها:
1. منظور از سجده موجودات چیست؟
سجده در چنین مواردى به معنى خضوع و نهایت تواضع و تسلیم است، یعنى همه فرشتگان و انسان ها وهمه صاحبان عقل و اندیشه براى خدا متواضع و در برابر فرمان او خاضع هستند. منتهى گروهى سجده و خضوعشان فقط جنبه تکوینى دارد، یعنى در برابر قوانین عالم هستى و آفرینش خاضع اند، ولى گروهى دیگر علاوه بر سجود تکوینى، سجود تشریعى نیز دارند، یعنى با میل و اراده خود در برابر خداوند سجده مى کنند. مثلاً همین که مى بینیم جسم و جان آنها تسلیم قوانین حیات و مرگ و نمو و رشد و سلامت و بیمارى و مانند آن است این حالت تسلیم و خضوع در برابر قوانین آفرینش، در حقیقت یک نوع سجود تکوینى از ناحیه آنهاست.
2. عبارت «طَوعًا وَ کَرهًا» ممکن است اشاره به این باشد که مؤمنان از روى میل و رغبت در پیشگاه پروردگار، به سجده مى افتند و خضوع مى کنند، امّا غیر مؤمنان، هر چند حاضر به چنین سجده اى نیستند تمام ذرّات وجودشان از نظر
1.قوانین آفرینش ـ چه بخواهند و چه نخواهند ـ تسلیم فرمان خداست.ضمناً باید توجّه داشت که «کُره» (بر وزن جُرم) به معنى کراهتى است که از درون انسان سرچشمه مى گیرد و «کَره» (بر وزن شرح) به معنى کراهتى است که عامل بیرونى داشته باشد و در آیه مورد بحث چون غیر مؤمنان تحت تأثیر عوامل بیرون ذاتى، مقهور قوانین آفرینش هستند «کَره» (بر وزن شرح) به کار رفته است.
2.این احتمال نیز در تفسیر «طَوعًا وَ کَرهًا» داده شده است که منظور از «طَوعًا» جریاناتى از جهان آفرینش است که موافق میل فطرى و طبیعى یک موجود است (مانند میل طبیعى موجود زنده براى زنده ماندن) و منظور از «کَرهًا» تمایلى است که از خارج بر یک موجود تحمیل مى شود، مانند مرگ یک موجود زنده بر اثر هجوم میکروب ها یا عوامل دیگر.
3. «ظِلال» جمع «ظلّ» به معنى سایه است و ذکر آن در آیه مورد بحث نشان مى دهد که منظور از سجود، فقط سجود تشریعى نیست، زیرا سایه هاى موجودات از خود اراده و اختیارى ندارند بلکه تسلیم قوانین تابش نورند; بنابراین سجده آنها سجده تکوینى یعنى تسلیم در مقابل قوانین خلقت است.
البتّه ذکر کلمه «ظلال» (سایه ها) دلیل بر این نیست که همه آنها که در آسمان ها و زمین هستند وجودشان مادّى است و سایه دارند، بلکه فقط اشاره به آن دسته از موجوداتى است که سایه دارند، مثل اینکه گفته مى شود علماى شهر و فرزندانشان در فلان مجلس شرکت کردند، یعنى فرزندان کسانى که فرزند داشتند. و از این جمله هرگز استفاده نمى شود که همه علماى شهر صاحب فرزند هستند ـ دقّت کنید.
به هر حال سایه گرچه یک امر عدمى بیش نیست که همان فقدان نور است ولى چون از هر طرف وجود نور آن را احاطه کرده، براى خود موجودیّت و آثارى دارد و تصریح به این کلمه در آیه مورد بحث شاید براى تأکید است که حتّى سایه هاى موجودات هم در پیشگاه خداوند خاضع اند.
4. «آصال» جمع «اُصُل» (بر وزن دُهُل) و آن نیز جمع «اصیل» است که از مادّه «اصل» گرفته شده و به معنى آخر روز است; از این نظر که اصل و پایه شب محسوب مى شود.«غُدُوّ» جمع «غداوة» به معنى اوّل روز است و گاهى به معنى مصدرى نیز استعمال شده است.
گرچه سجده و خضوع موجودات عالم هستى در برابر فرمان خدا مخصوص صبح و عصر نیست بلکه همیشگى و در همه ساعات است، ولى ذکر این دو موقع، یا کنایه از دوام این موضوع است، مثل اینکه مى گوییم فلان کس هر صبح و شام مشغول تحصیل علم است، یعنى همیشه تحصیل علم مى کند، یا به خاطر آن است که در جمله قبل، سخن از سایه موجودات به میان آمده و سایه بیش از هر وقت در اوّل و آخر روز خود را نشان مى دهد.
1 . توضیح بیشتر درباره تسبیح موجودات ـ به خواست خدا ـ در ذیل آیه 44 سوره اسراء خواهد آمد.
2 . شیخ طوسى در تفسیر تبیان، ج 6، ص 230 مى فرماید: تفاوت «خفیَه» و «خوف» در این است که «خفیه» بیان حالت را مى کند و «خوف» مصدر است; یعنى اوّلى به معنى حالت ترس و دومى به معنى ترسیدن است.
3. بعضى «مِحال» را از مادّه «حیله» ندانسته بلکه از مادّه «محل» و «حامل» گرفته اند که به معنى مکر و جدال و تصمیم بر مجازات و کیفر است. ولى آنچه در متن گفتیم صحیح تر به نظر مى رسد هر چند هر دو معنى تقریباً قریب الاُفق است.
4 . تفسیر قرطبى، ج 5، ص 3529.