الرعد
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلَاتُ ۗ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَىٰ ظُلْمِهِمْ ۖ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ 6 وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ ۖ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ 7 اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَىٰ وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ ۖ وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ 8 عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ 9 سَوَاءٌ مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ 10 لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ 11 هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ 12 وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ 13
5 وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَاباً أَئِنَّا لَفِی خَلْق جَدِید أُوْلَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ الاَْغْلاَلُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ 6 وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ الْمَثُلاَتُ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَة لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ 5. و اگر (از چیزى) در شگفتى فرو مى روى، عجیب گفتار آنهاست که مى گویند: «آیا هنگامى که ما خاک شدیم، (بار دیگر زنده مى شویم و) به خلقت جدیدى بازمى گردیم؟!» آنها کسانى هستند که به پروردگارشان کافر شده اند; و غل و زنجیرها در گردنشان است; و آنها اهل دوزخند، و جاودانه در آن خواهند ماند. 6. آنها پیش از تقاضاى حسنه (و رحمت)، از تو تقاضاى شتاب در سیّئه (و عذاب) مى کنند; با اینکه پیش از آنها بلاهاى عبرت انگیز نازل شده است. و پروردگار تو نسبت به مردم ـ با اینکه ظلم مى کنند ـ داراى آمرزش است; و (در عین حال،) پروردگارت سخت کیفر است! بعد از بحثى که درباره نشانه هاى عظمت خداوند در آیات قبل گذشت، درنخستین آیه مورد بحث به مسأله معاد مى پردازد و با ارتباط و پیوستگى خاصّى که میان مسأله مبدأ و معاد است، این بحث را تحکیم مى بخشد و مى گوید: «و اگر (از چیزى) تعجّب مى کنى، عجیب گفتار آنهاست که مى گویند: آیا هنگامى که خاک شدیم، (بار دیگر زنده مى شویم و) به خلقت جدیدى برمى گردیم؟» (وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَءِذَا کُنَّا تُرَابًا أَءِنَّا لَفِى خَلْق جَدِید).(1) این همان تعجّبى است که همه اقوام جاهلى از مسأله معاد داشتند و آفرینش و حیات جدید را بعد از مرگ محال مى پنداشتند، در حالى که در آیات گذشته و سایر آیات قرآن به این مسأله به خوبى پاسخ داده شد که چه فرقى است میان آغاز خلقت و تجدید خلقت؟ همان کسى که قادر بود در آغاز آنها را بیافریند قادر است بار دیگر جامه هستى و حیات را در اندامشان بپوشاند. گویى اینها آغاز خلقت خویش را فراموش کرده اند که در تجدید آن، بحث و گفتوگو مى کنند. سپس وضع فعلى و سرنوشت آینده این گروه را در سه جمله بیان مى کند. نخست مى گوید: «آنان کسانى هستند که به پروردگارشان کافر شده اند» (أُوْلَـئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ). چرا که اگر خداوند و ربوبیّت او را قبول داشتند، هرگز درباره قدرت او در مسأله معاد و تجدید حیات انسان تردید نمى کردند. بنابراین خرابى کار آنها در معاد، مولود خرابى کارشان در توحید و ربوبیّت خداست. دیگر اینکه براثر کفر و بى ایمانى و خارج شدن از زیر پرچم آزادگى توحید، این احتمال نیز در معنى جمله فوق داده شده که مفهومش این است که اگر از بت پرستى آنها تعجّب مى کنى، فقط این کار آنها مایه تعجّب نیست بلکه انکار کردن معاد از ناحیه آنها نیز مایه شگفتى است.ولى معنى اوّل صحیح تر به نظر مى رسد. خود را گرفتار غل ها و زنجیرها کرده اند; زنجیرهاى بت پرستى، هوى پرستى، مادّه پرستى و جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خویش نهاده اند. آیه مى فرماید: «و آنان غل و زنجیرها در گردنشان است» (وَ أُوْلَـئِکَ الاَْغْلاَلُ فِى أَعْنَاقِهِمْ). و سوم اینکه «آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» و جز این، نتیجه وانتظارى درباره آنان نیست (وَ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ). * در آیه بعد به یکى دیگر از سخنان غیرمنطقى مشرکان پرداخته مى گوید: «آنان به جاى اینکه از خداوند به وسیله تو تقاضاى رحمت کنند، درخواست تعجیل عذاب و کیفر و مجازات مى نمایند» (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ). چرا آنها این قدر لجوج و جاهل اند؟ چرا نمى گویند اگر راست مى گویى، رحمت خدا را چنین و چنان بر ما نازل بگردان، بلکه مى گویند اگر سخن تو راست است، عذاب خدا را بر ما فرو فرست؟ مى پندارند که مجازات الهى دروغ است «با اینکه پیش از آنها بلاهاى عبرت انگیز نازل شده است» و اخبار آن بر صفحات تاریخ و در دل زمین ثبت است (وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاَتُ).(2) سپس اضافه مى کند: «خداوند، هم در برابر زشتى ها و ستم هاى مردم داراى معفرت است و هم داراى کیفر شدید است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَة لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ). هرگز شدّت مجازات او مانع رحمت عامش نخواهد بود، همان گونه که رحمت عام او نباید این اشتباه را پیش آورد که او به ظالمان فرصت مى دهد که هر چه بخواهند بکنند، زیرا در چنین مواردى شدیدالعقاب است و دستیابى به آثار هر یک از این دو صفت پروردگار یعنى «ذو مغفرة» و «شدیدالعقاب»، به زمینه هایى که در وجود خود انسان است بستگى دارد. از آیات مختلف قرآن استفاده مى شود که یکى از مشکلات پیامبران در مقابل اقوام مشرک، اثبات موضوع «معاد جسمانى» بوده است، زیرا آنها همیشه از این موضوع تعجّب مى کردند که چگونه انسان بعد از خاک شدن بار دیگر به حیات و زندگى بازمى گردد؟ و همین تعبیر که در آیات مورد بحث دیدیم (أَءِذَا کُنَّا تُرَابًا أَءِنَّا لَفِى خَلْق جَدِید) با مختصر تفاوتى در هفت مورد دیگر از آیات قرآن دیده مى شود (مؤمنون، 35 و 82 ـ نمل، 67 ـ صافات 16 و 53 ـ ق ، 3 ـ واقعه، 47) و از آن آشکار مى گردد که این اشکال از نظر آنها بسیار مهم بوده است که همه جا روى آن تکیه مى کردند، ولى قرآن مجید در عبارات بسیار کوتاهى پاسخ قاطع به آنها مى دهد. مثلاً در آیه 29 سوره اعراف با جمله کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ که چند کلمه بیشتر نیست به این موضوع پاسخ دندان شکن مى دهد مى گوید: «همان گونه که در آغاز شما را آفرید بازمى گردید».و در جاى دیگر مى گوید: وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ: «بازگشت شما حتّى از آغاز ساده تر و آسان تر است»(2)، چون در آغاز هیچ نبودید و اکنون استخوان پوسیده یا خاک لااقل از شما موجود است.و در بعضى از موارد دست مردم را مى گیرد و به مطالعه عظمت و قدرت خدا در آفرینش این زمین و آسمان پهناور وامى دارد که: «آیا آن کس که قدرت دارد این همه کرات و کهکشان ها و ثوابت و سیّارات را بیافریند قادر بر اعاده خلقت نیست»؟(3) در آیات مورد بحث خواندیم که پروردگار نسبت به مردم با ظلمى که دارند، داراى مغفرت و آمرزش است. مسلّماً منظور این نیست که خداوند ظالمى را که بر ظلم خود اصرار دارد مشمول عفو مى کند بلکه مى خواهد به ظالمان نیز امکان بازگشت و اصلاح خویش را به این وسیله بدهد وگرنه مشمول جمله دوم که مى گوید پروردگار تو «شدیدالعقاب» است، خواهند بود.ضمناً از این آیه استفاده مى شود که گناهان کبیره (از جمله ظلم) نیز قابل بخشش است (منتهى با تمام شرایطش).این آیه و مانند آن به گفتار نادرستى که از قدیم از معتزله نقل شده که مى گفتند گناهان کبیره هرگز بخشیده نخواهد شد، پاسخ قاطع مى دهد. در هر حال، ذکر «مغفرت وسیع» پروردگار و «عقاب شدید» او در واقع براى قرار دادن همگان در خط میانه «خوف» و «رجا» است که عامل مهمّ تربیت انساناست، نه هرگز از رحمت خدا مأیوس شوند، هر چند جرمشان سنگین باشد، و نه هرگز از مجازات او خود را در امان بدانند، هر چند گناهانشان خفیف باشد. و لذا در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: لَولا عَفوُ اللهِ وَ تَجاوزُهُ ما هَنَأ أحَداً العیشُ، وَ لَولا وَعید اللهِ وَ عِقابُهُ لاَتَّکَلَ کُلُّ واحِد: «اگر بخشش خدا نبود، هرگز زندگى در کام کسى گوارا نمى شد، و اگر تهدیدهاى الهى و مجازاتش نبود هر کسى تکیه به رحمت او مى کرد و هر چه مى خواست انجام مى داد».(4)و از اینجا روشن مى شود آنها که هنگام گناه کردن مغرورانه مى گویند «خدا کریم است»، در واقع به کرم خدا تکیه نکرده اند آنها دروغ مى گویند و در واقع بى اعتنا به کیفر پروردگارند. تفسیر:
تعجّب کفّار از معاد
نکته ها:
1. تعجّب از آفرینش جدید چرا؟
2. آیا خداوند ستمگران را مى بخشد؟
1. جمله «وَإن تَعجَب فَعَجَبٌ قَولُهُم» در حقیقت به این معنى است که اگر مى خواهى از چیزى تعجّب کنى از گفتار آنها تعجّب کن که بسیار جاى شگفتى است. در حقیقت جمله «فَعَجَبٌ قَولُهُم» جزاى جمله شرطیه است.
2 . «مَثُلات» جمع «مَثُله» (به فتح میم و ضمّ ث)، به معنى بلاها و کیفرهایى است که بر امّت هاى پیشین وارد شد آن چنان که ضرب المثل گردید.
3 . سوره روم، آیه 27.
4 . سوره یس، آیه 81.
5 . مجمع البیان، ج 5، ص 278، ذیل آیه مورد بحث ; تفسیر قرطبى، ج 6، ص 3514.