ابراهيم

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ 11 وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَيْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ 12 وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا ۖ فَأَوْحَىٰ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ 13 وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ۚ ذَٰلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ 14 وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ 15 مِّن وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَىٰ مِن مَّاءٍ صَدِيدٍ 16 يَتَجَرَّعُهُ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ ۖ وَمِن وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ 17 مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ ۖ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ ۖ لَّا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَىٰ شَيْءٍ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ 18

 

 

18 مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَاد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْم عَاصِف لاَ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَى شَیْء ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ

18. کسانى که به پروردگارشان کافر شدند، اعمالشان همچون خاکسترى است در برابر وزش تندباد در یک روز طوفانى; آنها توانایى ندارند کمترین چیزى از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند; و این همان گمراهى دور و دراز است.

تفسیر:

خاکسترى بر سینه تندباد

در این آیه مَثَل بسیار گویایى براى اعمال افراد بى ایمان بیان شده است که بحث آیات گذشته را در زمینه عاقبت کار کافران تکمیل مى کند. مى فرماید: «اعمال کسانى که به پرورگارشان کافر شدند همچون خاکسترى است در برابر تندباد در یک روز طوفانى» (مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَاد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِى یَوْم عَاصِف).

همان گونه که خاکستر در برابر تندباد در یک روز طوفانى چنان پراکنده مى شود که هیچ کس قادر به جمع آن نیست، «آنان توانایى ندارند کمترین چیزى

از آنچه را انجام داده اند به دست آوردند» و همگى بر باد مى رود و دست هایشان خالى مى مانَد (لاَ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَى شَىْء).

«و این همان گمراهىِ دور و دراز است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ).

 

نکته ها:

چرا اعمال آنها تشبیه به خاکستر در برابر باد شده؟

1. تشبیه اعمال کافران به خاکستر با توجّه به اینکه مانند خاک و غبار، موجود مفیدى نیست بلکه باقیمانده یک مشت آتش است، نشان مى دهد که اعمال آنها ممکن است ظاهرى داشته باشد امّا فقط همان ظاهر است و محتوایى ندارد. در یک ظرف کوچک خاک ممکن است گل زیبایى بروید ولى در میان خروارها خاکستر حتّى علف هرزه اى نخواهد رویید.

2. تشبیه اعمال کافران به خاکستر ـ با توجّه به اینکه در میان ذرّات خاکستر هیچ نوع چسبندگى و پیوند وجود ندارد و حتّى با کمک آب نیز نمى توان آنها را به هم پیوند داد و هر ذرّه اى به سرعت دیگرى را رها مى سازد ـ گویى اشاره به این واقعیّت است که آنها بر خلاف مؤمنان که اعمالشان منسجم و به هم پیوسته و هر عملى عمل دیگر را تکمیل مى کند و روح توحید و وحدت نه تنها در میان مؤمنان که در میان اعمال یک فرد باایمان نیز وجود دارد، اثرى از انسجام و توحید عمل در کار افراد بى ایمان نیست.

3. با اینکه قرار گرفتن خاکستر در برابر تندباد سبب پراکندگى آن مى شود، امّا آن را با جمله «فى یَوم عاصِف» (در یک روز طوفانى) تأکید مى کند، زیرا اگر تندباد، محدود و موقّت باشد ممکن است خاکسترى را از نقطه اى بلند کرده و به منطقه اى نه چندان دور بریزد، امّا اگر آن روز طوفانى باشد که از صبح تا شام بادها از هر سو مىوزند، چنان پراکنده مى شود که هر ذرّه اى از ذرّاتش در نقطه دوردستى خواهد افتاد به طورى که با هیچ قدرتى نمى توان آن را جمع کرد.

4. اگر طوفان به توده اى از کاه یا برگ هاى درختان بوزد و آنها را در نقاط دوردست پراکنده سازد باز قابل تشخیص است، ولى ذرّات خاکستر آن قدر ریز و کوچک اند که اگر پراکنده شدند، آن چنان از نظر محو مى شوند که گویى به کلّى نابود گشته اند.

5. با اینکه باد و حتّى تندباد، آثار سازنده اى در نظام آفرینش و طبیعت دارد و قطع نظر از آثار تخریبى که جنبه استثنایى آن است، مبدأ آثار زیر است:

الف) بذر گیاهان را در همه جا مى گسترانَد و همچون یک باغبان و کشاورز در سرتاسر کره زمین بذرافشانى مى کند.

ب) درختان را تلقیح و گرده هاى نر را بر قسمت هاى مادّه گیاه مى پاشند.

ج) ابرها را از صفحه اقیانوس ها حرکت داده و به سرزمین هاى خشک مى کشانَد.

د) کوه هاى بلند را تدریجاً ساییده و به خاک هاى نرم و بارور مبدّل مى سازد.

هـ) هواى مناطق قطبى را به منطقه استوا و هواى استوایى را به مناطق سرد منتقل مى کند و نقش تعیین کننده اى در تعدیل حرارت کره زمین دارد.

و) آب دریاها را متلاطم و موّاج مى سازد و زیر و رو مى کند و از این طریق به آنها هوا مى دهد که اگر راکد شوند مى گندند.

به همین دلیل درختان و گیاهان و همه موجودات زنده از وزش باد بهره مى گیرند، زیرا شایسته اند و هر کدام به مقدار لیاقت خود از آن استفاده مى کنند.

 

ولى خاکستر، سبکوزن، بى محتوا و تیره که هیچ موجود زنده اى در آن لانه نمى کند، سبز نمى شود و بارور نمى گردد. ذرّات خاکستر به کلّى از هم گسسته است. هنگامى که در برابر نسیم و باد قرار گرفت به سرعت متلاشى مى شود که همان ظاهر بى خاصیّت آن نیز از نظرها محو مى گردد.

2. چرا اعمال آنها بى محتواست؟

باید دید چرا اعمال افراد بى ایمان چنین بى ارزش و ناپایدار است؟ چرا آنها نمى توانند از نتایج اعمال خود بهره ببرند؟

پاسخ این پرسش را اگر با جهان بینى توحیدى و معیارهاى آن بررسى کنیم کاملاً روشن است، زیرا آنچه به عمل شکل و محتوا مى دهد نیّت و انگیزه و هدف و برنامه آن است.

اگر برنامه و انگیزه و هدف، سالم و ارزنده و قابل ملاحظه باشد خود عمل نیز چنین خواهد بود، ولى اگر برترین اعمال را با انگیزه اى پست و برنامه اى نادرست و هدفى بى ارزش انجام دهیم، آن عمل به کلّى مسخ و بى محتوا مى شود و چون خاکسترى خواهد بود بر سینه تندباد.

بد نیست با یک مثال زنده این بحث را روشن کنیم. اکنون برنامه هایى تحت عنوان حقوق بشر در جهان غرب و از طرف قدرت هاى بزرگ پیشنهاد و دنبال مى شود. همین برنامه از ناحیه پیامبران نیز دنبال شده امّا محصول و محتوا و ثمره این دو از زمین تا آسمان متفاوت است.

قدرت هاى جهانخوار وقتى دم از حقوق بشر مى زنند مسلّماً انگیزه انسانى و معنوى و اخلاقى ندارند، بلکه هدفشان ساختن پوششى است براى جنایات بیشتر و استعمار فزون تر، و انگیزه و برنامه شان درست براى همین مقصد تنظیم شده است. لذا اگر فى المثل پاى چند تن از جاسوسانشان به زنجیر بیفتد فریاد دفاعشان از حقوق بشر همه دنیا را پر مى کند، امّا آن روز که خودشان در ویتنام دستشان به خون میلیون ها انسان آلوده بود، یا در کشورهاى اسلامى آن همه فجایع را به بار آوردند، حقوق بشر به دست فراموشى سپرده شده بود بلکه حقوق بشر از دید آنها همکارى با هیأت هاى حاکم زورگو و دست نشانده بود.

امّا یک پیامبر راستین و یا وصىّ پیامبرى همچون على(علیه السلام)، حقوق بشر را براى آزادى واقعى انسان ها مى خواهد، براى شکستن غل و زنجیرهاى اسارت دنبال مى کند. و هر گاه به انسان بى دفاعى ستم شود فریاد مى زند، مى جوشد، مى خروشد و سپس دست به کار مى شود.و به این ترتیب اوّلى خاکسترى است بر سینه تندباد، و دومى زمین پربرکتى است براى پرورش انواع گیاهان و درختان و گل ها و میوه ها.

و از اینجا مطلبى را که مفسّران محلّ بحث قرار داده اند نیز روشن مى شود و آن این است که منظور از «اعمال» در آیه فوق کدام اعمال است؟ باید گفت همه اعمال، حتّى اعمال ظاهراً خوب آنها که در باطن رنگ شرک و بت پرستى داشت.

3. مسأله احباط

چنانکه در سوره بقره ذیل آیه 217 بیان کردیم، در مسأله «حبط اعمال» یعنى از بین رفتن اعمال خوب به سبب اعمال بد، یا به سبب کفر و بى ایمانى، در میان دانشمندان اسلامى گفتوگو بسیار است امّا حق این است که نداشتن ایمان و اصرار و لجاجت در کفر و بعضى از اعمال مانند حسد و غیبت و قتل نفس، آن چنان تأثیر سوء دارند که اعمال نیک و حسنات را بر باد مى دهند.

آیه مورد بحث نیز دلیل دیگرى بر امکان حبط اعمال است (براى توضیح بیشتر به همان بحث مراجعه فرمایید).

4. آیا مخترعان و مکتشفان پاداش الهى دارند؟

با توجّه به بحث هاى بالا پرسش مهمّى مطرح مى شود و آن اینکه با مطالعه تاریخ علوم و اختراعات و اکتشافات مى بینیم که جمعى از دانشمندان سالیان دراز زحمات طاقت فرسایى کشیده و انواع محرومیّت ها را تحمّل کرده تا توانسته اند اختراع و اکتشافى کنند که بارى از دوش همنوعانشان بردارند. فى المثل ادیسون مخترع برق چه زحمات جانکاهى براى این اختراع پربارش متحمّل شد و شاید جان خود را در این راه نیز از دست داد، امّا دنیایى را روشن ساخت، کارخانه ها را به حرکت درآورد و از برکت اختراعش چاه هاى عمیق، درختان سرسبز و مزارع آباد به وجود آمد و خلاصه چهره دنیا دگرگون شد.

چگونه مى توان باور کرد او یا اشخاص دیگرى همچون پاستور که با کشف میکروب، میلیون ها انسان را از خطر مرگ رهایى بخشید و ده ها مانند او همه به قعر جهنّم فرستاده شوند به حکم اینکه فرضاً ایمان نداشتند، ولى افرادى که در عمرشان هیچ کار چشمگیرى در راه خدمت به انسان ها انجام نداده اند جایشان در دل بهشت باشد؟

پاسخ: از نظر جهان بینى اسلام، مطالعه نفس عمل به تنهایى کافى نیست، بلکه عمل به ضمیمه محرّک و انگیزه آن ارزش دارد.

بسیار دیده شده که برخى بیمارستان یا مدرسه یا بناى خیر مى سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صددرصد خدمت انسانى است به جامعه اى که به آن مدیونند، در حالى که زیر این پوشش مطلب دیگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام و یا مال و ثروت یا جلب توجّه عوام و تحکیم منافع مادّى خود یا حتّى دست زدن به خیانت هایى دور از چشم دیگران. ولى به عکس ممکن است کسى کار کوچکى انجام دهد با اخلاص تمام و انگیزه اى صددرصد انسانى و روحانى.

اکنون باید پرونده این مردان بزرگ را هم از نظر عمل و هم از نظر انگیزه و محرّک مورد بررسى قرار داد که مسلّماً از چند صورت خارج نیست:

الف) گاهى هدف اصلى از اختراع، صرفاً یک عمل تخریبى است (همانند کشف انرژى اتمى که نخستین بار به منظور ساختن بمب هاى اتمى صورت گرفت) سپس در کنار آن منافعى براى نوع انسان نیز به وجود آمد که هدف واقعى مخترع یا مکتشف نبوده یا در درجه دوم قرار داشته است. تکلیف این دسته از مخترعان کاملاً روشن است.

ب) گاهى مخترع یا مکتشف هدفش بهره گیرى مادّى یا کسب شهرت است و در حقیقت حکم تاجرى دارد که براى درآمد بیشتر، تأسیسات عامّ المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ایجاد کار و براى مملکتى محصولاتى به ارمغان مى آورد بى آنکه هدفى جز تحصیل درآمد داشته باشد و اگر کار دیگرى درآمد بیشترى داشت به سراغ آن مى رفت.

البتّه چنین تجارت یا تولیدى اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد کار خلاف و حرامى نیست، ولى عمل فوق العاده اى هم محسوب نمى شود.

این گونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبودند و نشانه این طرز تفکّر همان است که اگر ببینند آن درآمد یا بیشتر از آن از راه هایى که مضرّ به حال جامعه است تأمین مى شود (مثلاً در صنعت داروسازى 20% سود مى برند و در هرویین سازى 50%) این دسته خاص، دومى را ترجیح مى دهند.

تکلیف این گروه نیز روشن است. آنها هیچ طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آنها همان سود و شهرتى بوده که مى خواسته اند و به آن رسیده اند.

ج) گروه سومى هستند که مسلّماً انگیزه هاى انسانى دارند، یا اگر معتقد به خدا باشند انگیزه هاى الهى و گاهى سالیان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیّت به سر مى برند به امید آنکه خدمتى به همنوع خود کنند و ارمغانى به جهان انسانیّت تقدیم دارند. زنجیرى از پاى دردمندى بگشایند و گرد و غبارى از چهره رنجدیده اى بیفشانند.

چنین افراد اگر ایمان داشته باشند و محرّک الهى، در مورد آنها بحثى نیست، و اگر نداشته باشند امّا محرّکشان انسانى و مردمى باشد بى گمان پاداش مناسبى از خداوند دریافت خواهند داشت; این پاداش ممکن است در دنیا باشد یا در جهان دیگر و مسلّماً خداوند عالم عادل آنها را محروم نمى کند ولى چگونه و چطور؟ جزئیّات آن بر ما روشن نیست.

همچنین مى توان گفت: خداوند اجر چنین نیکوکارانى را ضایع نمى کند (البتّه اگر آنها در نپذیرفتن ایمان مصداق جاهل قاصر باشند مسأله بسیار روشن تر است).

دلیل این مسأله علاوه بر حکم عقل، اشاراتى است که در آیات یا روایات آمده است.

 

ما هیچ دلیلى نداریم که جمله إِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ(1) شامل چنین اشخاص نشود، زیرا «محسنین» در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است، ازاین رو مى بینیم برادران یوسف(علیه السلام) هنگامى که نزد او آمدند، بى آنکه او را بشناسند و در حالى که او را عزیز مصر مى پنداشتند، به او گفتند: إِنَّا نَرَیکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ: «ما تو را از نیکوکاران مى بینیم».(2)

از این گذشته آیه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْرًا یَرَه * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ: «هر کس به اندازه سنگینى ذرّه اى کار نیک کند آن را مى بیند ـ و هر کس به مقدار ذرّه اى کار بد کند آن را خواهد دید»(3) به وضوح شامل چنین اشخاص مى شود.

در حدیثى از علىّ بن یقطین از امام کاظم(علیه السلام) مى خوانیم: «در بنى اسرائیل مرد باایمانى بود که همسایه کافرى داشت. مرد بى ایمان نسبت به همسایه باایمان خود نیک رفتارى مى کرد. وقتى از دنیا رفت خدا براى او خانه اى بنا کرد که مانع از گرماى آتش شود... و به او گفته شد: این به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایه مؤمنت مى باشد».(4)

و نیز از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره عبدالله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیّت و از سران قریش بود چنین نقل شده: «کم عذاب ترین اهل جهنّم، ابن جدعان است. پرسیدند: یا رسول الله چرا؟ فرمود: إنَّهُ کانَ یُطعِمُ الطَّعامَ: «اوگرسنگان را سیر مى کرد».(5)

در روایت دیگرى مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عدى بن حاتم (فرزند حاتم طایى) فرمود: دَفَعَ عَن أبیکَ العَذابَ الشَّدیدَ بِسَخاءِ نَفسِهِ: «خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت».(6)

و در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: گروهى از یمن براى بحث و جدال خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند و در میان آنها مردى بود که از همه بیشتر سخن مى گفت و خشنونت و لجاجت خاصّى در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى نمود. حضرت آن چنان عصبانى شد که آثار عصبانیّت در چهره مبارکش کاملاً آشکار گردید. در این هنگام جبرئیل آمد و پیام الهى را چنین به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابلاغ کرد، خداوند مى فرماید: این مردى است سخاوتمند. حضرت با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست آن گاه رو به سوى او کرد و فرمود: پروردگار به من چنین پیامى داده است و اگر به خاطر آن نبود آن چنان بر تو سخت مى گرفتم که عبرت دیگران گردى. آن مرد پرسید: آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد؟ فرمود: آرى. عرض کرد: شهادت مى دهم که معبودى جز «الله» نیست و تو رسول و فرستاده او هستى و به همان خدایى که تو را مبعوث کرده سوگند که تاکنون هیچ کس را از نزد خود محروم برنگردانده ام».(7)

در اینجا این پرسش پیش مى آید که از بعضى آیات و نیز از بسیارى روایات استفاده مى شود که ایمان و یا حتّى ولایت، شرطِ قبولى اعمال یا ورود در بهشت است. بنابراین اگر بهترین اعمال هم از افراد فاقد ایمان سر بزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود.

از این پرسش مى توان چنین پاسخ گفت: مسأله قبولى اعمال مطلبى است و پاداش مناسب داشتن مطلب دیگر. به همین دلیل مشهور در میان دانشمندان اسلام این است که مثلاً نماز بدون حضور قلب یا با ارتکاب بعضى از گناهان مانند غیبت، مقبول درگاه خدا نیست با اینکه مى دانیم چنین نمازى شرعاً صحیح است; اطاعت فرمان خداست و اداى وظیفه محسوب مى شود و مسلّماً اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود. بر این اساس، قبول عمل همان مرتبه عالى عمل است و در مورد بحث ما نیز همین را مى گوییم که اگر خدمات انسانى و مردمى با ایمان همراه باشد عالى ترین محتوا را خواهد داشت در غیر این صورت به کلّى بى محتوا و بى پاداش نخواهد بود.

همین پاسخ را نیز در زمینه ورود در بهشت مى گوییم که پاداش عمل لازم نیست منحصراً ورود در جنّت باشد.

(این عصاره بحث و مناسب یک بحث تفسیرى است مشروح آن را باید در مباحث فقهى طرح کرد).

 


1 . سوره یوسف، آیه 90.
2 . سوره یوسف، آیه 78.
3 . سوره زلزله، آیه 7 و 8.
4 . بحارالانوار، ج 8، ص 296، ح 48.
5 . بحارالانوار، ج 8، ص 316، ح 96.
6 . سفینة البحار، ج 1، ص 607.
7 . همان.