ابراهيم
وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ 34 وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ 35 رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ ۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي ۖ وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 36 رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ 37 رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ ۗ وَمَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ 38 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ 39 رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ 40 رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ 41 وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ ۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ 42
35وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنِی وَبَنِىَّ أَنْ نَعْبُدَ الاَْصْنَامَ 36 رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنْ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ 37 رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَاد غَیْرِ ذِی زَرْع عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ 38 رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یَخْفَى عَلَى اللهِ مِنْ شَیْء فِی الاَْرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاءِ 39 الْحَمْدُ للهِِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ 40 رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ 41 رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ 35. (به یاد آورید) زمانى را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (مکّه) را شهر امنى قرار ده; و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار. 36. پروردگارا! آنها ]= بت ها [بسیارى از مردم را گمراه ساختند. هر کس از من پیروى کند از من است; و هر کس نافرمانى من کند، تو آمرزنده و مهربانى. 37. پروردگارا! من بعضى از فرزندانم رادر سرزمین بى آب و علفى، در کنار خانه اى که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند; تو دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز; و از ثمرات به آنها روزى ده; شاید آنان شکر تو را به جاى آورند. 38. پروردگارا! تو آنچه را که پنهان کرده و یا آشکار مى سازیم، مى دانى; و چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست. 39. ستایش مخصوص خدایى است که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید; به یقین پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. 40. پروردگارا! مرا برپادارنده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا! دعاى مرا بپذیر. 41. پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روزى که حساب برپا مى شود، بیامرز!» از آنجا که در آیات گذشته بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمت هاى خدا در میان بود، به دنبال آن در آیات مورد بحث گوشه اى از دعاها و درخواست هاى ابراهیم، بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان مى کند تا تکمیلى باشد براى بحث گذشته و سرمشق و الگویى براى کسانى که مى خواهند از نعمت هاى الهى بهترین بهره را بگیرند. مى گوید: به یاد آورید «زمانى (را) که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر ]= مکّه[ را سرزمین امنى قرار ده» (وَ إِذْ قَالَ إِبْرهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِنًا). «و من و فرزندانم را (مشمول لطف و عنایتت بنما و ) از پرستش بت ها دور نگاه دار» (وَاجْنُبْنِى وَبَنِىَّ أَنْ نَّعْبُدَ الاَْصْنَامَ). * چراکه مى دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمان سوزى است و با چشم خود قربانیان این راه را دیده ام «پروردگارا، آنها ]= بت ها[ بسیارى از مردم را گمراه ساختند» (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ). آن هم چه گمراهى خطرناکى، تا آنجا که همه چیز خود حتّى خردشان را در این راه باخته اند. خداوندا، من دعوت به توحید مى کنم و همه را به سوى تو مى خوانم، «هر کس از من پیروى کند، او از من است و هر کس نافرمانىِ من کند، (اگر قابل هدایت و بخشش است درباره او محبّت کن، چرا که) تو بخشنده و مهربانى» (فَمَنْ تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ). در حقیقت ابراهیم(علیه السلام) با این تعبیر مى خواهد به پیشگاه خداوند عرض کند که حتّى اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند و به بت توجّه کنند، از من نیستند و اگر بیگانگان در این خط باشند، آنها همچون فرزندان و برادران من اند. این تعبیر مؤدّبانه و بسیار محبّت آمیز ابراهیم(علیه السلام) نیز قابل توجّه است که نمى گوید هر کس نافرمانى من کند از من نیست و چنین و چنان کیفر کن، بلکه مى گوید هر کس نافرمانى من کند تو بخشنده و مهربانى. * آن گاه دعا و نیایش خود را چنین ادامه مى دهد: «پروردگارا، من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آبوعلفى، در کنار خانه اى که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را به پا دارند» (رَبَّنَا إِنِّى أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِى بِوَاد غَیْرِ ذِى زَرْع عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَوةَ). و این هنگامى بود که ابراهیم پس از آنکه خداوند پسرى از کنیزش هاجر داد و نامش را اسماعیل گذاشت، حسادت ساره، همسر نخستین ابراهیم، تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمّل کند، از ابراهیم(علیه السلام)خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد و ابراهیم، طبق فرمان خدا، در برابر این درخواست تسلیم شد و اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز منطقه اى خشک و بى آبوعلف بود، آورد و در آنجا ساکن نمود و بعد آنها را ترک کرد. چیزى نگذشت که کودک و مادرش در آن هواى گرم تشنه شدند. هاجر براى نجات جان کودکش تلاش فراوان کرد، امّا خدایى که اراده کرده بود آن سرزمین به صورت یک کانون بزرگ عبادت درآید، چشمه زمزم را آشکار ساخت. چندان فاصله نشد که قبیله «جُرهُم» که از آنجا مى گذشتند، با پیدایش چشمه زمزم، در آنجا رحل اقامت افکندند و مکّه رفته رفته شکل گرفت. سپس ابراهیم(علیه السلام) در ادامه دعاى خود مى گوید: خداوندا، اکنون که آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه ات مسکن گزیده اند «تو دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آنان ساز» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَیْهِمْ). «و از ثمرات (مادّى و معنوى) به آنان روزى ده، شاید شکر (نعمت هاى) تو را به جاى آورند» (وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ). * و از آنجا که یک انسان موحّد مى داند که علمش در برابر آگاهى خداوند محدود است و مصالح او را فقط خدا مى داند، چه بسا چیزى از خدا بخواهد که صلاح او در آن نیست، یا چیزهایى نخواهد امّا صلاح او در آن است و گاه مطالبى در درون جان اوست که نمى تواند همه را بر زبان آورَد، ابراهیم نیز به دنبال تقاضاهاى گذشته چنین عرض کرد: «پروردگارا، تو مى دانى آنچه را ما پنهان مى داریم و آنچه را آشکار مى کنیم» (رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِى وَ مَا نُعْلِنُ). «و چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست» (وَ مَا یَخْفَى عَلَى اللهِ مِنْ شَىْء فِى الاَْرْضِ وَ لاَ فِى السَّمَاءِ). اگر از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو مى دانى، اگر قطره هاى اشک آشکارا از چشمم سرازیر مى شود تو مى بینى، اگر اندوه فراق قلبم را احاطه کرده و با شادى از اداى وظیفه و اطاعت فرمان تو آمیخته است باز هم مى دانى و اگر هنگام جدایى همسرم به من مى گوید: إِلى مَن تَکِلُنى (مرا به که مى سپارى؟) تو آگاهى. آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده، در پیشگاه علم تو روشن است. * بعد به شکر نعمت هاى خداوند اشاره مى کند که یکى از مهم ترین آنها در حقّ ابراهیم این بود که در پیرى صاحب دو فرزند برومند شد به نام هاى اسماعیل و اسحاق. مى گوید: «حمد خداى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» و دعاى مرا اجابت کرد (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَـعِیلَ وَ إِسْحَـقَ).(1) «مسلّماً پروردگار من شنونده (و اجابت کننده)ى دعاهاست» (إِنَّ رَبِّى لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ). * باز به تقاضا و نیایش و دعا ادامه مى دهد و عرض مى کند: «پروردگارا، مرا برپاکننده نماز قرار ده، و از فرزندانم» نیز چنین فرما (رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى). «پروردگارا، دعاى مرا بپذیر» (رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ). * در اینجا آخرین تقاضاى ابراهیم(علیه السلام) این است که: «پروردگارا، من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در آن روز که حساب برپا مى شود، بیامرز» (رَبَّنَا اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ). در آیات مورد بحث دیدیم که ابراهیم(علیه السلام) یک بار عرض مى کند: خداوندا، بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آبو علفى ساکن ساختم. این مسلّماً اشاره به آغاز ورود او در سرزمین مکّه است که در آن موقع نه آب و آبادى بود و نه خانه و ساکن خانه، فقط بقایاى خانه خدا در آنجا به چشم مى خورد و یک مشت کوه هاى خشک و بى آبوعلف. ولى مى دانیم که این تنها سفر ابراهیم(علیه السلام) به سرزمین مکّه نبود بلکه مکرّر به این سرزمین مقدّس گام نهاد، در حالى که مکّه تدریجاً شکل شهر به خود مى گرفت و قبیله «جُرهُم» در آنجا ساکن شده بودند و پیدایش چشمه زمزم، آنجا را قابل سکونت ساخته بود. به نظر مى رسد که دعاهاى ابراهیم در یکى از این سفرها بوده و لذا مى گوید خداوندا، این «شهر» را محلّ امنى قرار ده. و اگر سخن از وادى غیر ذى ذرع مى گوید، یا از گذشته خبر مى دهد و خاطره نخستین سفرش را بازگو مى نماید، یا اشاره به این است که سرزمین مکّه حتّى پس از شهر شدن، سرزمینى است غیر قابل زراعت که باید احتیاجاتش را از بیرون بیاورند، زیرا از نظر جغرافیایى در میان یک مشت کوه هاى خشک و بسیار کم آب واقع شده است. جالب اینکه ابراهیم(علیه السلام) نخستین تقاضایى را که در این سرزمین از خداوند کرد، تقاضاى «امنیّت» بود. این نشان مى دهد که نعمت امنیّت، نخستین شرط براى زندگى انسان و سکونت در یک منطقه و براى هر آبادى و پیشرفت و ترقّى است و به راستى هم چنین است. اگر جایى امن نباشد قابل سکونت نیست، هر چند تمام نعمت هاى دنیا در آن جمع باشد. اصولاً شهر و دیار و کشورى که امنیّت ندارد همه نعمت ها را از دست خواهد داد. تذکّر این نکته نیز لازم است که خداوند دعاى ابراهیم(علیه السلام) را درباره امنیّت مکّه از دو سو اجابت کرد: هم امنیّت تکوینى به آن داد، زیرا شهرى شد که در طول تاریخ حوادث ناامن کننده کمتر به خود دیده، و هم امنیّت تشریعى، یعنى خدا فرمان داده که همه انسان ها و حتّى حیوانات در این سرزمین در امن و امان باشند. صید کردن حیوانات در سرزمین مکّه ممنوع است و حتّى تعقیب مجرمانى که به حرم و خانه کعبه پناه برند جایز نیست. فقط مى توان براى اجراى عدالت، راه رسیدن آذوقه را بر چنین مجرمان بست تا بیرون آیند و تسلیم شوند. بى گمان ابراهیم(علیه السلام) پیامبر بود و معصوم و فرزندان بىواسطه او که به طور قطع در کلمه «بَنِىَّ» در آیه مورد بحث داخل هستند، یعنى اسماعیل و اسحاق نیز پیامبر بودند و معصوم. ولى با این حال تقاضا مى کند که خدایا من و آنها را از پرستش بت ها دور بدار. این دلیل بر تأکید هر چه بیشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى است که حتّى پیامبران معصوم و بت شکن نیز در این زمینه از خدا تقاضا مى کنند. این درست شبیه تأکید کردن پیامبر در وصایایش به على(علیه السلام) یا امامان دیگر نسبت به جانشین خود در زمینه نماز است که هرگز احتمال ترک آن در مورد آنها مفهوم نداشت، بلکه اصولاً نماز با تلاش آنها برپا شده بود. اکنون این پرسش پیش مى آید که چگونه ابراهیم گفت: پروردگارا، بت ها بسیارى از مردم را گمراه ساخته اند، در حالى که سنگ و چوبى بیش نبودند و قدرت بر گمراه ساختن مردم نداشتند؟ پاسخ این پرسش را از اینجا مى توان دریافت که اوّلاً بت ها همیشه از سنگ و چوب نبودند بلکه گاهى فرعون ها و نمرودها مردم را به پرستش خود دعوت مى کردند و خود را ربّ اعلى و زنده کننده و میراننده مى نامیدند. ثانیاً گاه بت هاى سنگى و چوبى را متولّیان و کارگردانان چنان مى آراستند و تشریفات براى آنها قائل مى شدند که براى عوام ساده لوح به راستى گمراه کننده بودند. در آیات مورد بحث خواندیم که ابراهیم مى گوید: خداوندا، کسانى که از من پیروى کنند از من اند، آیا پیروان ابراهیم تنها همان ها بودند که در عصر او یا اعصار بعد در کیش و مذهب او بوده اند یا همه موحّدان و خداپرستان جهان را به حکم اینکه ابراهیم سمبل توحید و بت شکنى بود شامل مى شود؟ از آیات قرآن آنجا که آیین اسلام را ملّت و آیین ابراهیم معرّفى مى کند،(2)به خوبى استفاده مى شود که دعاى ابراهیم همه موحّدان و مبارزان راه توحید را شامل مى گردد. در روایاتى که از اهل بیت(علیهم السلام) نیز به ما رسیده این تفسیر تأیید شده است. از جمله در روایتى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: مَن أحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أهلَ البَیتِ. قُلتُ جُعِلتُ فِداکَ مِنکُم؟ قالَ مِنّا وَاللهِ أما سَمِعتَ قَولَ إبراهیمَ مَن تَبِعَنی فَإنَّهُ مِنّی: «هر کس ما را دوست دارد (و به سیره ما عمل کند) از ما اهل بیت است. راوى پرسید: فدایت شوم به راستى از شماست؟ فرمود: به خدا سوگند از ماست. آیا گفتار ابراهیم را نشنیده اى که مى گوید: هر کس از من پیروى کند از من است».(3) این حدیث نشان مى دهد که تبعیّت از مکتب و پیوند برنامه ها، سبب ورود به خانواده از نظر معنوى مى شود. در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: نَحنُ آلُ إبراهیمَ أفَتَرغَبونَ عَن مِلَّةِ إبراهیمَ وَ قَد قالَ اللهُ تَعالى فَمَن تَبِعَنی فَإنَّهُ مِنّی: «ما از خاندان ابراهیم هستیم، آیا از ملّت و آیین ابراهیم رو مى گردانید در حالى که خداوند (از قول ابراهیم) نقل مى کند: هرکس از من پیروى کند از من است».(4) کسانى که به مکّه رفته اند به خوبى مى دانند که خانه خدا و مسجدالحرام و به طور کلّى مکّه در لابه لاى یک مشت کوه هاى خشک و بى آبوعلف قرار گرفته است. گویى صخره ها را قبلاً در تنور داغى بریان کرده و بعد بر جاى خود نصب نموده اند. در عین حال این سرزمین خشک و سوزان، بزرگ ترین مرکز عبادت و پرسابقه ترین کانون توحید در روى زمین است. به علاوه حرم امن خداست و همان گونه که گفتیم، هم داراى امنیّت تکوینى و هم تشریعى است. در اینجا براى بسیارى این پرسش پیش مى آید که چرا چنین مرکز مهمّى را خداوند در چنان سرزمینى قرار داده است؟ على(علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغة (قاصعه) با رساترین عبارات و زیباترین تعبیرات، فلسفه انتخاب را چنین بیان فرموده است: وَضَعَهُ بِأوعَرِ بِقاعِ الأرضِ حَجَراً وَ أقَلِّ نَتائقِ الدُّنیا مَدَراً... بَینَ جِبال خَشِنَة وَ رِمال دَمِثَة... وَ لَو أرادَ سُبحانَهُ أن یَضَعَ بَیتَهُ الحَرامَ وَ مَشاعِرَهُ العِظامَ بَینَ جَنّات وَ أنهار وَ سَهل وَ قَرار، جَمَّ الأشجارِ، دانِى الثِّمارِ، مُلتَفِّ البُنى، مُتَّصِلِ القُرى بَینَ بُرَّة سَمراءَ وَ رَوضَة خَضراءَ وَ أریاف مُحدِقَة وَ عِراص مُغدِقَة وَ رِیاض ناضِرَة، وَ طُرُق عامِرَة، لَکانَ قَد صَغُرَ قَدرُ الجَزاءِ عَلى حَسَبِ ضَعفِ البَلاءِ. وَ لَو کانَ الإساسُ المَحمولُ عَلَیها وَ الأحجارُ المَرفوعُ بِها بَینَ زُمُرُّدَة خَضراءَ وَ یاقوتَة حَمراءَ وَ نور وَ ضِیاء لَخَفَّفَ ذلکَ مُصارَعَةَ الشَّکَّ فی الصُّدورِ وَ لَوَضَعَ مُجاهَدَةَ إبلیسَ عَنِ القُلوبِ وَ لَنَفى مُعتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النّاسِ وَ لکِنَّ الله یَختَبِرُ عِبادَهُ بِأنواعِ الشَّدائدِ وَ یَتَعَبَّدُهُم بِأنواعِ المَجاهِدِ وَ یَبتَلیهِم بِضُروبِ المَکارِهِ إخراجاً لِلتَّکَبُّرِ مِن قُلوبِهِم وَ إسکاناً لِلتَّذَلُّلِ فی نُفوسِهِم وَلِیَجعَلَ ذلِکَ أبواباً فُتُحاً إلى فَضلِهِ وَ أسباباً ذُلُلاً لِعَفوِهِ: «آن (کعبه) را در سنگلاخ ترین مکان ها و بى گیاه ترین ریگزارهاى زمین... در میان کوه هاى خشن و شن هاى نرم و روان قرار داد. اگر خداوند مى خواست مى توانست خانه محترم خود و اماکن پرعظمتش را در میان باغ هاى خرّم و پرگل و گیاه و روستاهاى سرسبز و زمین هاى پرآب و گلزارهاى پرطراوت و جادّه هاى آباد قرار دهد; امّا در این صورت به همان نسبت که آزمون، ساده تر بود پاداش و جزا نیز کوچک تر مى شد و اگر پى و بنیانى که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگ هایى که بناى آن را بالا برده از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و درخشنده بود، شک و تردید در سینه ها کمتر رخنه مى کرد و نیازى براى تلاش ابلیس جهت سیطره بر قلوب نبود و وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى شد; ولى خداوند، بندگانش را با انواع شداید مى آزماید و با انواع مشکلات، متعبّد مى سازد و با اَشکال گوناگون گرفتارى ها امتحان مى کند تا تکبّر را از قلوب آنها خارج سازد و تواضع و فروتنى را در نفوسشان جاى دهد تا درهاى فضل و رحمتش را به روى آنان بگشاید و اسباب آسان عفوش را در اختیارشان قرار دهد». در آیاتى که گذشت ابراهیم موحّد و قهرمان مبارزه با بت و بت پرستى و ظلم هفت تقاضا از خداوند مى کند: نخست تقاضاى امنیّت شهر مکّه، آن کانون بزرگ جامعه توحیدى است (و چه پرمعنى است این تقاضا). دوم دور ماندن از پرستش بت هاست که پایه عقاید و برنامه هاى دینى را تشکیل مى دهد. سوم تمایل دل ها و توجّه افکار عموم خداپرستان ـ که بزرگ ترین سرمایه یک انسان در اجتماع است ـ نسبت به فرزندان و پیروان مکتبش. چهارم بهره مند شدن از انواع ثمرات آن هم به عنوان مقدّمه اى براى شکرگزارى و توجّه بیشتر به خالق آن نعمت ها. پنج توفیق برپا داشتن نماز که بزرگ ترین پیوند انسان با خداست، نه تنها براى خودش که براى فرزندانش نیز همین تقاضا را مى کند. ششم پذیرش دعاى اوست و مى دانیم خداوند دعایى را مى پذیرد که از قلبى پاک و روحى بى آلایش برخیزد که در واقع این تقاضا به طور ضمنى مفهومش تقاضاى توفیق پاکیزه نگه داشتن قلب و روح از هر آلایش است. و سرانجام هفتمین و آخرین تقاضاى ابراهیم آن است که اگر لغزشى از او سرزده خداوند بخشنده و مهربان او را مشمول لطف و آمرزش خود قرار دهد و نیز پدر و مادرش و همه مؤمنان را از این لطف و مرحمت، در روز رستاخیز بهره مند سازد. به این ترتیب تقاضاهاى هفتگانه ابراهیم از امنیّت شروع مى شود و به آمرزش پایان مى پذیرد. جالب اینکه این تقاضاها را نه تنها براى خود که براى دیگران نیز دارد، چون مردان خدا هرگز انحصارطلب نبوده و نخواهند بود. بى شک «آزر» بت پرست بود و چنانکه قرآن مى گوید، کوشش هاى ابراهیم براى هدایت او مؤثّر واقع نشد. و اگر قبول کنیم که آزر پدر ابراهیم بوده، این پرسش پیش مى آید که چرا در آیات مورد بحث، ابراهیم تقاضاى آمرزش براى او کرد در حالى که قرآن صریحاً مؤمنان را از استغفار کردن براى مشرکان بازداشته است.(5) و از اینجا روشن مى شود که نمى توان آزر را پدر ابراهیم دانست و اینکه گفته اند کلمه «اَب» در لغت عرب گاه به عمو نیز اطلاق مى شود، با توجّه به آیات مورد بحث کاملاً قابل قبول است. مختصر اینکه «اَب» و «والد» در لغت عرب با هم متفاوتند. کلمه «والد» که در آیات مورد بحث نیز به کار رفته، منحصراً به معنى پدر است، ولى کلمه «اَب» که در مورد آزر آمده مى تواند به معنى عمو بوده باشد. از انضمام آیات مورد بحث با آیاتى که در سوره توبه در زمینه نهى از استغفار براى مشرکان آمده چنین نتیجه مى گیریم که آزر پدر ابراهیم نبود. تفسیر:
دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن
نکته ها:
1. آیا مکّه در آن زمان شهر بود؟
2. امنیّت سرزمین مکّه
3. چرا ابراهیم تقاضاى دورى از بت پرستى مى کند؟
4. تابعان ابراهیم کیانند؟
5. وادى غیر ذى ذرع و حرم امن خدا
6. تقاضاى هاى هفتگانه ابراهیم
7. آیا ابراهیم براى پدرش دعا مى کند؟
1. در اینکه ابراهیم(علیه السلام) هنگام تولّد فرزندش اسماعیل و اسحاق چند ساله بود در میان مفسّران گفتوگوست. برخى از مفسّران گفته اند ابراهیم 99 ساله بود که نخستین فرزندش اسماعیل متولّد شد و 112 ساله بود که اسحاق دیده به جهان گشود. برخى کمتر از آن نوشته اند و بعضى بیشتر. ولى قدر مسلّم، ابراهیم در سنّى بوده که صاحب فرزند شدنش بسیار بعید به نظر مى رسید.
2. سوره حج، آیه 78.
3 . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 548، ح 102.
4 . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 547، ح 100.
5 . سوره توبه، آیه 113.