ابراهيم

وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ 6 وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ 7 وَقَالَ مُوسَىٰ إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ 8 أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ ۛ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ ۛ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ ۚ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ 9 ۞ قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ قَالُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ 10

4 وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

5 وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لاَیَات لِکُلِّ صَبَّار شَکُور

6 وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ

7 وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ

4. ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم، جز به زبان قومش; تا (حقایق را) براى آنها آشکار سازد; سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته باشد) هدایت مى کند; و او توانا و حکیم است.

5. ما موسى را با آیات (و معجزات) خود فرستادیم; (و دستور دادیم:) قومت را از تاریکى ها به سوى نور خارج ساز; و «ایّام اللّه» ]= روزهاى خاصّ الهى[ را به آنان یادآورى کن. در این، نشانه هایى است براى هر شکیباى شکرگزار.

6. و (به یاد آورید) هنگامى را که موسى به قومش گفت: «نعمت خدا را نسبت به خود به یاد داشته باشید، زمانى که شما را از (چنگ) فرعونیان رهایى بخشید; همان ها که

شما را به بدترین وجهى پیوسته شکنجه مى کردند; پسرانتان را سرمى بریدند، و زنانتان را (براى خدمتکارى) زنده مى گذاشتند; و در این، آزمایش بزرگى از طرف پروردگارتان بود!»

7. و نیز به یاد آورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما افزون خواهم کرد; و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است!»

تفسیر:

روزهاى حسّاس زندگى

در آیات گذشته سخن از قرآن مجید و آثار حیات بخش آن بود، در نخستین آیه مورد بحث همین موضوع در بعد خاصّى تعقیب شده و آن، وحدت لسان پیامبران و کتاب هاى آسمانى آنها با زبان نخستین قومى است که به سویشان مبعوث شده اند. مى فرماید: «ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم» (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ).

زیرا پیامبران در درجه اوّل با قوم خود، همان ملّتى که از میان آنها برخاستند، تماس داشتند و نخستین شعاع وحى بهوسیله پیامبران بر آنان مى تابید و نخستین یارانشان از میان آنان برگزیده مى شدند. بنابراین پیامبر باید به زبان و لغت قوم خود سخن بگوید «تا (حقایق را) به روشنى براى آنان آشکار سازد» (لِیُبَیِّنَ لَهُمْ).

در حقیقت این جمله به این نکته اشاره دارد که دعوت پیامبران معمولاً از طریق تبیین و روشنگرى و تعلیم و تربیت با همان زبان معمولى و رایج صورت مى گرفته است، نه از طریق یک اثر مرموز و ناشناخته در قلب ها.
«سپس خداوند هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه مى سازد و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت مى کند» (فَیُضِلُّ اللهُ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ).

اشاره به اینکه هدایت و ضلالت کار پیامبران نیست، وظیفه آنها ابلاغ و تبیین است. این خداست که راهنمایى و هدایت واقعى بندگانش را در دست دارد.

ولى براى اینکه تصوّر نشود معنى این سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشر است بلافاصله اضافه مى کند: «او توانا و حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

به مقتضاى عزّت و قدرتش بر هر چیز تواناست و هیچ کس را تاب مقاومت در برابر اراده او نیست، امّا به مقتضاى حکمتش بى جهت و بى دلیل کسى را هدایت یا گمراه نمى سازد، بلکه گام هاى نخستین ـ با نهایت آزادى اراده در راه سیر الى الله ـ از ناحیه بندگان برداشته مى شود، سپس نور هدایت و فیض حق بر قلب آنها مى تابد. همان گونه که در سوره عنکبوت آیه 69 مى خوانیم: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا: «آنها که در راه ما مجاهده کردند، به طور قطع آنها را به راه هاى خویش هدایت خواهیم کرد».

همچنین آنها که با لجاجت و تعصّب و دشمنى با حق و غوطهور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم، شایستگى هدایت را از خود سلب کرده اند، از فیض هدایت محروم و در وادى ضلالت، گمراه مى شوند. همان گونه که مى فرماید: کَذلِکَ یُضِلُّ اللهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ: «این چنین، خداوند هر اسرافکار آلوده به شک را گمراه مى کند».(1)

و نیز مى فرماید: وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ: «خداوند با آن گمراه نمى کند، مگر فاسقان را».(2)

 

 

و باز مى فرماید: وَ یُضِلُّ اللهُ الظَّالِمِینَ: «خداوند ستمکاران را گمراه مى سازد».(3)

و به این ترتیب سرچشمه هدایت و ضلالت به دست خود ماست.
 

*

آن گاه به یکى از نمونه هاى ارسال پیامبران در مقابل طاغوت هاى عصرشان، به منظور خارج کردن مردم از ظلمت ها و رساندنشان به نور، اشاره کرده مى فرماید: «ما موسى را با آیات خود (معجزات گوناگون) فرستادیم (و به او دستور دادیم:) قومت را از ظلمات به سوى نور بیرون آر» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ).(4)

همان گونه که در نخستین آیه این سوره خواندیم، برنامه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز در بیرون آوردن مردم از ظلمات به سوى نور خلاصه مى شد و نشان مى دهد که این برنامه همه پیامبران و انبیاى الهى بلکه همه رهبران معنوى انسان هاست.

مگر بدى ها، زشتى ها، گمراهى ها، انحراف ها، ظلم، استثمارها، ذلّت ها و زبونى ها، فساد و آلودگى ها چیزى جز ظلمت و تاریکى است؟

مگر ایمان و توحید، پاکى و تقوا، آزادگى و استقلال، سربلندى و عزّت چیزى جز نور و روشنایى است؟

بنابراین درست قدر مشترک و جامع میان همه دعوت هاى رهبران الهى است.

سپس به یکى از مأموریّت هاى بزرگ موسى اشاره کرده مى فرماید: «و ایّام اللّه را به آنان یادآورى کن» (وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللهِ).

مسلّماً همه روزها ایّام الهى است همان گونه که همه مکان ها متعلّق به خداست. اگر نقطه خاصّى به نام «بیت الله» (خانه خدا) نامیده شد، دلیل بر ویژگى آن است، همچنین عنوان «ایّام الله» مسلّماً اشاره به روزهاى مخصوصى است که امتیاز و درخشش فوق العاده اى دارد.

به همین دلیل مفسّران در تفسیر آن احتمالات مختلفى داده اند:

برخى گفته اند: اشاره به روزهاى پیروزى پیامبران پیشین و امّت هاى راستین آنهاست و روزهایى که انواع نعمت هاى الهى بر اثر شایستگى ها شامل حالشان شده است.

برخى گفته اند: اشاره به روزهایى است که خداوند اقوام سرکش را به زنجیر عذاب مى کشید و طاغوت ها را با یک فرمان درو مى کرد.و بعضى اشاره به هر دو قسمت دانسته اند.

امّا اصولاً نمى توان این تعبیر گویا و رسا را محدود ساخت. ایّام الله تمام روزهایى است که عظمتى ویژه در تاریخ زندگى بشر دارد.

هر روز که یکى از فرمان هاى خدا در آن چنان درخشیده که بقیّه امور را تحت الشعاع خود قرار داده، از ایّام الله است.

هر روز که فصل تازه اى در زندگى انسان ها گشوده و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قیام پیامبرى در آن بوده، یا طاغوت و فرعون گردنکشى در آن به قعر درّه نیستى فرستاده شده است.

خلاصه هر روز که حقّ و عدالتى برپا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ایّام الله است.

و چنان که خواهیم دید، در روایات ائمّه معصومین(علیهم السلام) در تفسیر این آیه نیز انگشت روى روزهاى حسّاسى نهاده شده است.

در پایان آیه نیز مى فرماید: «در این (سخن و در همه ایّام الله) نشانه هایى است براى هر صبرکننده شکرگزار» (إِنَّ فِى ذلِکَ لاَیَات لِکُلِّ صَبَّار شَکُور).

«صبّار» و «شکور» هر دو صیغه مبالغه است که یکى فزونىِ صبر را مى رساند و دیگرى فزونى شکرگزارى نعمت را، اشاره به اینکه افراد باایمان نه در هنگام بروز مشکلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مى کنند و تسلیم حوادث مى شوند و نه در روزهاى پیروزى و نعمت به غرور و غفلت گرفتار مى آیند. ذکر این دو بعد از اشاره به «ایّام الله» گویا ناظر به همین مطلب است.

*

در آیه بعد به یکى از «ایّام الله» و روزهاى درخشان و پربارى که در تاریخ بنى اسرائیل وجود داشته و تذکّر آن عبرتى براى مسلمانان است اشاره کرده مى گوید: «و (به خاطر آور) هنگامى (را) که موسى به قومش گفت: نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانى که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایى بخشید» (وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنجَیکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ).

«همانان که شما را به بدترین وجهى عذاب مى کردند; پسرانتان را سر مى بریدند و زنانتان را (براى خدمتکارى) زنده مى گذاشتند» (یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ).

«و در این، آزمایش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِى ذلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).

و چه روزى از این پربرکت تر که شرّ جمعیّت خودکامه و سنگدل و استعمارگرى را از سرتان کوتاه کرد؟ همانان که بزرگ ترین جنایت را در حقّ شما مرتکب مى شدند. چه جنایتى از این بالاتر که پسرانتان را همچون حیوانات سر مى بریدند (قابل توجّه اینکه قرآن تعبیر به ذبح مى کند نه قتل) و از این مهم تر، نوامیس شما به صورت کنیزانى در چنگال دشمن بى آزرم بودند.

 

نه تنها در مورد بنى اسرائیل که در مورد همه اقوام و ملّت ها، روز رسیدنشان به آزادى و استقلال و کوتاه شدن دست طاغوت ها، از ایّام الله است و باید همواره آن را به خاطر داشته باشند; خاطره اى که توجّه به آن از ارتجاع و بازگشت به وضع گذشته حفظشان مى کند.

«یَسومونَکُم» از مادّه «سَوم» (بر وزن صوم) در اصل به معنى دنبال چیزى رفتن و به جستوجوى آن پرداختن است. و به معنى تحمیل کردن کارى بر دیگرى نیز آمده است.(5)

بنابراین جمله «یَسومونَکُم سُوءَ العَذابِ» مفهومش این است که آنها بدترین شکنجه ها و عذاب ها را بر شما بنى اسرائیل تحمیل مى کردند.

آیا این درد کوچکى است که نیروى فعّال یک جمعیّت را از میان ببرند و زنانشان را بدون سرپرست، به صورت کنیزانى در چنگال یک مشت افراد ستمکار باقى بگذارند؟

ضمناً (یَسومون) که فعل مضارع است، اشاره به این دارد که این کار مدّت ها ادامه داشت.(6)

این نکته نیز قابل توجّه است که سربریدن پسران و کنیزى زنان و دختران را بهوسیله «واو» بر «سوءَ العَذاب» عطف کرده، در حالى که خود از مصداق هاى سوءالعذاب است. و این به خاطر اهمّیّت این دو عذاب بوده است و نشان مى دهد که قوم جبّار و ستمگر فرعون، شکنجه ها و تحمیلات دیگرى نیز بر بنى اسرائیل داشته اند امّا از میان همه این دو شدیدتر و سخت تر بوده است.

*

سپس مى افزاید: «و (همچنین به خاطر آورید) هنگامى (را) که پروردگارتان اعلام داشت: اگر شکرگزارى کنید (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود، و اگر ناسپاسى کنید مجازاتم شدید است» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِیدٌ).(7)

این آیه، هم ممکن است دنباله کلام موسى به بنى اسرائیل باشد که آنها را در برابر آن نجات و پیروزى و نعمت هاى فراوان دعوت به شکرگزارى کرد و وعده فزونى نعمت به آنها داد و در صورت کفران تهدید به عذاب نمود و هم ممکن است یک جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى در هر دو صورت از نظر نتیجه چندان تفاوت ندارد، زیرا اگر خطاب به بنى اسرائیل هم باشد، درسى است سازنده براى ما که در قرآن مجید آمده است.

جالب اینکه در مورد شکر با صراحت مى گوید: لاََزِیدَنَّکُمْ (مسلّماً نعمتم را بر شما مى افزایم) امّا در مورد کفران نعمت نمى گوید شما را مجازات مى کنم بلکه تنها مى گوید: عذاب من شدید است. و این تفاوت تعبیر دلیل بر نهایت لطف پروردگار است.

نکته ها:

1. یادآورى ایّام الله

همان گونه که در تفسیر آیات فوق گفتیم، اضافه «ایّام» به «الله» اشاره به روزهاى سرنوشت ساز و مهمّ زندگى انسان هاست که به خاطر عظمتش به نام

 

7 . «تَاَذَّنَ» از باب تفعّل و به معنى اعلام با تأکید است، زیرا مادّه إفعال از آن (ایذان) به معنى اعلام است و چون به باب تفعّل درآید اضافه و تأکید از آن استفاده مى شود.

«الله» اضافه شده است. و نیز اینکه یک نعمت بزرگ الهى شامل حال قوم و ملّتى شایسته و یا یک مجازات بزرگ و دردناک الهى دامنگیر ملّتى سرکش و طغیانگر شده است که در هر دو صورت شایسته یادآورى است.

در روایاتى که از ائمّه معصومین(علیهم السلام) به ما رسیده، «ایّام الله» به روزهاى گوناگونى تفسیر شده است.

در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: ایّامُ اللهِ، یَومَ یَقومُ القائِمُ(علیه السلام) وَ یَومُ الکَرَّةِ وَ یَومُ القِیامَةِ: «ایّام الله روز قیام مهدى موعود و روز رجعت و روز قیامت است».(8)

و در تفسیر علىّ بن ابراهیم قمّى آمده: «ایّام الله سه روز است. روز قیام مهدى(علیه السلام) و روز مرگ و روز رستاخیز».(9)

در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: ایّامُ اللهِ نَعمائُهُ وَ بَلائُهُ بِبَلائِهِ سُبحانَهُ: «ایّام الله (روزهاى) نعمت هاى او و آزمایش هاى او بهوسیله بلاهاى اوست».(10)

همان گونه که بارها گفته ایم، هرگز این گونه احادیث دلیل بر انحصار نیست، بلکه بیان بخشى از مصداق هاى روشن است.

به هر حال، یادآورى روزهاى بزرگ (اعمّ از روزهاى پیروزى یا روزهاى سخت و طاقت فرسا) نقش مؤثّرى در بیدارى و هوشیارى ملّت ها دارد و با الهام از همین پیام آسمانى است که ما خاطره روزهاى بزرگى را که در تاریخ اسلام بوده همواره جاودان مى داریم و هر سال براى تجدید این خاطره ها روزهاى معیّنى را اختصاص مى دهیم که در آن به تاریخ گذشته بازمى گردیم،و درس هاى مهمّى از آن مى آموزیم; درس هایى که براى امروز ما فوق العاده مؤثّر است.

و نیز در تاریخ معاصر خود بهویژه در تاریخ پرشکوه انقلاب اسلامى ایران، روزهاى فوق العاده اى وجود دارد که مصداق زنده «ایّام الله» است و باید در هر سال خاطره آنها را زنده کرد که آمیخته با خاطره شهیدان و رزمندگان و مجاهدان و مبارزان بزرگ است و سپس از آنها الهام گرفت و میراث بزرگشان را پاسدارى کرد.

و بر همین اساس، باید یاد این روزهاى بزرگ در متن کتاب هاى درسى در مدارس ما و در تعلیم و تربیت فرزندان ما داخل گردد و وظیفه «ذَکِّرهُم» (آنها را یادآورى کن) درباره نسل هاى آینده نیز اجرا شود.

در قرآن مجید نیز کراراً ایّام الله تذکّر داده شده، یعنى هم نسبت به بنى اسرائیل و هم نسبت به مسلمانان، روزهاى نعمت و مجازات خاطرنشان گردیده است.

2. راه و رسم جبّاران

کراراً در آیات قرآن مى خوانیم که فرعونیان پسران بنى اسرائیل را سرمى بریدند و زنانشان را زنده نگه مى داشتند. این تنها کار فرعون و فرعونیان نبود بلکه در طول تاریخ، شیوه هر استعمارگرى چنین بوده است که بخشى از نیروهاى فعّال و پرخاشگر و پرمقاومت را نابود مى کردند و بخش دیگرى را تضعیف کرده و در مسیر منافع خود به کار مى انداختند که بدون این کار ادامه استعمار و استثمار براى آنها ممکن نبوده است.

ولى مهم این است که بدانیم گاهى حقیقتاً پسران را نابود مى کنند (همچون فرعونیان) و گاهى از طریق مبتلا ساختن آنها به انواع موادّ مخدر و مشروبات الکلى و غوطهور ساختن آنها در فحشا، نیروى فعّال آنها را از کار مى اندازند و از آنها مرده زنده نمایى مى سازند.

این همان چیزى است که مسلمانان باید به دقّت مراقب آن باشند که اگر نسل جوان با وسایل مختلف سرگرم شد و نیروى ایمان و قدرت جسمانى خود را از دست داد، باید بدانند که اسارت و بردگى براى آنها قطعى است.

3. آزادى، برترین نعمت

جالب اینکه در آیات مورد بحث پس از ذکر ایّام الله، تنها روزى که صریحاً روى آن انگشت نهاده شده است، روز نجات بنى اسرائیل از چنگال فرعونیان است (إِذْ أَنجَیکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ) با اینکه در تاریخ بنى اسرائیل روزهاى بزرگى که خداوند در پرتو هدایت موسى به آنها نعمت هاى بزرگ بخشید فراوان بوده، ولى ذکر «روز نجات» در آیات مورد بحث دلیل بر اهمّیّت فوق العاده آزادى و استقلال در سرنوشت ملّت هاست.

آرى، هیچ ملّتى تا از وابستگى نرهد و از چنگال اسارت و استثمار آزاد نشود، نبوغ و استعداد خود را ظاهر نخواهد ساخت و در راه الله که راه مبارزه با هر گونه شرک و ظلم و بیدادگرى است گام نخواهد گذاشت.

به همین دلیل رهبران بزرگ الهى، نخستین کارشان این بود که ملّت هاى اسیر را از اسارت فکرى و فرهنگى و سیاسى و اقتصادى برهانند، سپس روى آنها کار کنند و برنامه هاى توحیدى و انسانى پیدا کنند.

4. شکر، مایه فزونى نعمت و کفر موجب فناست

 

بى گمان خداوند در برابر نعمت هایى که به ما مى بخشد، نیازى به شکر ما ندارد و اگر دستور به شکرگزارى داده، آن هم موجب نعمت دیگرى بر ما و یک مکتب عالىِ تربیتى است.

مهم این است که بدانیم «حقیقت شکر» چیست تا روشن شود که رابطه آن با افزونى نعمت از کجاست و چگونه مى تواند خود یک عامل تربیت بوده باشد؟

حقیقت شکر تنها تشکّر زبانى یا گفتن الحمدلله و مانند آن نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله است. نخستین آنکه به دقّت بیندیشیم که بخشنده نعمت کسیت و همین توجّه و ایمان و آگاهى، اوّلین پایه شکر است. سپس مرحله زبان فرامى رسد. ولى از آن بالاتر، مرحله سوم یا مرحله عمل است و شکر عملى آن است که درست بیندیشیم هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است، آن را در مورد خودش صرف کنیم، که اگر نکنیم کفران نعمت کرده ایم.

همان گونه که بزرگان فرموده اند: «الشُّکرُ صَرفُ العَبدِ جَمیعَ ما أنعَمَ اللهُ تَعالى فیما خُلِقَ لاِجلِهِ».

راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوایى و گویایى بخشید؟ آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگى را بشناسیم و با این وسایل در مسیر تکامل گام برداریم، حق را درک و از آن دفاع کنیم و با باطل بجنگیم؟اگر این نعمت هاى بزرگ خدا را در این مسیرها صرف کردیم، شکر عملى اوست.و اگر وسیله اى شد براى طغیان و خودپرستى و غرور و غفلت و بیگانگى و دورى از خدا، این عین کفران است.

 

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: أدنَى الشُّکرَ رؤیَةُ النّعمَة مِنَ اللهِ مِن غَیرِ عِلَّة یَتَعَلَّقُ القَلبُ بِها دونَ اللهِ، وَالرّضا بِما أعطاهُ، وَ أن لا تُعصِیَهُ بِنِعمَة وَتُخالِفَهُ بِشَىء مِن أمرِهِ وَ نَهیِهِ بِسَبَب مِن نِعمَتِهِ: «کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانى بى آنکه قلب تو مشغول به آن نعمت شود و خدا را فراموش کنى، و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینکه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمت هایش زیر پا نگذارى».(11)

و از اینجا روشن مى شود که شکر قدرت، علم و دانش، نیروى فکر و اندیشه، نفوذ اجتماعى، مال و ثروت و سلامت و تندرستى، هر کدام از چه راهى است و کفران آنها چگونه است.

حدیثى که از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر نورالثقلین نقل شده نیز دلیل روشنى بر این تفسیر است، آنجا که مى فرماید: شُکرُ النِّعمَةِ إجتِنابُ المَحارِمِ: «شکر نعمت آن است که از گناهان پرهیز شود».(12)

و نیز از اینجا رابطه میان شکر و فزونى نعمت روشن مى شود، زیرا هرگاه انسان ها نعمت هاى خدا را در جهت همان هدف هاى واقعى نعمت صرف کردند، عملاً به اثبات رساندند که شایسته اند و این لیاقت، سبب فیض بیشتر و موهبت افزون تر مى شود.

 

5. انواع شکر

اصولاً ما دو گونه شکر داریم: شکر تکوینى و شکر تشریعى.

شکر تکوینى آن است که یک موجود از مواهبى که در اختیار دارد براى نمو و رشدش استفاده کند. فى المثل باغبان مى بیند در فلان قسمت باغ درختان به خوبى رشد مى کنند و هر قدر از آنها پذیرایى بیشتر مى کند شکوفاتر مى شوند، همین امر سبب مى شود که باغبان همّت بیشترى به تربیت آن بخش از باغ و درختان بگمارد و مراقبت از آنها را به دیگران هم توصیه کند، چون آن درختان به زبان حال فریاد مى زنند که اى باغبان، ما شایسته ایم، نعمتت را بر ما افزون کن! و او هم به این ندا پاسخ مثبت مى دهد.

و امّا در بخش دیگر از باغ درختانى را مى بیند که پژمرده شده اند، نه طراوتى، نه برگى، نه گلى، نه سایه دارند و نه میوه و برى، این کفران نعمت سبب مى شود که باغبان آنها را مورد بى مهرى قرار دهد و در صورتى که این وضع ادامه یابد، دستور مى دهد ارّه بر پاى آنها بگذارند، چراکه بسوزد چوب درختان بى بر *** سزا خود همین است مر بى برى را

در جهان انسانیّت نیز همین حالت وجود دارد با این تفاوت که درخت از خود اختیارى ندارد و صرفاً تسلیم تکوینى است، امّا انسان ها با استفاده از نیروى اراده و اختیار و تعلیم و تربیت تشریعى، مى توانند آگاهانه در این راه گام بگذارند. بنابراین آن کس که نعمت قدرت را وسیله ظلم و طغیان قرار مى دهد به زبان حال فریاد مى کشد که خداوندا، لایق این نعمت نیستم و آن کس که از آن در مسیر اجراى حقّ و عدالت بهره مى گیرد به زبان حال مى گوید که پروردگارا شایسته ام، بیفزاى!

6. حقّ شکر او

 

این واقعیّت نیز قابل تردید نیست که ما هر وقت در مقام شکر الهى ـ چه با فکر و چه با زبان و چه با عمل ـ برمى آییم، این توانایىِ بر شکر در هر مرحله موهبت تازه اى است و به این ترتیب اقدام بر شکر، ما را مدیون نعمت هاى تازه او مى سازد که هرگز قادر نیستیم حقّ شکر او را ادا کنیم. همان گونه که در مناجات شاکرین از مناجات هاى پانزده گانه امام سجّاد(علیه السلام)مى خوانیم: کَیفَ لی بِتَحصیلِ الشُّکرِ وَ شُکری إیّاکَ یَفتَقِرُ إلى شُکر، فَکُلَّما قُلتُ لَکَ الحَمدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلِکَ أن أقولَ لَکَ الحَمدُ: «چگونه مى توانم حقّ شکر تو را به جا آورم، در حالى که همین شکر من نیاز به شکرى دارد، و هر زمان که مى گویم: لَکَ الحَمدُ، بر من لازم است که به خاطر همین توفیق شکرگزارى بگویم: لَکَ الْحَمْدُ».پس برترین مرحله شکر که انجام آن از انسان برمى آید این است که از شکر نعمت هاى خدا اظهار ناتوانى کند.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم: فِیما اَوحَى اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إلى مُوسى، یا مُوسى اشکُرنی حَقَّ شُکری فَقالَ یا رَبِّ وَ کَیفَ اَشکُرکُ حَقَّ شُکرِکَ وَ لَیسَ مِن شُکر أشکُرُکَ بِهِ إلاّ وَ أنتَ أنعَمتَ بِهِ عَلَىَّ؟ قالَ یا مُوسى الآنَ شَکَرتَنی حینَ عَلِمتَ أنَّ ذلِکَ مِنّی: «خداوند به موسى(علیه السلام) وحى فرستاد که حقّ شکر مرا ادا کن. عرض کرد: پروردگارا، چگونه حقّ شکر تو را ادا کنم در حالى که هر زمان شکر تو را به جا آورم، این توفیق خود نعمت تازه اى براى من خواهد بود. خداوند فرمود: اى موسى، الآن حقّ شکر مرا ادا کردى، چون مى دانى حتّى این توفیق از ناحیه من است».(13)

بنده همان به که ز تقصیر خویش *** عذر به درگاه خدا آورَد

ورنه سزاوار خداوندیش *** کس نتواند که به جا آورَد

 

چند نکته مهم در زمینه شکر نعمت

1. على(علیه السلام) در یکى از کلمات حکمت آمیز خود در نهج البلاغة مى فرماید: إذا وَصَلَت إلَیکُم أطرافُ النِّعَمِ فَلا تُنَفِّروا أقصاها بِقِلَّةِ الشُّکرِ: «هنگامى که مقدّمات نعمت هاى خداوند به شما مى رسد سعى کنید با شکرگزارى، بقیّه را به سوى خود جلب کنید، نه آنکه با کمى شکرگزارى آن را از خود برانید».(14)

2. این موضوع نیز قابل توجّه است که تنها تشکّر و سپاسگزارى از خداوند در برابر نعمت ها کافى نیست، بلکه باید از کسانى که وسیله آن موهبت بوده اند نیز تشکّر و سپاسگزارى و حقّ زحمات آنها را از این راه ادا کرد و آنان را به خدمات بیشتر تشویق نمود.

در حدیثى از امام علىّ بن الحسین(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «روز قیامت خداوند به بعضى از بندگانش مى فرماید: آیا فلانى را شکرگزارى کردى؟ عرض مى کند: پروردگارا من شکر تو را به جا آوردم. مى فرماید: چون شکر او را به جا نیاوردى، شکر مرا هم ادا نکردى».

سپس امام فرمود: أشکَرُکُم لِلّهِ أشکَرُکُم لِلنّاسِ: «شکرگزارترین شما براى خدا کسانى اند که از همه بیشتر شکر مردم را به جا مى آورند».(15)

3. افزایش نعمت هاى خداوند که به شکرگزاران وعده داده شده، تنها به این نیست که نعمت هاى مادّى تازه اى به آنها ببخشد بلکه نفس شکرگزارى که توأم با توجّه مخصوص به خدا و عشق تازه اى نسبت به ساحت مقدّس اوست، خود یک نعمت بزرگ روحانى است که در تربیت نفوس انسان ها و دعوت آنان به اطاعت فرمان الهى فوق العاده مؤثّر است.

بلکه شکر ذاتاً راهى است براى شناخت هر چه بیشتر خداوند، به همین دلیل علماى عقاید در علم کلام براى اثبات «وجوب معرفة الله» (شناخت خدا) از طریق وجوب شکر «منعم» (نعمت بخش) وارد شده اند.

4. احیاى روح شکرگزارى در جامعه و ارج نهادن و سپاس از آنها که با علم خود یا فداکارى و شهادت، یا با سایر مجاهدات در راه پیشبرد اهداف اجتماعى خدمت کرده اند، یک عامل مهمّ حرکت و شکوفایى و پویایى جامعه است.
در اجتماعى که روح تشکّر و قدردانى مرده، کمتر کسى علاقه و دلگرمى به خدمت پیدا مى کند. بر عکس آنها که از زحمات و خدمات اشخاص بیشتر قدردانى مى کنند ملّت هایى بانشاط تر و پیشروترند.

توجّه به همین حقیقت سبب شده است که در عصر ما براى قدردانى از زحمات بزرگان، در صدمین سال، هزارمین سال، زادروز، یا هر فرصت مناسب دیگر، مراسمى براى بزرگداشت آنها بگیرند و ضمن سپاسگزارى از خدماتشان مردم را به حرکت و تلاش بیشتر دعوت کنند.
فى المثل در انقلاب اسلامى کشور ما که پایان یک دوران تاریک دو هزار و پانصد ساله و آغاز دوران جدیدى بود، وقتى مى بینیم همه سال و هر ماه بلکه هر روز خاطره شهیدان انقلاب زنده مى شود و بر آنها درود مى فرستند و به تمام کسانى که به آنها منسوب اند احترام مى گذارند و به خدماتشان ارج مى نهند، خود سبب مى شود که عشق و علاقه به فداکارى در دیگران پرورش یابد و سطح فداکارى مردم بالاتر رود.
به تعبیر قرآن، شکر این نعمت باعث فزونى آن خواهد شد و از خون یک شهید هزاران مجاهد مى روید و مصداق زنده «لاَزیدَنَّکُم» مى شود.


1 . سوره غافر، آیه 34.
2 . سوره بقره، آیه 26.
3 . سوره ابراهیم، آیه 27.
4 . معجزات و خرق عادت هایى که از موسى بن عمران آشکار شد و در آیه فوق با لفظ «آیات» به آن اشاره شده، طبق آیه 101 سوره اسراء، نُه اعجاز مهم بوده است که شرح آن ـ به خواست خدا ـ در ذیل همان آیه خواهد آمد.
5. ر.ک: مفردات راغب و تفسیر المنار، ج 1، ص 308، و تفسیر ابوالفتوح رازى، ج 7، ص 7.
6 . توجّه داشته باشید که نظیر این آیه با اندک تفاوت در سوره بقره، آیه 49 گذشت.
8 . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 526.
9. همان.
10 . همان.
11 . سفینة البحار، ج 1، ص 710.
12. نورالثقلین، ج 2، ص 529.
13 . اصول کافى، ج 2، ص 98، باب الشّکر، ح 27.
14 . نهج البلاغة، کلمات قصار، جمله 13.
15 . اصول کافى، ج 2، ص 99