النحل
ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ وَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ ۚ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ 27 الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ ۖ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ ۚ بَلَىٰ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 28 فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۖ فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ 29 ۞ وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ ۚ قَالُوا خَيْرًا ۗ لِّلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ ۚ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ ۚ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ 30 جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ ۚ كَذَٰلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ 31 الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ ۙ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 32 هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ ۚ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ 33 فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ 34
33هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ
34فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ
35وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ
36وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ
37إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لایَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ
ترجمه:
33 ـ آیا آنها انتظارى جز این دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند، یا فرمان پروردگارت (براى مجازاتشان) فرا رسد، کسانى که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند! خداوند به آنها ستم نکرد; ولى آنان به خویشتن ستم مى نمودند.
34 ـ و سرانجام بدى هاى اعمالشان به آنها رسید; و آنچه را (از وعده هاى عذاب) استهزا مى کردند، بر آنان وارد شد.
35 ـ مشرکان گفتند: «اگر خدا مى خواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او را پرستش نمى کردیم; و چیزى را بدون اجازه او حرام نمى ساختیم»! (آرى،) کسانى که پیش از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند; ولى آیا پیامبران وظیفه اى جز ابلاغ آشکار دارند؟!
36 ـ ما در هر امتى رسولى بر انگیختیم که: «خداى یکتا را بپرستید; و از طاغوت اجتناب کنید» خداوند گروهى را هدایت کرد; و گروهى ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت; پس در روى زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود!
37 ـ هر قدر بر هدایت آنها حریص باشى، (سودى ندارد; چرا که) خداوند کسى را که گمراه ساخت، هدایت نمى کند; و آنها یاورانى نخواهند داشت.
تفسیر:
وظیفه پیامبران ابلاغ آشکار است
بار دیگر به تجزیه و تحلیل، پیرامون طرز فکر و برنامه مشرکین و مستکبرین پرداخته و با زبان تهدید مى گوید:
آنها چه انتظارى مى کشند؟ «آیا انتظار این را دارند که فرشتگان مرگ به سراغشان بیایند، درهاى توبه بسته شود، پرونده اعمال پیچیده گردد و راه بازگشت باقى نماند»؟! (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ).
و یا این که انتظار مى کشند «فرمان پروردگارت دائر به عذاب و مجازات آنها صادر گردد»؟! (أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ).
که در این حال، نیز درهاى توبه بسته خواهد شد و راه بازگشت و جبران نیست، این چه طرز تفکرى است که آنها دارند؟ و چه لجاجت و سرسختى ابلهانه اى؟
در اینجا «ملائکه» گرچه به طور مطلق ذکر شده ولى با توجه به آیات گذشته که سخن از فرشتگان قبض ارواح بود اشاره به همین مطلب است.
و جمله «یَأْتِى أَمْرُ رَبِّکَ» (فرمان خدا فرا رسد) گرچه احتمالات مختلفى را مى پذیرد، اما با توجه به این که: این تعبیر، در آیات مختلفى از قرآن به معنى نزول عذاب آمده است در اینجا نیز، همین معنى را مى رساند.
و به هر حال، مجموع این دو جمله، تهدیدى است براى این مستکبران که اگر اندرزهاى الهى و پیامبران او آنان را بیدار نکند تازیانه هاى عذاب و مرگ بیدارشان خواهد ساخت، اما در آن زمان دیگر بیدار شدن، سودى ندارد.
و مى افزاید: تنها این گروه نیستند که این چنین مى کنند، بلکه «مشرکان و مستکبرین پیشین نیز چنین کردند» (کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«خداوند به آنها ستم نکرد ولى آنها به خویشتن ستم مى کنند» (وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
چرا که آنها در حقیقت تنها نتیجه اعمال خود را باز مى یابند.
این جمله، بار دیگر این حقیقت را تأکید مى کند که: هر ظلم و ستم و شرّى از انسان سر مى زند، سرانجام دامن خودش را مى گیرد، بلکه قبل از همه به آنها مى رسد، زیرا عمل بد، آثار شوم خود را در روح و جان انجام دهندگان مى پاشد، قلبشان تاریک، روحشان آلوده و آرامششان نابود خواهد شد.
* * *
در آیه بعد، باز به نتیجه اعمال آنها پرداخته و مى گوید: «سرانجام، سیئات اعمالشان به آنها رسید» (فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا).
«و آنچه را استهزاء مى کردند (از وعده هاى عذاب الهى) بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
جمله «حاقَ بِهِمْ» به معنى «وارد شد بر آنها» مى باشد، اما بعضى مانند: «قرطبى» در ذیل آیه مورد بحث، و «فرید وجدى» در تفسیرش، به معنى احاطه کردن گرفته اند، و مى توان معنى جامعى براى آن ذکر کرد، که هم وارد شدن را بگیرد و هم احاطه کردن را.
و به هر حال، تعبیر آیه فوق که مى گوید: «سیئات اعمالشان به آنها رسید» باز این واقعیت را تأکید مى کند که: این اعمال انسان است که دامان او را در این جهان و آن جهان مى گیرد، و در چهره هاى مختلف تجسم مى یابد و او را رنج و آزار و شکنجه مى دهد، نه چیز دیگر.(1)
* * *
پس از آن به یکى از منطق هاى سست و بى اساس مشرکان اشاره کرده مى گوید: «مشرکان گفتند: اگر خداى مى خواست نه ما و نه نیاکان ما غیر او را عبادت نمى کردیم و به سراغ بتها نمى رفتیم» (وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).
«و چیزى را بدون اذن او تحریم نمى نمودیم» (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْء).
این جمله، اشاره به قسمتى از چهارپایانى است که، مشرکان در عصر جاهلیت، از پیش خود تحریم کرده بودند، و به خاطر آن شدیداً مورد انتقاد از طرف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) واقع شدند.
خلاصه این که: آنها مى خواستند: ادعا کنند، آنچه ما انجام مى دهیم، از پرستش بتها، و حرام و حلال کردنها، همه، مورد رضاى خدا است و بدون اذن او نیست.
این سخن، ممکن است به این معنى باشد که: آنها عقیده به «جبر» داشتند، و
همه چیز را بسته به فرمان سرنوشت مى دانستند (همان گونه که بسیارى از مفسران فهمیده اند).
ولى این احتمال، نیز وجود دارد که: آنها این سخن را به خاطر اعتقاد به جبر نمى دانستند بلکه، مى خواستند: چنین استدلال کنند که اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نیست پس چرا قبلاً پیامبرانى نفرستاده، و از آن نهى نکرده است، چرا از همان روز اول، به نیاکان ما نگفت، من به این کار راضى نیستم، این سکوت او دلیل بر رضاى او است!
این تفسیر با ذیل این آیه و آیات بعد سازگارتر است.
لذا بلافاصله مى فرماید: «پیشینیان آنها نیز همین کارها را انجام دادند (و به همین بهانه ها متوسل شدند) ولى آیا پیامبران الهى وظیفه اى جز ابلاغ آشکار دارند»؟ (کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
یعنى، اولاً ـ این که: مى گوئید: خداوند سکوت کرده، هرگز سکوت نکرده است، و هر پیامبرى آمده آشکارا دعوت به توحید و نفى شرک نموده است.
ثانیاً ـ وظیفه خدا و پیامبر مجبور ساختن نیست، بلکه نشان دادن راه و ارائه طریق است، و این کار انجام شده است.
ضمناً جمله: کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ: «کسانى که قبل از آنها بودند نیز همین گونه انجام دادند»، یک نوع دلدارى براى پیامبر است که بداند این کارهائى که آنها مى کنند همانست که بر سر همه پیامبران آورده اند، محزون مباش و سخت استقامت کن و بایست که خدا یار و یاور تو است.
* * *
به دنبال اعلام این واقعیت که: وظیفه پیامبران تنها ابلاغ آشکار است، آیه بعد اشاره کوتاه و جامعى به وضع دعوت پیامبران کرده، مى گوید: «ما در هر امتى رسولى فرستادیم» (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً).
«أُمَّت» از کلمه «أُم» به معنى مادر و یا به معنى هر چیزى که دیگرى را به خود ضمیمه مى کند، آمده، و از این رو به هر جماعتى که در میان آنها یک نوع وحدت، از نظر زمان یا مکان یا تفکر و یا هدف بوده باشد امت مى گویند، و از بررسى موارد استعمال آن، در قرآن که به 64 مورد بالغ مى شود این واقعیت تأیید مى گردد.
سپس اضافه مى کند: محتواى دعوت همه این رسولان این بود «خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید» (أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ).(2)
به این ترتیب، دعوت به سوى «توحید» و «مبارزه با طاغوت» اساس دعوت تمام پیامبران را تشکیل مى داده، و نخستین چیزى بوده است که: همه بدون استثناء به آن دعوت مى کردند، چرا که اگر پایه هاى توحید محکم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محیط افکار طرد نگردند، هیچ برنامه اصلاحى قابل پیاده کردن نیست.
«طاغوت»، همان گونه که قبلاً نیز گفته ایم، صیغه مبالغه از ماده «طغیان» به معنى متجاوز و متعدى از حد و مرز است، و به هر چیزى که وسیله تجاوز از حدّ گردد، نیز گفته مى شود، از این جهت، به شیطان، بت، حاکم جبار و ستمگر و مستکبر، و بالاخره مسیرى که به غیر حق منتهى گردد، طاغوت گفته مى شود.
این کلمه هم به معنى مفرد و هم به معنى جمع استعمال مى شود، هر چند گاهى آن را به «طواغیت» جمع مى بندند.
اکنون، ببینیم نتیجه دعوت انبیا به توحید به کجا رسید، در اینجا قرآن مى گوید:
«گروهى از آن امتها کسانى بودند که خدا هدایتشان کرد» (فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ).
«و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ).
گرچه باز، در این آیه، پیروان مکتب جبر سر و صدا بلند کرده اند این هم دلیل دیگرى بر مکتب ما! ولى کراراً گفته ایم، اگر آیات هدایت و ضلالت را در کنار هم بچینیم هیچگونه ابهامى در آنها نیست، و نه تنها اشاره اى به جبر نمى کند بلکه، به وضوح مسأله اختیار و اراده و آزادى انسان را بیان مى دارد، چرا که بسیارى از آیات قرآن، مى گوید: هدایت و ضلالت الهى به دنبال شایستگى ها یا ناشایستگى هائى است که در انسانها بر اثر اعمالشان پیدا مى شود.
خداوند ظالمان، مسرفان، دروغگویان و مانند آنها را، طبق صریح آیات قرآن، هدایت نمى کند، ولى به عکس آنهائى که در راه خدا جهاد و تلاش و کوشش مى کنند و آنهائى که دعوت پیامبران را مى پذیرند، همه را مشمول الطاف خود قرار داده و در مسیر پر فراز و نشیب تکامل و سیر الى اللّه هدایتشان مى کند، اما گروه اول را به حال خود وا مى گذارد، تا نتیجه اعمالشان دامان آنها را بگیرد و در بیراهه ها سرگردان شوند.
و از آنجا که خاصیت اعمال اعم از نیک و بد از ناحیه خدا است، نتائج آنها را مى توان به خدا نسبت داد.
آرى، سنت خداوند بر این است که: نخست اقدام به هدایت تشریعى مى کند، یعنى پیامبران را مبعوث مى دارد، تا هماهنگ با فطرت، مردم را به توحید و نفى طاغوت دعوت کنند، و به دنبال این هدایت تشریعى، هر شخص و گروهى لیاقت و شایستگى از خود نشان داد، مشمول لطف او و هدایت تکوینى اش مى گردد.
آرى، این است سنت همیشگى خدا، نه آن گونه که «فخر رازى» و امثال او از طرفداران مکتب جبر گفته اند که: خداوند نخست به وسیله انبیاء دعوت مى کند، و بعد خودش ایمان و کفر را جبراً در افراد (بدون هیچ دلیلى) مى آفریند.
و عجب این که: هیچ سؤال و پرسشى از خدا در این زمینه نمى توان کرد؟ راستى چه ترسیم وحشتناکى از خدا کرده اند، که با هیچ عقل و عاطفه و منطقى سازگار نیست؟.
جالب توجه این که: تعبیر آیه فوق، در مورد هدایت و ضلالت متفاوت است: در مورد اول مى گوید: «گروهى را خدا هدایت کرد» اما در مورد دوم نمى گوید: «گروهى را خدا گمراه ساخت» بلکه، مى گوید: حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ: «گمراهى براى آنها ثابت شد و دامانشان را چسبید»!.
این تفاوت در تعبیر، ممکن است اشاره به واقعیتى باشد که، در آیات دیگر قرآن و بعضى از روایات وارد شده است که، خلاصه اش چنین است:
در رابطه با مسأله هدایت، بیشترین سهم مربوط به مقدماتى است که خدا آفریده، عقل داده، فطرت را براى توحید بسیج کرده، پیامبران را فرستاده، آیات تشریعى و تکوینى را ارائه نموده است، تنها یک تصمیم گیرى آزادانه از ناحیه بندگان کافى است که آنها را به سر منزل مقصود برساند.
ولى در مسأله ضلالت تمام سهم را بندگان گمراه دارند، زیرا بر ضد مسیر حوادث تکوین و تشریع حرکت مى کنند، فطرت الهى را زیر پا مى گذارند، قوانین او را نادیده مى گیرند، آیات تشریعى و تکوینى را پشت سر قرار مى دهند، چشم و گوش دل را بر دعوت انبیاء مى بندند، و خلاصه، با توسل به این همه تخریب و تحریف در وادى ضلالت گام مى نهند آیا همه این امور از ناحیه خودشان نیست؟
این، همان چیزى است که آیه 79 سوره «نساء» به آن اشاره مى کند: ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَة فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَة فَمِنْ نَفْسِکَ: «هر نیکى به تو برسد از ناحیه خدا است و هر بدى به تو برسد از ناحیه خود تو است».
در «اصول کافى» حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) نقل شده که این مطلب را روشن تر مى سازد، امام(علیه السلام) به یکى از یارانش که از مسأله جبر و اختیار سؤال کرد، فرمود: بنویس:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیئَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ، وَ بِقُوَّتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی، وَ بِنِعْمَتِی قَوِیْتَ عَلَى مَعْصِیَتِی، جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً، مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَة فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَة فَمِنْ نَفْسِکَ وَ ذَلِکَ أَنِّی أَوْلَى بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ، وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی:
«به نام خداوند بخشنده مهربان امام زین العابدین(علیه السلام) فرمود: خداوند (در حدیث قدسى) چنین مى فرماید: اى فرزند آدم به اراده من است که تو مى توانى اراده کنى (من آزادى اراده به تو داده ام)، به نیروى من است که مى توانى واجبات را انجام دهى، و با سوء استفاده از نعمت من است که قدرت بر معصیتم را پیدا کرده اى!، من ترا شنوا و دانا آفریدم (و راه و چاه را به تو نشان دادم) آنچه از نیکى به تو مى رسد از ناحیه خدا است، و آنچه بدى به تو مى رسد از ناحیه خود تو است، و این به خاطر آنست که من نسبت به کارهاى نیکى که انجام مى دهى از تو اولى هستم، و تو نسبت به کارهاى بدى که مرتکب مى شوى از من اولى هستى».(3)
و در پایان آیه، براى بیدار کردن گمراهان و تقویت روحیه هدایت یافتگان این دستور عمومى را صادر مى کند: «در روى زمین سیر کنید و آثار گذشتگان را که بر صفحه زمین و در دل خاک نهفته است بررسى نمائید و ببینید سرانجام کار کسانى که آیات خدا را تکذیب کردند به کجا کشید» (فَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
این تعبیر، خود دلیل زنده اى بر آزادى اراده انسان است، چرا که اگر هدایت و ضلالت اجبارى بود، سیر در ارض و مطالعه حالات پیشینیان بیهوده بود، و این دستور خود تأکیدى است بر این که: سرنوشت هیچ کس به طور اجبارى قبلاً تعیین نشده است بلکه به دست خود او است.
قرآن مجید درباره «سیر در ارض» و مطالعه آثار پیشینیان بحثهاى فراوان و جالبى دارد که ما در جلد سوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 137 سوره «آل عمران» مشروحاً بیان کردیم.
* * *
در آخرین آیه مورد بحث، ضمن دلدارى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) تأکید مى کند که سرانجام کار این گروه گمراه و لجوج به جائى مى رسد که هر قدر «بر هدایت آنها حریص باشى و تلاش کنى فایده اى ندارد زیرا خداوند کسى را که گمراه کرد هدایت نمى کند»! (إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لایَهْدِی مَنْ یُضِلُّ).
«و براى آنها هیچ یار و یاورى نیست» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
«تَحْرِصْ» از ماده «حرص» به معنى طلب کردن چیزى با جدیت و کوشش است!.
بدیهى است این جمله در حق همه منحرفان نیست، زیرا وظیفه پیامبر(صلى الله علیه وآله)تبلیغ و هدایت است و مى دانیم، و تاریخ نیز گواهى داده این تبلیغ و هدایت در مورد بسیارى از گمراهان اثر مى گذارد و به آئین حق مى پیوندند و عاشقانه از آن دفاع مى کنند.
بنابراین، جمله فوق، مخصوص آن گروه است که: خیره سرى و لجاجت را به حد اعلا رسانده، و آن چنان در استکبار و غرور و غفلت و گناه غرقند، که دیگر درهاى هدایت به روى آنها گشوده نخواهد شد، اینها هستند که: هر چند پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى هدایت آنها بکوشد، نتیجه اى ندارد، زیرا به خاطر اعمالشان آن چنان گمراه شده اند که دیگر قابل هدایت نیستند.
طبیعى است، چنین افرادى یار و یاورى نیز نمى توانند داشته باشند زیرا هر ناصر و یاور در زمینه مناسب اقدام مى کند.
ضمناً این تعبیر، خود دلیلى بر نفى جبر است، چرا که «ناصر» مربوط به جائى است که جوششى از درون خود انسان باشد، و نقش او نقش کمک و یارى باشد (دقت کنید).
تعبیر به «ناصِرِیْن» به صورت جمع شاید اشاره به آنست که گروه مؤمنان بر عکس این گروه، نه یک یار بلکه یاران و یاوران متعدد دارند، خدا یار آنهاست، پیامبران و بندگان صالح خدا یار آنها هستند و فرشتگان رحمت نیز یاورشان محسوب مى شوند.
در سوره «مؤمن» آیه 51 مى خوانیم: إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ:
«ما پیامبران خویش و همچنین مؤمنان را در زندگى این جهان، و در روز قیامت، روزى که شاهدان براى شهادت قیام مى کنند یارى خواهیم کرد».
و در سوره «فصلت» آیه 30 مى خوانیم: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ:
«کسانى که بگویند پروردگار ما اللّه است و در راه این عقیده، استقامت به خرج دهند، فرشتگان آسمان بر آنها نازل مى شوند و مى گویند نترسید و محزون نباشید و بشارت باد بر شما، بهشتى که به آن وعده داده شده اید».
* * *
نکته ها:
1 ـ بلاغ مبین چیست!
در آیات فوق دیدیم: وظیفه اصلى همه پیامبران بلاغ مبین است (فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ اِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِیْنُ).
یعنى، رهبران الهى نمى توانند مخفیانه به دعوت خود ادامه دهند مگر این که: براى مدتى محدود و موقت باشد، برنامه مخفى کارى آن هم در عصر دعوت رسالت چیزى نیست که: قابل قبول و نتیجه بخش باشد، صراحت توأم با رشادت و قاطعیت، همگام با تدبیر، شرط این دعوت است.
به همین دلیل، در تاریخ همه پیامبران، مى خوانیم: آنها با این که: غالباً تنها بودند با بیانى صریح و عریان و آشکار، دعوت خود را ابراز مى داشتند، و به تمام پى آمدهاى آن تن در مى دادند.
و این چنین است راه و رسم همه رهبران راستین (اعم از پیامبران و غیر آنها) که: در اصل دعوت هرگز به اصطلاح دندان روى حرف نمى گذارند، و از سخنان دو پهلو استفاده نمى کنند، در بیان حقیقت چیزى فرو گذار نمى نمایند، و تمام عواقب این صراحت و قاطعیت را نیز به جان پذیرا هستند.
* * *
2 ـ هر امتى رسولى دارد
در آیات فوق خواندیم: خداوند مى گوید: «در میان هر امتى، رسولى مبعوث کردیم».
و به دنبال آن این سؤال پیش مى آید: اگر در هر امتى رسولى فرستاده شده باشد، باید پیامبران از تمام کشورهاى جهان برخاسته باشند، زیرا هر یک از آنها حداقل امتى هستند، در حالى که تاریخ چنین چیزى به ما نشان نمى دهد؟!
پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن این که: هدف از فرستادن پیامبران این است که: دعوت الهى به گوش امتها برسد، و گرنه مى دانیم مثلاً در زمانى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در «مکّه» یا «مدینه» قیام کرد، در شهرهاى دیگر حجاز پیامبرى نبود، ولى فرستادگان رسول اللّه به آن مناطق گسیل شدند و صداى پیامبر را به گوش همگان رساندند.
علاوه بر این، خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) نامه هائى نوشت و با رسولانى به کشورهاى مختلف مانند: ایران و روم و حبشه فرستاد و پیام الهى را به آنها ابلاغ کرد.
هم اکنون ما امتى هستیم که دعوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را از وراء اعصار و قرون وسیله دانشمندان که پیام آوران آن پیامبرند شنیده ایم و منظور از مبعوث ساختن رسول در هر امتى چیزى غیر از این نیست.
* * *
1 ـ بنابراین، هیچ لزومى ندارد که ما کلمه «جَزاء» را قبل از «سَیِّئات» در تقدیر بگیریم.
2 ـ این جمله در تقدیر چنین بوده است: «لَیَقُولَ لَهُمُ اعْبُدُوا اللّهَ».
3 ـ «اصول کافى»، جلد 1، صفحه 159، باب الجبر و القدر، حدیث 12.