الإسراء
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ 1 وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِي وَكِيلًا 2 ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ ۚ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا 3 وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا 4 فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ ۚ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا 5 ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا 6 إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ۚ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا 7
1 سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 ـ پاک و منزّه است خدائى که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى که گرداگردش را پر برکت ساخته ایم برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم چرا که او شنوا و بیناست.
تفسیر:
معراج گاه پیامبر(صلى الله علیه وآله)
نخستین آیه این سوره، از مسأله «اسراء» یعنى سفر شبانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مسجد الحرام به مسجد اقصى (بیت المقدس) که مقدمه اى براى معراج بوده است سخن مى گوید.
این سفر که در یک شب و مدت کوتاهى صورت گرفت، حداقل در شرایط آن زمان، از طرق عادى به هیچ وجه امکان پذیر نبود، و جنبه اعجازآمیز و کاملاً خارق العاده داشت.
نخست، مى گوید: «منزّه است آن خداوندى که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى که گرداگردش را پر برکت ساخته ایم، برد» (سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِالأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ).
این سیر شبانه خارق العاده: «به خاطر آن بود که: بخشى از آیات عظمت خود را به او نشان دهیم» (لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا).
و در پایان اضافه مى کند: «چرا که خداوند شنوا و بینا است» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
اشاره به این که: اگر خداوند پیامبرش را براى این افتخار برگزید، بى دلیل نبود; زیرا او گفتار و کردارى آنچنان پاک و شایسته داشت، که این لباس، بر قامتش کاملاً زیبا بود، خداوند، گفتار پیامبرش را شنیده، کردار او را دیده و لیاقتش را براى این مقام، پذیرفته بود.
بعضى از مفسران این احتمال را نیز، در جمله فوق داده اند که: منظور از آن تهدید منکران این اعجاز است که: خداوند سخنانشان را مى شنود، و اعمالشان را مى بیند، و از توطئه آنها آگاه است.
این آیه، در عین فشردگى، بیشتر مشخصات این سفر شبانه اعجازآمیز را بیان مى کند:
1 ـ جمله «أَسْرى» نشان مى دهد که: این سفر، شب هنگام واقع شده; زیرا «اسراء» در لغت عرب به معنى سفر شبانه است، در حالى که کلمه «سیر» به مسافرت در روز گفته مى شود.
2 ـ کلمه «لَیْلاً» در عین این که: تاکیدى است براى آنچه از کلمه «اسراء» فهمیده مى شود، این حقیقت را نیز بیان مى کند که: این سفر، به طور کامل، در یک شب واقع شد، و مهم نیز همین است که: فاصله میان مسجد الحرام و بیت المقدس که بیش از یکصد فرسخ است و در شرائط آن زمان، مى بایست روزها یا هفته ها به طول بیانجامد، تنها در یک شب رخ داد.
3 ـ کلمه «عبد» نشان مى دهد: این افتخار و اکرام به خاطر مقام عبودیت و بندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود; چرا که بالاترین مقام براى انسان این است که: بنده راستین خدا باشد، جز بر پیشگاه او جبین نساید، و در برابر فرمانى جز فرمان او تسلیم نگردد، هر کارى مى کند براى خدا باشد و هر گامى برمى دارد رضاى او را بطلبد.
4 ـ همچنین، تعبیر «عبد» نشان مى دهد: این سفر در بیدارى واقع شده.
و این سیر، جسمانى بوده است، نه روحانى; زیرا سیر روحانى معنى معقولى جز مسأله خواب یا حالتى شبیه به خواب ندارد، ولى کلمه «عبد» نشان مى دهد: جسم و جان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این سفر شرکت داشته، منتها کسانى که نتوانسته اند این اعجاز را درست در فکر خود هضم کنند، احتمال روحانى بودن را به عنوان توجیهى براى آیه ذکر کرده اند، در حالى که مى دانیم:
اگر کسى به دیگرى بگوید: من فلان شخص را به فلان نقطه بردم مفهومش این نیست که در عالم خواب یا خیال بوده، یا تفکر اندیشه او به چنین سیرى پرداخته است.
5 ـ آغاز این سیر (که مقدمه اى بر مسأله معراج به آسمان ها بوده و بعداً دلائل آن ذکر خواهد شد) «مسجد الحرام» در «مکّه» و انتهاى آن «مسجد الاقصى» در «قدس» بوده است.
البته، در این که: پیغمبر(صلى الله علیه وآله) از کنار خانه «کعبه» به این سیر، پرداخت و یا در خانه یکى از بستگانش بود، (و از آنجا که به همه شهر «مکّه» گاهى به عنوان احترام، مسجد الحرام گفته مى شود، این تعبیر در آیه ذکر شده است) در میان مفسران گفتگو است، ولى بدون شک، ظاهر آیه این است که: مبدأ سیر او مسجد الحرام بوده است.
6 ـ هدف از این سیر، مشاهده آیات عظمت الهى بوده، همان گونه که دنباله این سیر در آسمان ها نیز به همین منظور، انجام گرفته است تا روح پر عظمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در پرتو مشاهده آن آیات بیّنات، عظمت بیشترى یابد، و آمادگى فزون ترى براى هدایت انسان ها پیدا کند، نه آن گونه که کوته فکران مى پندارند که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «معراج» رفت تا خدا را ببیند!، به گمان این که: خدا محلّى در آسمان ها دارد!!
به هر حال، پیامبر(صلى الله علیه وآله) گرچه عظمت خدا را شناخته بود، و از عظمت آفرینش او نیز آگاه بود، ولى «شنیدن، کى بود مانند دیدن»!
در آیات سوره «نجم» که به دنباله این سفر، یعنى معراج در آسمان ها اشاره مى کند، نیز مى خوانیم: لَقَدْ رَأَى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى: «او در این سفر، آیات بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد».(1)
7 ـ جمله «بارَکْنا حَوْلَهُ» بیانگر این مطلب است که: «مسجد الاقصى» علاوه بر این که: خود سرزمین مقدسى است، اطراف آن نیز سرزمین مبارک و پر برکتى است.
و این ممکن است اشاره به برکات ظاهرى آن بوده باشد; چرا که مى دانیم: در منطقه اى سرسبز و خرم و مملوّ از درختان و آب هاى جارى و آبادى ها واقع شده است.
و نیز ممکن است: اشاره به برکات معنوى آن بوده باشد، زیرا این سرزمین مقدس، در طول تاریخ مرکز ظهور پیامبران بزرگ خدا، و خاستگاه نور توحید و خدا پرستى بوده است.
8 ـ جمله «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ» ـ همان گونه که گفتیم ـ اشاره به این است که: بخشش این موهبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بى حساب نبوده، بلکه به خاطر شایستگى هائى بوده که بر اثر گفتار و کردارش، پیدا شد و خداوند از آن به خوبى آگاه بود.
9 ـ ضمناً کلمه «سُبْحان» دلیلى است بر این که: این برنامه پیامبر(صلى الله علیه وآله) خود نشانه اى بر پاک و منزّه بودن خداوند از هر عیب و نقص است.
10 ـ کلمه «مِنْ» در «مِنْ آیاتِنا» نشان مى دهد: آیات عظمت خداوند آن قدر زیاد است که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) با تمام عظمتش در این سفر پر عظمت، تنها گوشه اى از آن را مشاهده کرده است.
* * *
مسأله معراج
مشهور و معروف، در میان دانشمندان اسلام این است که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هنگامى که در «مکّه» بود، در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى در بیت المقدس به قدرت پروردگار آمد، و از آنجا به آسمان ها صعود کرد، و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به «مکّه» بازگشت.
و نیز مشهور و معروف آن است که: این سیر زمینى و آسمانى را با جسم و روح توأماً انجام داد.
ولى از آنجا که این یک موضوع فوق العاده شگرفى است، جمعى به توجیه آن پرداخته و آن را به معراج روحانى تفسیر کرده اند که چیزى شبیه یک خواب یا مکاشفه روحى خواهد بود، اما همان گونه که گفتیم: این موضوع کاملاً با ظواهر آیات، مخالف است; چرا که ظاهر آیات، به مسأله جسمانى بودن گواهى مى دهد.
به هر حال، پیرامون این بحث سؤالات فراوانى وجود دارد از جمله:
1 ـ چگونگى معراج از نظر قرآن و حدیث و تاریخ.
2 ـ اعتقاد دانشمندان اسلامى اعم از شیعه و اهل تسنن، در این زمینه.
3 ـ هدف معراج.
4 ـ امکان معراج از نظر علوم روز.
هر چند، بحث طولانى پیرامون این مسائل، از عهده یک بحث تفسیرى خارج است، ولى، ما سعى مى کنیم: فشرده این مسائل را ذیلاً بیاوریم.
1 ـ معراج از نظر قرآن و حدیث
در دو سوره از سوره هاى قرآن، به این مسأله اشاره شده است:
نخست، همین سوره «اسراء» که تنها بخش اول این سفر را بیان مى کند (یعنى سیر از مکّه و مسجد الحرام به مسجد اقصى و بیت المقدس).
دیگر، در سوره «نجم» طى شش آیه، از آیه 13 تا 18 که قسمت دوم «معراج»، یعنى سیر آسمانى آمده است، آنجا که مى فرماید:
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى * إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى * ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى * لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى:
خلاصه مفاد این شش آیه چنین است: پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى دومین بار، فرشته وحى «جبرئیل» را به صورت اصلى، مشاهده و ملاقات کرد (مرتبه اول در آغاز نزول وحى در کوه «حرا» بود).
این، ملاقات در نزد بهشت جاویدان صورت گرفت.
پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در مشاهده این منظره، دچار خطا و اشتباه نشد.
آیات و نشانه هاى بزرگى را از عظمت خدا مشاهده کرد.
این آیات، که به گفته اکثر مفسران، از «معراج» سخن مى گوید، نیز نشان مى دهد: این حادثه در بیدارى اتفاق افتاده است، مخصوصاً جمله «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى» (چشم پیامبر دچار خطا، انحراف و طغیان نشد) گواه دیگر بر این موضوع است.
از نظر حدیث، روایات بسیار زیادى در زمینه مسأله معراج، در کتب معروف اسلامى نقل شده که بسیارى از علماى اسلام تواتر، یا شهرت آن را تصدیق کرده اند، به عنوان نمونه:
فقیه و مفسر بزرگ «شیخ طوسى» در تفسیر «تبیان» ذیل آیه مورد بحث، چنین مى گوید: «علماى شیعه، معتقدند: خداوند در همان شبى که پیامبرش را از «مکّه» به «بیت المقدس» برد، او را به سوى آسمان ها عروج داد، و آیات عظمت خود را در آسمان ها به او ارائه فرمود، و این در بیدارى بود، نه در خواب».
مفسر عالیقدر مرحوم «طبرسى» در تفسیر خود «مجمع البیان»، ذیل آیات سوره «نجم» چنین مى گوید:
«مشهور در اخبار ما این است که: خداوند پیامبر را با همین جسم در حال بیدارى و حیات، به آسمان ها برد و اکثر مفسران را نیز عقیده همین است».
محدّث شهیر «علامه مجلسى» در «بحار الانوار» مى گوید: «سیر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از مسجد الحرام به بیت المقدس، و از آنجا به آسمان ها، از جمله مطالبى است که آیات و احادیث متواتر شیعه و سنى، بر آن دلالت دارد، و انکار امثال این مسائل یا تأویل و توجیه آن به معراج روحانى، یا خواب دیدن پیامبر، ناشى از عدم اطلاع از اخبار ائمه هدى و یا ضعف یقین است».
آن گاه اضافه مى کند: «اگر بخواهیم اخبارى را که در این باره رسیده جمع آورى کنیم کتاب بزرگى خواهد شد».(2)
از میان دانشمندان اهل تسنن «منصور على ناصف»، از علماى معاصر، از دانشمندان «الازهر» و نویسنده کتاب معروف «التاج» است در کتاب خود احادیث معراج را جمع آورى کرده است.
«فخر رازى»، مفسر معروف در ذیل آیه مورد بحث، پس از ذکر یک رشته استدلالات عقلى بر امکان وقوع معراج، مى گوید:
«از نظر حدیث، احادیث معراج از روایات مشهوره است که در کتب صحاح اهل سنت، نقل شده، و مفاد آنها سیر پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مکّه به بیت المقدس و از آنجا به آسمان ها است».
«شیخ عبد العزیز بن عبد الله بن باز»، رئیس ادارات «بحوث علمیه و افتاء و دعوت و ارشاد» از علماى متعصّب وهابى معاصر، در کتاب «التحذیر من البدع» مى گوید:
«شکّ نیست که: اسراء و معراج از نشانه هاى بزرگى است که دلالت بر صدق پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و بلندى مقام و منزلت او مى کند».
تا آنجا که مى گوید: «اخبار متواتر از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده که: خدا او را به آسمان ها برد و درهاى آسمان را به روى او گشود».(3)
ذکر این نکته، کاملاً ضرورت دارد که: در لابلاى روایات «معراج» احادیث مجعول یا ضعیفى به چشم مى خورد، که به هیچ وجه قابل قبول نیست.
لذا، مفسر بزرگ مرحوم «طبرسى» ذیل همین آیه مورد بحث، احادیث معراج را به چهار گروه تقسیم کرده است:
1 ـ روایاتى که به حکم تواتر، قطعى است، مانند اصل موضوع معراج.
2 ـ احادیثى که قبول آنها هیچ مانع عقلى ندارد، و در روایات به آن تصریح شده است، مانند مشاهده بسیارى از آیات عظمت خدا در پهنه آسمان.
3 ـ روایاتى که با ضوابط و اصولى که در دست داریم، مخالف است ولى مى توان آنها را توجیه کرد، مانند احادیثى که مى گوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آسمان ها جمعى را در بهشت و گروهى را در دوزخ دید که باید گفت: منظور مشاهده صفات بهشتیان و دوزخیان بوده است (یا بهشت و دوزخ برزخى).
4 ـ روایاتى که مشتمل بر امور نامعقول و باطل مى باشد، و وضع آنها گواه روشنى بر ساختگى بودن آنها است، مانند روایاتى که مى گوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) خدا را آشکارا دید، با او سخن گفت، و با او نشست، که با هیچ منطقى سازگار نمى باشد، بلکه مخالف دلیل عقل و نقل است، و بدون شک این گونه روایات مجعول است.
تاریخ وقوع معراج، در میان مورخان اسلامى اختلاف نظر است:
بعضى آن را در سال دهم بعثت شب بیست و هفتم ماه «رجب» دانسته.
بعضى آن را در سال دوازدهم شب 17 ماه «رمضان».
و بعضى آن را در اوائل بعثت ذکر کرده اند، ولى اختلاف در تاریخ وقوع آن، مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نیست.
ذکر این نکته نیز لازم است که: این تنها مسلمین نیستند که عقیده به معراج دارند، این عقیده در میان پیروان ادیان دیگر، کم و بیش وجود دارد از جمله: در مورد حضرت «عیسى»(علیه السلام) به صورت سنگین ترى دیده مى شود، چنان که در «انجیل مرقس» باب 6، و «انجیل لوقا» باب 24، و «انجیل یوحنا» باب 21، مى خوانیم که: «عیسى» پس از آن که به دار آویخته، کشته و دفن شد، از مردگان برخاست و چهل روز در میان مردم زندگى کرد، سپس به آسمان ها صعود نمود (و به معراج همیشگى رفت).
ضمناً، از بعضى از روایات اسلامى نیز استفاده مى شود که: بعضى از پیامبران پیشین نیز داراى معراج بوده اند.
* * *
2 ـ آیا معراج جسمانى بوده یا روحانى؟
علاوه بر این که: مشهور میان دانشمندان اسلام (اعم از شیعه و اهل تسنن) این است که: این امر، در بیدارى صورت گرفته، ظاهر آیات قرآن در آغاز سوره «اسراء» و همچنین سوره «نجم» (چنان که شرح آن در بالا گذشت) نیز وقوع این امر را در بیدارى گواهى مى کند.
تواریخ اسلام نیز، گواه صادقى بر این موضوع است; زیرا در تاریخ مى خوانیم: هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مسأله «معراج» را مطرح کرد، مشرکان به شدت آن را انکار کردند و آن را بهانه اى براى کوبیدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرار دادند، این، به خوبى مى رساند که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز مدّعى خواب یا مکاشفه روحانى نبوده و گرنه این همه سر و صدا نداشت.
و اگر در روایتى از «حسن بصرى» مى خوانیم: کانَ فِى الْمَنامِ رُؤْیا رَآها: «این امر در خواب واقع شده است» و یا خبرى از «عایشه» نقل شده: وِ اللّهِ ما فُقِدَ جَسَدُ رَسُولِ اللّهِ وَ لکِنْ عُرِجَ بِرُوْحِهِ: «به خدا سوگند! بدن پیامبر از میان ما نرفت، تنها روح او به آسمان ها پرواز کرد».
ظاهراً جنبه سیاسى داشته و براى خاموش کردن جنجالى بوده است که درباره مسأله «معراج» در میان عده اى به وجود آمده بود.
* * *
3 ـ هدف معراج
با توجه به بحث هاى گذشته، این مسأله براى ما از جمله واضحات است: هدف از «معراج» این نبوده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دیدار خدا در آسمان ها بشتابد! ـ آن چنان که ساده لوحان پنداشته اند ـ که متأسفانه! بعضى از دانشمندان غربى به خاطر ناآگاهى یا دگرگون ساختن چهره اسلام در نظر دیگران، آن را نقل کرده اند، از جمله این که:
«گیورگیو» در کتاب «محمّد پیامبرى که از نو باید شناخت» مى گوید: «محمّد در سفر معراج، به جائى رسید که صداى قلم خدا را مى شنید، و مى فهمید که خدا مشغول نگهدارى حساب افراد مى باشد! ولى، با این که: صداى قلم خدا را مى شنید، او را نمى دید! زیرا هیچ کس نمى تواند خدا را ببیند و لو پیغمبر باشد».(4)
این، نشان مى دهد که مخصوصاً قلم از نوع قلم چوبى است! که به هنگام حرکت روى کاغذ تحریر مى لرزد و صدا مى کند!! و امثال این خرافات و لاطائلات.
نه، هدف این بوده: روح بزرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله) اسرار عظمت خدا را در سراسر جهان هستى ـ مخصوصاً عالم بالا که مجموعه اى است از نشانه هاى عظمت او ـ مشاهده کند، و درک و دید تازه اى براى هدایت و رهبرى انسان ها بیابد.
این هدف، صریحاً در آیه یک سوره «اسراء» و آیه 18 سوره «نجم» آمده است.
روایت جالبى نیز، در این زمینه از امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سؤال از علت «معراج» نقل شده است که: إِنَّ اللّهَ لایُوصَفُ بِمَکان، وَ لایَجْرِى عَلَیْهِ زَمانٌ، وَ لکِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَرادَ أَنْ یُشَرِّفَ بِهِ مَلائِکَتَهُ وَ سُکّانَ سَماواتِهِ، وَ یُکْرِمَهُمْ بِمُشاهَدَتِهِ، وَ یُرِیَهُ مِنْ عَجائِبِ عَظَمَتِهِ ما یُخْبِرُ بِهِ بَعْدَ هُبُوطِهِ:
«خداوند هرگز مکانى ندارد، و زمان بر او جریان نمى یابد، و لکن مى خواست فرشتگان و ساکنان آسمانش را با قدم گذاشتن پیامبر در میان آنها، احترام کند و نیز از شگفتى هاى عظمتش به پیامبرش نشان دهد، تا پس از بازگشت براى مردم بازگو نماید».(5)
* * *
4 ـ معراج و علوم روز
در گذشته، بعضى از فلاسفه که معتقد به «افلاک نه گانه بطلمیوسى» پوست پیازى بودند، مانع مهم «معراج» را از نظر علمى وجود همین افلاک و لزوم خرق و التیام در آنها مى پنداشتند.(6)
ولى، با فرو ریختن پایه هاى هیئت بطلمیوسى مسأله خرق و التیام، به دست فراموشى سپرده شد، اما با پیشرفتى که در هیئت جدید به وجود آمد، مسائل تازه اى در زمینه معراج مطرح شده که مى بایست پاسخ آنها را دانست:
1 ـ براى اقدام به یک سفر فضائى، نخستین مانع، نیروى جاذبه است که باید با وسائل فوق العاده بر آن پیروز شد; زیرا براى فرار از «حوزه جاذبه زمین» سرعتى لااقل معادل چهل هزار کیلومتر در ساعت لازم است!.
2 ـ مانع دیگر، فقدان هوا در فضاى بیرون جوّ زمین است که بدون آن انسان نمى تواند زندگى کند.
3 ـ مانع سوم، گرماى سوزان آفتاب و سرماى کشنده اى است در قسمتى که آفتاب مستقیماً مى تابد و قسمتى که نمى تابد.
4 ـ مانع چهارم اشعه هاى خطرناکى است که در ماوراء جوّ وجود دارد، مانند اشعه کیهانى و اشعه ماوراء بنفش و اشعه ایکس، این پرتوها هرگاه به مقدار کم، به بدن انسان بتابد، زیانى بر ارگانیسم بدن او ندارد، ولى در بیرون جوّ زمین این پرتوها فوق العاده زیاد، کشنده و مرگبار است، اما براى ما ساکنان زمین وجود قشر هواى جوّ، مانع از تابش آنها است.
5 ـ مشکل بىوزنى است، گر چه انسان تدریجاً مى تواند به بىوزنى عادت کند، ولى، براى ما ساکنان روى زمین اگر بى مقدمه، به بیرون جوّ منتقل شویم و حالت بىوزنى دست دهد، تحمل آن بسیار مشکل، یا غیر ممکن است.
6 ـ و سرانجام مشکل زمان، ششمین مشکل و از مهمترین موانع است; چرا که علوم روز مى گوید: سرعتى بالاتر از سرعت سیر نور نیست، اگر کسى بخواهد در سراسر آسمان ها سیر کند، باید سرعتى بیش از سرعت سیر نور داشته باشد.
* * *
در پاسخ، توجه به چند نکته لازم است
1 ـ ما مى دانیم: با آن همه مشکلاتى که در سفرهاى فضائى است، بالاخره انسان توانسته است، با نیروى علم بر آن پیروز گردد، و غیر از مشکل زمان، همه مشکلات حلّ شده، و مشکل زمان هم، مربوط به سفر به مناطق دور دست است. 2 ـ بدون شکّ، مسأله معراج، جنبه عادى نداشته، بلکه، با استفاده از نیرو و قدرت بى پایان خداوند، صورت گرفته است، و همه معجزات انبیاء، همین گونه است.
به عبارت روشن تر، معجزه باید عقلاً محال نباشد، و همین اندازه که عقلاً امکان پذیر بود، بقیه با استمداد از قدرت خداوند حلّ شدنى است.
هنگامى که: بشر با پیشرفت علم، توانائى پیدا کند، وسائلى بسازد سریع، آنچنان سریع که از حوزه جاذبه زمین بیرون رود، سفینه هائى بسازد که مسأله اشعه هاى مرگبار بیرون جوّ را حلّ کند، لباس هائى بپوشد که، او را در برابر سرما و گرماى فوق العاده حفظ نماید و با تمرین، به بىوزنى عادت نماید.
خلاصه جائى که انسان بتواند، با استفاده از نیروى محدودش، این راه را طى کند آیا با استمداد از نیروى نامحدود الهى حل شدنى نیست؟!
ما یقین داریم: خدا مرکب سریع السیرى که متناسب این سفر فضائى بوده، در اختیار پیامبرش گذارده است، و او را از خطراتى که در این سفر وجود داشته، زیر پوشش حمایت خود گرفته، این مرکب چگونه بوده است؟ و چه نام داشته؟ براق؟ رفرف؟ یا مرکب دیگر؟ در هر حال، مرکب مرموز و ناشناخته اى است، از نظر ما؟.
از همه اینها گذشته، فرضیه حداکثر سرعت که در بالا گفته شد، امروز در میان دانشمندان متزلزل شده، هر چند «اینشتاین» در فرضیه معروف خودش به آن سخت معتقد بوده است.
دانشمندان امروز، مى گویند: امواج جاذبه، بدون نیاز به زمان، در آن واحد، از یک سوى جهان به سوى دیگر، منتقل مى شود و اثر مى گذارد، و حتى این احتمال وجود دارد که: در حرکات مربوط به گستردگى جهان، منظومه هائى وجود دارند، که با سرعتى بیش از سرعت سیر نور، از مرکز جهان دور مى شوند (دقت کنید).(7)
کوتاه سخن این است: مشکلاتى که گفته شد: هیچ کدام به صورت یک مانع عقلى، در این راه نیست، مانعى که «معراج» را به صورت یک محال عقلى در آورد، بلکه، مشکلاتى است که: با استفاده از وسائل و نیروى لازم قابل حلّ است.
به هر حال، «معراج» نه از نظر استدلالات عقلى غیر ممکن است و نه از نظر موازین علم روز، و خارق العاده بودن آن را نیز همه قبول دارند، بنابراین، هر گاه با دلیل قاطع نقلى ثابت شود، باید آن را پذیرفت.(8)
در زمینه مباحث معراج مطالب دیگرى هست که به خواست خدا در ذیل سوره «نجم» خواهد آمد.
* * *
1 ـ نجم، آیه 18.
2 ـ «بحار الانوار»، جلد ششم (چاپ قدیم)، صفحه 368 ـ (آیات و اخبار معراج را در جلد 18 «بحار الانوار»، (چاپ جدید)، صفحات 282 تا 409 مطالعه فرمائید).
3ـ «التحذیر»، صفحه 7.
4 ـ «محمّد(صلى الله علیه وآله) پیامبرى که از نو باید شناخت»، صفحه 125.
5 ـ تفسیر «برهان»، جلد 2، صفحه 400 ـ «بحار الانوار»، جلد 3، صفحه 315.
6 ـ «خرق» به معنى شکافتن و «التیام» به معنى به هم آمدن است، بعضى از فلاسفه قدیم معتقد بودند: این امر، در افلاک امکان پذیر نیست.
7 ـ مى دانیم جهان در حال توسعه است، و ستاره ها و منظومه ها به سرعت از هم دور مى شوند.
8 ـ براى توضیح بیشتر، به کتاب «همه مى خواهند بدانند» که در زمینه معراج و شقّ القمر و عبادت در قطبین بحث کرده ایم، مراجعه فرمائید.