الإسراء
عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ ۚ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا ۘ وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا 8 إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا 9 وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا 10 وَيَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنسَانُ عَجُولًا 11 وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ ۖ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ ۚ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا 12 وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا 13 اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا 14 مَّنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا ۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۗ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا 15 وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا 16 وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ ۗ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا 17
2وَ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ أَلاّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً
3ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً
4وَ قَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً
5فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْس شَدِید فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً
6ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوال وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً
7إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لا َِنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّة وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً
8عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً
ترجمه:
2 ـ ما به موسى کتاب آسمانى دادیم; و آن را وسیله هدایت بنى اسرائیل ساختیم; (و گفتیم:) غیر ما را تکیه گاه خود قرار ندهید!
3 ـ اى فرزندان کسانى که با نوح (بر کشتى) سوار کردیم! او بنده شکرگزارى بود، (شما هم مانند او باشید، تا نجات یابید)!
4 ـ ما به بنى اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برترى جوئى بزرگى خواهید نمود.
5 ـ هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضدّ شما مى انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند; حتى براى به دست آوردن مجرمان) خانه ها را جستجو مى کنند; و این وعده اى است قطعى!
6 ـ سپس شما را بر آنها چیره مى کنیم; و شما را به وسیله دارائى ها و فرزندانى کمک خواهیم کرد; و نفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرار مى دهیم.
7 ـ اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى مى کنید; و اگر بدى کنید باز هم به خود مى کنید، و هنگامى که وعده آخر فرا رسد، (آن چنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم در صورت هایتان ظاهر مى شود; و داخل مسجد (الاقصى) مى شوند همان گونه که بار اول وارد شدند; و آنچه را زیر سلطه خود مى گیرند، درهم مى کوبند.
8 ـ امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هر گاه برگردید، ما هم باز مى گردیم; و جهنم را براى کافران، زندان سختى قرار دادیم.
تفسیر:
دو طوفان بزرگ
از آنجا که نخستین آیه این سوره، از سیر پیامبر(صلى الله علیه وآله) از «مسجد الحرام» به «مسجد اقصى» در یک شب، به عنوان یک اعجاز و اکرام پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخن به میان آمده، و این گونه موضوعات، غالباً از طرف مشرکان و مخالفان، مورد انکار واقع مى شد که: چگونه ممکن است، پیامبرى از میان ما بر خیزد که این همه افتخار داشته باشد، در آیات مورد بحث، اشاره به دعوت موسى(علیه السلام) به کتاب آسمانى او مى کند تا معلوم شود، این برنامه رسالت، چیز نوظهورى نیست.
همچنین، مخالفت لجوجانه و سرسختانه مشرکان نیز، در تاریخ گذشته ـ مخصوصاً تاریخ بنى اسرائیل ـ سابقه دارد.
به همین دلیل، در نخستین آیه مورد بحث مى گوید: «ما به موسى کتاب آسمانى دادیم» (وَ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ).
«و آن را مایه هدایت بنى اسرائیل ساخیتم» (وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ).
بدون شک، منظور از «کتاب» در اینجا «تورات» است که خداوند براى هدایت بنى اسرائیل در اختیار موسى(علیه السلام) گذاشت.
آن گاه، به هدف اساسى بعثت پیامبران، از جمله موسى، اشاره مى کند که: «به آنها گفتیم: غیر مرا وکیل و تکیه گاه خود قرار ندهید» (أَلاّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً).(1)
این یکى از شاخه هاى اصلى توحید است، «توحید در عمل»، که نشانه توحید در عقیده است، کسى که مؤثر واقعى در جهان هستى را تنها خدا مى داند، به غیر او تکیه نخواهد کرد، و آنها که تکیه گاه هاى دیگر براى خود انتخاب مى کنند، دلیل بر ضعف توحید اعتقادیشان است.
عالى ترین تجلّیات هدایت کتب آسمانى، بر افروختن نور توحید در دل ها است که نتیجه آن: «از همه بریدن و به خدا پیوستن» و بر او تکیه کردن است.
* * *
در آیه بعد، براى این که: عواطف بنى اسرائیل را در رابطه با شکرگزارى از نعمت هاى الهى ـ مخصوصاً نعمت معنوى و روحانى کتاب آسمانى ـ برانگیزد، آنها را مخاطب ساخته مى گوید: «اى فرزندان کسانى که با نوح در کشتى حمل کردیم» (ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح).(2)
فراموش نکنید: «نوح بنده شکرگزارى بود» (إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً).
شما که فرزندان یاران «نوح» هستید، چرا به همان برنامه نیاکان با ایمانتان اقتدا نکنید؟ چرا در راه کفران گام بگذارید؟!
«شَکُور» صیغه مبالغه، و به معنى بسیار شکرگزار است، و این که: بنى اسرائیل را به عنوان فرزندان همراهان «نوح» شمرده، شاید به خاطر آن است که: طبق تواریخ معروف، نوح داراى سه فرزند به نام هاى «سام»، «حام» و «یافث» بود، که مردم روى زمین پس از طوفان نوح از آنها گسترش یافتند، از جمله مخصوصاً بنى اسرائیل.
بدون تردید همه پیامبران، بنده شکرگزار خدا بودند، ولى براى «نوح»، ویژگى هائى در احادیث وارد شده که او را شایسته این توصیف نموده است، از جمله این که:
هر زمان لباس مى پوشید، یا آب مى نوشید، یا غذائى مى خورد و یا نعمت دیگرى به او مى رسید، فوراً به یاد خدا مى افتاد و شکرگزارى مى کرد.
در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «نوح، همه روز صبحگاهان و عصرگاهان این دعا را مى خواند: أَللّهُمَّ إِنِّى أُشْهِدُکَ أَنَّ ما أَصْبَحَ أَوْ أَمْسى بِى مِنْ نِعْمَة فِى دِیْن أَوْ دُنْیا فَمِنْکَ، وَحْدَکَ لا شَرِیْکَ لَکَ، لَکَ الْحَمْدُ وَ لَکَ الشُّکْرُ بِها عَلَىَّ حَتّى تَرْضى، وَ بَعْدَ الرِّضا:
«خداوندا من تو را گواه مى گیرم: هر نعمتى صبح و شام به من مى رسد، چه دینى و چه دنیوى، چه معنوى و چه مادى، همه از سوى تو است، یگانه اى و شریکى ندارى، حمد مخصوص تو است و شکر هم از آن تو، آن قدر شکرت مى گویم تا از من خشنود شوى و حتى بعد از خشنودى».
امام(علیه السلام) سپس افزود: شکر نوح این گونه بود.(3)
* * *
پس از آن به ذکر گوشه اى از تاریخ پر ماجراى بنى اسرائیل، پرداخته مى گوید: «ما در کتاب تورات به بنى اسرائیل اعلام کردیم: شما در زمین، دو بار فساد خواهید کرد، و راه طغیان بزرگى را در پیش خواهید گرفت» (وَ قَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً).
«قضاء» گر چه در معانى مختلفى استعمال شده، اما در اینجا به معنى «اعلام» است.
منظور از کلمه «الأَرض» به قرینه آیات بعد، سرزمین مقدس «فلسطین» است که «مسجد الاقصى» در آن واقع شده است.
* * *
در آیات بعد، به شرح این دو فساد بزرگ و حوادثى که بعد از آن به عنوان مجازات الهى واقع شد، پرداخته چنین مى گوید:
«هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، و شما دست به فساد، خونریزى، ظلم و جنایت بزنید، ما گروهى از بندگان رزمنده و جنگجوى خود را به سراغ شما مى فرستیم» تا به کیفر اعمالتان شما را درهم بکوند (فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْس شَدِید).
این قوم جنگجو، آن چنان بر شما هجوم مى آورند که حتى براى یافتن افراد محرمتان «هر خانه و دیارى را جستجو مى کنند» (فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ).
«و این یک وعده قطعى و تخلّف ناپذیر خواهد بود» (وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً).
* * *
سپس، الطاف الهى بار دیگر به سراغ شما آمد «و شما را بر آن قوم مهاجم پیروز کردیم» (ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ).
«و شما را به وسیله اموال و ثروت سرشار، فرزندان و نفرات بسیار تقویت نمودیم» (وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوال وَ بَنِینَ).
«آن چنان که نفرات شما بر نفرات دشمن، فزونى گرفت» (وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً).(4)
* * *
این گونه الطاف الهى شامل حال شما مى شود، شاید به خود آئید و به اصلاح خویشتن بپردازید، دست از زشتى ها بردارید و به نیکى ها رو آرید، چرا که:
«اگر نیکى کنید، به خود نیکى کرده اید و اگر بدى کنید به خود بدى کرده اید» (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لا َِنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها).
این، یک سنّت همیشگى است نیکى ها و بدى ها سرانجام به خود انسان باز مى گردد، هر ضربه اى که انسان مى زند بر پیکر خویشتن زده است، و هر خدمتى به دیگرى مى کند، در حقیقت به خود کرده است، ولى مع الأسف، نه آن مجازات شما را بیدار مى کند، و نه این نعمت و رحمت مجدّد الهى، باز هم به طغیان مى پردازید و راه ظلم، ستم و تعدّى و تجاوز را پیش مى گیرید، و فساد کبیر در زمین ایجاد مى کنید، و برترى جوئى را از حدّ مى گذرانید.
سپس، وعده دوم الهى فرا مى رسد: «هنگامى که وعده دوم فرا مى رسد باز گروهى جنگجو و پیکارگر بر شما چیره مى شوند، آن چنان بلائى به سرتان مى آورند که آثار غم و اندوه از صورت هاى شما مى بارد» (فَإِذا جاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ).
آنها حتى بزرگ معبدتان «بیت المقدس» را از دست شما مى گیرند «و در آن داخل مى شوند همان گونه که بار اول داخل شدند» (وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّة).
آنها به این هم قناعت نمى کنند، «تمام بلاد و سرزمین هائى را که اشغال کرده اند، درهم مى کوبند و ویران مى کنند» (وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً).
* * *
با این حال، باز درهاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نیست، باز هم «ممکن است خداوند به شما رحم کند» (عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ).
«و اگر به سوى ما بازگردید، ما هم لطف و رحمت خود را به شما باز مى گردانیم، و اگر به فساد و برترى جوئى گرائید، باز هم شما را به کیفر شدید گرفتار خواهیم ساخت» (وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا).
و تازه این مجازات دنیا است «و ما جهنم را براى کافران، زندان سختى قرار داده ایم» (وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً).(5)
* * *
نکته ها:
1 ـ دو فساد بزرگ تاریخى بنى اسرائیل
در آیات فوق، سخن از دو انحراف اجتماعى بنى اسرائیل، که منجر به فساد و برترى جوئى مى گردد به میان آمده، که به دنبال هر یک از این دو، خداوند مردانى نیرومند و پیکار جو را بر آنها مسلّط ساخته، تا آنها را سخت مجازات کنند و به کیفر اعمالشان برسانند.
گر چه، تاریخ پر ماجراى «بنى اسرائیل»، فراز و نشیب بسیار دارد، و پیروزى ها و شکست ها در آن فراوان دیده مى شود، اما در این که: قرآن به کدام یک از این حوادث اشاره مى کند، در میان مفسران گفتگو بسیار زیاد است، که به عنوان نمونه چند قسمت از آنها را ذیلاً مى آوریم:
1 ـ آنچه از تاریخ بنى اسرائیل استفاده مى شود این است که: نخستین کسى که بر آنها هجوم آورد و «بیت المقدس» را ویران کرد، «بخت النصر» پادشاه «بابل» بود، و هفتاد سال «بیت المقدس» به همان حال باقى ماند، تا یهود قیام کردند و آن را نوسازى نمودند.
دومین کسى که بر آنها هجوم برد قیصر روم «اسپیانوس» بود که وزیرش «طرطوز» را مأمور این کار کرد، او به تخریب «بیت المقدس» و تضعیف و قتل بنى اسرائیل کمر بست، و این حدود یکصد سال قبل از میلاد بود.
بنابراین، ممکن است، دو حادثه اى که قرآن به آن اشاره مى کند، همان باشد که در تاریخ بنى اسرائیل نیز آمده است، زیرا حوادث دیگر، در تاریخ بنى اسرائیل آن چنان شدید نبوده که حکومت آنها را به کلّى از هم متلاشى کند.
ولى، حمله «بخت النصر»، قدرت و شوکت آنها را به کلّى درهم کوبید.
این تا زمان «کوروش» ادامه داشت، و پس از آن بنى اسرائیل مجدداً به قدرت رسیدند، و این وضع ادامه داشت تا بار دیگر قیصر روم بر آنها هجوم برد، و حکومتشان را متلاشى کرد و این در به درى همچنان ادامه یافت (تا در این اواخر که به کمک قدرت هاى جهانخوار و استعمارگر حکومتى براى خود دست و پا کردند).(6)
2 ـ «طبرى» در تفسیر خود نقل مى کند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: مراد از فساد اول قتل حضرت «زکریا»(علیه السلام) و گروهى دیگر از پیامبران، و منظور از وعده نخستین، وعده انتقام الهى از بنى اسرائیل به وسیله «بخت النصر» مى باشد، و مراد از فساد دوم، شورشى است که بعد از «آزادى به وسیله یکى از سلاطین فارس» مرتکب شدند، و دست به فساد زدند، و مراد از وعده دوم، هجوم «انطیاخوس» پادشاه روم است.
این تفسیر، با تفسیر اول تا اندازه اى قابل انطباق است، ولى، هم راوى این حدیث مورد وثوق نیست، و هم انطباق تاریخ «زکریا»(علیه السلام) و «یحیى»(علیه السلام) بر تاریخ «بخت النصر» و «اسپیانوس یا انطیاخوس» محرز نمى باشد، بلکه، بنا به گفته بعضى «بخت النصر» معاصر «ارمیا» یا «دانیال» پیامبر بوده، و قیام او حدود ششصد سال پیش از زمان «یحیى»(علیه السلام) صورت گرفته.
بنابراین، چگونه «بخت النصر» مى تواند براى انتقام خون «یحیى» اقدام کرده باشد؟
3 ـ بعضى دیگر گفته اند: بیت المقدس یک بار در زمان «داود و سلیمان»(علیهما السلام) ساخته شد، و «بخت النصر» آن را ویران کرد، که این همان وعده اولى است که قرآن به آن اشاره مى کند، و بار دیگر در زمان پادشاهان هخامنشى ساخته و آباد شد و آن را «طیطوس» رومى ویران ساخت (توجه داشته باشید «طیطوس» یا «طرطوز» که در بالا ذکر شد قابل انطباق است) و از آن پس، همچنان ویران ماند تا در عصر خلیفه دوم که آن سرزمین به وسیله مسلمانان فتح شد(7):
این تفسیر، نیز چندان منافات با دو تفسیر بالا ندارد.
4 ـ در برابر تفسیرهاى فوق، و تفاسیر دیگرى که کم و بیش با آنها هماهنگ است، تفسیر دیگرى داریم که «سید قطب» در تفسیر «فى ظلال» احتمال آن را داده که با آنچه گفته شد، به کلّى متفاوت مى باشد، و آن این که:
این دو حادثه تاریخى در گذشته و تا زمان نزول قرآن واقع نشده، بلکه، مربوط به آینده است که: یکى از آنها احتمالاً فساد آنها در آغاز اسلام بود، که منجر به قیام مسلمانان به فرمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر ضد آنان شد، و به کلّى از جزیره عرب بیرون رانده شدند، و دیگرى مربوط به قیام نازى هاى «آلمان» به ریاست «هیتلر» بر ضد یهود بوده است.(8)
ولى، اشکال این تفسیر این است که: در هیچ یک از آنها داخل شدن قوم پیروزمند در «بیت المقدس» تا چه رسد به ویران کردن آن، وجود ندارد.
5 ـ آخرین احتمال این که: بعضى احتمال داده اند، این دو حادثه مربوط به رویدادهاى بعد از جنگ جهانى دوم و تشکیل حزبى به نام «صهیونیسم» و تشکیل دولتى به نام «اسرائیل» در قلب ممالک اسلامى است.
منظور از فساد اول بنى اسرائیل و برترى جوئى آنها همین است، و منظور از انتقام اولى آن است که: ممالک اسلامى در آغاز که از این توطئه آگاه شدند، دست به دست هم دادند و توانستند بیت المقدس و قسمتى از شهرها و قصبات«فلسطین» را از چنگال یهود بیرون آورند، و نفوذ یهود از «مسجد اقصى» به کلّى قطع شد.
و منظور از فساد دوم هجوم بنى اسرائیل با اتکاى نیروهاى استعمارى جهانخوار و اشغال سرزمین هاى اسلامى و گرفتن بیت المقدس و مسجد الاقصى است.
و به این ترتیب، باید مسلمانان در انتظار پیروزى دوم بر بنى اسرائیل باشند، به طورى که «مسجد اقصى» را از چنگال آنها بیرون آورند، و نفوذشان را از این سرزمین اسلامى به کلّى قطع کنند، این همان چیزى است که همه مسلمین جهان در انتظار آنند و وعده فتح و نصرت الهى است، نسبت به مسلمانان.(9)
و تفاسیر دیگرى که ذکر آنها چندان قابل ملاحظه نیست.
البته، در تفسیر چهارم و پنجم باید فعل هاى ماضى که در آیه ذکر شده است، همه به معنى مضارع باشد، و البته این معنى در جائى که فعل بعد از حروف شرط واقع مى شود از نظر ادبیات عرب بعید نیست.
اما ظاهر آیه «ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوال وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً»، آن است که: حداقل، فساد اول بنى اسرائیل، و انتقام آن در گذشته واقع شده است.
از همه اینها گذشته، مسأله مهمى که: باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که: ظاهر تعبیر «بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْس شَدِید» (ما گروهى از بندگان خود را که قدرت جنگى زیادى داشتند بر ضد شما مبعوث کردیم، نشان مى دهد: گروه انتقام گیرنده، مردان با ایمان بودند که شایسته نام «عِباد» و عنوان «لَنا» و همچنین «بَعَثَنا» بوده اند، و این معنى در بسیارى از تفاسیر که در بالا گفته شد دیده نمى شود).
با این حال، نمى توان انکار کرد: عنوان «بعث» (برانگیختن)، همیشه در مورد پیامبران و مؤمنان به کار نرفته، بلکه، در غیر آنها نیز در قرآن استعمال شده، مانند آنچه در داستان «هابیل» و «قابیل» مى خوانیم: فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ: «خداوند کلاغى را برانگیخت که زمین را جستجو مى کرد».(10)
و در مورد عذاب هاى زمینى و آسمانى، این کلمه به کار رفته است: «قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ».(11)
و نیز کلمه «عباد» و یا «عبد» در افرادى که مورد مذمّت اند احیاناً به کار رفته است، از جمله به کار رفتن این کلمه در مورد گنهکاران در آیه 58 «فرقان»: «وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً» و در آیه 27 سوره «شورى» در مورد طغیانگران: «وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الأَرْضِ» و در مورد خطاکاران و منحرفان از اصل توحید در آیه 118 سوره «مائده» مى خوانیم: «إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ».
ولى، با همه اوصاف، نمى توان انکار کرد: اگر قرینه قاطعى قائم نشود ظاهر آیات مورد بحث در بدو نظر، آن است که: جمعیت انتقام گیرنده مردمى باایمانند.
به هر حال، آیات فوق، اجمالاً به ما مى گوید: بنى اسرائیل دو بار سخت به فساد دست زدند و استکبار ورزیدند، و خدا از آنها انتقام سختى گرفت، و هدف از بیان این موضوع، درس عبرتى براى آنها و ما و همه انسان ها است تا بدانیم ستمگرى ها و فسادانگیزى ها در پیشگاه خدا بدون مجازات نمى ماند، هنگامى که قدرت یافتیم حوادث دردناکى را که در آینده در انتظار ما است را فراموش نکنیم و از تواریخ گذشتگان این درس را بیاموزیم.
* * *
2 ـ هر چه کنید به خود کنید!
در آیات فوق به این اصل اساسى اشاره شده که خوبى ها و بدى هاى شما به خودتان بازمى گردد، گر چه، ظاهراً مخاطب این جمله بنى اسرائیل اند، ولى، بدیهى است بنى اسرائیل در این مسأله، خصوصیتى ندارند، این قانون همیشگى در طول تاریخ بشر است، و خود تاریخ گواه آن است.(12)
بسیار بودند کسانى که: سنت هاى زشت و ناروا و قوانین ظالمانه و بدعت هاى غیر انسانى گذاردند و سرانجام دامان خودشان و دوستانشان را گرفت، و در همان چاهى که براى دیگران کنده بودند، افتادند.
مخصوصاً ایجاد فساد در روى زمین، و برترى جوئى و استکبار (علوّ کبیر) از امورى است که اثرش در همین جهان، دامان انسان را مى گیرد، و به همین دلیل بنى اسرائیل، بارها گرفتار شکست هاى سخت، پراکندگى و بدبختى شدند; چرا که دست به فساد در أرض زدند.
هم اکنون، گروهى از قوم یهود یعنى «صهیونیست ها» اقدام به غصب سرزمینهاى دیگران و آواره ساختن آنها از وطن هایشان، کشتن و نابود کردن فرزندانشان کرده اند و حتى احترام خانه خدا «بیت المقدس» را نیز رعایت نکرده اند .
آنها در برخورد با مسائل جهانى، عملاً نشان داده اند: تابع هیچ قانون و معیارى نیستند، هر گاه ـ فرضاً ـ یک جنگجوى فلسطینى به سوى آنها شلیک کند
آنها در عوض اردوگاه هاى آوارگان، کودکستان ها و بیمارستان هاى آنان را بمباران مى کنند، و در مقابل کشته شدن یک نفر، گاه صدها نفر بى گناه را درو مى کنند و خانه هاى زیادى را منفجر مى سازند!
آنها به هیچ یک از مصوبات مجامع بین المللى خود را پایبند نمى دانند، و آشکارا همه را زیر پا مى گذارند.
بدون شک، این همه قانون شکنى و بیدادگرى و اعمال ضد انسانى، به خاطر آن است که: به قدرت جهانخوارى همچون «آمریکا» متّکى هستند، اما این نیز قابل تردید نیست که خود این قوم و جمعیت، از نظر اخلاقى و فکرى نمونه کاملى از جنایت و نادیده گرفتن همه مسائل انسانى مى باشند، و این، خود مصداقى است از فساد در أرض، برترى جوئى و استکبار و باید در انتظار این بود که باز «عِباداً لَنا أُولِی بَأْس شَدِید» بر آنها چیره شوند و وعده قطعى خدا را درباره آنها عملى سازند.
* * *
3 ـ تطبیق آیات بر تواریخ اسلامى
در روایات مختلفى مى بینیم: آیات فوق، بر حوادث تاریخ مسلمانان نیز تطبیق شده است از جمله، فساد اول و دوم اشاره به قتل على(علیه السلام) و ضربه بر پیکر امام حسن(علیه السلام) است و یا منظور از «بَعَثَنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْس شَدِید» حضرت مهدى(علیه السلام) (قائم) و یارانش مى باشند.
و در بعضى دیگر، اشاره به جمعیتى شده است که قبل از مهدى(علیه السلام) قیام مى کنند.(13)
پر واضح است: هرگز مفهوم این احادیث، تفسیر آیات فوق در محتواى لفظیش نیست; چرا که این آیات، با صراحت تمام، از بنى اسرائیل سخن مى گوید، بلکه، منظور این است: مشابه همان برنامه در این امّت، از فسادها و مجازات ها رخ مى دهد، و این دلیل روشنى است، بر این که: برنامه فوق، هر چند در مورد بنى اسرائیل ذکر شده، اما یک قانون کلّى است در همه اقوام، ملل و یک سنّت جارى عمومى است در طول تاریخ بشر.
* * *
1 ـ از نظر ترکیب نحوى، بعضى از مفسران، جمله «أَلاّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً» را در تقدیر، «لِئَلاّ تَتَّخِذُوا...» دانسته اند.
بعضى «أَن» در «أَلاّ» را زائده و جمله «وَ قُلْنا لَهُم» را در تقدیر گرفته اند که مجموعاً چنین مى شود: «وَ قُلْنا لَهُم لاتَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً».
2 ـ جمله «ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح»، جمله «ندائیه» است، و در تقدیر «یا ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح» بوده است، اما این احتمال که «ذُرِّیَّةَ» بدل از «وَکِیلاً» یا مفعول ثانى «تَتَّخِذُوا» بوده باشد، بسیار بعید است و با جمله «إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً» سازگار نیست (دقت کنید).
3 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث ـ «بحار الانوار»، جلد 11، صفحه 290.
4 ـ «نَفِیر» اسم جمع، و به معنى گروهى از مردان است، بعضى گفته اند: جمع «نفر» و در اصل از ماده «نَفر» (بر وزن عفو) به معنى کوچ کردن و به چیزى روى آوردن است، و به همین جهت، به جماعتى که قدرت تحرک به سوى چیزى داشته باشند، «نفیر» گفته مى شود.
5 ـ «حَصِیر» از ماده «حصر» به معنى «حبس» است، و به هر نقطه اى که راه خروج ندارد، حصیر گفته مى شود، و اگر «حصیر» معمولى را هم حصیر مى گویند، به خاطر آن است که قسمت هاى مختلف آن به هم بافته و محصور شده است.
6 ـ تفسیر «المیزان»، جلد 13، صفحه 46.
7 ـ تفسیر «ابوالفتوح رازى»، جلد 7، پاورقى صفحه 209، به قلم دانشمند گرانمایه مرحوم «شعرانى».
8 ـ تفسیر «فى ظلال القرآن»، جلد 5، صفحه 308.
9 ـ مجله «مکتب اسلام»، شماره 12، سال 12 و سال 13، از بحث تفسیر آقاى «ابراهیم انصارى».
10 ـ مائده، آیه 31.
11 ـ انعام، آیه 65.
12 ـ در آیات فوق خواندیم: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لا َِنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» در حالى که قاعدتاً باید «علیها» گفته شود; زیرا بدى کردن به سود انسان نیست، به زیان انسان است.
این تعبیر، یا به خاطر هماهنگى میان دو بخش جمله است، و یا از این نظر است که «لام» در اینجا به معنى اختصاص است، نه به معنى نفع و سود.
بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند که «لام» در اینجا به معنى «إلى» است.
13 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 138.