طه
قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَىٰ 65 قَالَ بَلْ أَلْقُوا ۖ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَىٰ 66 فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَىٰ 67 قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَىٰ 68 وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ ۖ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَىٰ 69 فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ 70 قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ ۖ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ ۖ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَىٰ 71 قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَىٰ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا ۖ فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ ۖ إِنَّمَا تَقْضِي هَٰذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا 72 إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ ۗ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ 73 إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَىٰ 74 وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَٰئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَىٰ 75 جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّىٰ 76
70فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى
71قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلاَ ُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاف وَ لاَ ُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى
72قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذِی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا
73إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى
74إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لایَمُوتُ فِیها وَ لایَحْیى
75وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى
76جَنّاتُ عَدْن تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْ َنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّى
ترجمه:
70 ـ (موسى فرمان خدا را انجام داد.) ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردیم»!
71 ـ (فرعون) گفت: «آیا پیش از آن که به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است! به یقین دست ها و پاهایتان را به طور مخالف قطع مى کنم; و شما را از تنه هاى نخل به دار مى آویزم; و خواهید دانست مجازات کدام یک از ما دردناک تر و پایدارتر است»!
72 ـ گفتند: «سوگند به آن کسى که ما را آفریده، هرگز تو را بر دلائل روشنى که براى ما آمده، مقدم نخواهیم داشت! هر حکمى مى خواهى بکن; تو تنها در این زندگى دنیا مى توانى حکم کنى!
73 ـ ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردى ببخشاید; و خدا بهتر و پایدارتر است»!
74 ـ هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست; در آنجا، نه مى میرد و نه زندگى مى کند!
75 ـ و هر کس با ایمان نزد او آید، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنین کسانى درجات عالى دارند.
76 ـ باغ هاى جاویدان بهشت، که نهرها از زیر درختانش جارى است، در حالى که همیشه در آن خواهند بود; این است پاداش کسى که خود را پاک نماید!
تفسیر:
پیروزى عظیم موسى(علیه السلام)
در آیات گذشته به اینجا رسیدیم که موسى(علیه السلام) مأمور شد عصاى خود را بیفکند تا دستگاه سحر ساحران را نابود سازد.
در آیات مورد بحث، این مسأله تعقیب شده، منتها جمله هائى که روشن بوده است حذف گردیده (موسى عصاى خود را افکند، عصا تبدیل به مار عظیمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعید، غوغا و ولوله اى در تمام جمعیت افتاد، فرعون، سخت متوحش شد، و اطرافیانش دهان هاشان از تعجب باز ماند.
ساحران که تا آن زمان با چنین صحنه اى روبرو نشده بودند و به خوبى سحر را از غیر سحر مى شناختند، یقین کردند که این امر، چیزى جز معجزه الهى نیست، و این مرد فرستاده خدا است که آنها را دعوت به سوى پروردگارشان مى کند، طوفانى در دل آنها به وجود آمد و انقلاب عظیمى در روحشان پدیدار گشت، این جمله ها حذف شده).
اکنون دنباله سخن را از زبان آیات مى شنویم:
«ساحران همگى به سجده افتاده گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى(علیه السلام)ایمان آوردیم» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى).
تعبیر به «أُلْقِىَ» (با استفاده از فعل مجهول) گویا اشاره به این است که آن چنان مجذوب موسى(علیه السلام) و تحت تأثیر معجزه او واقع شدند، که گوئى بى اختیار به سجده افتادند.
این نکته نیز قابل توجه است که: به ایمان آوردن تنها قناعت نکردند، بلکه وظیفه خود دیدند: این ایمان را به صورت روشنى و با جمله هائى که هیچ گونه ابهام در آن نباشد، یعنى با تأکید، ایمان خود به پروردگار موسى(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) را اظهار دارند، تا اگر کسانى بر اثر کار آنها گمراه شده اند بازگردند، و از این نظر مسئولیتى بر دوش آنها باقى نماند!
* * *
بدیهى است این عمل ساحران، ضربه سنگینى بر پیکر فرعون، حکومت جبار، خودکامه و بیدادگرش وارد ساخت، و تمام ارکان آن را به لرزه درآورد; چرا که مدت ها در سرتاسر «مصر» روى این مسأله تبلیغ شده بود، ساحران را از هر گوشه و کنار گردآورى کرده بودند، و هر گونه پاداش و امتیازى براى آنها در صورت پیروزى، قائل شده بود.
اما الآن مشاهده مى کند همانها که در صف اول مبارزه بودند یک باره تسلیم دشمن، نه تسلیم، که مدافع سرسخت او شدند، و این مسأله اى بود که هرگز براى فرعون قابل پیش بینى نبود، و بدون شک، گروهى از مردم نیز به پیروى از ساحران به موسى(علیه السلام) و آئینش دل بستند.
لذا فرعون، چاره اى جز این ندید که با داد، فریاد و تهدیدهاى غلیظ و شدید ته مانده حیثیتى را که نداشت، جمع و جور کند، رو به سوى ساحران کرده «گفت: آیا پیش از آن که به شما اذن دهم به او ایمان آوردید»؟! (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).
این جبار مستکبر، نه تنها مدعى بود که بر جسم و جان مردم، حکومت دارد که مى خواست بگوید قلب شما هم در اختیار من و متعلق به من است، و باید با اجازه من تصمیم بگیرد، این همان کارى است که همه فرعون ها در هر عصر و زمان، طرفدار آنند.
بعضى مانند فرعون مصر، ناشیانه به هنگام دستپاچگى بر زبان جارى مى کنند، و بعضى مرموزانه و با استفاده از وسائل تبلیغاتى و ارتباط جمعى و انواع سانسورها عملاً این حق را براى خود قائلند و معتقدند نباید به مردم اجازه اندیشیدن مستقل داد، بلکه، حتى گاهى به نام آزادى اندیشه، باید این سلب آزادى را بر مردم تحمیل کرد.
به هر حال، فرعون به این قناعت نکرد، فوراً وصله اى به دامان ساحران چسبانیده آنها را متهم کرد، و گفت: «او بزرگ شما است، او کسى است که سحر به شما آموخته»، و تمام اینها توطئه است با نقشه قبلى!! (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ).
بدون شک فرعون مى دانست و یقین داشت این سخن دروغ است، و اساساً چنین توطئه اى که سرتاسر مصر را فراگیرد، و مأموران مخفى و جاسوسان او از آن بى خبر بمانند، امکان پذیر نیست.
اصولاً، فرعون موسى(علیه السلام) را در آغوش خود پرورش داده بود، و غیبت او از مصر برایش مسلّم بود، اگر او بزرگ ساحران مصر بود همه جا به این عنوان معروف مى شد، و چیزى نبود که بتوان آن را مخفى کرد.
ولى مى دانیم قلدرها و زورگویان، وقتى موقعیت نامشروع خود را در خطر ببینند از هیچ دروغ و تهمتى باک ندارند.
تازه به این نیز قناعت نکرد، و ساحران را با شدیدترین لحنى، تهدید به مرگ نموده گفت: «سوگند یاد مى کنم که دست و پاهاى شما را به طور مخالف قطع مى کنم، و بر فراز شاخه هاى بلند نخل به دار مى آویزم، تا بدانید مجازات من دردناک تر و پایدارتر است، یا مجازات خداى موسى و هارون»؟ (فَلاَ ُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاف وَ لاَ ُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى).(1)
در حقیقت جمله «أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً» اشاره به تهدیدى است که موسى(علیه السلام)قبلاً کرده بود و مخصوصاً به ساحران قبل از این ماجرا گوشزد کرد که: اگر شما بر خدا دروغ ببندید، شما را با عذاب و مجازات خود ریشه کن خواهد کرد.
تعبیر به «مِنْ خِلاف» (دست و پاى شما را به طور مخالف قطع مى کنم) اشاره به آن است که دست راست با پاى چپ یا به عکس، و شاید انتخاب این نوع شکنجه براى ساحران به خاطر این بوده است که: با این وضع، انسان دیرتر مى میرد یعنى خونریزى کندتر انجام مى گیرد و شکنجه بیشترى خواهند دید، به علاوه گویا مى خواهد بگوید: هر دو سمت بدن شما را ناقص مى کنم.
و اما تهدید به این که شما را بر درختان نخل به دار مى آویزم شاید به خاطر این بوده است که: این درختان از بلندترین درختانند و همه کس از دور و نزدیک کسى را که به آن آویخته باشد مى بیند.
این نکته نیز قابل ملاحظه است که: در عرف آن زمان، دار زدن آن چنان که در عرف ما معمول است نبوده، طناب دار را به گردن شخصى که مى خواستند او را دار بزنند نمى انداختند، بلکه به دست ها یا شانه ها مى بستند، تا زجرکُش شود.
* * *
اما ببینیم عکس العمل ساحران در برابر این تهدیدهاى شدید فرعون چه بود؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند، جا نخوردند، و از میدان بیرون نرفتند، که حضور خود را در صحنه به طور قاطع ترى ثابت کردند و «گفتند: به خدائى که ما را آفریده است ما هرگز تو را بر این دلائل روشنى که به سراغ ما آمده مقدم نخواهیم داشت» (قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذِی فَطَرَنا).
«تو هر حکمى مى خواهى بکن» (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض).
اما بدان «تو تنها مى توانى در زندگى این دنیا قضاوت کنى» (ولى در آخرت ما پیروزیم و تو گرفتار و مبتلا به شدیدترین کیفرها) (إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا).
و به این ترتیب، آنها سه جمله کوبنده در برابر فرعون بیان کردند:
نخست این که: مطمئن باش ما آن هدایتى را که یافته ایم با هیچ چیز معاوضه نخواهیم کرد.
دیگر این که: از تهدیدهایت ابداً هراسى نداریم.
و سوم این که: قلمرو حکومت و فعالیت تو همین چهار روز دنیا است.
* * *
سپس افزودند: «اگر مى بینى ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم براى آن است که گناهان ما را ببخشد» (ما با سحر و ساحرى مرتکب گناهان بسیارى شده ایم) (إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا).
و همچنین «ما را در برابر این گناه بزرگ که تو بر ما تحمیل کردى (سحر در برابر پیامبر خدا) مشمول رحمتش گرداند و خدا از همه چیز بهتر و باقى تر است» (وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى).
خلاصه این که: هدف ما پاک شدن از گناهان گذشته، از جمله مبارزه با پیامبر راستین خدا است، ما از این طریق مى خواهیم، به سعادت جاویدان برسیم، ولى تو ما را تهدید به مرگ این دنیا مى کنى، ما این ضرر کم را در مقابل آن خیر عظیم پذیرا هستیم!.
در اینجا سؤالى پیش مى آید و آن این که: ظاهراً ساحران با میل خودشان به این میدان گام نهادند، هر چند فرعون وعده هاى فراوانى به آنها داده بود، چگونه در آیه فوق تعبیر به «اکراه» شده است؟
در پاسخ مى گوئیم: هیچ دلیلى در دست نیست که ساحران از آغاز مجبور به پذیرش این دعوت نبودند، بلکه ظاهر جمله: یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِر عَلِیم: «مأموران باید بروند و هر ساحر آگاهى را بیاورند»(2) این است که ساحران آگاه، ملزم به پذیرش بودند، و البته در شرائط حکومت استبدادى و خودکامه فرعونى نیز، این معنى کاملاً طبیعى به نظر مى رسد که: در مسیر منویات او، افراد را به اجبار حرکت دهند، و اما قرار دادن جایزه و امثال آن، براى تشویق آنها هیچ منافاتى با این معنى ندارد; چرا که بسیار دیده ایم، حکومت هاى زورگوى ستمگر در کنار توسل به زور، از تشویق هاى مادى نیز استفاده مى کنند.
این احتمال نیز داده شده است که: در اولین برخورد ساحران با موسى(علیه السلام)روى قرائنى بر آنها روشن شد که: موسى(علیه السلام) حق است، یا لااقل در شک و تردید فرو رفتند، و به همین دلیل در میان آنها «بگو مگو» برخاست چنان که در آیه 62 همین سوره خواندیم «فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ».
فرعون و دستگاهش از این ماجرا آگاه شدند و آنها را به ادامه مبارزه مجبور ساختند.
* * *
ساحران، سپس چنین ادامه دادند: اگر ما ایمان آورده ایم دلیلش روشن است «چرا که هر کس بى ایمان و گنهکار در محضر پروردگارش در قیامت بیاید آتش سوزان دوزخ براى او است» (إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ).
و مصیبت بزرگ او در دوزخ این است که: «نه مى میرد و نه زنده مى شود» (لایَمُوتُ فِیها وَ لایَحْیى).
بلکه دائماً در میان مرگ و زندگى دست و پا مى زند، حیاتى که از مرگ تلخ تر و مشقت بارتر است.
* * *
«و هر کس در آن محضر بزرگ، با ایمان و عمل صالح، وارد شود، درجات عالى در انتظار او است» (وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى).
* * *
«بهشت هاى جاویدانى که نهرها از زیر درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند» (جَنّاتُ عَدْن تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْ َنْهارُ خالِدِینَ فِیها).
«و این است پاداش کسى که با ایمان و اطاعت پروردگار، خود را پاک و پاکیزه کند» (وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّى).
در این که: سه آیه اخیر، دنباله گفتار ساحران در برابر فرعون است یا جمله هاى مستقلى است از ناحیه خداوند که در اینجا به عنوان تکمیل سخنان آنها بیان فرموده، در میان مفسران گفتگو است:
گروهى آن را دنباله کلام ساحران مى دانند، و شاید شروع با «إِنَّهُ» که در واقع براى بیان علت است، این نظر را تأئید مى کند.
اما شرح و بسطى که در این آیات سه گانه پیرامون سرنوشت مؤمنان صالح و کافران مجرم بیان شده، و با جمله: وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّى: «این است پاداش کسى که پاکى برگزیند»، پایان مى یابد.
و نیز اوصافى که براى بهشت و دوزخ در آن آمده، نظر دوم را تأئید مى کند که اینها از کلام خدا است; زیرا ساحران باید در این مدت کوتاه، سهم وافرى از آگاهى و علوم الهى پیدا کرده باشند که بتوانند این چنین قاطع و آگاهانه درباره بهشت و دوزخ و سرنوشت مؤمنان و مجرمان قضاوت کنند.
مگر این که: بگوئیم خداوند این سخنان پرمحتوا را ـ به خاطر ایمانشان ـ بر زبان آنها جارى ساخت، هر چند از نظر تربیت الهى و نتیجه براى ما هیچ تفاوتى نمى کند که: خداوند فرموده باشد، یا مؤمنان تعلیم یافته از ناحیه خدا، به خصوص این که: قرآن همه را با لحن موافق نقل مى کند.
* * *
نکته ها:
1 ـ علم سرچشمه ایمان و انقلاب است
مهمترین مسأله اى که در آیات فوق به چشم مى خورد، دگرگونى عمیق و سریع ساحران در برابر موسى است، آنها به هنگامى که در برابر موسى(علیه السلام)، قرار گرفتند، دشمن سرسخت او بودند، اما با مشاهده نخستین معجزه موسى، چنان تکان خوردند، بیدار شدند و تغییر مسیر دادند که همگان در تعجب فرو رفتند.
این تغییر مسیر سریع و فورى از کفر به ایمان، و از انحراف به درستى و استقامت، و از کژى به راستى، و از ظلمت به نور، چنان همه را غافلگیر ساخت که شاید براى فرعون هم، باورکردنى نبود، و لذا کوشید آن را به یک توطئه حساب شده قبلى نسبت دهد، در حالى که خودش هم مى دانست این نسبت، دروغ است.
چه عاملى سبب این دگرگونى عمیق و سریع شد؟ چه عاملى نور ایمان را آن چنان نیرومند در قلب آنها تابانید که حتى حاضر شدند تمام وجود و هستى خود را بر سر این کار بگذارند ـ و طبق نقل تاریخ ـ گذاردند; چرا که فرعون به تهدید خود جامه عمل پوشانید و آنها را به طرز وحشیانه اى شهید کرد.
آیا عاملى جز علم و آگاهى در اینجا سراغ داریم؟ آنها چون به فنون و رموز سحر آشنا بودند، و به روشنى دریافتند که برنامه موسى(علیه السلام)، سحر نیست بلکه معجزه الهى است، این چنین شجاعانه و قاطعانه تغییر مسیر دادند، و از اینجا به خوبى درمى یابیم که براى دگرگون ساختن افراد، یا جامعه هاى منحرف، و به وجود آوردن یک انقلاب سریع و راستین، باید قبل از هر چیز به آنها آگاهى داد.(3)
* * *
2 ـ ما تو را بر «بیّنات» مقدم نمى داریم
جالب این که: آنها منطقى ترین تعبیر را در برابر فرعون بى منطق، انتخاب کردند.
نخست گفتند: ما دلائل روشن آشکارى بر حقانیت موسى(علیه السلام) و دعوت الهیش یافته ایم، و ما هیچ چیز را بر این دلائل روشن مقدم نخواهیم شمرد.
و بعد با جمله: وَ الَّذِی فَطَرَنا: «سوگند به خدائى که ما را آفریده» این مطلب را تأکید کردند که خود این تعبیر، با توجه به کلمه «فَطَرَنا» گویا اشاره به فطرت توحیدى آنها است، یعنى ما هم از درون جان نور توحید را مى نگریم، هم از دلیل عقل، با این دلائل آشکار، چگونه مى توانیم این راه راست را رها کرده و به کج راه هاى تو گام نهیم؟!
توجه به این نکته نیز لازم است که: جمعى از مفسران جمله «وَ الَّذِی فَطَرَنا» را سوگند نگرفته اند بلکه آن را عطف بر «ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ» مى دانند، و بنابراین، معنى مجموع جمله چنین مى شود: «ما هرگز تو را بر این دلائل روشن و بر خدائى که ما را آفریده است مقدم نخواهیم شمرد».
ولى تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد، چون عطف این دو بر یکدیگر چندان مناسب نیست (دقت کنید).
* * *
3 ـ «مجرم»، کیست؟
با توجه به آیات فوق که مى گوید: «هر کسى، مجرم وارد صحنه محشر شود، براى او آتش دوزخ است» که ظاهر آن جاودانگى عذاب مى باشد، این سؤال پیش مى آید: مگر هر مجرمى چنین سرنوشتى دارد؟
ولى با توجه به این که: در آیه بعد، که نقطه مقابل آن را بیان مى کند کلمه «مؤمن» آمده است روشن مى شود، منظور از «مجرم» در اینجا، کافر است، به علاوه، استعمال این کلمه به معنى کافر، در بسیارى از آیات قرآن نیز دیده مى شود.
مثلاً در مورد قوم «لوط» که هرگز به پیامبرشان ایمان نیاوردند مى خوانیم: وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ: «ما بارانى از سنگ بر آنها فرستادیم، ببین پایان کار مجرمان به کجا رسید»؟.(4)
و در سوره «فرقان» آیه 31 مى خوانیم: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِىّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ: «ما براى هر پیامبرى دشمنانى از مجرمان (کافران) قرار دادیم».
* * *
4 ـ جبر محیط افسانه است؟
سرگذشت ساحران در آیات فوق، نشان داد که: مسأله جبر محیط یک دروغ بیش نیست، انسان، فاعل مختار است و صاحب آزادى اراده، هر زمان تصمیم بگیرد مى تواند مسیر خود را از باطل به سوى حق تغییر دهد، هر چند تمام مردم محیط او غرق در گناه، و گرفتار انحراف باشند، ساحرانى که سالیان دراز در آن محیط شرک آلود، خود مرتکب شرک آمیزترین اعمال مى شدند به هنگامى که تصمیم گرفتند، حق را پذیرا شوند و در راه آن عاشقانه ایستادگى کنند، از هیچ تهدیدى نترسیدند، و به هدف خود نائل شدند، و به گفته مفسر بزرگ مرحوم «طبرسى»: کانُوا أَوَّلَ النَّهارِ کُفّاراً سَحَرَةً وَ آخِرَ النَّهارِ شُهَداءً بَرَرَةً!: «صبحگاهان کافر بودند و ساحر، اما شامگاهان شهیدان نیکوکار راه حق»!(5)
و نیز از اینجا به خوبى روشن مى شود که: افسانه هاى مادى ها و مخصوصاً مارکسیست ها در زمینه پیدایش مذهب تا چه اندازه سست و بى پایه است، آنها عامل هر حرکتى را مسائل اقتصادى مى دانند، در حالى که در اینجا کاملاً بر عکس بود; زیرا ساحران در آغاز، به خاطر فشار دستگاه فرعون از یکسو، و تشویق هاى اقتصادى او از سوئى دیگر در میدان مبارزه با حق گام نهادند، ولى ایمان به اللّه همه اینها را از بین برد، هم مال و مقامى را که فرعون به آنها وعده داده بود بر پاى ایمان خود ریختند و هم جان عزیز خویش را بر سر این عشق نهادند!
* * *
1 ـ معروف این است: «فِى» در جمله «وَ لاَ ُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ» به معنى «عَلى» است، یعنى شما را بر درختان نخل به دار مى آویزم، ولى «فخر رازى» معتقد است: «فِى» در اینجا معنى خود را مى بخشد; چرا که «فِى» براى ظرفیت است و ظرفیت هر چیزى متناسب آن است، و مى دانیم: چوبه دار همچون ظرف براى کسى است که به دار آویخته مى شود (ولى این توجیه، چندان صحیح به نظر نمى رسد).
2 ـ اعراف، آیه 112.
3 ـ در این زمینه در جلد ششم، صفحه 305، ذیل آیات 123 تا 126 سوره «اعراف» بحث کرده ایم.
4 ـ اعراف، آیه 84.
5 ـ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 464 (ذیل آیه 126 سوره اعراف).