الأنبياء
قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ ۚ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ 45 وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ 46 وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا ۖ وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا ۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَاسِبِينَ 47 وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَىٰ وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ 48 الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ 49 وَهَٰذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ ۚ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ 50 ۞ وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ 51 إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ 52 قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ 53 قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ 54 قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ 55 قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَىٰ ذَٰلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ 56 وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ 57
51وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِهِ عالِمِینَ
52إِذْ قالَ لاَِبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ
53قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ
54قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلال مُبِین
55قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبِینَ
56قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الاْ َرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ
57وَ تَاللّهِ لاَ َکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ
58فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ
ترجمه:
51 ـ ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم; و از (شایستگى) او آگاه بودیم.
52 ـ آن هنگام که به پدرش (آزر) و قومش گفت: «این مجسمه هاى بى روح چیست که شما همواره آنها را پرستش مى کنید»؟!
53 ـ گفتند: «ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت مى کنند».
54 ـ گفت: «مسلماً هم شما و هم پدرانتان، در گمراهى آشکارى بوده اید»!
55 ـ گفتند: «آیا مطلب حقّى براى ما آورده اى، یا شوخى مى کنى»؟!
56 ـ گفت: «(کاملاً حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را ایجاد کرده; و من بر این امر، از گواهانم!
57 ـ و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه اى براى نابودى بتهایتان مى کشم»!
58 ـ سرانجام (در یک فرصت مناسب)، همه آنها ـ جز بت بزرگشان ـ را قطعه قطعه کرد; شاید سراغ او بیایند!
تفسیر:
«ابراهیم»(علیه السلام) نقشه نابودى بت ها را مى کشد.
گفتیم در این سوره، همان گونه که از نامش پیدا است، فرازهاى بسیارى از حالات انبیاء (شانزده پیامبر) آمده است، در آیات گذشته، اشاره کوتاهى به رسالت موسى(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) شده بود، و در آیات مورد بحث و قسمتى از آیات آینده بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهیم(علیه السلام) با بت پرستان، انعکاس یافته.
نخست مى فرماید: «ما وسیله رشد و هدایت را از قبل در اختیار ابراهیم گذاردیم، و به شایستگى او آگاه بودیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِهِ عالِمِینَ).
«رُشْد» در اصل، به معنى راه یافتن به مقصد است و در اینجا ممکن است اشاره به حقیقت توحید باشد که ابراهیم(علیه السلام) از سنین کودکى از آن آگاه شده بود، و ممکن است، اشاره به هر گونه خیر و صلاح به معنى وسیع کلمه، بوده باشد.
تعبیر به «مِنْ قَبْلُ» اشاره به قبل از موسى و هارون(علیهما السلام) است.
جمله «کُنّا بِهِ عالِمِینَ» اشاره به شایستگى هاى ابراهیم(علیه السلام) براى کسب این مواهب است، در حقیقت خدا هیچ موهبتى را به کسى بدون دلیل، نمى دهد، این شایستگى هاست که آمادگى براى پذیرش مواهب الهى را همراه دارد، هر چند مقام نبوت یک مقام موهبتى است.
* * *
پس از آن به یکى از مهم ترین برنامه هاى ابراهیم(علیه السلام) اشاره کرده، مى گوید: این رشد و رشادت ابراهیم آنگاه ظاهر شد که «به پدرش (اشاره به عمویش «آزر» است، زیرا عرب گاه به عمو «أَب» مى گوید) و قوم او گفت: این تمثال هائى را که شما دل به آن بسته اید، و شب و روز گرد آن مى چرخید و دست از آن بر نمى دارید چیست»؟ (إِذْ قالَ لاَِبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ).
«ابراهیم» با این تعبیر، بت هائى را که در نظر آنها فوق العاده عظمت داشت شدیداً تحقیر کرد.
اولاً: با تعبیر: ما هذِهِ: «اینها چیست؟».(1)
ثانیاً: با تعبیر به «تَمْاثِیل»، زیرا «تماثیل» جمع «تمثال» به معنى عکس یا مجسمه بى روح است (تاریخچه بت پرستى مى گوید: این مجسمه ها و عکس ها در آغاز جنبه یادبود پیامبران و علماء داشته، ولى، تدریجاً صورت قداست به خود گرفته و معبود واقع شده است).
جمله «أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ» با توجه به معنى «عُکُوف» که به معنى ملازمت توأم با احترام است نشان مى دهد آنها آن چنان دلبستگى به این بت ها پیدا کرده بودند و سر بر آستانشان مى سائیدند و بر گردشان مى چرخیدند که گوئى همواره ملازم آنها بودند.
این گفتار ابراهیم(علیه السلام) در حقیقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى; زیرا آنچه از بت ها مى بینیم همین مجسمه و تمثال است، بقیه تخیل است و توهم و پندار، کدام انسان عاقل به خود اجازه مى دهد، براى یک مشت سنگ و چوب این همه عظمت، احترام و قدرت قائل باشد؟
چرا انسانى که خود اشرف مخلوقات است در برابر مصنوع خویش، این چنین خضوع و کرنش کند، و حل مشکلات خود را از آن بخواهد؟!
* * *
ولى بت پرستان در حقیقت هیچ گونه جوابى در برابر این منطق گویا نداشتند جز این که مطلب را از خود ردّ کنند و به نیاکانشان ارتباط دهند، لذا «گفتند: ما پدران و نیاکان خویش را دیدیم که اینها را پرستش مى کنند» و ما به سنت نیاکانمان وفاداریم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ).
* * *
از آنجا که تنها سنت و روش نیاکان بودن، هیچ مشکلى را حل نمى کند، و هیچ دلیلى نداریم که نیاکان عاقل تر و عالم تر از نسل هاى بعد باشند، بلکه غالباً قضیه به عکس است، چون با گذشت زمان، علم و دانش ها گسترده تر مى شود، ابراهیم(علیه السلام) بلافاصله به آنها چنین «پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان به طور قطع در گمراهى آشکار بودید» (قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلال مُبِین).
* * *
این تعبیر توأم با انواع تأکیدها و حاکى از قاطعیت تمام، سبب شد که بت پرستان کمى به خود آمده، در صدد تحقیق برآیند، رو به سوى ابراهیم(علیه السلام)کرده:
«گفتند: آیا به راستى تو مطلب حقى را آورده اى یا شوخى مى کنى»؟ (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبِینَ).
زیرا آنها که به پرستش بت ها عادت کرده بودند و آن را یک واقعیت قطعى مى پنداشتند باور نمى کردند، کسى جدا با بت پرستى مخالفت کند، لذا از روى تعجب از ابراهیم(علیه السلام) این سؤال را کردند.
* * *
اما ابراهیم(علیه السلام) صریحاً به آنها پاسخ «گفت: (آنچه مى گویم: جدّى و عین واقعیت است که) پروردگار شما پروردگار آسمان ها و زمین است» (قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الاْ َرْضِ).
«همان خدائى که آنها را آفریده و من از گواهان این عقیده ام» (الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ).
ابراهیم(علیه السلام) با این گفتار قاطعش، نشان داد آن کس شایسته پرستش است که آفریدگار آنها، زمین و همه موجودات است، اما قطعات سنگ و چوب که خود مخلوق ناچیزى هستند، ارزش پرستش را ندارند، مخصوصاً با جمله «وَ أَنَا عَلى ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ» اثبات کرد تنها من نیستم که گواه بر این حقیقتم، بلکه همه آگاهان و فهمیده ها همانها که رشته هاى تقلید کورکورانه را پاره کرده اند گواه بر این حقیقت اند.
* * *
ابراهیم(علیه السلام) براى این که ثابت کند این مسأله، صد در صد جدى است و او بر سر عقیده خود، تا همه جا ایستاده است و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان و دل مى پذیرد، اضافه کرد: «به خدا سوگند! من نقشه اى براى نابودى بتهاى شما به هنگامى که خودتان حاضر نباشید، و از اینجا بیرون روید خواهم کشید»! (وَ تَاللّهِ لاَ َکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ).
«أَکِیْدَنِّ» از ماده «کید» گرفته شده که به معنى طرح پنهانى و چاره اندیشى مخفیانه است.
منظورش این بود که با صراحت به آنها بفهماند، سرانجام از یک فرصت استفاده خواهم کرد و آنها را در هم خواهم شکست!
بعید نیست عظمت و ابهت بت ها در نظر آنان در آن پایه بود که این سخن را جدى نگرفتند و عکس العملى نشان ندادند، شاید فکر مى کردند، مگر ممکن است انسانى به خود اجازه دهد این چنین با مقدسات یک قوم و ملت که حکومتشان هم صددرصد پشتیبان آن است، بازى کند؟ با کدام جرأت؟ و با کدام نیرو؟
بدین گونه روشن مى شود این که بعضى گفته اند: این جمله را در دل گفته، و یا به طور خصوصى با بعضى در میان نهاده، به هیچ وجه نیازى به آن نیست، به خصوص این که کاملاً بر خلاف ظاهر آیه است.
به علاوه در چند آیه بعد مى خوانیم، بت پرستان به یاد این گفتار ابراهیم(علیه السلام)افتادند و گفتند: ما شنیدیم جوانى سخن از توطئه درباره بت ها مى گفت.
* * *
به هر حال، ابراهیم(علیه السلام) در یک روز که بتخانه خلوت بود، و هیچ کس از بت پرستان در آنجا حضور نداشت، طرح خود را عملى کرد.
توضیح این که: طبق نقل بعضى از مفسران، بت پرستان در هر سال روز خاصى را براى بت ها عید مى گرفتند، غذاهائى در بتخانه حاضر کرده سپس دسته جمعى به بیرون شهر حرکت مى کردند، و در پایان روز بازگشته و به بت خانه مى آمدند تا از آن غذاها که به اعتقادشان تبرک یافته بود، بخورند.
به ابراهیم(علیه السلام) نیز پیشنهاد کردند با آنها برود، ولى او به عذر بیمارى با آنها نرفت.
ابراهیم(علیه السلام) بى آن که از خطرات این کار بترسد و یا از طوفانى که پشت سر این عمل به وجود مى آید، هراسى به دل راه دهد، مردانه وارد میدان شد، و با یک دنیا قهرمانى به جنگ این خدایان پوشالى رفت که آن همه علاقمند متعصب و نادان داشتند، به طورى که قرآن مى گوید: «همه آنها را قطعه، قطعه کرد، جز بت بزرگى که داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُمْ).
و هدفش این بود «شاید بت پرستان به سراغ او بیایند و او هم تمام گفتنى ها را بگوید» (لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ).(2)
* * *
نکته ها:
1 ـ بت پرستى در اشکال گوناگون
درست است که ما از لفظ «بت پرستى» بیشتر متوجه بت هاى سنگى و چوبى مى شویم، ولى از یک نظر بت و بت پرستى مفهوم وسیعى دارد که هر نوع توجه به غیر خدا را، در هر شکل و هر صورت شامل مى شود.
و طبق حدیث معروف: «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد، بت او است»! (کُلَّما شَغَلَکَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُکَ)!
در حدیثى از «اصبغ بن نباته» از یاران معروف على(علیه السلام) مى خوانیم: إِنَّ عَلِیّاً مَرَّ بِقَوْم یَلْعَبُونَ الشَّطْرَنْجِ، فَقالَ: ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ؟ لَقَدْ عَصَیْتُمُ اللّهَ وَ رَسُولَه!:
«امیر مؤمنان على(علیه السلام) از کنار جمعى مى گذشت که مشغول بازى شطرنج بودند، فرمود: این مجسمه ها (و بت هائى) را که از آن جدا نمى شوید چیست؟ شما هم نافرمانى خدا کرده اید و هم عصیان پیامبر».(3)
* * *
2 ـ گفتار بت پرستان و پاسخ ابراهیم(علیه السلام)
جالب این که: بت پرستان در جواب ابراهیم(علیه السلام)، هم روى کثرت نفرات تکیه کردند، و هم طول زمان، گفتند: «ما پدران خود را بر این آئین و رسم یافتیم».
او هم در هر دو قسمت به آنها پاسخ گفت، که هم شما و هم پدرانتان، همیشه در ضلال مبین بودید!
یعنى انسان عاقل که داراى استقلال فکرى است هرگز خود را پایبند این اوهام نمى کند، نه کثرت طرفداران طرح و سنتى را دلیل اصالت آن مى داند و نه دوام و ریشه دار بودن آن را.
* * *
1 ـ تعبیر «ما» در این گونه موارد معمولاً اشاره به غیر عاقل است و اسم اشاره به نزدیک نیز در این گونه موارد خود نوعى تحقیر را مى راند و گرنه مناسب، اسم اشاره به دور بود.
2 ـ بسیارى از مفسران گفته اند: مرجع ضمیر «إِلَیْهِ» خود ابراهیم(علیه السلام) است و بعضى گفته اند: منظور بت بزرگ است، ولى معنى اول صحیح تر به نظر مى رسد.
اما این که: در آیه فوق، مى خوانیم: این بت بزرگ آنها بوده، ممکن است اشاره به بزرگى ظاهرى آن بوده باشد، یا اشاره به احترام آن در نظر بت پرستان خرافى، و یا هر دو.
3 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث.