الحج

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ 39 الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ۗ وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ 40 الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ 41 وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ 42 وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ 43 وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ ۖ وَكُذِّبَ مُوسَىٰ فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ ۖ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ 44 فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ 45 أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ 46

39أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ

40الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ  وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ

41الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الأُمُورِ

 

ترجمه:

39 ـ به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است; چرا که مورد ستم قرار گرفته اند; و خدا بر یارى آنها تواناست.

40 ـ همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز این که مى گفتند: «پروردگار ما، خداى یکتاست»! و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى شود، ویران مى گردد! و خداوند کسانى را که یارى او کنند (و از آئینش دفاع نمایند) یارى مى کند; خداوند قوى و شکست ناپذیر است.

41 ـ همان کسانى که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را بر پا مى دارند، و زکات مى دهند، و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند، و پایان همه کارها از آن خداست!

 

تفسیر:

نخستین فرمان جهاد

در بعضى از روایات مى خوانیم هنگامى که مسلمانان در «مکّه» بودند، مشرکان پیوسته آنها را آزار مى دادند، و مرتباً مسلمانان کتک خورده با سرهاى شکسته خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى رسیدند، شکایت مى کردند (و تقاضاى اذن جهاد  داشتند) اما پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها مى فرمود: صبر کنید، هنوز دستور جهاد به من داده نشده، تا این که هجرت شروع شد، و مسلمین از «مکّه» به «مدینه» رفتند، خداوند آیه فوق را که متضمن اذن جهاد است نازل کرد و این نخستین آیه اى است که درباره جهاد نازل شده.(1)

گر چه در میان مفسران در این که این آیه، آغاز دستور جهاد بوده باشد گفتگو است: بعضى: آن را نخستین آیه جهاد مى دانند در حالى که بعضى دیگر آیه: «قاتِلُوا فِى سَبِیْلِ اللّهِ الَّذِیْنَ یُقاتِلُونَکُم...»(2) را نخستین آیه مى دانند و بعضى دیگر: «اِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِیْنَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ...»(3) را نخستین مى شمرند.(4)

ولى لحن آیه، تناسب بیشترى براى این موضوع دارد، چرا که تعبیر «أُذِنَ» صریحاً در آن آمده، و در آن دو آیه دیگر نیامده است، و به عبارت دیگر تعبیر این آیه منحصر به فرد است.

به هر حال، با توجه به آنچه در آخرین آیات گذشته ذکر شد که، خداوند وعده دفاع از مؤمنان را داده، پیوند آیات مورد بحث با آن روشن مى شود.

در این آیات، نخست مى گوید: «خداوند به کسانى که جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحمیل شده، اجازه جهاد داده است; چرا که آنها مورد ستم قرار گرفته اند» (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).

آن گاه این اجازه را با وعده پیروزى از سوى خداوند قادر متعال، تکمیل کرده مى فرماید: «و خدا قدرت بر یارى کردن آنها دارد» (وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ).  این عبارت که متضمن وعده کمک الهى است با تعبیر به «توانائى خدا»، ممکن است اشاره به این نکته باشد: این قدرت الهى وقتى به یارى شما مى آید که خود نیز به مقدار توانائیتان کسب قدرت کنید و آمادگى دفاع داشته باشید تا گمان نکنند مى توانند در خانه هاى خود بنشینند و منتظر یارى پروردگار باشند.

به تعبیر دیگر، شما باید آنچه در توان دارید در این عالم اسباب به کار گیرید، و در آنجا که قدرت شما پایان مى گیرد، در انتظار یارى خدا باشید، و این همان برنامه اى بود که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در تمام مبارزاتش به کار مى گرفت و پیروز مى شد.

* * *

پس از آن توضیح بیشترى درباره این ستمدیدگانى که اذن دفاع به آنها داده شده است مى دهد، و منطق اسلام را در زمینه این بخش از جهاد روشن تر مى سازد، مى گوید: «همان کسانى که به ناحق از خانه و لانه خود اخراج شدند» (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقّ).

«تنها گناهشان این بود که مى گفتند: پروردگار ما خداوند یکتا است»! (إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ).

بدیهى است اقرار به توحید و یگانگى خدا افتخار است، نه گناه، این اقرار چیزى نبود که به مشرکان حق دهد آنها را از خانه و زندگیشان بیرون کنند و مجبور به هجرت از «مکّه» به «مدینه» سازند، بلکه این تعبیر لطیفى است که براى محکوم کردن طرف، در این گونه موارد گفته مى شود.

فى المثل به شخصى که در برابر خدمت و نعمت، ناسپاسى کرده مى گوئیم: گناه ما این بود که به تو خدمت کردیم، این کنایه اى است از بى خبرى طرف که در  برابر خدمت، کیفر گناه داده است.(5)

سپس، یکى از فلسفه هاى تشریع جهاد را این چنین بازگو مى کند: «اگر خداوند از مؤمنان دفاع نکند، و از طریق اذن جهاد، بعضى را به وسیله بعضى دفع ننماید، دیرها، صومعه ها، معبدهاى یهود و نصارا و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى شود، ویران مى گردد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثِیراً).

آرى، اگر افراد با ایمان و غیور، دست روى دست بگذارند و تماشاچى فعالیت هاى ویرانگرانه طاغوت ها، مستکبران و افراد بى ایمان و ستمگر باشند و آنها میدان را خالى ببینند، اثرى از معابد و مراکز عبادت الهى باقى نخواهند گذارد; چرا که معبدها جاى بیدارى است، محراب میدان مبارزه و جنگ است، و مسجد در برابر خود کامگان سنگر است، و اصولاً هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضد جبارانى است که مى خواهند مردم آنها را همچون خدا بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پیدا کنند، تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد.

این، یکى از اهداف تشریع جهاد و اذن در مقاتله و جنگ است.

در این که: میان «صوامع»، «بیع»، «صلوات» و «مساجد» چه تفاوتى است؟ مفسران بیانات گوناگونى دارند، اما آنچه صحیح تر به نظر مى رسد این است که:

«صوامع» جمع «صومعه» به معنى مکانى است که معمولاً در بیرون شهرها و دور از جمعیت، براى تارکان دنیا، زهاد و عباد ساخته مى شد که در فارسى به آن «دیر» گویند (باید توجه داشت «صومعه» در اصل به معنى بنائى است که قسمت بالاى آن به هم پیوسته است، و ظاهراً اشاره به گلدسته هاى چهار پهلوئى  بوده که راهبان براى صومعه خود درست مى کردند).

«بیع» جمع «بیعة» به معنى «معبد نصارا» است که «کنیسه» یا «کلیسا» نیز به آن گفته مى شود.

«صلوات» جمع «صلوة» به معنى «معبد یهود» است، و بعضى آن را معرب «صلوثا» مى دانند که در لغت عبرانى به معنى نماز خانه است.

و «مساجد» جمع «مسجد» معبد مسلمین است.

بنابراین، «صوامع» و «بیع» گر چه هر دو متعلق به نصارا است، ولى یکى از این دو، نام معبد عمومى است و دیگرى نام مرکز تارکان دنیا.

بعضى نیز «بیع» را لفظ مشترکى دانسته اند که هم بر معابد یهود گفته مى شود و هم بر معابد مسیحیان.

ضمناً، جمله: یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثِیراً: «نام خدا در آن بسیار برده مى شود» ظاهراً توصیفى است براى خصوص مساجد; چرا که مساجد مسلمین با توجه به نمازهاى پنجگانه که در تمام ایام سال در آن انجام مى گیرد، پر رونق ترین مراکز عبادت در جهان است، در حالى که بسیارى از معابد دیگر تنها یک روز در هفته و یا روزهائى در سال مورد بهره بردارى قرار مى گیرد.

در پایان آیه، بار دیگر وعده نصرت الهى را تکرار و تأکید کرده مى گوید: «به طور مسلّم خداوند کسانى که او را یارى کنند و از آئین و مراکز عبادتش دفاع نمایند، یارى مى کند» (وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ).

و بدون شک، این وعده خدا انجام شدنى است; چرا که «او قوى و قادر و غیر قابل شکست است» (إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).

 تا مدافعان خط توحید، تصور نکنند در این میدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظیم دشمنان سر سخت، تنها و بدون تکیه گاهند.  

و از پرتو همین وعده الهى بود که مدافعان راه خدا در میدان هاى جنگ با دشمنان با این که در بسیارى از صحنه ها از نظر نفرات و ساز و برگ جنگى در اقلیت بودند، بر آنها پیروز مى شدند، آنچنان پیروزى که جز از طریق نصرت و یارى الهى، قابل تفسیر و توجیه نبود.

* * *

و آخرین آیه، که تفسیرى است در مورد یاران خدا که در آیه قبل وعده یارى به آنها داده شده است، چنین مى گوید: «آنها کسانى هستند که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را بر پا مى دارند و زکات را ادا مى کنند، و امر به معروف و نهى از منکر مى نمایند» (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).

آنها هرگز پس از پیروزى، همچون خودکامگان و جباران، به عیش و نوش، و لهو و لعب نمى پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى روند، بلکه پیروزى ها و موفقیت ها را نردبانى براى ساختن خویش و جامعه قرار مى دهند، آنها پس از قدرت یافتن، تبدیل به یک طاغوت جدید نمى شوند، ارتباطشان با خدا محکم و با خلق خدا نیز مستحکم است; چرا که «صلوة» (نماز) سمبل پیوند با خالق است، و «زکات» رمزى براى پیوند با خلق، و «امر به معروف و نهى از منکر» پایه هاى اساسى ساختن یک جامعه سالم محسوب مى شود، و همین چهار صفت براى معرفى این افراد کافى است و در سایه آن سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگى هاى یک جامعه با ایمان و پیشرفته فراهم است.(6)

باید توجه داشت: «مَکَّنّا» از ماده «تمکین»، و «تمکین» به معنى فراهم  ساختن وسائل و ابزار کار است، اعم از آلات و ادوات لازم، یا علم و آگاهى کافى و توان و نیروى جسمى و فکرى.

«معروف» به معنى کارهاى خوب و حق است، و منکر به معنى زشت و باطل، چرا که اولى براى هر انسان پاک سرشتى شناخته شده، و دومى ناشناس است، و به تعبیر دیگر، اولى هماهنگ با فطرت انسانى است و دومى ناهماهنگ.

و در پایان آیه مى فرماید: «و پایان همه کارها از آن خدا است» (وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الأُمُورِ).

یعنى همان گونه که آغاز هر قدرت و پیروزى از ناحیه خدا مى باشد، سرانجام نیز تمام این ها به او باز مى گردد که: «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون».

* * *

نکته ها:

1 ـ فلسفه تشریع جهاد

گر چه در گذشته، پیرامون این مسأله مهم، بحث بسیار کرده ایم(7) ولى با توجه به این که احتمالاً آیات مورد بحث، نخستین آیاتى است که اجازه جهاد را براى مسلمانان صادر کرده است، و محتواى آن اشاره اى به فلسفه این حکم دارد، تذکر مجددى در این زمینه لازم به نظر مى رسد.

در این آیات به دو قسمت مهم، از فلسفه هاى جهاد اشاره شده است:

نخست، جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» که حق مسلّم طبیعى، فطرى و عقلى او است که تن به ظلم ندهد، برخیزد، فریاد کند، و دست به اسلحه برد، ظالم را بر سر جاى خود بنشاند و دست آلوده او را از حقوق خود کوتاه سازد.

 دیگر، جهاد در برابر طاغوت هائى است که قصد محو نام خدا را از دل ها و ویران ساختن معابدى که مرکز بیدارى افکار است دارند.

در برابر این گروه، نیز باید به پا خاست تا نتوانند یاد الهى را از خاطره ها محو کنند، مردم را تخدیر نموده، بنده و برده خویش سازند.

این نکته، نیز قابل توجه است که: ویران کردن معابد و مساجد، تنها به این نیست که با وسائل تخریب، به جان آنها بیفتند و آنها را در هم بکوبند، بلکه ممکن است از طرق غیر مستقیم وارد شوند، و آن قدر سرگرمى هاى ناسالم فراهم سازند و یا تبلیغات سوء کنند که توده مردم را از معابد و مساجد، منحرف نمایند و به این ترتیب، آنها را عملاً به ویرانه اى تبدیل نمایند.

بنابراین، آنها که مى گویند: چرا اسلام اجازه داده است مسلمانان با توسل به زور و نبرد مسلحانه، مقاصد خود را پیش ببرند؟ چرا با توسل به منطق هدف هاى اسلامى پیاده نمى شود؟ پاسخشان از آنچه در بالا گفتیم به خوبى روشن مى شود.

آیا در برابر ظالم بیدادگرى که مردم را به جرم گفتن «لا اله الا اللّه» از خانه و کاشانه شان آواره مى سازد، و هستى آنها را تملک مى کند، و پایبند به هیچ قانون و منطقى نیست، مى توان با حرف حساب ایستاد؟!.

آیا در برابر چنین دیوانگان بى منطق، جز با زبان اسلحه مى توان سخن گفت؟.

این درست به این مى ماند که، بگویند: چرا شما با اسرائیل غاصب بر سر یک میز نمى نشینید و مذاکره نمى کنید؟ همان اسرائیلى که تمام قوانین بین المللى و اخطارها و تصویب نامه هاى سازمان هاى جهانى را که مورد اتفاق تمام ملت ها است، و تمام قوانین بشرى و دینى را زیر پا گذاشته است، آیا چنین کسى منطق و مذاکره مى فهمد؟!

 اسرائیلى که هزاران هزار کودک بى گناه، پیر زنان و پیر مردان و حتى بیماران بیمارستان ها در زیر بمب هاى آتش زایش، قطعه، قطعه شده و سوخته اند، کسى است که باید از در منطق با او وارد شد؟(8)

همچنین کسانى که وجود یک معبد و مسجد را که سبب آگاهى و حرکت توده هاى مردم است، مزاحم منافع نامشروع خود مى بینند و به هر قیمتى بتوانند در هدم و محو آن مى کوشند، آیا اینها اشخاصى هستند که باید از طرق مسالمت آمیز با آنها وارد بحث شد؟

به هر حال، اگر مسائل ذهنى را کنار بگذاریم، و به واقعیات موجود در جوامع انسانى بنگریم، یقین خواهیم کرد: در بعضى از موارد چاره اى جز توسل به اسلحه و زور نیست، و این هم از ناتوانى منطق نیست، بلکه عدم آمادگى جباران براى پذیرش منطق صحیح است، بدون شک هر جا منطق مؤثر افتد، حق تقدم با آن است.

* * *

2 ـ خداوند به چه کسانى وعده یارى داده است؟

این تصور اشتباه است که وعده پیروزى و یارى خدا و دفاع از مؤمنان که در آیات فوق و سایر آیات قرآن آمده است، خارج از سنت آفرینش و قوانین حیات مى باشد، چنین نیست، این وعده را خداوند تنها به کسانى داده است که: تمام  نیروهاى خود را بسیج کنند، و با همه توان به میدان آیند، و لذا در تعبیر آیات فوق مى خوانیم: «لَوْ لا دَفَعَ اللّهُ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض».

بنابراین، دفع ظالمان را خدا تنها با نیروهاى غیبى و قدرت صاعقه و زلزله (جز در موارد استثنائى) نمى کند، بلکه به وسیله مؤمنان راستین شرّ آنها را دفع مى نماید، تنها چنین کسانى را زیر پوشش حمایت خود قرار مى دهد.

بنابراین، وعده هاى الهى نه تنها نباید سبب سستى و برداشتن بار مسئولیت از دوش شود، بلکه باید موجب تحرک بیشتر و فعالیت دامنه دارتر گردد، و البته در این صورت، پیروزى از ناحیه خدا تضمین شده است.

و نیز یاد آورى مى شود: این گروه از مؤمنان تنها قبل از پیروزى به در خانه خدا نمى روند، بلکه بعد از پیروزى هم به مقتضاى: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ...» نیز رابطه خود را با او همچنان محکم مى دارند، و پیروزى بر دشمن را وسیله اى براى نشر حق و عدالت و فضیلت قرار مى دهند.

در بعضى از روایات اسلامى آیه فوق به حضرت مهدى(علیه السلام) و یارانش، یا آل محمد(صلى الله علیه وآله) به طور عموم، تفسیر شده است، چنان که در حدیثى از امام باقر(علیه السلام)مى خوانیم که در تفسیر آیه «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الأَرْضِ...» فرمود: این آیه تا آخر از آن «آل محمّد و مهدى و یاران او» است:

یَمْلِکُهُمُ اللّهُ مَشارِقَ الأَرْضِ وَ مَغارِبَها، وَ یُظْهِرُ الدِّیْنَ، وَ یُمِیْتُ اللّهُ بِهِ وَ بِأَصْحابِهِ الْبِدَعَ وَ الْباطِلَ، کَما أَماتَ الشُّقاةُ الْحَقَّ، حَتّى لا یُرى أَیْنَ الظُّلْمُ، وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ:

«خداوند شرق و غرب زمین را در سیطره حکومت آنها قرار مى دهد، آئینش را آشکار مى سازد، و به وسیله مهدى(علیه السلام) و یارانش، بدعت و باطل را نابود مى کند آنچنان که تبهکاران، حق را نابود کرده بودند، و آنچنان مى شود که: بر صفحه  زمین، اثرى از ظلم دیده نمى شود (چرا که) آنها امر به معروف و نهى از منکر مى کنند».(9)

در این زمینه احادیث دیگرى نیز وارد شده است.

اما همان گونه که بارها گفته ایم، این احادیث بیان کننده مصداق هاى روشن و آشکار است و مانع عمومیت مفهوم آیه نیست، بنابراین، مفهوم گسترده آیه، همه افراد با ایمان، مجاهد و مبارز را شامل مى شود.

* * *

3 ـ «محسنین»، «مخبتین» و «یاوران اللّه»

در آیات فوق و آیات قبل از آن، گاه دستور مى دهد به «محسنین» (نیکوکاران) بشارت ده، و بعد آنها را به عنوان کسانى که ایمان آورده اند، خیانت و کفران نمى کنند، معرفى مى نماید.

و گاه سخن از «مخبتین» (متواضعان) به میان آورده، و آنها را به عنوان کسانى که به هنگام یاد خدا، دل هایشان ترسان مى شود و در برابر مصائب، صابر و شکیبا و برپادارنده نماز، و انفاق کننده از همه مواهب هستند، تفسیر مى نماید.

و سرانجام ویژگى هاى «یاران اللّه» را این مى شمرد که: به هنگام پیروزى راه طغیان پیش نمى گیرند، نماز را بر پا مى دارند و زکات را ادا مى کنند و امر به معروف و نهى از منکر دارند.

جمع بندى این آیات، نشان مى دهد: مؤمنان راستین که داراى همه این ویژگى ها هستند، از یکسو، از نظر اعتقاد و احساس مسئولیت بسیار نیرومند، و از سوى دیگر، از نظر عمل در جنبه هاى ارتباط با خالق و خلق و مبارزه با فساد قوى و پر استقامتند.

 

* * *

 


1 ـ «مجمع البیان»، جلد 7، صفحه 87 و تفسیر «فخر رازى»، جلد 23، صفحه 39، ذیل آیه مورد بحث.

2 ـ بقره، آیه 190.

3 ـ توبه، آیه 111.

4 ـ «المیزان»، جلد 14، صفحه 419.

5 ـ و از اینجا روشن مى شود: استثناء در آیه فوق، استثناء متصل است منتهى با معنى کنائى و ذکر فرد ادعائى (دقت کنید).

6 ـ پیرامون اهمیت «امر به معروف و نهى از منکر»، و سایر مسائل مربوط به این دو وظیفه اسلامى، و همچنین پاسخ سؤالاتى که در این زمینه مى شود، مشروحاً در جلد سوم، صفحه 34 تا 42، ذیل آیه 104 سوره «آل عمران» بحث کرده ایم.

7 ـ درباره فلسفه جهاد در جلد دوم، صفحه 14 به بعد، ذیل آیه 193 سوره «بقره» بحث کرده ایم.

8 ـ اکنون که تصحیح این جلد انجام مى شود، فلسطین در آتش و خون مى سوزد، چند سال است ملت فلسطین با تکیه بر خود، قیام کرده اند، تنها با سنگ بر دشمن حمله مى کنند و دشمن از هوا و زمین مى کُشد و ویران مى کند، مسلمانان فلسطین گاه با حرکتى انتحارى، تعدادى از صهیونیست ها را به دَرَک مى فرستند، اما آنها با هلیکوپتر، موشک و تانک از زمین و هوا آنها را به رگبار مى بندند، خانه هایشان را با بولدوزر ویران مى کنند و مزارعشان را نابود، و این کار و شغل روزانه مسلمانان فلسطین و جوانان آنها است و خداوندبر یارى آنها قادر است.

و متأسفانه همین امروز ترور «شیخ احمد یاسین» رهبر حماس به دست صهیونیست ها انجام یافت و موجى از خشم در جهان اسلام همراه تظاهرات به راه افتاد.(3 / 1 / 1382)

9 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 506.