النور

فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّىٰ يُؤْذَنَ لَكُمْ ۖ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا ۖ هُوَ أَزْكَىٰ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ 28 لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ 29 قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ 30 وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ ۖ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ ۚ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 31

30قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ

31وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

 

ترجمه:

30 ـ به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند; این براى آنان پاکیزه تر است; خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است!

31 ـ و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند، و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)، و زینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان، یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان، یا بردگانشان (کنیزانشان) یا افراد سفیه که تمایلى به زن ندارند، یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند; و هنگام راه رفتن پاى هاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود. (و صداى خلخال که بر پا دارند به گوش رسد). و همگى به سوى خدا بازگردید اى مؤمنان، تا رستگار شوید!

 

شأن نزول:

در کتاب «کافى» در شأن نزول نخستین آیه از آیات فوق، از امام باقر(علیه السلام)چنین نقل شده است: جوانى از «انصار» در مسیر خود با زنى روبرو شد ـ و در آنروز زنان مقنعه خود را در پشت گوش ها قرار مى دادند ـ (و طبعاً گردن و مقدارى از سینه آنها نمایان مى شد) چهره آن زن، نظر آن جوان را به خود جلب کرد، و چشم خود را به او دوخت هنگامى که زن گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مى کرد، در حالى که راه خود را ادامه مى داد تا این که: وارد کوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى کرد، ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزى استخوان یا قطعه شیشه اى که در دیوار بود صورتش را شکافت!.

هنگامى که زن گذشت، جوان به خود آمد، دید خون از صورتش جارى است و به لباس و سینه اش ریخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت: به خدا سوگند من خدمت پیامبر مى روم و این ماجرا را بازگو مى کنم، هنگامى که چشم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به او افتاد فرمود چه شده است؟

و جوان ماجرا را نقل کرد، در این هنگام «جبرئیل»، پیک وحى خدا نازل شد و آیه فوق را آورد (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ...).(1)

* * *

تفسیر:

مبارزه با چشم چرانى و ترک حجاب

پیش از این هم گفته ایم: این سوره در حقیقت سوره عفت، پاکدامنى و  پاکسازى از انحرافات جنسى است، و بحث هاى مختلف آن از این نظر انسجام روشنى دارد، آیات مورد بحث که احکام نگاه کردن، چشم چرانى و حجاب را بیان مى دارد نیز کاملاً به این امر مربوط است و نیز ارتباط این بحث با بحث هاى مربوط به اتهامات ناموسى بر کسى مخفى نیست.

نخست، مى گوید: «به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه کردن به زنان نامحرم و آنچه نظر افکندن بر آن حرام است) فرو گیرند، و دامان خود را حفظ کنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).

«یَغُضُّوا» از ماده «غضّ» (بر وزن خزّ) در اصل، به معنى کم کردن و نقصان است و در بسیارى از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته مى شود.

بنابراین، آیه نمى گوید مؤمنان باید چشم هاشان را فرو بندند، بلکه مى گوید: باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند، و این، تعبیر لطیفى است به این منظور که: اگر انسان به راستى هنگامى که با زن نامحرمى روبرو مى شود، بخواهد چشم خود را به کلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممکن نیست، اما اگر نگاه را از صورت و اندام او بر گیرد، و چشم خود را پائین اندازد گوئى از نگاه خویش کاسته است و آن صحنه اى را که ممنوع است از منطقه دید خود به کلى حذف کرده است.

قابل توجه این که: قرآن نمى گوید: از چه چیز چشمان خود را فرو گیرند (و به اصطلاح متعلق فعل را حذف کرده) تا دلیل بر عموم باشد، یعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است چشم برگیرند.

اما با توجه به سیاق آیات، مخصوصاً آیه بعد که سخن از مسأله حجاب به میان آمده به خوبى روشن مى شود: منظور نگاه نکردن به زنان نامحرم است، شأن  نزولى را که در بالا آوردیم نیز این مطلب را تأیید مى کند.(2)

از آنچه گفتیم این نکته روشن مى شود: مفهوم آیه فوق، این نیست که مردان در صورت زنان خیره نشوند تا بعضى از آن چنین استفاده کنند که نگاه هاى غیر خیره مجاز است، بلکه منظور این است:

انسان به هنگام نگاه کردن معمولاً منطقه وسیعى را زیر نظر مى گیرد، هر گاه زن نامحرمى در حوزه دید او قرار گرفت چشم را چنان فرو گیرد که آن زن از منطقه دید او خارج شود یعنى به او نگاه نکند، اما راه و چاه خود را ببیند و این که «غَضّ» را به معنى کاهش گفته اند منظور همین است (دقت کنید).

دومین دستور در آیه فوق همان مسأله حفظ «فروج» است.

«فرج» چنان که قبلاً هم گفته ایم در اصل، به معنى «شکاف» و فاصله میان دو چیز است، ولى در این گونه موارد کنایه از عورت مى باشد، و ما براى حفظ معنى کنائى آن در فارسى کلمه «دامان» را به جاى آن مى گذاریم.

منظور از «حفظ فرج» به طورى که در روایات وارد شده، پوشانیدن آن از نگاه کردن دیگران است، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: کُلُّ آیَة فِى الْقُرْآنِ فِىَ ذِکْرِ الْفُرُوجِ فَهِىَ مِنَ الزِّنا اِلاّ هذِهِ الآیَةُ فَاِنَّها مِنَ النَّظَرِ: «هر آیه اى که در قرآن سخن از حفظ فروج مى گوید، منظور حفظ کردن از زنا است، جز این آیه منظور از آن، حفظ کردن از نگاه دیگران است».(3)

و از آنجا که گاه به نظر مى رسد: چرا اسلام از این کار که با شهوت و خواست دل بسیارى هماهنگ است نهى کرده، در پایان آیه مى فرماید: «این براى  آنها بهتر و پاکیزه تر است» (ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ).

آن گاه به عنوان اخطار، براى کسانى که نگاه هوس آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى افکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد مى کنند، مى گوید: «خداوند از آنچه انجام مى دهید مسلماً آگاه است» (إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ).

* * *

در آیه بعد، به شرح وظائف زنان در این زمینه مى پردازد، نخست به وظائفى که مشابه مردان دارند اشاره کرده مى گوید: «و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را فرو گیرند (و از نگاه کردن به مردان نامحرم خوددارى کنند) و دامان خود را حفظ نمایند» (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).

و به این ترتیب، «چشم چرانى» همان گونه که بر مردان حرام است بر زنان نیز حرام مى باشد، و پوشانیدن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز همانند مردان واجب است.

پس از آن به مسأله حجاب که از ویژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:

1 ـ «آنها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتاً ظاهر است» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها).

در این که منظور از زینتى که زنان باید آن را بپوشانند و همچنین زینت آشکارى که در اظهار آن مجازند چیست؟ در میان مفسران سخن بسیار است.

بعضى، زینت پنهان را به معنى زینت طبیعى (اندام زیباى زن) گرفته اند، در حالى که کلمه «زینت» به این معنى کمتر اطلاق مى شود.

بعضى دیگر، آن را به معنى «محل زینت» گرفته اند، زیرا آشکار کردن خود زینت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهائى مانعى ندارد، اگر ممنوعیتى  باشد مربوط به محل این زینت ها است، یعنى گوش ها و گردن و دست ها و بازوان.

بعضى دیگر، آن را به معنى خود «زینت آلات» گرفته اند منتها در حالى که روى بدن قرار گرفته، و طبیعى است که آشکار کردن چنین زینتى توام با آشکار کردن اندامى است که زینت بر آن قرار دارد.

(این دو تفسیر اخیر از نظر نتیجه یکسان است هر چند از دو راه مسأله تعقیب مى شود).

حق این است که ما آیه را بدون پیشداورى و طبق ظاهر آن تفسیر کنیم که ظاهر آن همان معنى سوم است و بنابراین، زنان حق ندارند زینت هائى که معمولاً پنهانى است آشکار سازند، هر چند اندامشان نمایان نشود، و به این ترتیب آشکار کردن لباس هاى زینتى مخصوصى را که در زیر لباس عادى یا چادر مى پوشند مجاز نیست، چرا که قرآن از ظاهر ساختن چنین زینت هائى نهى کرده است.

در روایات متعددى که از ائمه اهلبیت(علیهم السلام) نقل شده نیز همین معنى دیده مى شود که زینت باطن را به قلاده: «گردنبند»، دملج: «بازوبند» و خلخال: «پاى «برنجن» همان زینتى که زنان عرب در مچ پاها مى کردند» تفسیر شده است.(4)

و چون در روایات متعدد دیگرى زینت ظاهر به «انگشتر»، «سرمه» و مانند آن تفسیر شده، مى فهمیم منظور از زینت باطن نیز خود زینت هائى است که نهفته و پوشیده است (دقت کنید).

2 ـ دومین حکمى که در آیه بیان شده این است: «آنها باید خمارهاى خود را بر سینه هاى خود بیفکنند» (وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ).

 «خمر» جمع «خمار» (بر وزن حجاب) در اصل، به معنى پوشش است، ولى معمولاً به چیزى گفته مى شود که زنان با آن سر خود را مى پوشانند (روسرى).

«جیوب» جمع «جیب» (بر وزن غیب) به معنى یقه پیراهن است، که از آن تعبیر به «گریبان» مى شود و گاه به قسمت بالاى سینه به تناسب مجاورت با آن نیز اطلاق مى گردد.

از این جمله استفاده مى شود که: زنان قبل از نزول آیه، دامنه روسرى خود را به شانه ها یا پشت سر مى افکندند، به طورى که گردن و کمى از سینه آنها نمایان مى شد، قرآن دستور مى دهد روسرى خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد. (از شأن نزول آیه که قبلاً آوردیم نیز این معنى به خوبى استفاده مى شود).

3 ـ در سومین حکم، مواردى را که زنان مى توانند در آنجا حجاب خود را برگیرند و زینت پنهان خود را آشکار سازند، با این عبارت شرح مى دهد:

«آنها نباید زینت خود را آشکار سازند» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ).

«مگر (در دوازده مورد):

1 ـ براى شوهرانشان» (إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ).

2 ـ «یا پدرانشان» (أَوْ آبائِهِنَّ)

3 ـ «یا پدران شوهرانشان» (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).

4 ـ «یا پسرانشان» (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).

5 ـ «یا پسران همسرانشان» (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).

6 ـ «یا برادرانشان» (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).

7 ـ «یا پسران برادرانشان» (أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ).

8 ـ «یا پسران خواهرانشان» (أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ).

9 ـ «یا زنان هم کیششان» (أَوْ نِسائِهِنَّ).

10 ـ «یا بردگانشان» (کنیزانشان) (أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ).

11 ـ «یا پیروان و طفیلیانى که تمایلى به زن ندارند» (افراد سفیه و ابلهى که میل جنسى در آنها وجود ندارد) (أَوِ التّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).

12 ـ «یا کودکانى که از عورات زنان (امور جنسى) آگاه نیستند» (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ).

4 ـ و بالاخره چهارمین حکم را چنین بیان مى کند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود» (و صداى خلخالى که بر پا دارند به گوش رسد) (وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ).

آنها در رعایت عفت و دورى از امورى که آتش شهوت را در دل مردان شعلهور مى سازد و ممکن است منتهى به انحراف از جاده عفت شود، آنچنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتى از رساندن صداى خلخالى را که در پاى دارند به گوش مردان بیگانه خود دارى کنند، و این گواه باریک بینى اسلام در این زمینه است.

و سرانجام با دعوت عمومى همه مؤمنان، اعم از مرد و زن، به توبه و بازگشت به سوى خدا آیه را پایان مى دهد، مى گوید: «همگى به سوى خدا باز گردید اى مؤمنان!، تا رستگار شوید» (وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).

و اگر در گذشته، کارهاى خلافى در این زمینه انجام داده اید اکنون که حقایق احکام اسلام براى شما تبیین شد، از خطاهاى خود توبه کنید و براى نجات و فلاح، به سوى خدا آئید که رستگارى تنها بر در خانه او است، و بر سر راه شما  لغزشگاه هاى خطرناکى وجود دارد که جز با لطف او، نجات ممکن نیست، خود را به او بسپارید!

درست است که قبل از نزول این احکام، گناه و عصیان نسبت به این امور مفهومى نداشت، ولى مى دانیم قسمتى از مسائل مربوط به آلودگى هاى جنسى جنبه عقلانى دارد و به تعبیر مصطلح، از «مستقلات عقلیه» است که حکم عقل در آنجا به تنهائى براى ایجاد مسئولیت کافى است.

* * *

نکته ها:

1 ـ فلسفه حجاب

بدون شک، در عصر ما که بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند، و افراد غرب زده، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند، سخن از حجاب گفتن براى این دسته ناخوشایند و گاه

افسانه اى است متعلق به زمان هاى گذشته!.

ولى مفاسد بى حساب، مشکلات و گرفتارى هاى روز افزونى که از این آزادیهاى بى قید و شرط به وجود آمده سبب شده که تدریجاً گوش شنوائى براى این سخن پیدا شود.

البته در محیط هاى اسلامى و مذهبى، مخصوصاً در محیط ایران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى، بسیارى از مسائل حل شده، و به بسیارى از این سؤالات عملا پاسخ کافى و قانع کننده داده شده است، ولى باز اهمیت موضوع ایجاب مى کند: این مسأله به طور گسترده تر مورد بحث قرار گیرد.

مسأله این است: آیا زنان (با نهایت معذرت) باید براى بهره کشى از طریق سمع، بصر و لمس (جز آمیزش جنسى) در اختیار همه مردان باشند؟ و یا باید این امور، مخصوص همسرانشان گردد؟.

بحث در این است: آیا زنان در یک مسابقه بى پایان در نشان دادن اندام خود و تحریک شهوات و هوس هاى آلوده مردان درگیر باشند؟ و یا باید این مسائل از محیط اجتماع بر چیده شود، و به محیط خانواده و زندگى زناشوئى اختصاص یابد؟!

اسلام، طرفدار برنامه دوم است و حجاب، جزئى از این برنامه محسوب مى شود، در حالى که غربى ها و غرب زده هاى هوسباز، طرفدار برنامه اولند!.

اسلام، مى گوید: کامیابى هاى جنسى اعم از آمیزش و لذت گیرى هاى سمعى، بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غیر از آن گناه، و مایه آلودگى و ناپاکى جامعه مى باشد که جمله «ذلِکَ أَزْکى لَهُم» در آیات فوق اشاره به آن است.

فلسفه حجاب چیز مکتوم و پنهانى نیست زیرا:

1 ـ برهنگى زنان، که طبعاً پیامدهائى همچون آرایش، عشوه گرى و امثال آن همراه دارد، مردان ـ مخصوصاً جوانان را ـ در یک حال تحریک دائم قرار مى دهد تحریکى که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجان هاى بیمار گونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى گردد، مگر اعصاب انسان چقدر مى تواند بار هیجان را بر خود حمل کند؟.

مگر همه پزشکان روانى نمى گویند: هیجان مستمر عامل بیمارى است؟

مخصوصاً توجه به این نکته که غریزه جنسى نیرومندترین و ریشه دارترین غریزه آدمى است، و در طول تاریخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنایات هولناکى شده، تا آنجا که گفته اند: «هیچ حادثه مهمى را پیدا نمى کنید مگر این  که پاى زنى در آن در میان است»!.

آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگى به این غریزه و شعلهور ساختن آن بازى با آتش نیست؟

آیا این کار عاقلانه اى است؟

اسلام، مى خواهد مردان و زنان مسلمان، روحى آرام، اعصابى سالم و چشم و گوشى پاک داشته باشند، و این یکى از فلسفه هاى حجاب است.

2 ـ آمارهاى قطعى و مستند، نشان مى دهد: با افزایش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسیختگى زندگى زناشوئى در دنیا به طور مداوم بالا رفته است، چرا که: «هر چه دیده بیند دل کند یاد» و هر چه «دل» در اینجا یعنى هوس هاى سرکش بخواهد، به هر قیمتى باشد به دنبال آن مى رود، و به این ترتیب هر روز دل، به دلبرى مى بندد و با دیگرى وداع مى گوید.

در محیطى که حجاب است (و شرائط دیگر اسلامى رعایت مى شود) دو همسر تعلق به یکدیگر دارند، و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است.

ولى در «بازار آزاد برهنگى» که عملاً زنان به صورت کالاى مشترکى (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسى) در آمده اند، دیگر قداست پیمان زناشوئى مفهومى نمى تواند داشته باشد، و خانواده ها همچون تار عنکبوت به سرعت متلاشى مى شوند و کودکان بى سرپرست مى مانند.

3 ـ گسترش دامنه فحشاء، و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناکترین پیامدهاى بى حجابى است، که فکر مى کنیم نیازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصاً در جوامع غربى کاملاً نمایان است، آن قدر عیان است که حاجتى به بیان ندارد.

نمى گوئیم، عامل اصلى فحشاء و فرزندان نامشروع منحصراً بى حجابى  است، نمى گوئیم استعمار ننگین و مسائل سیاسى مخرب در آن مؤثر نیست، بلکه

مى گوئیم: یکى از عوامل مؤثر آن مسأله برهنگى و بى حجابى محسوب مى شود.

و با توجه به این که: «فحشاء» و از آن بدتر «فرزندان نامشروع» سر چشمه انواع جنایت ها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناک این مسأله روشن تر مى شود.

هنگامى که مى شنویم در «انگلستان»، در هر سال ـ طبق آمار ـ پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنیا مى آید.

و هنگامى که مى شنویم: جمعى از دانشمندان «انگلیس» در این رابطه به مقامات آن کشور اعلام خطر کرده اند ـ نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى ـ بلکه، به خاطر خطراتى که فرزندان نامشروع براى امنیت جامعه به وجود آورده اند، به گونه اى که در بسیارى از پرونده هاى جنائى پاى آنها در میان است، به اهمیت این مسأله کاملاً پى مى بریم، و در مى یابیم مسأله گسترش فحشاء، حتى براى آنها که هیچ اهمیتى براى مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائل نیستند فاجعه آفرین است.

بنابراین، هر چیز که دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده تر سازد تهدیدى براى امنیت جامعه ها محسوب مى شود، و پى آمدهاى آن هر گونه حساب کنیم به زیان آن جامعه است.

مطالعات دانشمندان تربیتى نیز نشان داده، مدارسى که در آن دختر و پسر با هم درس مى خوانند، و مراکزى که مرد و زن در آن کار مى کنند، و بى بند و بارى در آنها حکم فرما است، کم کارى، عقب افتادگى، و عدم احساس مسئولیت، به  خوبى مشاهده شده است.

4 ـ مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصیت او» در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است که نیازى به ارقام و آمار ندارد.

هنگامى که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعى است روز به روز تقاضاى آرایش بیشتر و خودنمائى افزون تر از او دارد.

و هنگامى که زن را از طریق جاذبه جنسیش وسیله تبلیغ کالاها و دکور اطاق هاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان، سیاحان و مانند اینها قرار بدهند، در چنین جامعه اى شخصیت زن تا سر حدّ یک عروسک، یا یک کالاى بى ارزش سقوط مى کند، و ارزش هاى والاى انسانى او به کلى به دست فراموشى سپرده مى شود، و تنها افتخار او جوانى، زیبائى و خودنمائیش مى شود.

و به این ترتیب، به وسیله اى تبدیل خواهد شد براى اشباع هوس هاى سرکش یک مشت آلوده فریبکار و انسان نماهاى دیو صفت!.

در چنین جامعه اى چگونه یک زن مى تواند با ویژگى هاى اخلاقیش، علم و آگاهى و دانائیش جلوه کند، و حائز مقام والائى گردد؟!

به راستى، درد آور است که در کشورهاى غربى، و غرب زده، و در کشور ما قبل از انقلاب اسلامى، بیشترین اسم، شهرت، آوازه، پول، در آمد و موقعیت براى زنان آلوده و بى بند و بارى بود که به نام «هنرمند و هنر پیشه»، معروف شده بودند، و هر جا قدم مى نهادند گردانندگان محیط هاى آلوده براى آنها سر و دست مى شکستند و قدمشان را خیر مقدم مى دانستند!.

شکر خدا را، که آن بساط بر چیده شد، و زن از صورت ابتذال سابق و موقعیت یک عروسک فرنگى و کالاى بى ارزش در آمد، شخصیت خود را باز یافت، حجاب بر خود پوشید، اما بى آن که منزوى شود و در تمام صحنه هاى  مفید و سازنده اجتماعى حتى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلامیش ظاهر شد.

این بود قسمتى از فلسفه هاى زنده و روشن موضوع حجاب در اسلام که متناسب این بحث تفسیرى ب ود.

* * *

2 ـ خرده گیرى هاى مخالفان حجاب

در اینجا مى رسیم به ایرادهائى که مخالفان حجاب مطرح مى کنند، که باید به طور فشرده بررسى شود:

1 ـ زنان نیمى از جامعه

مهمترین چیزى که همه آنان در آن متفقند و به عنوان یک ایراد اساسى بر مسأله حجاب ذکر مى کنند، این است که: زنان نیمى از جامعه را تشکیل مى دهند اما حجاب سبب انزواى این جمعیت عظیم مى گردد، و طبعاً آنها را از نظر فکرى و فرهنگى به عقب مى راند، مخصوصاً در دوران شکوفائى اقتصاد که احتیاج زیادى به نیروى فعال انسانى است، از نیروى زنان در حرکت اقتصادى هیچگونه بهره گیرى نخواهد شد، و جاى آنها در مراکز فرهنگى و اجتماعى نیز خالى است!.

به این ترتیب، آنها به صورت یک موجود مصرف کننده و سربار اجتماع در مى آیند.

اما آنها که به این منطق متوسل مى شوند از چند امر به کلى غافل شده یا تغافل کرده اند.

زیرا:

اولاً: چه کسى گفته است: حجاب اسلامى، زن را منزوى مى کند، و از صحنه   اجتماع دور مى سازد؟.

اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در این موضوع را بر خود هموار کنیم امروز، بعد از انقلاب اسلامى هیچ نیازى به استدلال نیست; زیرا با چشم خود گروه، گروه زنانى را مى بینیم که با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره ها، در کارگاه ها، در راهپیمائى ها و تظاهرات سیاسى، در رادیو و تلویزیون، در بیمارستان ها و مراکز بهداشتى، مخصوصاً در مراقبت هاى پزشکى براى مجروحین جنگى، در فرهنگ و دانشگاه، و بالاخره در صحنه جنگ و پیکار با دشمن.

کوتاه سخن این که: وضع موجود، پاسخ دندان شکنى است براى همه این ایرادها و اگر ما در سابق سخن از «امکان» چنین وضعى مى گفتیم امروز در برابر «وقوع» آن قرار گرفته ایم، و فلاسفه گفته اند: بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است و این عیانى است که نیاز به بیان ندارد.

ثانیاً: از این که بگذریم، آیا اداره خانه و تربیت فرزندان برومند و ساختن انسان هائى که در آینده بتوانند با بازوان تواناى خویش چرخ هاى عظیم جامعه را به حرکت در آورند، کار نیست؟

آنها که این رسالت عظیم زن را کار مثبت محسوب نمى کنند از نقش خانواده و تربیت، در ساختن یک اجتماع سالم، آباد و پر حرکت بى خبرند، آنها گمان مى کنند راه این است که زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربى، اول صبح خانه را به قصد ادارات و کارخانه ها و مانند آن ترک کنند، و بچه هاى خود را به شیرخوارگاهها بسپارند، و یا در اطاق بگذارند، در را بر روى آنها ببندند، و طعم تلخ زندان را از همان زمان که غنچه ناشکفته اى هستند، به آنها بچشانند.

غافل از این که: با این عمل، شخصیت آنها را در هم مى کوبند و کودکانى بى

روح و فاقد عواطف انسانى بار مى آورند که آینده جامعه را به خطر خواهند انداخت.

2 ـ حجاب دست و پا گیر است

ایراد دیگرى که آنها دارند این است: حجاب یک لباس دست و پاگیر است و با فعالیت هاى اجتماعى مخصوصاً در عصر ماشین هاى مدرن سازگار نیست، یک زن حجاب دار خودش را حفظ کند، یا چادرش را و یا کودک و یا برنامه اش را؟!

ولى این ایراد کنندگان از یک نکته غافلند و آن این که: حجاب همیشه به معنى چادر نیست، بلکه به معنى پوشش زن است، آنجا که با چادر امکان پذیر است چه بهتر و آنجا که نشد، به پوشش قناعت مى شود.

زنان کشاورز و روستائى ما، مخصوصاً زنانى که در برنج زارها مهمترین و مشکل ترین کار کشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند، عملاً به این پندارها پاسخ گفته اند، و نشان داده اند: یک زن روستائى با داشتن حجاب اسلامى در بسیارى از موارد، حتى بیشتر و بهتر از مرد کار مى کند، بى آن که حجابش مانع کارش شود.

3 ـ حجاب، مردان را حریص تر مى کند

ایراد دیگر این که آنها مى گویند: حجاب از این نظر که میان زنان و مردان فاصله مى افکند، طبع حریص مردان را آزمندتر مى کند، و به جاى این که: خاموش کننده باشد، آتش حرص آنها را شعلهورتر مى سازد که: «الاِنْسانُ حَرِیْصٌ عَلى ما مُنِع»!.

پاسخ این ایراد، یا صحیح تر سفسطه و مغلطه را مقایسه جامعه امروز ما که حجاب در آن تقریباً در همه مراکز بدون استثناء حکم فرما است با دوران رژیم  طاغوت که زنان را مجبور به کشف حجاب مى کردند مى دهد.

آن روز هر کوى و بر زن مرکز فساد بود، در خانواده ها بى بند و بارى عجیبى حکم فرما بود، آمار طلاق فوق العاده زیاد بود، سطح تولد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران بدبختى دیگر.

نمى گوئیم امروز، همه اینها ریشه کن شده، اما بدون شک بسیار کاهش یافته و جامعه ما از این نظر سلامت خود را باز یافته، و اگر به خواست خدا وضع به همین صورت ادامه یابد و سایر نابسامانى ها نیز سامان پیدا کند، جامعه ما از نظر پاکى خانواده ها و حفظ ارزش زن، به مرحله مطلوب خواهد رسید.

* * *

3 ـ استثناء وجه و کفین

در این که آیا حکم حجاب، صورت و دست ها حتى از مچ به پائین را نیز شامل مى شود یا نه، در میان فقهاء بحث فراوان است، بسیارى عقیده دارند: پوشاندن این دو (وجه و کفین) از حکم حجاب مستثنى است، در حالى که جمعى فتوا به وجوب پوشاندن داده، یا حداقل احتیاط مى کنند، البته آن دسته که پوشاندن این دو را واجب نمى دانند، نیز آن را مقید به صورتى مى کنند که منشأ فساد و انحرافى نگردد، و گر نه واجب است.

در آیه فوق قرائنى بر این استثناء، و تأیید قول اول وجود دارد از جمله:

الف ـ استثناء «زینت ظاهر» در آیه فوق، خواه به معنى محل زینت باشد، یا خود «زینت» دلیل روشنى است بر این که پوشاندن صورت و کفین لازم نیست.

ب ـ دستورى که آیه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روى گریبان مى دهد که مفهومش پوشانیدن تمام سر، گردن و سینه است و سخنى از پوشانیدن صورت در آن نیست قرینه دیگرى به این مدعا است.  

 

 توضیح این که: همان گونه که در شأن نزول نیز گفته ایم عرب ها در آن زمان روسرى و مقنعه اى مى پوشیدند که دنباله آن را روى شانه ها و پشت سر مى انداختند به طورى که مقنعه، پشت گوش آنها قرار مى گرفت و تنها سر و پشت گردن را مى پوشاند، ولى قسمت زیر گلو و کمى از سینه که بالاى گریبان قرار داشت، نمایان بود.

اسلام آمد، این وضع را اصلاح کرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش یا پشت سر جلو بیاورند و به روى گریبان و سینه بیندازند و نتیجه آن این بود که تنها گردى صورت باقى مى ماند و بقیه پوشانده مى شد.

ج ـ روایات متعددى نیز در این زمینه در منابع اسلامى و کتب حدیث، وارد شده است که شاهد زنده اى بر مدعا است(5) هر چند روایات معارضى نیز دارد که در این حد از صراحت نیست، و جمع میان آنها از طریق استحباب پوشاندن وجه و کفین، و یا حمل بر مواردى که منشأ فساد و انحراف است کاملاً ممکن است.

شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که: نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبه عمومى نداشت (شرح بیشتر در زمینه بحث فقهى و روائى این مسأله در مباحث نکاح در فقه آمده است).

ولى باز تأکید و تکرار مى کنیم: این حکم در صورتى است که سبب سوء استفاده و انحراف نگردد.

ذکر این نکته نیز لازم است که: استثناء وجه و کفین از حکم حجاب، مفهومش این نیست که جائز است دیگران عمداً نگاه کنند، بلکه در واقع این یک نوع تسهیل براى زنان در امر زندگى است.

* * *

 

4 ـ منظور از «نسائهن» چیست؟

چنان که در تفسیر آیه خواندیم نهمین گروهى که مستثنى شده اند و زن حق دارد زینت باطن خود را در برابر آنها آشکار کند زنان هستند، منتهى با توجه به تعبیر نسائهم: «زنان خودشان» چنین استفاده مى شود که زن هاى مسلمان تنها مى توانند در برابر زنان مسلمان حجاب را بر گیرند، ولى در برابر زنان غیر مسلمان باید با حجاب اسلامى باشند و فلسفه این موضوع چنان که در روایات آمده این است که: ممکن است آنها بروند و آنچه را دیده اند براى همسرانشان توصیف کنند و این، براى زنان مسلمانان صحیح نیست.

در روایتى که در کتاب «من لا یحضر...» آمده امام صادق(علیه السلام)چنین مى فرماید: لا یَنْبَغِى لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَنْکَشِفَ بَیْنَ یَدَىِ الْیَهُودِیَّةِ وَ النَّصْرانِیَّةِ، فَاِنَّهُنَّ یَصِفْنَ ذلِکَ لاِ َزْواجِهِنَّ:

«سزاوار نیست زن مسلمان در برابر زن یهودى یا نصرانى برهنه شود; چرا که آنها آنچه را دیده اند براى شوهرانشان توصیف مى کنند».(6)

* * *

 

 

5 ـ تفسیر جمله «أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ»

ظاهر این جمله مفهوم وسیعى دارد و نشان مى دهد: زن مى تواند بدون حجاب در برابر برده خود ظاهر شود، ولى در بعضى از روایات اسلامى تصریح شده است: منظور ظاهر شدن در برابر کنیزان است هر چند غیر مسلمان باشند، و غلامان را شامل نمى شود، در حدیثى از امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم که مى فرمود: لا یَنْظُرُ الْعَبْدُ اِلى شَعْرِ مَوْلاتِهِ: «غلام نباید به موى زنى که مولاى او  است نگاه کند».(7)

ولى از بعضى روایات دیگر تعمیم استفاده مى شود، اما مسلماً خلاف احتیاط است.

* * *

6 ـ تفسیر «أُولِی الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ»

«اربة» در اصل از ماده «ارب» (بر وزن عرب) ـ چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید ـ به معنى شدت احتیاج است که انسان براى بر طرف ساختن آن چاره جوئى مى کند، گاهى نیز به معنى حاجت به طور مطلق استعمال مى شود.

و منظور از «أُولِی الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ» در اینجا کسانى هستند که میل جنسى دارند و نیاز به همسر، بنابراین «غیر اولى الاربة» کسانى را شامل مى شود که این تمایل در آنها نیست.

در این که منظور از این عنوان چه کسانى است؟ در میان مفسران گفتگو است:

بعضى آن را به معنى پیر مردانى دانسته اند که شهوت جنسى در آنها خاموش شده است، مانند: القواعد من النساء: «زنانى که از سر حدّ ازدواج بیرون رفته اند و از این نظر بازنشسته شده اند».

بعضى دیگر آن را به مردان خَصِىّ: «خواجه».

و بعضى دیگر به «خنثى» که آلت رجولیت مطلقاً ندارد، تفسیر کرده اند.

اما آنچه بیش از همه مى تواند قابل قبول باشد و در چند حدیث معتبر از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده، این است که: منظور از این تعبیر، مردان ابلهى است که به هیچ وجه احساس جنسى ندارند، و معمولاً از آنها در کارهاى ساده و  خدمتکارى استفاده مى کنند، تعبیر به «التابعین» نیز همین معنى را تقویت مى کند.(8)

اما از آنجا که این وصف، یعنى عدم احساس میل جنسى درباره گروهى از پیران صادق است بعید نیست مفهوم آیه توسعه داشته و این دسته از پیر مردان نیز در معنى آیه داخل باشند.

در حدیثى از امام کاظم(علیه السلام) نیز روى این گروه از پیر مردان تکیه شده است.

ولى به هر حال مفهوم آیه این نیست که این دسته از مردان همانند محارمند، قدر مسلّم این است که پوشیدن سر یا کمى از دست و مانند آن در برابر این گروه واجب نیست.

* * *

7 ـ کدام اطفال از این حکم مستثنا هستند

گفتیم: دوازدهمین گروهى که حجاب در برابر آنها واجب نیست، اطفالى هستند که از شهوت جنسى هنوز بهره اى ندارند.

جمله «لِمْ یَظْهَرُوا» گاهى به معنى لَمْ یَطَّلِعُوا: «آگاهى ندارند» و گاه به معنى لَمْ یَقْدِرُوا: «توانائى ندارند» تفسیر شده; زیرا این ماده به هر دو معنى آمده است و در قرآن گاه در این، و گاه در آن به کار رفته.

مثلاً در آیه 20 سوره «کهف» مى خوانیم: اِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُم: «اگر اهل شهر از وجود شما آگاه شوند سنگسارتان مى کنند».

و در آیه 8 سوره «توبه» مى خوانیم: کَیْفَ وَ اِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُم لا یَرْقُبُوا فِیْکُمْ اِلاّ وَ لا ذِمَّةً: «چگونه با پیمان شکنان پیکار نمى کنید در حالى که اگر آنها بر  شما چیره شوند نه ملاحظه خویشاوندى با شما مى کنند و نه پیمان».

ولى به هر حال، این تفاوت در آیه مورد بحث، تفاوت چندانى از نظر نتیجه ندارد منظور اطفالى است که بر اثر عدم احساس جنسى نه توانائى دارند و نه آگاهى.

بنابراین، اطفالى که به سنى رسیده اند که این تمایل و توانائى در آنها بیدار شده باید بانوان مسلمان، حجاب را در برابر آنها رعایت کنند.

* * *

8 ـ چرا عمو و دائى جزء محارم نیامده اند؟

از مطالب سؤال انگیز این که: در آیه فوق ضمن بیان محارم به هیچ وجه سخنى از عمو و دائى در میان نیست، با این که به طور مسلّم محرمند و حجاب در برابر آنها لازم نمى باشد.

ممکن است نکته آن این باشد که: قرآن مى خواهد نهایت فصاحت و بلاغت را در بیان مطالب به کار گیرد، و حتى یک کلمه اضافى نیز نگوید.

از آنجا که استثناى «پسر برادر» و «پسر خواهر» نشان مى دهد: «عمه» و «خاله» انسان نسبت به او محرمند روشن مى شود: عمو و دائى یک زن نیز بر او محرم مى باشند.

و به تعبیر روشن تر محرمیت دو جانبه است، هنگامى که از یکسو، فرزندان خواهر و برادر انسان بر او محرم شدند، طبیعى است که از سوى دیگر، و در طرف مقابل عمو و دائى نیز محرم باشند (دقت کنید).

* * *

9 ـ هر گونه عوامل تحریک ممنوع!

آخرین سخن در این بحث این که: در آخر آیه فوق آمده است: نباید زنان به  هنگام راه رفتن پاهاى خود را چنان به زمین کوبند تا صداى خلخال هایشان به گوش رسد! این امر نشان مى دهد: اسلام به اندازه اى در مسائل مربوط به عفت عمومى سختگیر و مو شکاف است که حتى اجازه چنین کارى را نیز نمى دهد، و البته به طریق اولى اجازه به کارگیرى عوامل مختلفى را که دامن به آتش شهوت جوانان مى زند مانند نشر عکس هاى تحریک آمیز، فیلم هاى اغوا کننده، رمان ها و داستان هاى جنسى را نخواهد داد.

و بدون شک، محیط اسلامى باید از این گونه مسائل که مشتریان را به مراکز فساد سوق مى دهد، و پسران و دختران جوان را به آلودگى و فساد مى کشاند، پاک و مبرّا باشد.

* * *


1 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 14، صفحه 139، و تفسیر «نور الثقلین»، و «المیزان»، و «روح المعانى» (با تفاوت مختصرى)، ذیل آیه مورد بحث.

2 ـ در این که «مِنْ» در جمله «یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِم» چه معنى دارد، مفسران احتمالات مختلفى داده اند، بعضى آن را براى «تبعیض»، بعضى «زائده» و بعضى «ابتدائیه» دانسته اند، ولى ظاهر همان معنى اول است.

3 ـ «اصول کافى» ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، جلد 2، صفحه 101، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 3، صفحات 587 و 588.

4 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، ذیل آیه مورد بحث.

5 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 14، صفحه 145، باب 109 از ابواب مقدمات نکاح.

6 ـ «من لا یحضره الفقیه»، جلد 3، صفحه 561، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 593.

7 ـ «وسائل الشیعه»، باب 124، از مقدمات نکاح، حدیث 8.

8 ـ براى توضیح بیشتر به «جواهر الکلام»، جلد 29، صفحه 94 به بعد، و همچنین «وسائل الشیعه»، باب 111 از ابواب مقدمات نکاح (جلد 14، صفحه 148) و همچنین «تهذیب»، جلد 7، صفحه 468 مراجعه شود.