النور
وَأَنكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ ۚ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ 32 وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ۗ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا ۖ وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ۚ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 33 وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ 34 ۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 35 فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ 36
32وَ أَنْکِحُوا الأَیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ
33وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتّى یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ
34وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیات مُبَیِّنات وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ
ترجمه:
32 ـ مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را; اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز مى سازد; خداوند گشایش دهنده و آگاه است!
33 ـ و کسانى که امکانى براى ازدواج نمى یابند، باید پاکدامنى پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز گرداند. و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه (قرار داد آزاد شدن) هستند، با آنان قرار داد ببندید اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى کنید و چیزى از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهید. و کنیزان خود را براى دستیابى به متاع ناپایدار زندگى دنیا مجبور به خودفروشى نکنید اگر خودشان مى خواهند پاک بمانند! و هر کس آنها را (بر این کار) اجبار کند، (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از این اجبار آنها، آمرزنده و مهربان است. (توبه کنید، تا خداوند شما را ببخشد)!
34 ـ ما بر شما آیاتى فرستادیم که حقایق بسیارى را تبیین مى کند، و اخبارى از کسانى که پیش از شما بودند، و موعظه و اندرزى براى پرهیزگاران!
تفسیر:
ترغیب به ازدواج آسان
از آغاز این سوره، تا به اینجا طرق حساب شده مختلفى براى پیشگیرى از آلودگى هاى جنسى مطرح شده است، که هر یک از آنها تأثیر به سزائى در پیشگیرى یا مبارزه با این آلودگى ها دارد.
در آیات مورد بحث، به یکى دیگر از مهمترین طرق مبارزه با فحشاء که ازدواج ساده و آسان، و بى ریا و بى تکلف است، اشاره شده; زیرا این نکته مسلّم است که براى بر چیدن بساط گناه، باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرائز وارد شد، و به تعبیر دیگر هیچگونه «مبارزه منفى» بدون «مبارزه مثبت» مؤثر نخواهد افتاد.
لذا در نخستین آیه مورد بحث مى فرماید: «مردان و زنان بى همسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را» (وَ أَنْکِحُوا الأَیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ).
«أَیامِى» جمع «أَیِّم» (بر وزن قَیِّم) در اصل، به معنى زنى است که شوهر ندارد، سپس به مردى که همسر ندارد نیز گفته شده است، و به این ترتیب، تمام زنان و مردان مجرد در مفهوم این آیه داخلند خواه «بکر» باشند یا «بیوه».
تعبیر أَنْکِحُوا: «آنها را همسر دهید» با این که ازدواج یک امر اختیارى و بسته به میل طرفین است، مفهومش این است که: مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازید، از طریق کمک هاى مالى در صورت نیاز، پیدا کردن همسر مناسب، تشویق به مسأله ازدواج، و بالاخره پا در میانى براى حل مشکلاتى که معمولاً در این موارد بدون وساطت دیگران انجام پذیر نیست.
خلاصه مفهوم آیه به قدرى وسیع است که هر گونه قدمى و سخنى و درمى در این راه را شامل مى شود.
بدون شک، اصل تعاون اسلامى، ایجاب مى کند: مسلمانان در همه زمینه ها به یکدیگر کمک کنند، ولى تصریح به این امر در مورد ازدواج، دلیل بر اهمیت ویژه آن است.
اهمیت این مسأله تا به آن پایه است که: در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام)مى خوانیم: أَفْضَلُ الشَّفَاعَاتِ أَنْ تَشْفَعَ بَیْنَ اثْنَیْنِ فِی نِکَاح حَتَّى یَجْمَعَ اللَّهُ بَیْنَهُمَا:
«بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر براى امر ازدواج میانجى گرى کنى، تا این امر به سامان برسد»!.(1)
در حدیث دیگرى از امام کاظم موسى بن جعفر(علیه السلام) مى خوانیم: ثَلاثَةٌ یَسْتَظِلُّونَ بِظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلاّ ظِلُّهُ رَجُلٌ زَوَّجَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ أَوْ أَخْدَمَهُ أَوْ کَتَمَ لَهُ سِرّاً:
«سه طایفه اند که در روز قیامت در سایه عرش خدا قرار دارند، روزى که سایه اى جز سایه او نیست: کسى که وسائل تزویج برادر مسلمانش را فراهم سازد، و کسى که به هنگام نیاز به خدمت، خدمت کننده اى براى او فراهم کند و کسى که اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد»!.(2)
و بالاخره، در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «هر گامى انسان در این راه بر دارد و هر کلمه اى بگوید، ثواب یکسال عبادت در نامه عمل او مى نویسند» (کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَة خَطَاهَا أَوْ بِکُلِّ کَلِمَة تَکَلَّمَ بِهَا فِی ذَلِکَ عَمَلُ سَنَة قِیَامُ لَیْلِهَا وَ صِیَامُ نَهَارِهَا).(3)
و از آنجا که یک عذر تقریباً عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده، مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است، قرآن به پاسخ آن پرداخته، مى فرماید: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشید و در ازدواجشان بکوشید چرا که «اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نیاز مى سازد» (إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
و خداوند قادر بر چنین کارى هست; چرا که «خداوند واسع و علیم است» (وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
قدرتش آنچنان وسیع است که پهنه عالم هستى را فرا مى گیرد، و علم او چنان گسترده است که از نیات همه کس، مخصوصاً آنها که به نیت حفظ عفت و پاکدامنى اقدام به ازدواج مى کنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار خواهد داد.
در این زمینه تحلیل روشنى داریم، و همچنین روایات متعددى، که در آخر این بحث خواهد آمد.
* * *
ولى از آنجا که گاه، با تمام تلاش و کوشش، که خود انسان و دیگران مى کنند وسیله ازدواج فراهم نمى گردد، و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند گمان کنند آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت، چنین ایجاب مى کند.
لذا بلا فاصله دستور پارسائى را ـ هر چند مشکل باشد ـ به آنها داده، مى گوید: «و آنها که وسیله ازدواج ندارند، باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى نیاز سازد» (وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتّى یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
نکند در این مرحله بحرانى و در این دوران آزمایش الهى، تن به آلودگى در دهند و خود را معذور بشمرند، که هیچ عذرى پذیرفته نیست، بلکه باید قدرت ایمان، شخصیت و تقوا را در چنین مرحله اى بیازمایند.
و از آنجا که اسلام، به هر مناسبت سخن از بردگان به میان آید، عنایت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مى دهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طریق «مکاتبه» (بستن قرارداد براى کار کردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالک خود و آزاد شدن) پرداخته، مى گوید: «بردگانى که از شما تقاضاى مکاتبه براى آزادى مى کنند، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى کنید با آنها قرارداد ببندید» (وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً).
منظور از جمله «عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً» این است که رشد و صلاحیت کافى براى عقد این قرار داد و سپس توانائى براى انجام آن داشته باشند، و بتوانند بعد از پرداختن مال الکتابه (مبلغى را که قرار داد بسته اند) زندگى مستقلى را شروع کنند.
اما اگر توانائى بر این امور را نداشته باشند، و این کار در مجموع، به ضرر آنها تمام شود و در نتیجه سر بار جامعه شوند، باید به وقت دیگرى موکول کنند که این صلاحیت و توانائى حاصل گردد.
سپس براى این که: بردگان به هنگام اداى این اقساط به زحمت نیفتند دستور مى دهد: «چیزى از مال خداوند که به شما داده است به آنها بدهید» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذِی آتاکُمْ).
در این که: منظور از این مال، چه مالى است که باید به این بردگان داد؟ در میان مفسران گفتگو است:
جمع کثیرى گفته اند: منظور این است که سهمى از زکات، ـ همان گونه که در آیه 60 سوره «توبه» آمده است ـ به آنها پرداخته شود تا بتوانند دین خود را ادا کنند و آزاد شوند.
بعضى دیگر گفته اند: منظور آن است که صاحب برده، قسمتى از اقساط را به او ببخشد، و یا اگر دریافت داشته، به او باز گرداند، تا توانائى بیشتر بر نجات خود از اسارت و بردگى، پیدا کند.
این احتمال نیز وجود دارد: در آغاز کار که بردگان توانائى بر تهیه مال ندارند چیزى به عنوان کمک خرج یا سرمایه مختصر به آنها بدهند، تا بتوانند به کسب و کارى مشغول شوند، هم خود را اداره کنند، و هم اقساط دین خویش را بپردازند.
البته سه تفسیر فوق با هم منافاتى ندارد و ممکن است مجموعاً در مفهوم آیه جمع باشد، هدف واقعى این است که: مسلمانان، این گروه مستضعف را تحت پوشش کمک هاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى یابند.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه مى خوانیم: «تَضَعُ عَنْهُ مِنْ نُجُومِهِ الَّتِی لَمْ تَکُنْ تُرِیدُ أَنْ تَنْقُصَهُ مِنْهَا وَ لا تَزِیدُ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِکَ».(4)
اشاره به این که: بعضى براى این که کلاه شرعى درست کنند و بگویند: ما طبق آیه فوق به بردگان خود کمک کرده ایم و تخفیف داده ایم، مبلغ مال الکتابة را بیش از آنچه در نظر داشتند مى نوشتند، تا به هنگام تخفیف دادن درست همان مقدارى را که مى خواستند بى کم و کاست دریافت دارند! امام صادق(علیه السلام) از این کار نهى مى فرماید و مى گوید: «باید تخفیف از چیزى باشد که واقعا در نظر داشته از او بگیرد»!.
در دنباله آیه، به یکى از اعمال بسیار زشت بعضى از دنیا پرستان در مورد بردگان اشاره کرده، مى فرماید: «کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زود گذر دنیا مجبور به خودفروشى نکنید، اگر آنها مى خواهند پاک بمانند»! (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
بعضى از مفسران در شأن نزول این جمله گفته اند: «عبداللّه بن ابى شش کنیز داشت که آنها را مجبور به کسب در آمد برایش او از طریق خودفروشى مى کرد! هنگامى که حکم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در این سوره) صادر شد، آنها به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند و از این ماجرا شکایت کردند آیه فوق نازل شد و از این کار نهى کرد».(5)
این آیه نشان مى دهد: تا چه حدّ در عصر جاهلیت، مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند که حتى بعد از ظهور اسلام نیز بعضاً به کار خود ادامه مى دادند، تا این که آیه فوق نازل شد و به این وضع ننگین خاتمه داد.
اما متأسفانه در عصر ما که بعضى آن را عصر جاهلیت قرن بیستم نام نهاده اند، در بعضى از کشورها که دم از تمدن و حقوق بشر مى زنند این عمل به شدت ادامه دارد، و حتى در مملکت ما، در عصر طاغوت، نیز به صورت وحشتناکى وجود داشت که دختران معصوم و زنان ناآگاه را فریب مى دادند، و به مراکز فساد مى کشاندند و با طرح هاى شیطانى مخصوص آنها را مجبور به خودفروشى مى کردند و راه فرار را از هر طریق به روى آنها مى بستند، تا از این طریق در آمدهاى سرشارى را فراهم سازند که شرح این ماجرا، بسیار دردناک، و از عهده این سخن خارج است.
گرچه ظاهراً بردگى به صورت سابق وجود ندارد، ولى در دنیاى به اصطلاح متمدن، جنایاتى مى شود که از دوران بردگى به مراتب وحشتناک تر است، خداوند مردم جهان را از شر این انسان هاى متمدن نما حفظ کند، و خدا را شکر که در محیط ما بعد از انقلاب اسلامى، به این اعمال ننگین خاتمه داده شد.
ذکر این نکته نیز لازم است که: جمله اِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنّاً: «اگر آنها مى خواهند پاک بمانند...» مفهومش این نیست که اگر خود آن زنها مایل به این کار باشند اجبار آنها مانعى ندارد، بلکه این تعبیر از قبیل «منتفى به انتفاء موضوع» است زیرا عنوان «اکراه» در صورت عدم تمایل صادق است و گر نه خودفروشى و تشویق به آن، به هر حال گناه بزرگى است.
این تعبیر براى آن است که اگر صاحبان این کنیزان مختصر غیرتى داشته باشند به غیرت آنها بر خورد، مفهوم آیه این است: این کنیزان که ظاهراً در سطح پائینترى قرار دارند مایل به این آلودگى نیستند شما که آن همه ادعا دارید، چرا تن به چنین پستى در مى دهید؟!
در پایان آیه ـ چنان که روش قرآن است ـ براى این که: راه بازگشت را به روى گنهکاران نبندد بلکه آنها را تشویق به توبه و اصلاح کند، مى گوید: «و هر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از اکراه آنها غفور و رحیم است» (وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ ).
این جمله، چنان که گفتیم، ممکن است اشاره به وضع صاحبان آن کنیزان باشد که از گذشته تاریک و ننگین خود پشیمان و آماده توبه و اصلاح خویشتن هستند، و یا اشاره به آن زنانى است که تحت فشار و اجبار، تن به این کار مى دادند.
* * *
در آخرین آیات مورد بحث ـ همان گونه که روش قرآن است ـ به صورت یک جمع بندى اشاره به بحث هاى گذشته کرده مى فرماید: «ما بر شما آیاتى فرستادیم که حقائق بسیارى را تبیین مى کند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیات مُبَیِّنات).
و نیز «مثل ها و اخبارى از کسانى که پیش از شما بودند» (و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شما است) (وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).
و نیز «موعظه و پند و اندرزى براى پرهیزکاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).
* * *
نکته ها:
1 ـ ازدواج یک سنت الهى
گر چه امروز مسأله ازدواج آن قدر در میان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پیچیده شده که به صورت یک جاده صعب العبور یا غیر قابل عبور، براى جوانان در آمده است، ولى قطع نظر از این پیرایه ها، ازدواج یک حکم فطرى و هماهنگ قانون آفرینش است که انسان براى بقاء نسل، آرامش جسم و روح و حل مشکلات زندگى احتیاج به ازدواج سالم دارد.
اسلام که هماهنگ با آفرینش گام بر مى دارد، نیز در این زمینه تعبیرات جالب و مؤثرى دارد، از جمله حدیث معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) است:
تَناکَحُوا، وَ تَناسَلُوا تَکَثَّرُوا فَاِنِّى أُباهِى بِکُمُ الأُمَمَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَوْ بِالْسِقْطِ: «ازدواج کنید تا نسل شما فزونى گیرد که من با فزونى جمعیت شما حتى با فرزندان سقط شده، در قیامت به دیگر امت ها مباهات مى کنم»!.(6)
و در حدیث دیگر از آن حضرت مى خوانیم: مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِیْنِهِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ فِى النِّصْفِ الْباقِى: «کسى که همسر اختیار کند، نیمى از دین خود را محفوظ داشته، و باید مراقب نیم دیگر باشد».(7)
چرا که غریزه جنسى، نیرومندترین و سرکش ترین غرائز انسان است که به تنهائى با دیگر غرائز برابرى مى کند، و انحراف آن نیمى از دین و ایمان انسان را به خطر خواهد انداخت.
باز در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم شِرارُکُمْ عُزّابُکُم: «بدترین شما مجردانند».(8)
به همین دلیل، در آیات مورد بحث، و همچنین روایات متعددى، مسلمانان تشویق به همکارى در امر ازدواج مجردان، و هر گونه کمک ممکن به این امر شده اند مخصوصاً اسلام در مورد فرزندان، مسئولیت سنگینى بر دوش پدران افکنده، و پدرانى را که در این مسأله حیاتى بى تفاوت هستند، شریک جرم انحراف فرزندانشان شمرده است، چنان که در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: مَنْ أَدْرَکَ لَهُ وَلَدٌ وَ عِنْدَهُ ما یُزَوِّجُهُ فَلَمْ یُزَوِّجْهُ، فَأَحْدَثَ فَالأْ ِثْمَ بَیْنَهُما!: «کسى که فرزندش به حد رشد رسد و امکانات تزویج او را داشته باشد و اقدام نکند، و در نتیجه فرزند مرتکب گناهى شود، این گناه بر هر دو نوشته مى شود»!.(8)
و باز به همین دلیل، دستور مؤکد داده شده است: هزینه هاى ازدواج را اعم از مهر و سایر قسمت ها سبک و آسان بگیرند، تا مانعى بر سر راه ازدواج مجردان پیدا نشود، از جمله در مورد مهریه سنگین، که غالباً سنگ راه ازدواج افراد کم در آمد است.
در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: شُؤْمُ الْمَرْأَةِ غَلاءُ مَهْرِهَا: «زن بد قدم، زنى است که مهرش سنگین باشد».(10)
و باز در حدیث دیگرى که در ذیل حدیث فوق وارد شده، مى خوانیم: مِنْ شُؤْمِهَا شِدَّةُ مَئُونَتِهَا: «یکى از نشانه هاى شوم بودن زن آن است که هزینه زندگى (یا هزینه ازدواجش) سنگین باشد».(11)
و از آنجا که بسیارى از مردان و زنان براى فرار از زیر بار این مسئولیت الهى و انسانى متعذر به عذرهائى از جمله نداشتن امکانات مالى مى شوند، در آیات فوق صریحاً گفته شده است: «فقر» نمى تواند مانع راه ازدواج گردد، بلکه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى نیازى مى شود.
دلیل آن هم با دقت، روشن مى شود; زیرا انسان تا مجرد است احساس مسئولیت نمى کند، نه ابتکار و نیرو و استعداد خود را به اندازه کافى براى کسب در آمد مشروع بسیج مى کند، و نه به هنگامى که در آمدى پیدا کرد در حفظ و بارور ساختن آن مى کوشد، و به همین دلیل مجردان غالباً خانه به دوش و تهى دستند!.
اما بعد از ازدواج، شخصیت انسان تبدیل به یک شخصیت اجتماعى مى شود و خود را شدیداً مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمین وسائل زندگى فرزندان آینده مى بیند، به همین دلیل، تمام هوش، ابتکار و استعداد خود را به کار مى گیرد، در حفظ در آمدهاى خود و صرفه جوئى، تلاش مى کند و در مدت کوتاهى مى تواند بر فقر چیره شود.
بى جهت نیست که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:الرِّزْقُ مَعَ النِّسَاءِ وَ الْعِیَالِ: «روزى همراه همسر و فرزند است».(12)
و در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مردى خدمت حضرتش رسید، از تهیدستى و نیازمندى شکایت کرد پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: تَزَوَّجَ، فَتَزَوَّجَ فَوُسِّعَ لَهُ: «ازدواج کن، او هم ازدواج کرد و گشایش در کار او پیدا شد»!.(13)
بدون شک، امدادهاى الهى و نیروهاى مرموز معنوى نیز به کمک چنین افرادى مى آید که براى انجام وظیفه انسانى و حفظ پاکى خود، اقدام به ازدواج مى کنند.
هر فرد با ایمان مى تواند به این وعده الهى دلگرم و مؤمن باشد، در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده: مَنْ تَرَکَ التَّزْوِیجَ مَخَافَةَ الْعَیْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ:
«کسى که از ترس فقر ازدواج را ترک کند، گمان بد به خدا برده است; زیرا خداوند متعال مى فرماید: اگر آنها فقیر باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نیاز مى سازد».(14)
البته، روایات در منابع اسلامى در این زمینه فراوان است که اگر بخواهیم به نقل همه آنها بپردازیم از بحث تفسیرى خارج مى شویم.
* * *
2 ـ منظور از جمله «وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» چیست؟
قابل توجه این که: در آیات مورد بحث، به هنگامى که سخن از ازدواج مردان و زنان بى همسر به میان مى آید، به طور کلى دستور مى دهد، براى ازدواج آنان اقدام کنید، اما هنگامى که نوبت بردگان مى رسد آن را مقید به «صالح بودن» مى کند.
جمعى از مفسران (مانند نویسنده عالى قدر تفسیر «المیزان» و همچنین
تفسیر «صافى») آن را به معنى صلاحیت براى ازدواج تفسیر کرده اند، در حالى که اگر چنین باشد، این قید در زنان و مردان آزاد نیز لازم است.
بعضى دیگر گفته اند: منظور صالح بودن از نظر اخلاق و اعتقاد است چرا که صالحان از اهمیت ویژه اى در این امر برخوردارند، ولى، باز جاى این سؤال باقى است که: چرا در غیر بردگان این قید نیامده است؟
احتمال مى دهیم، منظور چیز دیگرى باشد و آن این که: در شرائط زندگى آن روز بسیارى از بردگان در سطح پائینى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند به طورى که هیچگونه مسئولیتى در زندگى مشترک احساس نمى کردند.
اگر با این حال، اقدام به تزویج آنها مى شد، همسر خود را به آسانى رها نموده و او را بدبخت مى کردند، لذا دستور داده شده است در مورد آنها که صلاحیت اخلاقى دارند، اقدام به ازدواج کنید، و مفهومش این است که: در مورد بقیه، نخست کوشش براى صلاحیت اخلاقیشان شود، تا آماده زندگى زناشوئى شوند، سپس اقدام به ازدواجشان گردد.
* * *
3 ـ عقد مکاتبه؟
گفتیم: اسلام برنامه «آزادى تدریجى بردگان» را طرح کرده، و به همین دلیل، از هر فرصتى براى آزاد ساختن آنان استفاده کرده است، یکى از مواد این برنامه، مسأله «مکاتبه» است که به عنوان یک دستور، در آیات مورد بحث به آن اشاره شده است.
«مکاتبه» از ماده «کتابت» و «کتابت» در اصل از ماده «کتب» (بر وزن کسب) به معنى «جمع» است، و این که: نوشتن را کتابت مى گویند به خاطر آن است که حروف و کلمات را در یک عبارت جمع مى کند، و چون در «مکاتبه» قرار دادى میان «مولا» و «عبد» نوشته مى شود آن را «مکاتبه» نامیده اند.
عقد مکاتبه یک نوع قرار داد است که میان این دو نفر بسته مى شود، و عبد موظف مى گردد، از طریق کسب آزاد، مالى تهیه کرده و به اقساطى که براى او قابل تحمل باشد به «مولا» بپردازد و آزادى خود را باز یابد، و دستور داده شده است که مجموع این اقساط، بیش از قیمت عبد نباشد.
و نیز اگر به عللى عبد، از پرداختن اقساط عاجز شد، باید از بیت المال و سهم زکات اقساط او پرداخته و آزاد گردد، حتى بعضى از فقهاء تصریح کرده اند: اگر زکاتى به مولا تعلق گیرد، خود او باید اقساط بدهى عبد را از باب زکات حساب کند.
این عقد یک عقد لازم است و هیچ یک از طرفین حق فسخ آن را ندارد.
روشن است: با این طرح، هم بسیارى از بردگان آزادى خود را باز مى یابند و هم توانائى زندگى مستقل را در این مدت که ملزم به کار کردن و پرداخت اقساط هستند پیدا مى کنند، و هم صاحبان آنها به ضرر و زیان نمى افتند و عکس العمل منفى به زیان بردگان نشان نخواهند داد.
«مکاتبه» احکام و فروع فراوانى دارد که در کتب فقهى «کتاب المکاتبه» آمده است.
1 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 14، صفحه 27، باب 12 از ابواب مقدمات نکاح (جلد 20، صفحه 45، چاپ آل البیت).
2 و 3 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 14، صفحه 27، باب 12 از ابواب مقدمات نکاح (جلد 20، صفحه 45، چاپ آل البیت).
4 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 601.
5 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث و تفسیر «قرطبى» (با مختصر تفاوت).
6 و 7 ـ «سفینة البحار»، جلد 1، صفحه 561 (ماده زوج).
8 و 9 ـ «مجمع البیان»، جلد 7، صفحه 140، ذیل آیه مورد بحث.
10 و11 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، باب 5، من ابواب المهور، صفحه 10.
12 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 595.
13 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 14، صفحه 25، باب 11 از ابواب مقدمات نکاح (جلد 20، صفحه 43، چاپ آل البیت).
14 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 14، صفحه 24، باب 10 از ابواب مقدمات نکاح (جلد 20، صفحه 42، چاپ آل البیت).