الفرقان

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَىٰ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّىٰ يَسْتَأْذِنُوهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ۚ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 62 لَّا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضًا ۚ قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ 63 أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 64 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا 1 الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا 2

1تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً  

2الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْء فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً

 

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 ـ زوال ناپذیر و پر برکت است کسى که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.

2 ـ خداوندى که حکومت آسمان ها و زمین از آن اوست، و فرزندى براى خود انتخاب نکرد، و همتائى در حکومت و مالکیت ندارد، و همه چیز را آفرید و به دقت اندازه گیرى نمود!

 

تفسیر:

برترین معیار شناخت

این سوره با واژه «تبارک» آغاز مى شود که از ماده «برکت» است و مى دانیم، برکت داشتن چیزى عبارت از آن است که: داراى دوام و خیر و نفع کامل باشد.

مى فرماید: «پر برکت و زوال ناپذیر است خدائى که «فرقان» را بر بنده اش نازل کرد، تا جهانیان را انذار کند» (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً).(1)

جالب این که: مبارک بودن ذات پروردگار، به وسیله نزول فرقان، یعنى قرآنى که جدا کننده حق از باطل است معرفى شده، و این نشان مى دهد که: برترین خیر و برکت آن است که :انسان وسیله اى براى شناخت ـ شناخت حق از باطل ـ در دست داشته باشد!

این نکته نیز قابل توجه است که: «فرقان» گاه، به معنى «قرآن»، گاه به معنى معجزاتى که روشنگر حق از باطل است، و گاه در مورد «تورات» به کار رفته است، ولى ،در اینجا با قرائنى که در آیه و آیات بعد است، منظور قرآن است.

در بعضى از روایات، هنگامى که از امام صادق(علیه السلام) مى پرسند: آیا میان «قرآن» و «فرقان» فرقى است؟ مى فرماید: «قرآن اشاره به مجموع این کتاب آسمانى است، و فرقان اشاره به آیات محکمات است».(2)

این سخن، منافات با فرقان بودن همه آیات قرآن ندارد، و منظور این است که: آیات محکمات قرآن مصداق روشن تر و بارزترى براى فرقان و جداسازى حق از باطل محسوب مى شود.

موهبت «فرقان و شناخت» تا آن حدّ اهمیت دارد که: قرآن مجید آن را به عنوان پاداش بزرگ پرهیزکاران ذکر کرده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً: «اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر تقوا پیشه کنید، خداوند فرقان در اختیار شما مى گذارد».(3)

آرى، بدون تقوا، شناخت حق از باطل ممکن نیست; چرا که حب و بغض ها و گناهان، حجاب ضخیمى بر چهره حق مى افکند و درک و دید آدمى را کور مى کند.

به هر حال، قرآن مجید برترین فرقان است!.

وسیله شناخت حق از باطل، در تمام نظام حیات بشر است.

وسیله شناخت حق از باطل در مسیر زندگى فردى و اجتماعى است، و معیار و محکى است در زمینه افکار و عقائد، و قوانین و احکام و آداب و اخلاق.

این نکته نیز قابل توجه است که مى گوید: «فرقان را بر بنده اش نازل کرد» آرى، مقام عبودیت و بندگى خالص است که شایستگى نزول فرقان و پذیرا شدن معیارهاى شناخت حق از باطل را به وجود مى آورد.

و بالاخره آخرین نکته اى که در این آیه مطرح شده این است که هدف نهائى فرقان را انذار جهانیان بیان مى کند، انذارى که نتیجه اش احساس مسئولیت در برابر تکالیف و وظائفى است که بر عهده انسان قرار گرفته، و تعبیر «لِلْعالَمِیْنَ» روشنگر این است که: آئین اسلام جنبه جهانى دارد و مخصوص به منطقه و نژاد و قوم معینى نیست، بلکه بعضى از آن استفاده خاتمیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)کرده اند، چرا که «عالمین» نه فقط از نظر مکانى محدود نیست که از نظر زمانى هم قیدى ندارد و همه آیندگان را نیز شامل مى شود. (دقت کنید).

* * *

در دومین آیه مورد بحث، خداوند را که نازل کننده فرقان است به چهار صفت توصیف مى کند که یکى در حقیقت پایه و بقیه، نتیجه ها و شاخه هاى آن است:

نخست مى گوید: «او خدائى است که مالکیت و حکومت آسمان ها و زمین منحصر به او است» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ).(4)

آرى، او حاکم بر کل عالم هستى و تمام آسمان ها و زمین است، و چیزى از قلمرو حکومت او بیرون نمى باشد. با توجه به مقدم شدن «لَهُ» بر «ملک السماوات» که طبق ادبیات عرب دلیل بر انحصار است چنین استفاده مى شود که حکومت واقعى و فرمانروائى آسمان ها و زمین، منحصر به او است; چرا که حکومتش کلى و جاودانى و واقعى است بر خلاف حاکمیت غیر او که جزئى و ناپایدار و در عین حال وابسته به او است.

سپس، به نفى عقائد مشرکان یکى پس از دیگرى پرداخته مى گوید:

«خدائى که فرزندى براى خود انتخاب نکرد» (وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً).(5)

اصولاً ـ نیاز به فرزند، چنان که قبلاً هم گفته ایم: یا به خاطر استفاده از نیروى انسانى او در کارها است، یا براى یارى گرفتن به هنگام ضعف و پیرى و ناتوانى است، و یا براى انس گرفتن در تنهائى است، و مسلّم است: هیچ یک از این نیازها در ذات پاک او راه ندارد.

و به این ترتیب، اعتقاد «نصارى» را به این که: حضرت «مسیح»(علیه السلام) فرزند خدا است و یا «یهود» که «عزیر» را فرزند خدا مى دانستند و همچنین اعتقاد مشرکان عرب را نفى مى نماید.

سپس، مى افزاید: «او شریکى در مالکیت و حاکمیت بر عالم هستى ندارد» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ).

و اگر مشرکان عرب، اعتقاد به وجود شریک یا شریک هائى داشتند، و آنها را در عبادت، شریک خدا مى پنداشتند، در شفاعت، به آنها توسل مى جستند و در حاجات خود از آنها کمک مى طلبیدند، تا آنجا که با صراحت در هنگام گفتن «لبیک» براى «حج» این جمله، و جمله هائى شرک آلود و زشت به این صورت بر زبان جارى مى کردند: لَبَّیْکَ لا شَرِیْکَ لَکَ، اِلاّ شَرِیْکاً هُوَ لَکَ، تَمْلِکُهُ وَ ما مَلَکَ!: «اجابت دعوت تو را کردم اى خدائى که شریکى ندارى، جز شریکى که از آن تو است که تو مالک این شریک و مالک مملوک او هستى»!

قرآن، همه این موهومات را نفى و محکوم مى کند.

و در آخرین جمله مى گوید: «او تمام موجودات را آفریده، نه تنها آفریده، که تقدیر، تدبیر و اندازه گیرى آنها را دقیقاً معین کرده است» (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْء فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

نه همچون اعتقاد «ثنویین» که: بخشى از موجودات این عالم را مخلوق «یزدان» مى دانستند و بخشى را مخلوق «اهریمن»! و به این ترتیب، آفرینش و خلقت را در میان یزدان و اهریمن تقسیم مى کردند; چرا که دنیا را مجموعه اى از «خیر» و «شرّ» و نیکى و بدى مى پنداشتند، در حالى که: از دیدگاه یک موحد راستین، در عالم هستى چیزى جز خیر نیست و اگر شرّى مى بینیم، یا جنبه نسبى دارد یا عدمى، و یا نتیجه اعمال ما است (دقت کنید).

* * *

نکته ها:

1 ـ اندازه گیرى دقیق موجودات

نه تنها نظام حساب شده و متقن جهان، از ادله محکم توحید و شناسائى خدا است، که اندازه گیرى دقیق آن نیز دلیل روشن دیگرى مى باشد، ما هرگز نمى توانیم اندازه گیرى موجودات مختلف این جهان، و کمیت و کیفیت حساب شده آن را معلول تصادف بدانیم که، با «حساب احتمالات» سازگار نیست.

دانشمندان، در این زمینه مطالعاتى کرده و پرده از روى اسرارى برداشته اند که انسان را در اعجاب عمیقى فرو مى برد آنچنان که، بى اختیار زبان او به ستایش عظمت و قدرت پروردگار مترنم مى گردد.

در اینجا گوشه اى از آن را از نظر شما مى گذرانیم، مى گویند:

اگر قشر خارجى کره زمین ده پا کلفت تر از آنچه هست، مى بود، اکسیژن یعنى ماده اصلى حیات وجود پیدا نمى کرد، یا هر گاه عمق دریاها چند پا بیشتر از عمق فعلى بود، کلیه اکسیژن و کربن زمین، جذب مى شد، و دیگر امکان هیچگونه زندگى نباتى یا حیوانى در سطح خاک باقى نمى ماند، به احتمال قوى کلیه اکسیژن موجود را قشر زمین و آب دریاها جذب مى کردند و انسان براى نشو و نماى خود، باید منتظر بنشیند تا نباتات برویند و از پرتو وجود آنها اکسیژن لازم به انسان برسد.

با حساب هاى دقیقى که به عمل آمده، معلوم شده است: اکسیژن، براى تنفس انسان، ممکن است از منابع مختلف به دست آید، اما نکته مهم آن است که: مقدار این اکسیژن، درست به اندازه اى که براى تنفس ما لازم است در هوا پخش شده.

اگر هواى محیط زمین، اندکى از آنچه هست رقیق تر مى بود، اجرام سماوى و شهابهاى ثاقب که هر روز، به مقدار چند میلیون عدد به آن اصابت مى کنند و در همان فضاى خارج منفجر و نابود مى شوند، دائماً به سطح زمین مى رسیدند، و هر گوشه آن را مورد اصابت قرار مى دادند!

این اجرام فلکى، به سرعت هر ثانیه از 6 تا چهل میل حرکت مى کنند و به هر کجا برخورد کنند، ایجاد انفجار و حریق مى نمایند، اگر سرعت حرکت این اجرام کمتر از آنچه هست، مى بود، ـ مثلاً به اندازه سرعت یک گلوله بود ـ همه آنها به سطح زمین مى ریختند، و نتیجه خرابکارى آنها معلوم بود.

اگر خود انسان در مسیر کوچک ترین قطعه این اجرام سماوى، واقع شود، شدت حرارت آنها که با سرعتى معادل نود برابر سرعت گلوله حرکت مى کنند، او را تکه پاره و متلاشى مى سازد.

غلظت هواى محیط زمین، به اندازه اى است که اشعه کیهانى را تا میزانى که براى رشد و نمو نباتات لازم است، به سوى زمین عبور مى دهد، و کلیه میکرب هاى مضر را در همان فضا معدوم مى سازد، و ویتامین هاى مفید را ایجاد مى نماید.

با وجود بخارهاى مختلفى که در طى قرون متمادى از اعماق زمین بر آمده و در هوا منتشر شده است، و غالب آنها هم گازهاى سمى هستند، مع هذا هواى محیط زمین آلودگى پیدا نکرده، و همیشه به همان حالت متعادل که براى ادامه حیات انسانى مناسب باشد، باقى مانده است.

دستگاه عظیمى که این موازنه عجیب را ایجاد مى نماید، و تعادل را حفظ مى کند، همان دریا و اقیانوس است که: مواد حیاتى، غذائى، باران، اعتدال هوا، گیاهان و بالاخره وجود خود انسان از منبع فیض آن سرچشمه مى گیرد، هر کس که درک معانى مى کند، باید در مقابل عظمت دریا سر تعظیم فرود آورد و سپاس گزار موهبت هاى آن باشد!...

* * *

2 ـ تناسب و تعادل

تناسب عجیب و تعادل بسیار دقیقى که بین «اکسیژن» و «اسید کربونیک» بر قرار گردیده، تا حیات حیوانى و گیاهى به وجود آید، جلب توجه همه متفکرین را کرده، و آنها را به اندیشه واداشته است.

اما اهمیت حیاتى «اسید کربونیک»، هنوز در نظر بسیارى از مردم مکتوم مى باشد، نا گفته نماند: «اسید کربونیک» همان گازى است که نوشابه هاى گازدار را با آن درست مى کنند، و در میان مردم معروف است.

«اسید کربونیک» گاز سنگین و غلیظى است که خوشبختانه نزدیک به سطح زمین قرار دارد، و تجزیه آن از اکسیژن به زحمت و اشکال انجام مى گیرد، وقتى آتشى افروخته مى شود، چوب که: خود مرکب از اکسیژن، کربن و ئیدروژن است بر اثر حرارت تجزیه شیمیائى مى شود، و کربن، با نهایت سرعت با اکسیژن آمیخته و تشکیل «اسید کربونیک» مى دهد، «ئیدروژن» آن نیز با همان شتاب با اکسیژن آمیخته و تشکیل بخار آب مى دهد، دود عبارت از کربن خالص و ترکیب نشده است.

انسان هنگام تنفس، مقدارى اکسیژن فرو مى برد، و خون، آن را در تمام قسمت هاى بدن توزیع مى کند، و همین اکسیژن، غذا را در سلول هاى مختلف، آهسته و آرام و با حرارتى ضعیف مى سوزاند، و اسید کربنیک و بخار آب آن خارج مى شود.

به همین جهت، وقتى از راه شوخى گفته مى شود: فلانى مانند «تنور» آه مى کشد، حقیقت واقعى اظهار شده است!.

گاز اسید کربونیکى که بر اثر احتراق غذا در سلول ها ایجاد مى شود داخل ریه مى گردد، با تنفسهاى بعدى از بدن خارج شده، و به هواى محیط برمى گردد به این ترتیب، کلیه جانوران، اکسیژن، استنشاق مى کنند، و اسید کربونیک بیرون مى دهند.

* * *

 

3 ـ کنترل و موازنه

چقدر شگفت آور است: طریقه کنترل و موازنه در این عالم، در نتیجه همین موازنه طبیعت، مانع آن شده است که: حیوانات هر قدر هم بزرگ یا درنده و سبع باشند، نتوانند بر دنیا تسلط یابند، فقط انسان این موازنه طبیعت را به هم مى زند، و نباتات و حیوانات را از محلى به محل دیگر منتقل مى نماید، و اتفاقاً به فوریت هم جریمه این شوخ چشمى خود را مى پردازد; زیرا آفات نباتى و امراض حیوانى خسارت جبران ناپذیرى به او مى زند!.

داستان ذیل مثل بسیار خوبى است که: نشان مى دهد: انسان، براى ادامه حیات خود، چگونه باید رعایت این کنترل و موازنه را بنماید:

چندین سال قبل در «استرالیا» نوعى از بوته معروف به «کاکتوس» را کنار نرده هاى مزارع مى کاشتند، و چون حشره دشمن این نبات در آن موقع در «استرالیا» وجود نداشت، بوته «کاکتوس» شروع به ازدیاد و توسعه عجیب نمود، دیرى نگذشت که مساحتى به اندازه سطح جزیره «انگلستان» را فرا گرفت، و مردم را از قرا و قصبات بیرون کرد، زراعت آنها را منهدم نمود، و امر کشاورزى را مختل و غیر ممکن ساخت.

ساکنین محل آنچه وسیله در دسترس خود داشتند به کار بردند و نتیجه نگرفتند، «استرالیا» در خطر آن قرار گرفت که: قشون بى صدا و لجوج گیاه «کاکتوس» آن را بالمره در حیطه تصرف خود درآورده!.

علما و متخصصین در صدد چاره جوئى این خطر برآمدند و به این منظور دور عالم را تجسس کردند تا عاقبت حشره اى را یافتند که منحصراً از ساق و برگ و... «کاکتوس» تغذیه مى کند و جز آن غذاى دیگرى نمى خورد، و به سهولت هم زاد و ولد مى کند و در «استرالیا» دشمنى ندارد.

در این مورد، حیوان بر نبات غلبه کرد، و امروز خطر هجوم «کاکتوس» به کلى بر طرف شده است، و با معدوم شدن «کاکتوس» حشرات مزبور هم از میان رفتند و فقط عده قلیلى باقى ماند که: پیوسته مقدار نمو و توسعه «کاکتوس» را کنترل کنند!.

آفرینش، این کنترل و تعادل را در طبیعت بر قرار کرده و بسیار هم مفید واقع گردیده است.

چه شده است: پشه «مالاریا» سطح زمین را فرا نگرفته، و باعث انهدام نسل انسانى نشده است؟ در حالى که پشه معمولى حتى در نواحى قطبى نیز فراوان است؟

یا چه شده است: پشه «تب زرد» که: در موقعى تا نزدیکى هاى «نیویورک» آمده بود، دنیا را ویران نکرد؟

یا چه شده است: مگس خواب آور، طورى آفریده شده که: جز در مناطق گرمسیر استوائى، نمى تواند زیست نماید، نسل آدمى را از روى زمین بر نداشته است؟! (همه اینها از طریق یک نظام کنترل حساب شده جلوگیرى گردیده).

کافى است به یاد آوریم: در طول زمان با چه آفات و امراضى دست به گریبان بوده ایم، و چگونه تا دیروز، وسیله مدافعه در مقابل آنها را نداشته و از هیچ یک از اصول بهداشت نیز اطلاعى نداشته ایم، آن وقت متوجه مى شویم که: وجود ما با چه طرز حیرت آورى محفوظ و مصون مانده است.(6)

* * *

 


1 ـ در جلد ششم، صفحه 208، ذیل آیه 56 سوره «اعراف» ریشه اصلى «برکت» تشریح شده است.

2 ـ تفسیر «برهان»، جلد 3، صفحه 155.

3 ـ انفال، آیه 29.

4 ـ واژه «ملک» (بر وزن کُرک) چنانکه «راغب» در «مفردات» گوید: به معنى در اختیار گرفتن چیزى و حاکمیت بر آن است، در حالى که، «ملک» (بر وزن پِلک) همیشه دلیل بر حاکمیت و تصرف مالکانه نیست، و به این ترتیب: هر مُلکى، مِلک است، در حالى که هر مِلکى، مُلک نیست.

5 ـ توضیح بیشتر درباره نفى فرزند از خداوند، و دلائل آن در جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 116 سوره «بقره» آمده است.

6 ـ تلخیص از کتاب «راز آفرینش انسان»، صفحه هاى 33 تا 36 و 39 تا 41 و 49 تا 152.