النساء

لَّا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً ۚ وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا 95 دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً ۚ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا 96 إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا 97 إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا 98 فَأُولَٰئِكَ عَسَى اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا 99 ۞ وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً ۚ وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا 100 وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينًا 101

نماز مسافر

در تعقیب آیات گذشته که درباره «جهاد» و «هجرت» بحث مى کرد، در این آیه، به مسأله «نماز مسافر» اشاره کرده، مى فرماید: «هنگامى که مسافرت کنید گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید اگر از خطرات کافران بترسید; زیرا کافران دشمن آشکار شما هستند» (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکافِرینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوّاً مُبیناً).

این آیه از جهاتى قابل بحث است، نخست این که: از «سفر» تعبیر به «ضرب فى الأرض» شده، دیگر این که: نسبت به نماز قصر تعبیر «لا جُناحَ» به کار رفته، و سوم این که: قصر خواندن نماز مقید به «اِنْ خِفْتُمْ» شده است، که در ادامه هر سه مطلب روشن خواهد شد.

چنان که روشن شد، در این آیه از سفر، تعبیر به «ضرب فى الارض» شده

است; زیرا مسافر، زمین را به هنگام سفر با پاى خود مى کوبد.(1)

نکته دیگر این که: در آیه فوق، مسأله نماز قصر، مشروط به ترس از خطر دشمن شده است، در حالى که در مباحث فقهى مى خوانیم نماز قصر، یک حکم عمومى است و تفاوتى در آن، میان سفرهاى خوفناک یا امن و امان نمى باشد، روایات متعددى که از طرق شیعه و اهل تسنن در زمینه نماز قصر وارد شده است نیز این عمومیت را تأیید مى کند.(2)

در پاسخ باید گفت: ممکن است مقید ساختن حکم قصر به مسأله «خوف» به خاطر یکى از چند جهت باشد:

الف ـ این قید، ناظر به وضع مسلمانان آغاز اسلام است و به اصطلاح قید غالبى است، یعنى غالباً سفرهاى آنها توأم با خوف بوده و همان طور که در علم اصول گفته شده «قیود غالبى» مفهوم ندارند، چنان که در آیه: وَ رَبائِبُکُمُ اللاّتِى فِى حُجُورِکُمْ: «دختران همسرانتان که در دامانتان بزرگ مى شوند بر شما حرامند»(3) نیز با همین مسأله رو به رو مى شویم; زیرا «دختران همسر» مطلقاً جزء محارمند، خواه در دامان انسان بزرگ شده باشند یا نه، ولى چون غالباً زنان مطلقه اى که شوهر مى کنند جوانند و فرزندان خردسالى دارند که در دامان شوهر دوم بزرگ مى شوند قید فِى حُجُورِکُم: «در دامانتان» در آیه مزبور ذکر شده است.

یعنى: از این قید استفاده نمى شود که اگر در دامان شما بزرگ نشدند بر شما مَحرم نیستند، نسبت به آیه مورد بحث نیز چنین است، یعنى غالباً در آن دوران مسافرت با خوف و ترس بوده، اما این مفهوم از آن استفاده نمى شود که اگر سفر بدون خوف و ترسى بود، باید نماز را تمام خواند.

ب ـ بعضى از مفسران معتقدند: مسأله نماز قصر نخست به هنگام خوف (طبق آیه فوق) تشریع شده است، سپس این حکم توسعه پیدا کرده و به همه موارد عمومیت یافته است.

ج ـ ممکن است این قید، جنبه تأکید داشته باشد، یعنى بر مسافر همه جا لازم است نماز را قصر بخواند، اما به هنگام خوف از دشمن تأکید بیشترى دارد.

در هر حال، شک نیست که با توجه به تفسیر آیه، در روایات فراوان اسلامى نماز مسافر اختصاصى به حالت ترس ندارد و به همین دلیل پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در مسافرت هاى خود و حتى در مراسم حج (در سرزمین منى) نماز شکسته مى خواند.

دومین نکته مورد بحث در آیه فوق، این که مى گوید: لا جُناحَ عَلَیْکُمْ: «گناهى بر شما نیست» و نمى گوید حتماً نماز را شکسته بخوانید، پس چگونه مى توان گفت: نماز قصر واجب عینى است نه واجب تخییرى؟

پاسخ این مطلب این است: عین این سؤال از پیشوایان اسلام شده است و در جواب به دو نکته اشاره کرده اند:

نخست این که: تعبیر به لا جُناحَ: «گناهى بر شما نیست...» در خود قرآن مجید در بعضى موارد در معنى وجوب به کار رفته است مانند:

اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما:

«صفا و مروه از شعائر الهى است، بنابراین هر کس حج یا عمره به جا آورد گناهى بر او نیست که این دو را طواف کند (سعى صفا و مروه به جا آورد)»(4) در حالى که مى دانیم سعى صفا و مروه هم در حج واجب است و هم در عمره.

و لذا پیامبر(صلى الله علیه وآله) و همه مسلمانان آن را به جا مى آورند ـ عین این مضمون در روایتى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است ـ .(5)

به عبارت دیگر: تعبیر به «لا جُناحَ» هم در آیه مورد بحث، و هم در آیه حج براى نفى توهم تحریم است; زیرا در آغاز اسلام بت هائى روى صفا و مروه قرار داشت و به خاطر آنها بعضى از مسلمانان فکر مى کردند سعى بین صفا و مروه از آداب بت پرستان است.

در حالى که چنین نبود، لذا براى نفى این توهم مى فرماید: «گناهى بر شما نیست که سعى صفا و مروه کنید».

همچنین در مورد مسافر جاى این توهم هست که: بعضى چنین تصور کنند، کوتاه کردن نماز در سفر یک نوع گناه است، لذا قرآن با تعبیر «لا جُناحَ» این توهم را از بین مى برد.

نکته دیگر این که: در بعضى از روایات به این موضوع اشاره شده که کوتاه خواندن نماز در سفر، یک نوع تخفیف الهى است، و ادب ایجاب مى کند که انسان این تخفیف را رد نکند و نسبت به آن بى اعتنائى به خرج ندهد، در روایات اهل تسنن از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که درباره نماز قصر فرمود: صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللّهُ بِها عَلَیْکُمْ فَاقْبَلُوا صَدَقَتَهُ:

«این هدیه اى است که خداوند به شما داده است آن را بپذیرید».(6)

نظیر این حدیث در منابع شیعه نیز وارد شده است، امام صادق(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که مى فرمود: «افطار در سفر و نماز قصر از هدایاى الهى است، کسى که از این کار صرف نظر کند، هدیه الهى را رد کرده است».(7)

نکته سوم که باید به آن توجه داشت این است که: بعضى چنین تصور کرده اند: آیه فوق حکم نماز خوف (نماز در میدان جنگ و مانند آن) را بیان مى کند و تعبیر به اِنْ خِفْتُمْ: «اگر بترسید...» را گواه بر این مطلب گرفته اند.

ولى جمله اِذا ضَرَبْتُمْ فِى الأَرْضِ: «هر گاه مسافرت کنید» مفهوم عامى دارد که هر گونه مسافرتى را شامل مى شود، خواه مسافرت عادى باشد یا مسافرت براى جهاد.

به علاوه، حکم نماز خوف به طور جداگانه و مستقل در آیه بعد آمده است، و تعبیر به «اِنْ خِفْتُمْ» همان طور که گفتیم یک نوع قید غالبى است که در غالب مسافرت هاى آن زمان براى مسلمانان وجود داشته است.

بنابراین، دلالتى بر نماز خوف ندارد، افزون بر این در میدان جنگ همیشه خوف از حملات دشمن وجود دارد و جاى این نیست که گفته شود «اگر بترسید که دشمن به شما حمله کند» و این خود گواه دیگرى است که آیه اشاره به تمام سفرهائى مى کند که ممکن است خطراتى در آن وجود داشته باشد.

ضمناً باید توجه داشت: شرائط نماز مسافر، مانند شرائط و خصوصیات سایر احکام اسلامى در قرآن نیامده است بلکه در سنت به آن اشاره شده است.

از جمله این که: نماز قصر در سفرهاى کمتر از هشت فرسخ نیست; زیرا در آن زمان مسافر در یک روز معمولاً هشت فرسخ راه را طى مى کرد.

همچنین افرادى که همیشه در سفرند و یا سفر جزء برنامه زندگانى آنها شده است، از این حکم مستثنى هستند; زیرا مسافرت براى آنها جنبه عادى دارد، نه جنبه فوق العاده.

همین گونه کسانى که سفرشان سفر معصیت است مشمول این قانون نمى باشند; زیرا این حکم یک نوع تخفیف الهى است و کسانى که در راه گناه، راه مى سپرند نمى توانند مشمول آن باشند.

و نیز مسافر تا به حدّ ترخص نرسد (نقطه اى که صداى اذان شهر را نشنود و یا دیوارهاى شهر را نبیند) نباید نماز قصر بخواند; زیرا هنوز از قلمرو شهر بیرون نرفته و عنوان مسافر به خود نگرفته است.

و همچنین احکام دیگرى که در کتب فقهى مشروحاً آمده و احادیث مربوط به آن را محدثان در کتب حدیث ذکر کرده اند.

* * *


1 ـ «مفردات راغب»، ماده «ضرب».

2 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 8، صفحات 433 و 517، چاپ آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 6، صفحه 541، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 2، صفحه 276 و جلد 86، صفحه 1 ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 271، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق ـ «سنن کبراى بیهقى»، جلد 3، صفحه 134، دار الفکر بیروت.

3 ـ نساء، آیه 23.

4 ـ بقره، آیه 158.

5 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحات 148 و 542، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ«وسائل الشیعه»، جلد 8، صفحه 517، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 2، صفحه 276 و جلد 86، صفحه 51 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 173، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 271، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق.

6 ـ «مسند احمد»، جلد 1، صفحات 25 و 36، دار صادر بیروت ـ «صحیح مسلم»، جلد 2، صفحه 143، دار الفکر بیروت ـ «سنن کبراى بیهقى»، جلد 3، صفحات 134 و 140 (پاورقى) و صفحه 141، دار الفکر بیروت ـ «سنن ترمذى»، جلد 4، صفحه 309، دار الفکر بیروت، طبع دوم، 1403 هـ ق ـ تفسیر «قرطبى»،جلد 5، صفحات 353، 361 و 363، مؤسسة التاریخ العربى بیروت، 1405 هـ ق.

7 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 8، صفحه 520 و جلد 10، صفحه 177، چاپ آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 7، صفحه 376، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 86، صفحه 58 و جلد 93، صفحه 322 ـ «خصال شیخ صدوق»، جلد 1، صفحه 12، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1403 هـ ق.