النساء
وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِن وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَىٰ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ ۗ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَاحِدَةً ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَىٰ أَن تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ ۖ وَخُذُوا حِذْرَكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا 102 فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمْ ۚ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۚ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا 103 وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ ۖ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ ۖ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا 104 إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ ۚ وَلَا تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا 105
شأن نزول:
در شأن نزول دو آیه اول از آیات فوق جریان مفصلى نقل شده که خلاصه اش این است:
طایفه «بنى ابیرق» طایفه اى نسبتاً معروف بودند، سه برادر از این طایفه «بُشر»، «بشیر» و «مبشّر» نام داشتند.
«بشیر» به خانه مسلمانى به نام «رفاعه» دستبرد زد و شمشیر، زره و مقدارى از مواد غذائى را به سرقت برد.
فرزند برادر او به نام «قتاده» که از مجاهدان «بدر» بود، جریان را به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد.
ولى آن سه برادر یکى از مسلمانان با ایمان به نام «لبید» را که در آن خانه با آنها زندگى مى کرد، در این جریان متهم ساختند.
«لبید» از این تهمتِ ناروا سخت برآشفت، شمشیر کشید، به سوى آنها آمد و فریاد زد که مرا متهم به سرقت مى کنید؟ در حالى که شما به این کار سزاوارترید.
شما همان منافقانى هستید که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) را هَجْو مى کردید و اشعار هجو خود را به قریش نسبت مى دادید، یا باید این تهمت را که به من زده اید ثابت کنید، یا شمشیر خود را بر شما فرود مى آورم!
برادران سارق که چنین دیدند، با او مدارا کردند، اما چون با خبر شدند جریان به وسیله «قتاده» به گوش پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیده، یکى از سخنوران قبیله خود
را دیدند که با جمعى به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بروند و با قیافه حق به جانب سارقان را تبرئه کنند، و «قتاده» را به تهمت ناروا زدن، متهم سازند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) طبق «وظیفه عمل به ظاهر» شهادت این جمعیت را پذیرفت و «قتاده» را مورد سرزنش قرار داد.
«قتاده» که بى گناه بود از این جریان بسیار ناراحت شده، به سوى عموى خود بازگشت و جریان را با اظهار تأسف فراوان بیان کرد.
عمویش او را دلدارى داده، گفت: نگران مباش خداوند پشتیبان ما است!
آیات فوق نازل شد و این مرد بى گناه را تبرئه کرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شدید قرار داد.(1)
شأن نزول دیگرى براى آیه نقل شده که: زرهى از یکى از انصار در یکى از جنگ ها به سرقت رفت، آنها به یک نفر از طایفه «بنى ابیرق» ظنین شدند.
سارق هنگامى که متوجه خطر شد، زره را به خانه یک نفر یهودى انداخت و از قبیله خود خواست نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) گواهى به پاکى او بدهند و وجود زره را در خانه یهودى دلیل بر برائت او بگیرند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) که چنین دید، طبق ظاهر او را تبرئه فرمود، مرد یهودى محکوم شد، آیات فوق نازل گشت و حقیقت را روشن ساخت.(2)
تفسیر:
از خائنان حمایت نکنید
در این آیات خداوند نخست به پیامبر(صلى الله علیه وآله) توصیه مى کند که: هدف از فرستادن این کتاب آسمانى این است که: اصول حق و عدالت در میان مردم اجرا شود، مى فرماید: «ما این کتاب را به حق بر تو فرو فرستادیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در میان مردم قضاوت کنى» (إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ).
سپس به پیامبر(صلى الله علیه وآله) هشدار مى دهد که هرگز از خائنان حمایت نکند، مى فرماید: «و از خائنان حمایت نکن» (وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً).
گرچه روى سخن در این آیه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) است ولى شک نیست که این حکم یک حکم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران مى باشد، و به همین دلیل چنین خطابى مفهومش این نیست که ممکن است چنین کارى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) سر بزند، چه این که: حکم مزبور ناظر به همه افراد است.
* * *
و در آیه بعد به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: «از پیشگاه خدا طلب آمرزش کن» (وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ).
«زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً).
در این که «استغفار» در اینجا براى چیست؟ احتمالاتى وجود دارد:
نخست این که: «استغفار» براى آن ترک اولى است که به خاطر عجله در قضاوت در مورد شأن نزول آیات صورت گرفت.
یعنى گرچه آن مقدار از اعتراف و گواهى طرفین براى قضاوت تو کافى بود، ولى بهتر این بود که باز هم تحقیق بیشترى در این مورد بشود.
دیگر این که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد این شأن نزول، طبق قوانین قضائى اسلام داورى کرد، و از آنجا که مدارک خائنان از نظر ظاهر محکم تر بود، حق به جانب آنها داده شد.
لذا پس از آشکار شدن واقع و رسیدن حق به حق دار، دستور مى دهد: از خداوند طلب آمرزش کند، نه به خاطر این که گناهى صورت گرفته است بلکه به خاطر این که بر اثر صحنه سازى هاى بعضى، حق مسلمانى در معرض نابودى قرار گرفته است (یعنى به اصطلاح استغفار به خاطر حکم واقعى است نه حکم ظاهرى).
احتمال سوم این که: استغفار در اینجا براى طرفین دعوا بوده است که در طرح و تعقیب دعوا خلاف گوئى هائى انجام دادند.
در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود:
اِنَّما أَنَا بَشَرٌ وَ اِنَّکُمْ تَخْتَصِمُونَ اِلَىَّ وَ لَعَلَّ بَعْضَکُمْ یَکُونُ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْض فَأَقْضى بِنَحْوِ ما أَسْمَعُ فَمَنْ قَضَیْتُ لَهُ مِنْ حَقِّ أَخِیْهِ شَیْئاً فَلا یَأْخُذُهُ فَاِنَّما أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النّارِ!:
«من بشرى همانند شما هستم (و مأمور به ظاهرم) شاید بعضى از شما به هنگام بیان دلیل خود، قوى تر از بعضى دیگر باشید، و من هم بر طبق همان دلیل قضاوت مى کنم، در عین حال بدانید داورى من که بر طبق ظاهر دلیل طرفین صورت مى گیرد، حق واقعى را تغییر نمى دهد، بنابراین اگر من به سود کسى (طبق ظاهر) قضاوت کنم و حق دیگرى را به او بدهم پاره اى از آتش جهنم در اختیار او قرار داده ام و باید از آن بپرهیزد».(3)
از این حدیث، به خوبى روشن مى شود: پیامبر(صلى الله علیه وآله) وظیفه دارد، مطابق ظاهر و بر طبق دلیل طرفین دعوا قضاوت کند.
البته در چنین داورى معمولاً حق به حق دار مى رسد، ولى گاهى هم ممکن است ظاهر دلیل و گواهى گواهان با واقع تطبیق نکند.
اینجا است که باید توجه داشت: حکم داور به هیچ وجه واقع را تغییر نمى دهد، و حق، باطل، و باطل حق نمى شود.
* * *
در سومین آیه به دنبال دستورهاى گذشته درباره عدم حمایت از خائنان، همین معنى را با توجه به جهات مختلف، چنین ادامه مى دهد، مى فرماید: «هیچ گاه از خائنان و آنها که به خود خیانت کردند، حمایت مکن» (وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ).
و دلیل آن را چنین بیان مى کند:
«چرا که خداوند، خیانت کنندگان گنهکار را دوست نمى دارد» (إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّاناً أَثیماً).
قابل توجه این که: در این آیه مى فرماید: «کسانى که به خود خیانت کردند» در حالى که مى دانیم طبق شأن نزول آیه، خیانت نسبت به دیگران انجام شده بود، و این مى تواند اشاره به چند نکته باشد:
اشاره به همان معنى لطیفى که قرآن بارها آن را تذکر داده که هر عملى از انسان سر بزند، آثار خوب و بد آن اعم از معنوى و مادى، قبل از هر کس متوجه خود او مى شود، همان طور که در جاى دیگر فرموده: اِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لاَِنـْفُسِکُمْ وَ اِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها: «اگر نیکى کنید به خود نموده اید و اگر بدى کنید نیز به خودتان بد کرده اید».(4)
یا این که اشاره به مطلب دیگرى است که باز هم قرآن آن را تأیید کرده و آن این که: همه افراد بشر بسان اعضاء یک پیکرند، اگر کسى به دیگرى زیانى برساند، همانند آن است که به خود زیان رسانده باشد، درست مثل کسى که با دست خود سیلى به صورت خود مى زند.
و یا گفته شود: آیه در مورد کسانى نیست که مثلاً یک بار مرتکب خیانت شده اند و از آن پشیمان گشته اند; زیرا در مورد چنین کسانى نباید شدت عمل به خرج داد، بلکه باید ارفاق نمود، لذا باید دانست آیه در مورد کسانى است که خیانت جزء برنامه زندگى آنان شده است.
این سخن طبق قرائن ذیل مناسب تر است:
«یَختانُون» که فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد.
«خَوّان» که صیغه مبالغه و به معنى بسیار خیانت کننده است.
و «أَثِیم» که به معنى گناهکار است و به عنوان تأکید براى «خَوّان» ذکر شده.
و در آیه گذشته نیز از آنها تعبیر به خائن شده که اسم فاعل و معنى وصفى دارد و نشانه تکرار عمل است.
* * *
چهارمین آیه این گونه خائنان را مورد سرزنش قرار داده، مى گوید: آنها از این شرم دارند که باطن اعمالشان براى مردم روشن شود ولى از خدا، شرم ندارند! مى فرماید: «اعمال زشت خود را از مردم پنهان مى دارند، اما نمى توانند از خدا پنهان دارند» (یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ).
آنگاه به دلیل این عدم توانائى، چنین اشاره مى کند: «خداوند همه جا با آنها است، و در آن هنگام که در دل شب، نقشه هاى خیانت را طرح مى کردند و سخنانى که خدا از آن راضى نبود را مى گفتند، با آنها بود، و به همه اعمال آنها احاطه دارد» (وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّـتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطاً).
اگر چنین اعتقادى داشتند، هرگز دست به خیانت نمى آلودند و نقشه هاى خائنانه نمى کشیدند.
* * *
در آخرین آیه مورد بحث، روى سخن را به طایفه شخص سارق که از او دفاع کردند، نموده، مى گوید: «شما همان ها هستید که در زندگى این جهان از آنها دفاع کردید، ولى کیست که در روز قیامت بتواند از آنها دفاع نماید؟ و یا به عنوان وکیل، کارهاى آنها را سامان بخشد، و گرفتارى هاى آنها را بر طرف سازد»؟!
(ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً).
بنابراین، دفاع شما از آنها بسیار کم اثر است; زیرا در زندگى جاویدان آن هم در برابر خداوند، هیچگونه مدافعى براى آنها نیست.
در حقیقت، در سه آیه، نخست به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و همه قاضیان به حق، توصیه شده که کاملاً مراقب باشند، افرادى با صحنه سازى و شاهدهاى دروغین حقوق دیگران را پایمال نکنند.
پس از آن، به افراد خیانتکار، و بعد به مدافعان آنها هشدار داده شده است که مراقب نتایج سوء اعمال خود در این جهان و جهان دیگر باشند.
و این یکى از اسرار بلاغت قرآن است که در یک حادثه هر چند به ظاهر کوچک باشد و بر محور یک زره و مقدارى مواد غذائى، دور بزند و یا پاى یک نفر یهودى و دشمن اسلام در میان باشد، تمام جوانب مطلب را بررسى کرده و یادآورى و اخطار لازم را در هر مورد بنماید.
از پیامبر بزرگ خدا(صلى الله علیه وآله) که به حکم عصمت دامنش از هر گونه آلودگى به گناه پاک است گرفته، تا به افراد خیانت پیشه گنهکار و کسانى که به حکم تعصب هاى خویشاوندى از این گونه افراد دفاع مى کنند، هر کدام را به تناسب خود، مورد بحث قرار دهد.
* * *
1 و 2 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحات 181 و 182، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 22، صفحات 22 و 23 ـ تفسیر «تبیان»، جلد 3،صفحات 316 و 317، مکتب الاعلام الاسلامى، طبع اول، 1409 هـ ق ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 1،صفحات 563 و 564، دار المعرفة بیروت.
3 ـ «المنار»، جلد 5، صفحه 394 ـ «درّ المنثور»، جلد 1، صفحه 203، دار المعرفة مطبعة الفتح جدّة، طبع اول، 1365 هـ ق ـ «مبسوط شیخ طوسى»، جلد 8، صفحه 256، المکتبة المرتضویة، مطبعة الحیدرى، 1351 هـ ش ـ «صحیح بخارى»، جلد 8، صفحه 112، دار الفکر بیروت، 1401 هـ ق ـ «خلاف شیخ طوسى»، جلد 6، صفحه 257، مؤسسه نشر الاسلامى قم، طبع اول، 1417 هـ ق.
4 ـ اسراء، آیه 7.