النساء
۞ لَّا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا 148 إِن تُبْدُوا خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا 149 إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا 150 أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا ۚ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا 151 وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُولَٰئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا 152 يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ ۚ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَىٰ أَكْبَرَ مِن ذَٰلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ۚ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَٰلِكَ ۚ وَآتَيْنَا مُوسَىٰ سُلْطَانًا مُّبِينًا 153 وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا 154
خدا اظهار بدى ها را دوست نمى دارد
در این دو آیه، اشاره به بخشى از دستورات اخلاقى اسلام شده است:
نخست مى فرماید: «خدا دوست نمى دارد کسى با سخنان خود بدى ها، عیوب و اعمال زشت اشخاص را اظهار کند» (لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ).
زیرا همان گونه که خداوند «ستّار العیوب» است، دوست ندارد که افراد بشر پرده درى کنند، عیوب مردم را فاش سازند و آبروى آنها را ببرند.
به علاوه مى دانیم هر انسانى معمولاً نقاط ضعف پنهانى دارد که اگر بنا شود این عیوب اظهار گردد یک روح بدبینى عجیب بر سراسر جامعه سایه مى افکند، و همکارى آنها را با یکدیگر مشکل مى سازد، بنابراین هم به خاطر استحکام پیوندهاى اجتماعى و هم به خاطر رعایت جهات انسانى، لازم است بدون در نظر گرفتن یک هدف صحیح، پرده درى نشود.
ضمناً باید توجه داشت: منظور از کلمه «سوء» هر گونه بدى و زشتى است و منظور از «جهر... من القول» هر گونه ابراز و اظهار لفظى است، خواه به صورت شکایت باشد یا حکایت، یا نفرین، یا مذمت، و یا غیبت، و به همین جهت از جمله آیاتى که در بحث تحریم «غیبت» به آن استدلال شده همین آیه است، ولى مفهوم آیه منحصر به غیبت نیست و هر نوع بدگوئى را شامل مى شود.
پس از آن به بعضى از امور که مجوّز این گونه بدگوئى ها و پرده درى ها مى شود اشاره کرده، مى فرماید: «مگر کسى که مظلوم واقع شده» (إِلاّ مَنْ ظُلِمَ).
چنین افرادى براى دفاع از خویشتن در برابر ظلم ظالم حق دارند اقدام به شکایت کنند و یا از مظالم و ستمگرى ها آشکارا مذمت، انتقاد و غیبت نمایند و تا حق خود را نگیرند و دفع ستم ننمایند از پاى ننشینند.
در حقیقت ذکر این استثناء به خاطر آن است که حکم اخلاقى فوق مورد سوء استفاده ظالمان و ستمگران واقع نشود.
و یا بهانه اى براى تن در دادن به ستم نگردد.
روشن است در این گونه موارد نیز تنها به آن قسمت که مربوط به ظلمِ ظالم و دفاع از مظلوم است باید قناعت کرد.
و در پایان آیه ـ همان طور که روش قرآن است ـ براى این که افرادى از این استثناء نیز سوء استفاده نکنند و به بهانه این که مظلوم واقع شده اند عیوب مردم را بدون جهت آشکار نسازند، مى فرماید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ کانَ اللّهُ سَمیعاً عَلیماً) یعنى هم سخنان را مى شنود و هم از نیّات آگاه است.
* * *
در آیه بعد، به نقطه مقابل این حکم اشاره کرده که: اگر نیکى هاى افراد را اظهار کنید و یا مخفى نمائید مانعى ندارد، به خلاف بدى ها که مطلقاً جز در موارد استثنائى باید کتمان شود و نیز اگر در برابر بدى هائى که افراد به شما کرده اند راه عفو و بخشش را پیش گیرید بهتر است; زیرا این کار در حقیقت یک نوع کار الهى است که با داشتن قدرت بر هر گونه انتقام، بندگان شایسته خود را مورد عفو قرار مى دهد، مى فرماید: «(اما) اگر نیکى ها را آشکار یا مخفى سازید و یا از بدى ها گذشت نمائید، خداوند بخشنده و توانا است» (إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوء فَإِنَّ اللّهَ کانَ عَفُوّاً قَدیراً).
در حقیقت آیه دوم، از دو جهت در نقطه مقابل آیه اول قرار گرفته، نخست «اظهار نیکى ها» در برابر «اظهار بدى ها» و سپس «عفو و بخشش» در برابر کسانى که به آنها ستم شده است.
* * *
نکته:
آیا گذشت از ستمگر موجب تقویت او نیست؟!
در اینجا این سؤال پیش مى آید که:
آیا عفو و گذشت از ستمگر در حقیقت موجب امضاى ظلم او نخواهد بود؟
آیا این کار، او را تشویق به ادامه ستم نمى کند؟!
و آیا این دستور، یک نوع واکنش منفى تخدیرى در مظلومان ایجاد نخواهد کرد؟
پاسخ سؤال این است که: مورد «عفو و گذشت» از مورد «احقاق حق و مبارزه با ظالم» جدا است.
به همین دلیل در دستورهاى اسلامى از یک طرف مى خوانیم: «نه ظلم کنید و نه تن به ظلم دهید» (لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ).(1)
و مى خوانیم: «دشمنِ ظالم و یارِ مظلوم باشید» (کُونا لِلْظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً).(2)
و یا: «با ظالمان پیکار کنید تا به حکم خدا گردن نهند» (فَقاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتّى تَفِىءَ اِلى أَمْرِ اللّهِ).(3)
و از سوى دیگر دستور به عفو و بخشش و گذشت داده شده است همان طور که مى فرماید: «اگر عفو کنید به تقوا نزدیک تر است» (وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى).(4)
و یا در جاى دیگر مى فرماید: «آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند; آیا دوست نمى دارید خداوند شما را ببخشد»؟! (وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ).(5)
گرچه ممکن است بعضى از افراد کم اطلاع میان این دو حکم در بدو نظر تضادى ببینند، ولى با توجه به آنچه در منابع اسلامى وارد شده روشن مى شود که مورد عفو و گذشت جائى است که از آن سوء استفاده نشود و مورد مبارزه و کوبیدن ظلم، جاى دیگر.
توضیح این که:
عفو و گذشت مخصوص موارد قدرت و پیروزى بر دشمن و شکست نهائى او است.
یعنى در موردى که احساس خطر جدیدى از ناحیه دشمن نشود، بلکه عفو و گذشت از او یک نوع اصلاح و تربیت در مورد او محسوب شود و او را به تجدیدنظر در مسیر خود وادارد، چنان که در موارد زیادى از تاریخ اسلام به چنین افرادى برخورد مى کنیم و حدیث معروف: اِذا قَدَرْتَ عَلى عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ:
«هنگامى که بر دشمن پیروز شدى، گذشت را زکات این پیروزى قرار ده».(6)
شاهدى بر این مدعا است.
اما در مواردى که خطر دشمن هنوز برطرف نگشته و احتمالاً گذشت، او را جسورتر و آماده تر مى کند.
یا این که عفو و گذشت یک نوع تسلیم و رضایت به ظلم محسوب مى شود، هیچ گاه اسلام اجازه چنین عفوى را نمى دهد و هرگز پیشوایان اسلام در چنین مواردى راه عفو و گذشت را انتخاب نکرده اند و به آن دستور نداده اند.
* * *
1 ـ بقره، آیه 279.
2 ـ «مستدرک»، جلد 12، صفحه 180، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 42، صفحه 256 و جلد 97، صفحه 90 ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 17، صفحه 5، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، قم، 1404 هـ ق ـ «نهج البلاغه»، بخش نامه ها، نامه شماره 47.
3 ـ حجرات، آیه 9.
4 ـ بقره، آیه 237.
5 ـ نور، آیه 22.
6 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، کلمه 11 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحه 171، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 68، صفحه 427 ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 18، صفحه 109، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، قم، 1404 هـ ق.