النساء
۞ إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ ۚ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ ۚ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا 163 وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ ۚ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَكْلِيمًا 164 رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا 165 لَّٰكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ ۖ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا 166 إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا 167 إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا 168 إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا 169 يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَّكُمْ ۚ وَإِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا 170
تثبیت رسالت انبیاء پیشین
در آیات گذشته خواندیم که یهود در میان پیامبران خدا تفرقه مى افکندند، بعضى را تصدیق و بعضى را انکار مى کردند، آیات مورد بحث، بار دیگر به آنها چنین پاسخ مى گوید و موقعیت انبیاء گذشته را تثبیت مى نماید:
«ما بر تو وحى فرستادیم همان طور که بر نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم، و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبرانى که از فرزندان یعقوب بودند و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم و به داود کتاب زبور دادیم» (إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوح وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الأَسْباطِ وَ عیسى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً).
پس چرا در میان این پیامبران بزرگ تفرقه مى افکنید در حالى که همگى در یک مسیر گام بر مى داشتند؟!
و ممکن است آیه فوق ناظر به گفتار مشرکان و بت پرستان عرب باشد که از نزول وحى بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) تعجب مى کردند; زیرا آیه مى گوید: چه جاى تعجب است مگر وحى بر پیامبران پیشین نازل نشد؟!
* * *
پس از آن در آیه بعد اضافه مى کند: پیامبرانى که وحى بر آنان نازل گردید منحصر به اینها نبودند، بلکه «پیامبران دیگرى که قبلاً سرگذشت آنها را براى تو بیان کرده ایم و پیامبرانى را که هنوز سرگذشت آنها را شرح نداده ایم همگى همین مأموریت را داشتند و وحى الهى بر آنها نازل گردید» (وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ).
و از این بالاتر «خداوند رسماً با موسى(علیه السلام) سخن گفت» (وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَکْلیماً).
* * *
بنابراین، رشته وحى همیشه در میان بشر بوده، چگونه ممکن است ما افراد انسان را بدون راهنما و رهبر بگذاریم و در عین حال براى آنها مسئولیت و تکلیف قائل شویم؟!
لذا در آیه بعد مى افزاید: «ما این پیامبران را بشارت دهنده و انذارکننده قرار دادیم، تا به رحمت و پاداش الهى، مردم را امیدوار سازند و از کیفرهاى او بیم دهند، تا اتمام حجت بر آنها شود و بهانه اى نداشته باشند» (رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ).
خداوند برنامه ارسال این رهبران را دقیقاً تنظیم و اجرا نموده، چرا چنین نباشد؟! با این که: «او بر همه چیز توانا و حکیم است» (وَ کانَ اللّهُ عَزیزاً حَکیماً).
«حکمت او» ایجاب مى کند که این کار عملى شود، و «قدرت او»، راه را هموار مى سازد; زیرا عدم انجام یک برنامه صحیح، یا به علت عدم حکمت و دانائى است،و یا به خاطر عدم قدرت، در حالى که هیچ یک از این نقائص در ذات پاک او وجود ندارد.
* * *
و در آخرین آیه به پیامبر دلدارى و قوت قلب مى بخشد که اگر این جمعیت نبوت و رسالت تو را انکار کردند اهمیتى ندارد; زیرا: «خداوند گواه چیزى است که بر تو نازل کرده است» (لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ).
و البته انتخاب تو براى این منصب بى حساب نبوده، بلکه «این آیات را از روى علم به لیاقت و شایستگى تو براى این مأموریت، نازل کرده است» (أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ).
این جمله، ممکن است ناظر به معنى دیگرى نیز باشد که آنچه بر تو نازل شده از دریاى بى پایان علم الهى سرچشمه مى گیرد و محتواى آنها گواه روشنى بر این است که از علم او سرچشمه گرفته.
بنابراین، شاهد صدق دعوى تو در متن این آیات ثبت است و نیازى به دلیل دیگر نیست.
چگونه ممکن است یک فرد درس نخوانده، بدون اتکا به علم الهى کتابى بیاورد که مشتمل بر عالى ترین تعلیم ها، فلسفه ها، قانون ها و دستورهاى اخلاقى و برنامه هاى اجتماعى باشد؟!
و در پایان اضافه مى کند: نه تنها خداوند گواهى بر حقانیت تو مى دهد، بلکه «فرشتگان پروردگار نیز گواهى مى دهند; اگر چه گواهى خدا کافى است»
(وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى بِاللّهِ شَهیداً).
* * *
نکته ها:
1 ـ بعضى از مفسران از جمله «اِنّا أَوْحَیْنا اِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا...» چنین استفاده کرده اند که: قرآن مى خواهد این نکته را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعلام کند که در آئین تو تمام امتیازاتى که در آئین هاى گذشته بوده جمع است، و «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى».
در بعضى از روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز اشاره به این معنى شده است و الهام مفسران در این قسمت در حقیقت به کمک این گونه روایات بوده.(1)
* * *
2 ـ در آیات فوق مى خوانیم: «زبور» از کتب آسمانى است که خداوند به «داود»(علیه السلام) داده است، این سخن با آنچه معروف و مسلّم است که پیامبران «اولوا العزم» که داراى کتاب آسمانى و آئین جدید بوده اند پنج نفر بیشتر نیستند، منافات ندارد; زیرا همان طور که از آیات قرآن و روایات اسلامى استفاده مى شود کتب آسمانى که بر پیامبران نازل گردید، دو گونه بود:
نخست کتاب هائى که احکام تشریعى در آن بود و اعلام آئین جدید مى کرد، اینها پنج کتاب بیشتر نبود که بر پنج پیامبر اولوا العزم نازل گردید.
و دیگر کتاب هائى بود که احکام تازه در بر نداشت، بلکه مشتمل بر نصایح، اندرزها، راهنمائى ها، توصیه و دعاها بود و کتاب «زبور» از این دسته بود ـ هم اکنون کتاب «مزامیر داود» یا «زبور داود» که ضمن کتب «عهد قدیم» مذکور است، نیز گواه این حقیقت مى باشد.
گرچه این کتاب همانند سایر کتب «عهد جدید و قدیم» از تحریف، مصون نمانده، ولى مى توان گفت: تا حدودى شکل خود را حفظ کرده است.
این کتاب مشتمل بر صد و پنجاه فصل است که هر کدام «مزمور» نامیده مى شود، و سراسر، شکل اندرز، دعا و مناجات دارد.
در روایتى از «ابوذر» نقل شده که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پرسیدم: عدد پیامبران چند نفر بودند؟
فرمود: یکصد و بیست و چهار هزار نفر.
پرسیدم: رسولان از میان آنها چند نفر بودند؟
فرمود: سیصد و سیزده نفر و بقیه تنها پیامبر بودند...
«ابوذر» مى گوید: پرسیدم کتاب هاى آسمانى که بر آنها نازل شد چند کتاب بود؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: صد و چهار کتاب، ده کتاب بر آدم(علیه السلام)، پنجاه کتاب بر شیث، سى کتاب بر ادریس، و ده کتاب بر ابراهیم (که مجموعاً یک صد کتاب مى شود) و تورات و انجیل و زبور و قرآن.(2)
* * *
3 ـ «اسباط» جمع «سبط» (بر وزن سبد) به معنى طوائف بنى اسرائیل است ولى در اینجا منظور پیامبرانى است که از آن قبائل مبعوث شده اند.(3)
* * *
4 ـ چگونگى نزول وحى بر پیامبران مختلف بوده:
گاهى از طریق نزول فرشته وحى.
گاهى از طریق الهام به قلب.
و گاهى از طریق شنیدن صدا، به این ترتیب که خداوند امواج صوتى را در فضا و اجسام مى آفریده و از این طریق با پیامبرش صحبت مى کرده.
از کسانى که این امتیاز را به روشنى داشته، موسى بن عمران(علیه السلام) بود که گاهى امواج صوتى را از لابلاى «شجره وادى ایمن» و گاهى در کوه «طور» مى شنید، و لذا لقب «کلیم اللّه» به موسى(علیه السلام) داده شده است و شاید ذکر موسى(علیه السلام) در آیات فوق به صورت جداگانه به خاطر همین امتیاز بوده باشد.
* * *
1 ـ تفسیر «صافى»، جلد 1، صفحه 521، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ تفسیر «برهان»،جلد 1، صفحه 427 (جلد 2، صفحه 200، ذیل آیه مورد بحث، بنیاد بعثت، طبع اول، 1415 هـ ق) ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 573، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 16، صفحه 325 ـ «المیزان»، جلد 5، صفحه 145، انتشارات جامعه مدرسین قم - تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 285، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 476، ذیل آیات آخر سوره «اعلى» (جلد 10، صفحه 332، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق) ـ «المیزان»، جلد 20، صفحه 271، انتشارات جامعه مدرسین قم ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 562، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ«جامع الاخبار»، صفحه 179، انتشارات رضى قم، 1363 هـ ش.
3 ـ درباره «اسباط» در جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه توضیحات بیشترى داده شده است.