المائدة
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ ۚ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ ۚ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ ۚ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ ۚ وَإِن كَانُوا إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ ۗ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 176 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ۚ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ 1 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا ۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ 2
لزوم وفا به عهد و پیمان
به طورى که از روایات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مى شود، این سوره آخرین سوره (و یا از آخرین سوره هائى) است که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است.
در تفسیر «عیاشى» از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که: حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: سوره «مائده» دو ماه یا سه ماه، پیش از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل گردید.(1)
و این که در بعضى از روایات وارد شده این سوره ناسخ است و منسوخ نیست، نیز اشاره به همین موضوع است.
این سخن با مطلبى که در جلد دوم همین تفسیر در ذیل آیه 281 سوره «بقره» گفته ایم که طبق روایات، آیه مزبور آخرین آیه اى است که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل شده منافات ندارد; زیرا اینجا سخن از سوره است و در آنجا سخن درباره یک آیه بود!
در این سوره ـ به خاطر همین موقعیت خاص ـ تأکید روى یک سلسله مفاهیم اسلامى و آخرین برنامه هاى دینى و مسأله رهبرى امت و جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله)شده است و شاید به همین جهت است که با مسأله لزوم وفا به عهد و پیمان، شروع شده.
به هر حال، در نخستین جمله مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! به عهد و پیمان خود وفا کنید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ).
تا به این وسیله افراد با ایمان را ملزم به پیمان هائى که در گذشته با خدا بسته اند و یا در این سوره به آن اشاره شده است بنماید.
درست همانند این است که شخص مسافر در آخرین لحظات وداع به نزدیکان و پیروان خود تأکید مى کند توصیه ها و سفارش هاى او را فراموش نکنند و به قول و قراردادهائى که با آنها گذاشته است، وفادار باشند.
باید توجه داشت «عُقُود» جمع «عقد» در اصل، به معنى «جمع کردن اطراف یک چیز محکم» است، و به همین مناسبت گره زدن دو سر طناب یا دو طناب را با هم «عقد» مى گویند.
سپس، از این معنىِ حسّى، به مفهومِ معنوى انتقال یافته و به هر گونه عهد و پیمان، «عقد» گفته مى شود، منتها طبق تصریح جمعى از فقهاء و مفسران، «عقد» مفهومى محدودتر از عهد دارد; زیرا «عقد» به پیمان هائى گفته مى شود که استحکام کافى دارد، نه به هر پیمان.
و اگر در بعضى از روایات و عبارات مفسران، «عقد» و «عهد» به یک معنى آمده است منافات با آنچه گفتیم ندارد; زیرا منظور تفسیر اجمالى این دو کلمه بوده نه بیان جزئیات آن.
و با توجه به این که «العُقُود» ـ به اصطلاح ـ «جمع مُحَلّى به الف و لام» و مفید عموم مى باشد، و جمله نیز کاملاً مطلق است، آیه فوق دلیل بر وجوب وفا به تمام پیمان هائى است که میان انسان ها، و یا افراد انسان با خدا، به طور محکم بسته مى شود.
و به این ترتیب، تمام پیمان هاى الهى و انسانى و پیمان هاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، تجارى و زناشوئى و مانند آن را در بر مى گیرد و یک مفهوم کاملاً وسیع دارد که به تمام جنبه هاى زندگى انسان اعم از عقیده و عمل ناظر است: از پیمان هاى فطرى و توحیدى گرفته تا پیمان هائى که مردم بر سر مسائل مختلف زندگى با هم مى بندند.
در تفسیر «روح المعانى» از «راغب» چنین نقل شده: «عقد» با توجه به وضع طرفین، سه نوع است:
گاهى عقد در میان خدا و بنده،
گاهى در میان انسان و خودش، و گاهى در میان او و سایر افراد بشر بسته مى شود(2) (البته تمام این سه نوع عقد داراى دو طرف است منتها در آنجا که خودش با خودش پیمان مى بندد، خویشتن را به منزله دو شخص که طرفین پیمانند فرض مى کند).
به هر حال مفهوم آیه به قدرى وسیع است که عهد و پیمان هائى را که مسلمانان با غیر مسلمانان مى بندند نیز شامل مى شود.
سپس به دنبال دستور وفاى به پیمان ها که تمام احکام و پیمان هاى الهى را شامل مى شود یک سلسله از احکام اسلام را بیان کرده، که نخستین آن حلال بودن گوشت پاره اى از حیوانات است، مى فرماید: «چهارپایان (و جنین آنها) براى شما حلال شده است» (أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ الأَنْعامِ).
«أَنْعام» جمع «نَعَمْ» به معنى شتر، گاو و گوسفند است.(3)
«بَهِیْمَة» از ماده «بُهْمَةْ» (بر وزن تهمة) در اصل، به معنى «سنگ محکم» است و به هر چیز که درک آن مشکل باشد «مبهم» گفته مى شود، و به تمام حیوانات که داراى نطق و سخن نیستند، «بهیمة» اطلاق مى شود; زیرا صداى آنها داراى ابهام است اما معمولاً این کلمه را فقط در مورد چهارپایان به کار مى برند، و درندگان و پرندگان را شامل نمى شود.
و از آنجا که «جنین» حیوانات نیز داراى یک نوع ابهام است «بهیمة» نامیده مى شود.
بنابراین، حلال بودن «بهیمه انعام» یا به معنى حلّیت تمام چهارپایان است (به استثناى آنچه بعداً در آیه ذکر مى شود) و یا به معنى حلّیت بچه هائى است که در شکم حیوانات حلال گوشت وجود دارد (بچه هائى که خلقت آنها کامل شده، مو و پشم بر بدن آنها روئیده است).(4)
و از آنجا که حلّیت حیواناتى مانند شتر، گاو و گوسفند قبل از این آیه براى مردم مشخص بوده، ممکن است آیه اشاره به حلّیت جنین هاى آنها باشد.
ولى آنچه نزدیک تر به نظر مى رسد این است که آیه، معنى وسیعى دارد، هم حلال بودن این گونه حیوانات را بیان مى کند، و هم «جنین» آنها را، و اگر حکم این گونه حیوانات در سابق نیز معلوم بوده در اینجا به عنوان مقدمه اى براى استثنائات بعد تکرار شده است.
از آنچه در تفسیر این جمله گفتیم روشن شد که ارتباط این حکم با اصل کلّى لزوم وفاى به عهد، از این نظر است که این «اصل کلّى»، احکام الهى را که یک نوع پیمان خدا با بندگان است مورد تأکید قرار مى دهد.
سپس به دنبال آن تعدادى از احکام، بیان شده که حلال بودن گوشت پاره اى از حیوانات و حرام بودن گوشت پاره اى دیگر، یکى از آنها محسوب مى شود.
پس از آن، در ذیل آیه دو مورد از حکم حلال بودن گوشت چهارپایان را استثناء کرده، مى فرماید: «به استثناى گوشت هائى که تحریم آن به زودى براى شما بیان مى شود» (إِلاّ ما یُتْلى عَلَیْکُمْ).
و «به استثناى حال احرام (براى انجام مناسک حج یا انجام مناسک عمره که در این حال) صید کردن حرام است» (غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ).(5)
و در پایان مى فرماید: «خداوند هر حکمى را بخواهد صادر مى کند» (إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ ما یُریدُ).
یعنى چون آگاه از همه چیز و مالک همه چیز مى باشد، هر حکمى را که به صلاح و مصلحت بندگان باشد و حکمت اقتضاء کند تشریع مى نماید.
* * *
نکته ها:
1 ـ قاعده «أَصالَةُ اللُّزُومِ فِى الْعُقُودِ»
این آیه از جمله آیاتى است که در مباحث حقوق اسلامى در سرتاسر فقه به آن استدلال مى کنند، و یک قاعده مهم فقهى «أَصالَةُ اللُّزُومِ فِى الْعُقُودِ» از آن استفاده مى گردد.
یعنى هر گونه پیمان و معاهده اى درباره اشیاء و یا کارها میان دو نفر منعقد گردد لازم الاجراء مى باشد، و حتى ـ همان طور که جمعى از محققان نیز عقیده دارند ـ انواع معاملات، شرکت ها و قراردادهائى که در عصر ما وجود دارد و در سابق وجود نداشته، و یا این که بعداً در میان عقلا به وجود مى آید، و بر موازین صحیحى قرار دارد را شامل مى شود، و این آیه پاى همه آنها صحه مى گذارد (البته با در نظر گرفتن ضوابط کلّى که اسلام براى قراردادها قائل شده است).
ولى استدلال به این آیه به عنوان یک قاعده فقهى دلیل بر آن نیست که پیمان هاى الهى را که میان «بندگان» و «خدا» بسته شده است، و یا پیمان مربوط به رهبرى و زعامت امت را که به وسیله پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مردم گرفته شده، شامل نشود، بلکه آیه مفهوم وسیعى دارد که همه این امور را در بر مى گیرد.
یادآورى این نکته نیز لازم است که لزوم وفاء به پیمان هاى دوجانبه مادامى است که از یک طرف نقض نشده باشد.
اما اگر از یک طرف نقض شود، طرف مقابل ملزم به وفادارى نیست، و این در ماهیت عقد و پیمان افتاده است.
* * *
2 ـ اهمیت وفاى به عهد و پیمان
مسأله وفاى به عهد و پیمان که در آیه مورد بحث مطرح است از اساسى ترین شرائط زندگى دسته جمعى است و بدون آن، هیچ گونه همکارى اجتماعى ممکن نیست، که بشر با از دست دادن آن، زندگى اجتماعى و اثرات آن را عملاً از دست خواهد داد، به همین دلیل در منابع اسلامى تأکید فوق العاده اى روى این مسأله شده است و شاید کمتر مطلبى باشد که این قدر گسترش داشته باشد; زیرا بدون آن، هرج و مرج و سلب اطمینان عمومى که بزرگ ترین بلاى اجتماعى است در میان بشر پیدا مى شود.
در «نهج البلاغه» در فرمان «مالک اشتر» چنین مى خوانیم:
فَإنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرائِضِ اللّهِ شَىْءٌ اَلنّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ إِجْتِماعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرائِهِمْ مِنْ تَعْظِیْمِ الْوَفاءِ بِالْعُهُودِ، وَ قَدْ لَزِمَ ذلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیْما بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِیْنَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَواقِبِ الْغَدْرِ:
«در میان واجبات الهى هیچ موضوعى همانند وفاى به عهد در میان مردم جهان ـ با تمام اختلافاتى که دارند ـ مورد اتفاق نیست به همین جهت بت پرستان زمان جاهلیت نیز پیمان ها را در میان خود محترم مى شمردند; زیرا عواقب دردناک پیمان شکنى را دریافته بودند».(6)
و نیز از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
إِنَّ اللّهَ لایَقْبَلُ إِلاَّ الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ لایَقْبَلُ اللّهُ إِلاَّ الْوَفاءَ بِالشُّرُوطِ وَ الْعُهُودِ:
«خداوند از بندگان خود چیزى جز عمل صالح نمى پذیرد و جز وفاى به شروط و پیمان ها را قبول نمى کند».(7)
و از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: لا دِیْنَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ:
«آن کس که به پیمان خود وفادار نیست دین ندارد».(8)
روى همین جهت، موضوع وفاى به عهد از موضوعاتى است که هیچ گونه تفاوتى در میان انسان ها درباره آن نیست، خواه طرف پیمان، مسلمان باشد یا غیر مسلمان و به اصطلاح از حقوق انسان است، نه از حقوق برادران دینى.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:
ثَلاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لاَِحَد فِیْهِنَّ رُخْصَةً: أَداءُ الأَمانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ بِرُّ الْوالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کانا أَوْ فاجِرَیْنِ!:
«سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازه مخالفت با آن را نداده است:
اداى امانت در مورد هر کس خواه نیکوکار باشد یا بدکار;
وفاى به عهد درباره هر کس خواه نیکوکار باشد یا بدکار;
و نیکى به پدر و مادر خواه نیکوکار باشند یا بدکار».(9)
حتى در روایتى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده: اگر کسى با اشاره پیمانى را بر عهده بگیرد باید به آن وفا کند، مى فرماید:
إِذا أَوْمى أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِیْنَ أَوْ أَشارَ بِالأَمانِ إِلى أَحَد مِنَ الْمُشْرِکِیْنَ فَنَزَلَ عَلى ذلِکَ فَهُوَ فِى أَمان:
«هر گاه یکى از مسلمانان با ایماء و اشاره به یکى از مشرکان امان دهد و او از قلعه پائین آید، در امان است».(10)
* * *
1 ـ تفسیر «برهان»، جلد 1، صفحه 430 ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحه 273 ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 288، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 582، مؤسسه اسماعیلیان، قم، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ باید توجه داشت دستورهائى که درباره وضو و تیمم و مانند آن در این سوره آمده، منافاتى با آخرین سوره بودن آن ندارد. زیرا بسیارى از این دستورها جنبه تکرار و تأکید داشته است. لذا بعضى از همین احکام را در سوره «نساء» نیز مى بینیم.
2 ـ تفسیر «روح المعانى»، ذیل آیه مورد بحث.
3 ـ «نعم» اگر به صورت مفرد استعمال شود به معنى شتر است، اما اگر به معنى جمع باشد شتر، گاو و گوسفند را شامل مى شود (مفردات راغب، ماده نعم).
4 ـ اگر «بهیمة» در آیه را به معنى خود حیوانات بگیریم اضافه «بهیمة» به «انعام» از قبیل «اضافه بیانیه» مى شود. و اگر به معنى «جنین» بوده باشد، اضافه آن «اضافه لامیه» خواهد بود.
5 ـ البته جمله «إِلاّ ما یُتْلى عَلَیْکُمْ» جمله استثنائیه است و «غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ» حال از ضمیر «لَکُمْ» مى باشد که از نظر معنى نتیجه استثناء را دارد.
6 ـ «نهج البلاغه»، نامه 53.
7 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 294 ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 182 و جلد 2، صفحه 47، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 64، صفحه 191 و جلد 66، صفحه 10 ـ تفسیر «صافى»، جلد 3،
صفحه 315، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 386، مؤسسه اسماعیلیان قم، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «المیزان»، جلد 14، صفحه 199، انتشارات جامعه مدرسین قم.
8 ـ «مستدرک»، جلد 16، صفحه 97، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 69، صفحه 198 و جلد 72، صفحه 96 و جلد 81، صفحه 252 ـ «المیزان»، جلد 11، صفحه 349، انتشارات جامعه مدرسین قم ـ
«درّ المنثور»، جلد 1، صفحه 42 و جلد 4، صفحه 56، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدّة، طبع اول، 1365 هـ ق ـ «سنن کبراى بیهقى»، جلد 9، صفحه 231، دار الفکر بیروت.
9 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 162، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 21، صفحه 490، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 71، صفحات 56 و 70 و جلد 72، صفحه 92 و جلد 75، صفحه 250 ـ
«تحف العقول»، صفحه 367، انتشارات جامعه مدرسین قم، طبع دوم، 1404 هـ ق.
10 ـ «مستدرک»، جلد 11، صفحات 45 و 46، چاپ آل البیت ـ «دعائم الاسلامى»، جلد 1، صفحه 378، دار المعارف مصر، 1385 هـ ق.