المائدة
أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ ۖ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا ۗ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ 96 ۞ جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ۚ ذَٰلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 97 اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 98 مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ 99 قُل لَّا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ ۚ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 100 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِن تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ 101 قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِينَ 102 مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ ۙ وَلَٰكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ ۖ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ 103
بدعت هاى جاهلى
در آیه نخست، اشاره به چهار «بدعت» نا به جا شده که در میان عرب جاهلى معمول بود، آنها بر پاره اى از حیوانات به جهتى از جهات، علامت و نامى گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع مى ساختند.
و یا حتى خوردن شیر و چیدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمى شمردند.
گاهى این حیوانات را آزاد مى گذاشتند که هر راهى مى خواهند بروند و کسى متعرض آنها نمى شد، یعنى عملاً حیوان را بلا استفاده و بیهوده رها مى ساختند.
لذا قرآن مجید مى فرماید: «خداوند هیچ یک از این احکام را به رسمیت نمى شناسد، نه بحیره اى قرار داده، نه سائبه، نه وصیله و نه حام» (ما جَعَلَ اللّهُ مِنْ بَحیرَة وَ لا سائِبَة وَ لا وَصیلَة وَ لا حام).
و اما توضیح این چهار نوع حیوان:
1 ـ «بَحیره»، به حیوانى مى گفتند که: پنج بار زائیده بود و پنجمین آنها ماده ـ و به روایتى نر ـ بود، گوش چنین حیوانى را شکاف وسیعى مى دادند، و آن را به حال خود آزاد مى گذاشتند و از کشتن آن صرف نظر مى کردند.
«بحیره» از ماده «بحر» به معنى وسعت و گسترش است، و این که عرب دریا را بحر مى گوید، به خاطر وسعت آن است، و این که «بحیره» را به این نام مى نامیدند به خاطر شکاف وسیعى بود که در گوش آن ایجاد مى کردند.
2 ـ «سائبه»، شترى بوده که: دوازده ـ و به روایتى ده ـ بچه مى آورد، آن را آزاد مى ساختند و حتى کسى سوار بر آن نمى شد، به هر چراگاهى وارد مى شد آزاد بود و از هر آبگاه و چشمه اى آب مى نوشید کسى حق مزاحمت آن را نداشت، تنها گاهى از شیر آن مى دوشیدند و به مهمان مى دادند (از ماده «سیب» به معنى جریان آب و آزادى در راه رفتن است).
3 ـ «وصیله»، به گوسفندى مى گفتند که: هفت بار فرزند مى آورد و به روایتى به گوسفندى مى گفتند: که دوقلو مى زائید (از ماده «وصل» به معنى به هم پیوستگى است) کشتن چنان گوسفندى را نیز حرام مى دانستند.
4 ـ «حام»، اسم فاعل از ماده «حمایت» به معنى حمایت کننده، به حیوان نرى مى گفتند که: از وجود آن براى تلقیح حیوانات ماده استفاده مى شد، هنگامى که ده بار از آن براى تلقیح استفاده مى کردند، و هر بار فرزندى از نطفه آن به وجود مى آمد، مى گفتند: این حیوان پشت خود را حمایت کرده یعنى کسى حق سوار شدن بر آن را ندارد (یکى از معانى «حمى»، نگاهدارى و جلوگیرى و ممنوعیت است).
در معنى عناوین چهارگانه بالا، در میان مفسران و در احادیث احتمالات دیگرى نیز دیده مى شود، اما قدر مشترک همه آنها، آن است که: منظور حیواناتى بوده که خدمات فراوان و مکرّرى به صاحبان خود از طریق «انتاج» مى کردند، و آنها هم در مقابل، یک نوع احترام و آزادى براى این حیوانات قائل مى شدند.
درست است که در تمام این موارد، جلوه هائى از روح شکرگزارى و قدردانى حتى در برابر خدمت حیوانات به چشم مى خورد، و از این نظر، عمل آنها قابل تقدیس بوده.
ولى از آنجا که اجراى چنین احترامى در مورد این حیوانات علاوه بر این که با عدم درک آنها مفهومى پیدا نمى کرد، یک نوع اتلاف مال، از بین بردن نعمت هاى الهى و معطل ساختن آنها محسوب مى شد و از همه گذشته این حیوانات به خاطر این احترام، گرفتار زجرها و شکنجه هاى جانکاهى مى شدند; زیرا عملاً کمتر کسى حاضر مى شد، غذاى درستى به آنها بدهد و از آنها مراقبت و نگاهدارى کند.
و با توجه به این که: این حیوانات معمولاً داراى سن زیادى بودند، به حالت دردناکى در میان انبوهى از محرومیت ها به سر مى بردند تا بمیرند، روى این جهات، اسلام از این کار جداً جلوگیرى کرده است!
از همه گذشته، از پاره اى از روایات و تفاسیر استفاده مى شود، آنها همه یا قسمتى از این برنامه را به خاطر «بت ها» انجام مى دادند و در واقع آنها را نذر بت مى کردند، در این صورت مبارزه اسلام با این کار شکل مبارزه با بت پرستى نیز به خود مى گیرد.(1)
و عجیب این است که: طبق پاره اى از روایات، هنگامى که بعضى از این حیوانات به مرگ طبیعى مى مردند، گاهى از گوشت آن (گویا به عنوان تبرّک و تیمّن) استفاده مى کردند که این خود یک نوع عمل زشت دیگر بود!(2)
سپس مى فرماید: «افراد کافر و بت پرست، اینها را به خدا نسبت مى دادند و مى گفتند: قانون الهى است» (وَ لکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ).
«و اکثر آنها در این باره کمترین فکر و اندیشه اى نمى کردند و عقل خود را به کار نمى گرفتند، بلکه کورکورانه از دیگران تقلید مى نمودند» (وَ أَکْثَرُهُمْ لایَعْقِلُونَ).
* * *
در آیه بعد، به دلیل و منطق آنها در این تحریم هاى نابه جا و بى مورد اشاره کرده، مى فرماید: «هنگامى که به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بیائید، آنها از این کار سر باز زده، مى گویند: همان رسوم و آداب نیاکان ما، ما را بس است»! (وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آبائَنا).
در حقیقت، خلافکارى ها و بت پرستى هاى آنها از یک نوع بت پرستى دیگر به نام تسلیم بدون قید و شرط در برابر آداب و رسوم خرافى نیاکان سرچشمه مى گرفت، گویا آنها تنها عنوان «نیاکان» و «پدران» را براى، صحت و درستى عقیده و عادات و رسوم خود کافى مى پنداشتند.
قرآن صریحاً در پاسخ آنها مى فرماید: «که مگر نه این است که پدران آنها دانشى نداشتند و هدایت نیافته بودند» (أَ وَ لَوْ کانَ آبائُهُمْ لایَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لایَهْتَدُونَ).
یعنى اگر نیاکانى که شما در عقیده و اعمالتان به آنها متّکى هستید، دانشمندان و هدایت یافتگانى بودند، اقتباس و پیروى شما از آنان از قبیل تقلید «جاهل» از «عالم» بود.
اما با این که خودتان مى دانید آنها چیزى بیشتر از شما نمى دانستند و شاید عقب تر هم بودند، با این حال، کار شما مصداق روشن تقلید «جاهل» از «جاهل» است که در میزان عقل و خرد، بسیار ناپسند مى باشد؟
از این که در آیه قبل قرآن روى کلمه «أَکْثَر» تکیه کرده چنین بر مى آید در آن محیط جهل و تاریکى نیز، اقلیتى هر چند ضعیف، فهمیده وجود داشتند که به این گونه اعمال به چشم حقارت و تنفر نگاه مى کردند.
* * *
نکته ها:
1 ـ بتى به نام نیاکان!
از موضوعاتى که در زمان جاهلیت به شدت رائج بود و به همین دلیل در آیات مختلفى از قرآن منعکس است، مسأله افتخار به نیاکان و احترام بى قید و شرط و تا سر حدّ پرستش، در برابر آنان و افکار و عادات و رسوم آنها بود.
این موضوع اختصاصى به عصر جاهلیت نداشت، امروز هم در میان بسیارى از ملت ها وجود دارد، و شاید یکى از عوامل اصلى اشاعه و انتقال خرافات از نسلى به نسل دیگر محسوب مى شود.
گویا مرگ یک نوع مصونیت و قداست براى گذشتگان ایجاد مى کند و آنها را در هاله اى از احترام و تقوا فرو مى برد!
شک نیست که روح قدردانى و رعایت اصول انسانى ایجاب مى کند پدران، اجداد و نیاکان محترم شمرده شوند، اما نه به این معنى که آنها را معصوم از خطا و اشتباه بدانیم، و از نقد و بررسى افکار و آداب آنها خوددارى کنیم، و از خرافات آنها کور، کورانه تبعیت نمائیم.
زیرا این عمل، در واقع یک نوع بت پرستى و منطق جاهلى است، بلکه باید در عین احترام به حقوق و افکار و سنت هاى مفیدشان، سنن غلط آنها را به شدت در هم شکست، به خصوص این که نسل هاى آینده بر اثر گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش و تجربیات بیشتر معمولاً از نسل هاى پیشین داناتر و باهوش ترند، و هیچ عقل و خردى اجازه «تقلید کورکورانه» از گذشتگان را نمى دهد.
عجب این است که: بعضى از دانشمندان و حتى اساتید دانشگاه را مى بینیم که از این نقطه ضعف بر کنار نمانده و گاهى با کمال شگفتى به خرافات مضحکى همچون «پریدن از روى آتش» در روزهاى آخر سال تن در مى دهند و میل دارند آتش پرستى نیاکان را به نوعى زنده کنند که در حقیقت منطقى جز منطق اعراب زمان جاهلیت ندارند.
* * *
2 ـ تضاد بى دلیل
در تفسیر «المیزان» از تفسیر «درّ المنثور» از جمعى از دانشمندان عامه نقل شده: که شخصى به نام «ابو الاحوص» مى گوید: خدمت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)رسیدم در حالى که لباس کهنه و مندرسى بر تن داشتم، پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: مال و ثروتى دارى؟
گفتم: آرى.
فرمود: چه نوع مال؟
گفتم: همه گونه مال در اختیار دارم، شتر، گوسفند، اسب، و مانند اینها.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: هنگامى که خدا به تو چیزى داد باید آثار آن را در تو ببیند (نه این که ثروت خود را کنار بگذارى و همانند مسکینان زندگى کنى).
سپس فرمود: آیا بچه شترهاى تو گوش دریده متولد مى شوند یا با گوش هاى سالم؟
گفتم: مسلّماً با گوش سالم، مگر ممکن است شتر، نوزاد گوش دریده بیاورد؟!
فرمود: پس لابد خودت تیغ به دست گرفته گوش هاى یک عده از آنها را شکاف مى دهى و مى گوئى این «بحر» است و گوش هاى بعضى دیگر را پاره کرده و مى گوئى این «صرم» است؟
گفتم: آرى چنین کارى را مى کنم.
فرمود: هرگز چنین کارى مکن هر چه خدا به تو داده است براى تو حلال است.
سپس این آیه را تلاوت فرمود: «ما جَعَلَ اللّهُ مِنْ بَحیرَة وَ لا سائِبَة وَ لاوَصیلَة وَ لا حام».(3)
از این روایت استفاده مى شود: آنها قسمتى از اموال خود را معطل و بى مصرف نگاه مى داشتند، ولى به جاى آن صرفه جوئى کرده، لباس هاى کهنه و مندرس مى پوشیدند و این یک تضاد بى دلیل بود.
* * *
1 و 2 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحات 683 و 684، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «وسائل الشیعه»، جلد 25، صفحه 61، چاپ آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 16، صفحه 351، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 9، صفحه 82 به بعد و صفحه 199 و جلد 61، صفحه 143 به بعد، باب 3: البحیرة و اخواتها ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 6، صفحه 335 به بعد، مؤسسة التاریخ العربى، بیروت، 1405 هـ ق.
3 ـ «المیزان»، جلد 6، صفحه 161، انتشارت جامعه مدرسین قم ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 337، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدة، طبع اول، 1365 هـ ق ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 2، صفحه 112، دار المعرفة بیروت، 1412 هـ ق.