المائدة
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ۚ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِن كُنتُم مَّرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ ۚ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 6 وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ 7 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ 8 وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۙ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ 9
دعوت اکید به عدالت
این آیه دعوت به قیام به عدالت مى کند و نظیر آن با تفاوت مختصرى در سوره «نساء» آیه 135 گذشت، نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مى گوید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره براى خدا قیام کنید! و به حق و عدالت گواهى دهید»! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ).
در این قسمت دو دستور سازنده فرد و اجتماع را صادر کرده:
یکى قیام للّه بدون چشم داشت از کسى و یا رسیدن به غنائمى،
و دیگرى شهادت به قسط و عدل که یک جامعه کامل نیازمند این دو است.
پس از آن، به یکى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده و به مسلمانان چنین هشدار مى دهد: «نباید کینه ها و عداوت هاى قومى و تصفیه حساب هاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران گردد; زیرا عدالت از همه اینها بالاتر است» (وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا).
بار دیگر به خاطر اهمیت موضوع روى مسأله عدالت تکیه کرده، مى فرماید: «عدالت پیشه کنید که به پرهیزگارى نزدیک تر است» (اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى).
و از آنجا که عدالت، مهمترین رکن تقوا و پرهیزگارى است، براى سومین بار به عنوان تأکید اضافه مى کند: «از خدا بپرهیزید; زیرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
تفاوتى که میان این آیه و آیه اى که در سوره «نساء» آمده است، از چند جهت مى باشد:
نخست این که: در آیه «نساء»، دعوت به قیام به عدالت و گواهى دادن براى خدا شده، اما در اینجا دعوت به قیام براى خدا و گواهى دادن به حق و عدالت شده.
شاید این تفاوت به خاطر آن باشد که در آیه «نساء»، هدف این بوده که گواهى ها براى خدا باشد نه براى بستگان و خویشاوندان و نزدیکان، اما در اینجا چون سخن از دشمنان در میان بوده تعبیر به گواهى به عدالت و قسط شده، یعنى نه به ظلم و ستم.
دیگر این که: در سوره «نساء»، اشاره به یکى از عوامل انحراف از عدالت شده و در اینجا اشاره به عامل دیگرى، در آنجا حبّ افراطى بى دلیل، و در اینجا بغض افراطى بى جهت، ولى هر دو در موضوع پیروى از هوا و هوس که در سوره «نساء» با جمله: «فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا» آمده است جمعند، بلکه پیروى از هوا سرچشمه وسیع ترى براى ظلم و ستم است; زیرا گاهى ظلم و ستم به خاطر هوا پرستى و حفظ منافع شخصى است نه به خاطر حب و بغض دیگران.
بنابراین، ریشه واقعى انحراف از عدالت، همان پیروى از هوا است که در گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امیر مؤمنان(علیه السلام) چنین آمده است: أَمَّا اتِّباعُ الْهَوى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ: «هواپرستى شما را از حق باز مى دارد».(1)
* * *
سپس، در آیه بعد ـ طبق سنت قرآن ـ که پس از احکام خاصى براى تأکید و تکمیل آن اشاره به قوانین و اصول کلّى مى کند، در اینجا نیز براى تأکیدِ مسأله اجراى عدالت و گواهى به حق چنین مى فرماید: «خداوند به کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند، وعده آمرزش و پاداش عظیم داده است» (وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ).
* * *
در مقابل: «کسانى که خدا را انکار کنند و آیات ما را تکذیب نمایند از اصحاب دوزخند» (وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ).
قابل توجه این که: آمرزش و اجر عظیم به عنوان یک وعده الهى در آیه ذکر شده و فرموده: وَعَدَ اللّهُ... ولى کیفر دوزخ به صورت نتیجه عمل بیان شده، مى فرماید:
«کسانى که داراى چنین اعمالى باشند، چنان سرنوشتى خواهند داشت» این، در حقیقت اشاره به مسأله فضل و رحمت خدا در مورد پاداش هاى سراى دیگر است، که به هیچ وجه برابرى با اعمال ناچیز انسان ندارد، همان طور که مجازات هاى آن جهان جنبه انتقامى نداشته، بلکه نتیجه خود اعمال آدمى است.
ضمناً تعبیر به «أَصْحابُ الْجَحِیْم» با توجه به این که اصحاب به معنى یاران و ملازمان مى باشد، دلیل بر آن است که آنها ملازم دوزخ خواهند بود، ولى این آیه به تنهائى نمى تواند دلیل بر مسأله «خلود» باشد ـ آن چنان که در تفسیر «تبیان» و «مجمع البیان» و تفسیر «فخر رازى» آمده است(2) ـ زیرا ملازمت ممکن است دائمى باشد و ممکن است مدتى به طول بیانجامد و سپس قطع شود، چنان که تعبیر به اصحاب السفینه: «یاران کشتى» که درباره سرنشینان کشتى نوح در قرآن آمده است دائمى نبوده.
البته شک نیست که کفار خلود در دوزخ دارند ولى در آیه فوق از آن سخنى نرفته، بلکه از آیات دیگرى استفاده مى شود.(3)
* * *
نکته:
عدالت، یک رکن مهم اسلام
کمتر مسأله اى در اسلام است که به اهمیت عدالت مورد توجه باشد; زیرا مسأله «عدل» همانند مسأله «توحید» در تمام اصول و فروع اسلام ریشه دوانده، یعنى همان طور که هیچ یک از مسائل عقیده اى و عملى، فردى و اجتماعى، اخلاقى و حقوقى، از حقیقت توحید و یگانگى جدا نیست، همچنین هیچ یک از آنها را خالى از روح «عدل» نخواهیم یافت.
بنابراین، جاى تعجب نیست که «عدل» به عنوان یکى از اصول مذهب و یکى از زیر بناهاى فکرى مسلمانان شناخته شود، گر چه عدالتى که جزء اصول مذهب است یکى از صفات خدا است، و در اصل خداشناسى که نخستین اصل از اصول دین است مندرج مى باشد، ولى ممتاز ساختن آن بسیار پر معنى است و به همین دلیل، در مباحث اجتماعى اسلام روى هیچ اصلى به اندازه عدالت تکیه نشده است.
ملاحظه احادیثِ زیر به عنوان نمونه براى درک اهمیت این موضوع کافى است.
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
اِیّاکُمْ وَ الظُّلْمَ فَاِنَّ الظُّلْمَ عِنْدَ اللّهِ هُوَ الظُّلُماتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ: «از ظلم بپرهیزید; زیرا در روز رستاخیز که هر عملى به شکل مناسبى مجسم مى شود، ظلم در شکل ظلمت تجسم خواهد یافت و پرده اى از تاریکى، اطراف ظالمان را فرا خواهد گرفت».(4)
و مى دانیم هر خیر و برکتى هست در نور است، در حالى که ظلمت، منبع هرگونه عدم و فقدان مى باشد.
و در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است:
بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتُ وَ الأَرْضِ: «آسمان ها و زمین بر اساس عدل استوارند».(5)
این تعبیر، رساترین تعبیرى است که درباره عدالت ممکن است بشود، یعنى نه تنها زندگى محدود بشر در این کره خاکى بدون عدالت بر پا نمى شود، که
سر تا سر جهان هستى و آسمان ها و زمین همه، در پرتو عدالت و تعادل نیروها و قرار گرفتن هر چیزى در مورد مناسب خود برقرار هستند و اگر لحظه اى، و به مقدار سر سوزنى، از این اصول منحرف شوند، رو به نیستى خواهند گذارد.
شبیه همین مضمون را در حدیث معروف دیگرى مى خوانیم که مى فرماید: اَلْمُلْکُ یَبْقى مَعَ الْکُفْرِ وَ لا یَبْقى مَعَ الظُّلْمِ: «حکومت ها ممکن است کافر باشند و دوام یابند، اما اگر ظالم باشند دوام نخواهند یافت».(6)
زیرا ستم چیزى است که اثر آن در همین زندگى، سریع و فورى است، توجه به جنگ ها، اضطراب ها، ناراحتى ها، هرج و مرج هاى سیاسى، اجتماعى، اخلاقى و بحران هاى اقتصادى در دنیاى امروز، نیز به خوبى این حقیقت را ثابت مى کند.
اما آنچه باید کاملاً به آن توجه داشت این است که: اسلام تنها «توصیه به عدالت» نمى کند، بلکه مهمتر از آن «اجراى عدالت» است، خواندن این آیات و روایات تنها بر فراز منابر و یا نوشتن در کتب، و یا گفتن آنها در لابلاى سخنرانى ها به تنهائى درد بى عدالتى، تبعیض و فساد اجتماعى را در جامعه اسلامى درمان نمى کند، بلکه آن روز عظمت این دستورها آشکار مى گردد که در متن زندگى مسلمانان پیاده شود.
* * *
1 ـ این حدیث در کتاب «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 728، ماده «هوى» (انتشارات کتابخانه نسائى) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در «نهج البلاغه»، خطبه 42 از على(علیه السلام) نقل شده است.
«کافى»، جلد 1، صفحه 44، جلد 2، صفحه 336، و جلد 8، صفحه 58، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 2، صفحه 438، و جلد 16، صفحه 58، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 2، صفحه 106، جلد 32، صفحه 355، جلد 34، صفحه 172، جلد 67، صفحات 77 و 88، جلد 70، صفحات 96، 163 و 298، و جلد 75، صفحه 41.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 292، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ تفسیر «تبیان»، جلد 3، صفحه 463، ذیل آیه مورد بحث، مکتب الاعلام الاسلامى، طبع اول، 1407 هـ ق ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، جلد 11، صفحه 182، دار الکتب العلمیه تهران، طبع دوم.
3 ـ «جَحِیم» از ماده «جحم» (بر وزن فهم) به معنى شدت برافروختگى آتش است و به همین دلیل نام جهنم، «جحیم» گذاشته شده است.
به آتش هاى سوزان و وسیع دنیا نیز احیاناً «جحیم» گفته مى شود، چنان که در داستان ابراهیم(علیه السلام)مى خوانیم: نمرودیان گفتند: «فَالقُوهُ فِى الْجَحِیْمِ» (صافات، آیه 97).
4 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 105، ماده «ظلم»، انتشارات نسائى ـ «وسائل الشیعه»، جلد 9، صفحه 42، آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 303، و جلد 72، صفحه 309 ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 3، صفحات 175 و 367، و جلد 4، صفحه 362، دار المعرفة، 1412 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 1، صفحه 352، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدة، طبع اول، 1365 هـ ق ـ «سنن کبراى بیهقى»، جلد 10، صفحه 243، دار الفکر.
5 ـ تفسیر «صافى»، جلد 5، صفحه 107، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «کافى»، جلد 5، صفحه 266، دار الکتب الاسلامیة - «عوالى اللآلى»، جلد 4، صفحه 103، مطبعة سید الشهداء قم، طبع اول، 1403 هـ ق - تفسیر «الأصفى»، جلد 2، صفحه 1241، انتشارات دفتر تبلیغات، طبع اول، 1420 هـ ق.
6 ـ «بحار الانوار»، جلد 72، صفحه 331 ـ «امالى شیخ مفید»، صفحه 310، انتشارات جامعه مدرسین قم ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 477، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق.