الأنعام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ۖ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ 1 هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا ۖ وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ ۖ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ 2 وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ ۖ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ 3 وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ 4 فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ 5 أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ 6 وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ 7 وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ ۖ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ 8

بهانه جوئى ها

یکى دیگر از عوامل کفر و انکار، بهانه جوئى است، گر چه بهانه جوئى معلول عوامل دیگر از جمله تکبر و خود خواهى مى باشد.

ولى تدریجاً به عنوان یک روحیه منفى در مى آید و خود یک عامل براى عدم تسلیم در برابر حق مى گردد.

از جمله بهانه جوئى هائى که مشرکان در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در آیه مورد بحث نیز آمده است این است که: آنها مى گفتند: چرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تنهائى به این مأموریت بزرگ دست زده است؟

«چرا موجودى از غیر جنس بشر، و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهى نمى کند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ).

مگر مى تواند انسانى که از جنس ما است به تنهائى بار رسالت را بر دوش کشد؟

در حالى که با وجود دلائل روشن و آیات بینات بر نبوت او، جائى براى این بهانه جوئى ها نیست.

به علاوه، فرشته نه قدرتى بالاتر از انسان دارد و نه آمادگى و استعدادى براى رسالت بیش از او، بلکه به مراتب انسان از او آماده تر است.

قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را در بر دارد به آنها پاسخ مى گوید:

نخست این که: «اگر فرشته اى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الأَمْرُ ثُمَّ
لا یُنْظَرُونَ
).

اما چرا با آمدن فرشته و همراهى او با پیامبر(صلى الله علیه وآله)، منکران گرفتار مرگ و هلاکت مى شوند؟

دلیل آن همان چیزى است که در چند آیه قبل به آن اشاره شد، که: اگر نبوت جنبه شهود و حسّى پیدا کند، یعنى با آمدن فرشته، غیب تبدیل به شهود گردد، و همه چیز را با چشم ببینند، آخرین مرحله اتمام حجت انجام شده است; چرا که دلیلى بالاتر از این تصور نمى شود.

با این حال، اگر کسى مخالفت کند کیفر و مجازات او قطعى خواهد بود، ولى خداوند به خاطر لطف و مرحمت بر بندگان و براى این که: فرصتى براى تجدید نظر داشته باشند، این کار را نمى کند.

مگر در موارد خاصى که مى داند طرف، آمادگى کامل و استعداد پذیرش دارد.

یا در مواردى که طرف مستحق نابودى است، یعنى اعمالى انجام داده است که استحقاق مجازات الهى را دارد.

در این موقع، به تقاضاى او ترتیب اثر داده مى شود و به هنگامى که قبول نکرد، فرمان نابودى او صادر مى گردد.

* * *

در آیه بعد به پاسخ دوم مى پردازد و آن این که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مقتضاى مقام رهبرى و عهده دار بودن امر تربیت مردم، و سرمشق عملى به آنها دادن، لازم است از جنس خود مردم و همرنگ و هم صفات آنها باشد و تمام غرائز و صفات انسان در او وجود داشته باشد; زیرا فرشته علاوه بر این که: براى بشر قابل رؤیت نیست. نمى تواند سرمشق عملى براى او گردد، چون نه از نیازها و دردهاى او آگاه است و نه به وضع غرائز و خواسته هاى او آشنا است.

و به همین دلیل، رهبرى او نسبت به موجودى که از هر جهت با وى فرق دارد، کاملاً نارسا خواهد بود.

لذا قرآن در جواب دوم، مى فرماید: «اگر ما او را فرشته قرار مى دادیم و به پیشنهاد آنها عمل مى کردیم، باز، لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً).(1)

از آنچه گفتیم روشن مى شود: منظور از جمله «لَجَعَلْناهُ رَجُلاً» این نیست که فقط شکل انسان به او مى دهیم که بعضى از مفسران پنداشته اند، بلکه منظور این است که: او را از نظر ظاهر و باطن متصف به صفات انسانى مى سازیم.

سپس نتیجه مى گیرد که با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مى کردند که: «چرا به انسانى مأموریت رهبرى داده اى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیده اى»؟! (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ).

«لَبْس» (بر وزن درس) به معنى پرده پوشى و اشتباه کارى است، و «لُبْس» (بر وزن قفل) به معنى پوشیدن لباس است (ماضى اول لَبَسَ بر وزن ضَرَبَ و ماضى دوم لَبِسَ بر وزن حَسِبَ مى باشد) و روشن است که: در آیه، معنى اول اراده شده است، یعنى: اگر فرشته اى مى فرستادیم باید به صورت و سیرت انسانى باشد، و در این موقع به عقیده آنها ما مردم را به اشتباه و خطا انداخته بودیم و همان نسبت هاى سابق را بر ما تکرار مى کردند ـ همان طور که خود آنها افراد نادان و بى خبر را به اشتباه و خطا مى افکنند، و چهره حقیقت را بر آنها مى پوشانند ـ بنابراین نسبت «لَبْس» و پرده پوشى به خدا از زاویه دید آنها است.

* * *

و در آخرین آیه، خداوند به پیامبرش دلدارى مى دهد و مى فرماید: از مخالفت و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش! زیرا «جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سرانجام آنچه را، مسخره مى کردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُل مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).

در حقیقت این آیه هم مایه تسلّى خاطرى است براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که در راه خود کمترین تزلزلى در اراده اش واقع نشود، و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.(2)

* * *

قرآن در اینجا براى بیدار ساختن این افراد لجوج و خود خواه از راه دیگرى وارد شده و به پیامبر دستور مى دهد: به آنها سفارش کند، در زمین به سیر و سیاحت بپردازند و عواقب کسانى که حقایق را تکذیب کردند با چشم خود ببینند، شاید بیدار شوند، مى فرماید: «بگو: بر روى زمین گردش کنید، آنگاه بنگرید سرانجام کسانى که آیات الهى را تکذیب کردند چه شد»؟ (قُلْ سیرُوا فِی الأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ).

شک نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودى را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتاب ها است; زیرا این، آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مى سازد.

شاید به خاطر همین است که جمله انْظُرُوا: «نگاه کنید» را به کار برده نه تَفَکَّرُوا: «بیندیشید».

ضمنا ذکر «ثم» که معمولاً در مورد عطف با فاصله زمانى به کار مى رود، ممکن است به خاطر توجه دادن به این حقیقت باشد که: در این سیر و قضاوت خود، عجله نکنند، بلکه هنگامى که آثار گذشتگان را مشاهده کردند، با حوصله و دقت بیندیشند، سپس نتیجه گیرى کرده، عاقبت کار آنها را با چشم ببینند.

در مورد سیر و سیاحت در زمین و تأثیر فوق العاده آن در بیدار ساختن افکار مشروحاً در ذیل آیه 137 سوره «آل عمران» در جلد سوم بحث کردیم.

* * *


1 ـ ضمیر «جَعَلْناهُ» مى تواند به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر گردد و هم ممکن است به کسى که همراه پیامبر براى تحکیم نبوت او مبعوث مى شود باز گردد.

در صورت دوم، عمل به پیشنهاد آنها شده، و در صورت اول، چیزى حتى بالاتر از پیشنهاد آنها.

2 ـ باید توجه داشت کلمه «حاق» به معنى نازل گردید و وارد شد، مى باشد، و منظور از «ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون»، اخبار پیامبران به مجازات الهى است که دشمنان لجوج آن را به باد مسخره مى گرفتند، مانند: تهدیدهاى پى در پى نوح(علیه السلام) به طوفان که وسیله اى براى سخریه قوم بت پرست شده بود.

بنابراین، آیه، هیچ گونه نیاز به تقدیر کلمه «جزاء» آن چنان که بعضى گفته اند، ندارد، بلکه معنى آن چنین است: «مجازات هائى را که مسخره مى کردند بر آنها نازل شد».