الأنفال

۞ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 41 إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَىٰ وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ ۚ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ ۙ وَلَٰكِن لِّيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ ۗ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ 42 إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا ۖ وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ ۗ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ 43 وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا ۗ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ 44 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 45

41وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ

 

ترجمه:

41 ـ بدانید هر گونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر، و براى نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدائى حق از باطل، روز درگیرى دو گروه (با ایمان و بى ایمان یعنى روز جنگ بدر) نازل کردیم، ایمان آورده اید; و خداوند بر هر چیزى تواناست!

تفسیر:

خمس، یک دستور مهم اسلامى

در آغاز این سوره دیدیم که پاره اى از مسلمانان بعد از جنگ «بدر»، بر سر تقسیم غنائم جنگى مشاجره کردند و خداوند براى ریشه کن ساختن ماده اختلاف، غنائم را دربست در اختیار پیامبر گذاشت، تا هر گونه صلاح مى داند آن را مصرف کند و پیامبر آنها را در میان جنگجویان به طور مساوى تقسیم کرد.

این آیه، در حقیقت بازگشت به همان مسأله غنائم است به تناسب آیاتى که درباره جهاد، قبل از این گفته شد; زیرا در چند آیه قبل، اشارات مختلفى به موضوع جهاد گردید.

و از آنجا که جهاد غالباً با مسأله غنائم آمیخته است تناسب با ذکر حکم غنائم دارد (بلکه چنان که خواهیم گفت قرآن در اینجا حکم را از مسأله غنائم جنگى نیز فراتر برده و به همه درآمدها اشاره کرده است).

در آغاز آیه، مى فرماید: «بدانید هر گونه غنیمتى نصیب شما مى شود یک پنجم آن، از آنِ خدا و پیامبر و ذِى القُربى (امامان اهل بیت(علیهم السلام)) و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از خاندان پیامبر) مى باشد» (وَ اعْلَمُوا أَنـَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ).

و براى تأکید اضافه مى کند: «اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدائى حق از باطل ـ روزى که دو گروه مؤمن و کافر در مقابل هم قرار گرفتند ـ نازل کردیم، ایمان آورده اید، باید به این دستور عمل کنید و در برابر آن تسلیم باشید» (إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِوَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ).

در اینجا توجه به این نکته لازم است: با این که روى سخن در این آیه به مؤمنان است; ـ زیرا پیرامون غنائم جهاد اسلامى بحث مى کند ـ و معلوم است مجاهد اسلامى مؤمن است، ولى با این حال مى گوید: «اگر ایمان به خدا و پیامبر آورده اید» اشاره به این که: نه تنها ادعاى ایمان نشانه ایمان نیست، که شرکت در میدان جهاد نیز ممکن است نشانه ایمان کامل نباشد، بلکه، به خاطر اهداف دیگرى انجام گیرد.

مؤمن کامل کسى است که در برابر همه دستورات مخصوصاً دستورات مالى تسلیم باشد و تبعیضى در میان برنامه هاى الهى قائل نگردد.

و در پایان آیه اشاره به قدرت نا محدود الهى کرده مى فرماید: «و خدا بر همه چیز قادر است» (وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ).

یعنى، با این که در میدان «بدر» از هر نظر شما در اقلیت قرار داشتید و دشمن ظاهراً از هر نظر برترى چشمگیرى داشت، خداوند قادر و توانا آنها را شکست داد و شما را یارى کرد تا پیروز شدید.

* * *

نکته ها:

1 ـ روز جدائى حق از باطل

نام روز جنگ «بدر» در این آیه روز جدائى حق از باطل (یَوْمَ الْفُرْقانِ) و روز درگیرى گروه طرفداران کفر با گروه طرفداران ایمان ذکر شده; اشاره به این که:

اوّلاً ـ روز تاریخى «بدر» روزى بود که نشانه هاى حقانیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) ظاهر گشت; زیرا قبلاً وعده پیروزى به مسلمانان داده بود، در حالى که ظاهراً هیچ نشانه اى از آن وجود نداشت، و چنان عوامل مختلف غیر منتظره براى پیروزى دست به دست هم داد که نمى شد آن را بر تصادف حمل کرد.

بنابراین، صدق آیاتى که بر این پیامبر(صلى الله علیه وآله) در چنین روزى نازل شده دلیل آن در خودش نهفته است.

ثانیاً ـ درگیرى «بدر» (یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ) در واقع یک نعمت بزرگ الهى براى مسلمانان بود که گروهى در آغاز از آن پرهیز داشتند، اما همین درگیرى و پیروزى سال ها آنها را جلو برد، اسم و آوازه آنها در پرتو آن در سراسر جزیره عرب پیچید، و همه را به اندیشه در آئین جدید و قدرت حیرت انگیزى که در پرتو آن در جزیره عرب تولد یافته بود وادار نمود.

ضمناً در آن روز که روز وا نفسا براى امت کوچک اسلام بود، مؤمنان راستین اسلام، از مدعیان کاذب شناخته شدند، پس این روز، از هر نظر روز جدائى حق از باطل بود.

* * *

2 ـ در آغاز سوره گفتیم، میان آیه آغاز سوره «انفال» و این آیه تضادى وجود ندارد و لزومى ندارد یکى را ناسخ دیگرى بدانیم; زیرا به مقتضاى آیه آغاز سوره «انفال»، غنائم جنگى نیز متعلق به پیامبر است.

ولى پیامبر چهار پنجم آن را به جنگجویان مى بخشد و یک پنجم آن را براى مصارفى که در آیه تعیین شده نگاه مى دارد (براى توضیح بیشتر به ذیل آیه نخست همین سوره مراجعه کنید).

* * *

3 ـ منظور از «ذى القربى» چیست؟

منظور از «ذى القربى» در این آیه نه همه خویشاوندان افراد است، و نه همه خویشاوندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، بلکه امامان اهل بیت(علیهم السلام) هستند. دلیل بر این موضوع روایات متواترى است که از طرق اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل شده است.(1) و در کتب اهل سنت نیز اشاراتى به آن وجود دارد.(2)

بنابراین، آنها که یک سهم از خمس را متعلق به همه خویشاوندان پیامبر مى دانند، در برابر این سؤال قرار مى گیرند: این چه امتیازى است که اسلام براى اقوام و بستگان پیامبر(صلى الله علیه وآله)قائل شده است، در حالى که مى دانیم اسلام مافوق نژاد و قوم و قبیله است؟

ولى اگر آن را مخصوص امامان اهل بیت(علیهم السلام) بدانیم، با توجه به این که آنها جانشینان پیامبر و رهبران حکومت اسلامى بوده و هستند، علت دادن این یک سهم از خمس به آنها روشن مى گردد.

به تعبیر دیگر، «سهم خدا» و «سهم پیامبر» و «سهم ذى القربى» هر سه سهم، متعلق به «رهبر حکومت اسلامى» است، او زندگى ساده خود را از آن اداره مى کند و بقیه را در مخارج گوناگونى که لازمه مقام رهبرى امت است مصرف خواهد نمود، یعنى: در نیازهاى جامعه و مردم.

بعضى از مفسران اهل سنت مانند نویسنده «المنار» چون «ذى القربى» را همه خویشاوندان دانسته است، براى پاسخ اشکال فوق، به دست و پا افتاده و براى حکومت اسلامى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تشریفاتى قائل شده و او را موظف دانسته که قوم و قبیله خویش را به وسیله اموال، گرد خود نگاه دارد!

روشن است: چنین منطقى به هیچ وجه با منطق حکومت جهانى و انسانى و حذف امتیازات قبیلگى سازگار نیست (در این زمینه توضیح دیگرى داریم که در بحث هاى آینده خواهد آمد).

* * *

4 ـ منظور از «یتیمان»، «مسکینان» و «واماندگان در راه» تنها ایتام و مساکین و ابناء سبیل «بنى هاشم» و سادات مى باشند.

اگر چه ظاهر آیه مطلق است و قیدى در آن دیده نمى شود، اما دلیل ما بر این تقیید، روایات زیادى است که در تفسیر آیه از طرق اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده.(3)

و مى دانیم بسیارى از احکام در متن قرآن به طور مطلق آمده ولى «شرائط و قیود» آن به وسیله «سنت» بیان شده است و این منحصر به آیه مورد بحث نیست تا جاى تعجب باشد.

به علاوه، با توجه به آن که زکات غیر بنى هاشم، بر نیازمندان بنى هاشم به طور مسلّم حرام است، باید احتیاجات آنها از طریق دیگرى تأمین گردد، و این خود، قرینه مى شود بر این که منظور از آیه فوق، خصوص نیازمندان بنى هاشم است. لذا، در احادیث مى خوانیم: امام صادق(علیه السلام) مى فرموده: «خداوند هنگامى که زکات را بر ما حرام کرد خمس را براى ما قرار داد. بنابراین، زکات بر ما حرام است و خمس حلال».(4)

* * *

5 ـ آیا غنائم، منحصر به غنائم جنگى است؟

موضوع مهم دیگرى که در این آیه باید مورد بررسى دقیق قرار گیرد، و در حقیقت قسمت عمده بحث در آن متمرکز مى گردد، این است که: لفظ «غَنِمْتُمْ» که در آیه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مى شود، یا هر گونه درآمدى را در بر مى گیرد؟!

در صورت اول، آیه تنها خمس غنائم جنگى را بیان مى کند و براى خمس در سایر موضوعات باید از سنت، اخبار و روایات صحیح و معتبر استفاده کرد و هیچ مانعى ندارد که قرآن به قسمتى از حکم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره کند و قسمت هاى دیگرى در سنت بیان شود.

مثلاً در قرآن مجید نمازهاى پنجگانه روزانه صریحاً آمده است، و همچنین به نمازهاى طواف که از نمازهاى واجبه است اشاره شده.

ولى از نماز آیات که مورد اتفاق تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنى است ذکرى به میان نیامده است، و هیچ مسلمانى را نمى یابیم که بگوید چون نماز آیات در قرآن ذکر نشده و تنها در سنت پیامبر آمده نباید به آن عمل کرد.

و یا این که چون در قرآن به بعضى از غسل ها اشاره شده و سخن از دیگر غسل ها به میان نیامده است باید از آن صرف نظر کرد، این منطقى است که هیچ مسلمانى آن را نمى پذیرد.

بنابراین، هیچ اشکالى ندارد که قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بیان کرده باشد و بقیه را موکول به سنت نماید و نظیر این مسأله در فقه اسلام بسیار زیاد است.

با این حال باید ببینیم «غنیمت» در لغت و در نظر عرف چه معنى مى دهد؟!

آیا راستى منحصر به غنائم جنگى است و یا هر گونه درآمدى را شامل مى شود؟

آنچه از کتب لغت استفاده مى شود، این است که: در ریشه معنى لغوى این کلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست مى آید، نیفتاده است، بلکه هر درآمدى را شامل مى شود، به عنوان شاهد به چند قسمت از کتب معروف و مشهور لغت که مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مى کنیم:

در کتاب «لسان العرب» مى خوانیم:

وَ الْغُنْمُ الْفَوْزُ بِالشَّىْءِ مِنْ غَیْرِ مَشَقَّة... وَ الْغُنْمُ، الغَنِیْمَةُ وَ الْمَغْنَمُ الْفَیْىءُ... وَ فِى الْحَدِیْثِ الرَّهْنُ لِمَنْ رَهَنَهُ لَهُ غُنْمُهُ وَ عَلَیْهِ غُرْمُهُ، غُنْمُهُ زِیادَتُهُ وَ نِمائُهُ وَ فاضِلُ قِیْمَتِهِ... وَ غَنِمَ الشَّىْءَ فازَ بِهِ...:

«غنم; یعنى دسترسى یافتن به چیزى بدون مشقت، و غُنْم و غنیمت و مَغنَم به معنى فَیْىء است (فَیْىء را نیز در لغت به معنى چیزهائى که بدون زحمت به انسان مى رسد ذکر کرده اند...)

و در حدیث وارد شده: گروگان در اختیار کسى است که آن را به گرو گرفته، غنیمت و منافعش براى اوست و غرامت و زیانش نیز متوجه اوست; و نیز غنم به معنى زیادى و نمو و اضافه قیمت است، و فلان چیز را به غنیمت گرفت; یعنى به او دسترسى پیدا کرد».(5)

و در کتاب «تاج العروس» مى خوانیم: وَ الْغُنْمُ الْفَوْزُ بِالشَّىْءِ بِلامَشَقَّة:

«غنیمت آن است که انسان بدون زحمت به چیزى دست یابد».(6)

در کتاب «قاموس» نیز غنیمت به همان معنى فوق ذکر شده است.

و در کتاب «مفردات راغب» مى خوانیم: غنیمت از ریشه «غَنَم» به معنى گوسفند گرفته شده و سپس مى گوید:

ثُمَّ اسْتُعْمِلَ فِى کُلِّ مَظْفُورِ بِهِ مِنْ جَهَةِ الْعِدى وَ غَیْرِهِمْ:

«سپس در هر چیزى که انسان از دشمن و یا غیر دشمن به دست مى آورد به کار رفته است».(7)

حتى کسانى که یکى از معانى غنیمت را غنائم جنگى ذکر کرده اند انکار نمى کنند که معنى اصلى آن معنى وسیعى است که به هر گونه خیرى که انسان بدون مشقت به آن دست یابد گفته مى شود.

در استعمالات معمولى نیز «غنیمت» در برابر «غرامت» ذکر مى شود، همان طور که «غرامت» داراى معنى وسیعى است و هر گونه غرامت را شامل مى شود، «غنیمت» نیز معنى وسیعى دارد و به هر گونه درآمد قابل ملاحظه اى گفته مى شود.

این کلمه در «نهج البلاغه» در موارد زیادى به همین معنى آمده است، در خطبه 76 مى خوانیم:

إِغْتَنَمَ الْمُهَلَ: «فرصت ها و مهلت ها را غنیمت شمرد».

در خطبه 120 مى فرماید:

مَنْ أَخَذَ بِها لَحِقَ وَ غَنِمَ: «کسى که به آئین خدا عمل کند به سر منزل مقصود مى رسد و بهره مى برد».

در نامه 53 به «مالک اشتر» مى فرماید:

وَ لاتَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ: «در برابر مردم مصر همچون حیوان درنده اى مباش که خوردن آنها را غنیمت و درآمدى براى خود فرض کنى».

در نامه 45 به «عثمان بن حنیف» مى فرماید:

فَوَ اللّهِ ما کَنَزْتُ مِنْ دُنْیاکُمْ تِبْراً وَ لاَادَّخَرْتُ مِنْ غَنائِمِها وَفْراً: «به خدا سوگند از دنیاى شما طلائى نیاندوختم و از غنائم و درآمدهاى آن اندوخته اى فراهم نکردم».

در کلمات قصار، جمله 331 مى فرماید:

إِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ جَعَلَ الطّاعَةَ غَنِیْمَةَ الأَکْیاسِ: «خداوند اطاعت را غنیمت و بهره هوشمندان قرار داده است».

و در نامه 31 مى خوانیم:

وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِى حالِ غِناکَ: «هر کس در حال بى نیازیت از تو قرضى بخواهد غنیمت بشمار»!

و نظیر این تعبیرات بسیار فراوان است که همگى نشان مى دهد «غنیمت» منحصر به غنائم جنگى نیست.

و اما مفسران:

بسیارى از مفسران که در زمینه این آیه به بحث پرداخته اند، صریحاً اعتراف کرده اند که: غنیمت در اصل، معنى وسیعى دارد و شامل غنائم جنگى و غیر آن و به طور کلى هر چیزى را که انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست یابد مى شود.

حتى آنها که آیه را به خاطر فتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانسته اند باز معترفند: در معنى اصلى آن این قید وجود ندارد بلکه به خاطر قیام دلیل دیگرى این قید را به آن زده اند.

«قرطبى» مفسر معروف اهل تسنن در تفسیر خود، ذیل آیه چنین مى نویسد:

«غنیمت در لغت، خیرى است که فرد یا جماعتى با کوشش به دست مى آورند... و بدان که اتفاق (علماى تسنن) بر این است که مراد از غنیمت در آیه (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُم) اموالى است که با قهر و غلبه در جنگ به مردم مى رسد، ولى باید توجه داشت که این قید همان طور که گفتیم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع، این قید وارد شده است».(8)

«فخر رازى» در تفسیر خود تصریح مى کند: أَلْغُنْمُ الْفَوْزُ بِالشَّىْءِ: «غنیمت این است که انسان به چیزى دست یابد».

و پس از ذکر این معنى وسیع از نظر لغت مى گوید: «معنى شرعى غنیمت (به عقیده فقهاى اهل تسنن) همان غنائم جنگى است».(9)

و نیز در تفسیر «المنار»، «غنیمت» را به معنى وسیع ذکر کرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده، اگر چه معتقد است باید معنى وسیع آیه فوق را به خاطر قید شرعى مقید به غنائم جنگى کرد.(10)

در تفسیر «روح المعانى» نوشته «آلوسى» مفسر معروف اهل تسنن نیز چنین آمده است: «غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است».(11)

در تفسیر «مجمع البیان» نخست غنیمت را به معنى غنائم جنگ تفسیر کرده، ولى به هنگام تشریح معنى آیه چنین مى گوید:

قالَ أَصْحابُنا: إِنَّ الْخُمْسَ واجِبٌ فِى کُلِّ فائِدَة تَحْصُلُ لِلإِنْسانِ مِنَ الْمَکاسِبِ وَ أَرْباحِ التِّجاراتِ، وَ فِى الْکُنُوزِ وَ الْمَعادِنِ وَ الْغَوْصِ وَ غَیْرِ ذلِکَ مِمّا هُوَ مَذْکُورٌ فِى الْکُتُبِ وَ یُمْکِنُ أَنْ یُسْتَدَلَّ عَلى ذلِکَ بِهذِهِ الآیَةِ فَإِنَّ فِى عُرْفِ اللُّغَةِ یُطْلَقُ عَلى جَمِیْعِ ذلِکَ اسْمُ الْغُنْمِ وَ الْغَنِیْمَةِ:

«علماى شیعه معتقدند خمس در هر گونه فایده اى که براى انسان فراهم مى گردد واجب است; اعم از این که از طریق کسب و تجارت باشد، یا از طریق گنج و معدن، و یا آن که با غوص از دریا خارج کنند، و سایر امورى که در کتب فقهى آمده است، و مى توان از آیه بر این مدعى استدلال کرد، زیرا در عرف لغت به تمام اینها غنیمت گفته مى شود».(12)

شگفت آور این که بعضى از مغرضان که گویا براى سم پاشى در افکار عمومى مأموریت خاصى دارند در کتابى که در زمینه خمس نوشته اند دست به تحریف رسوائى در عبارت تفسیر «مجمع البیان» زده، قسمت اول گفتار او را که متضمن تفسیر غنیمت به غنائم جنگى است ذکر کرده ولى توضیحى را که درباره عمومیت معنى لغوى و معنى آیه در آخر بیان کرده است، به کلى نادیده گرفته و یک مطلب دروغین به این مفسر بزرگ اسلامى نسبت داده اند، گویا فکر مى کرده اند تفسیر «مجمع البیان» تنها در دست خود آنها است و دیگرى آن را مطالعه نخواهد کرد، و عجیب این است که: این خیانت را تنها در این مورد مرتکب نشده، بلکه در موارد دیگر نیز آنچه به سود بوده گرفته، و آنچه به زیان بوده است نادیده گرفته اند.(13)

در تفسیر «المیزان» نیز با استناد به سخنان علماى لغت تصریح شده که غنیمت، هر گونه فایده اى است که از طریق تجارت یا کسب و کار و یا جنگ به دست انسان مى افتد و مورد نزول آیه، گر چه غنائم جنگى است ولى مى دانیم که هیچ گاه خصوصیتِ مورد، عمومیت مفهوم آیه را تخصیص نمى زند.(14)

از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه گرفته مى شود که:

آیه غنیمت، معنى وسیعى دارد و هر گونه درآمد، سود و منفعتى را شامل مى شود; زیرا معنى لغوى این لفظ عمومیت دارد و دلیل روشنى بر تخصیص آن در دست نیست.

تنها چیزى که جمعى از مفسران اهل تسنن روى آن تکیه کرده اند این است که: آیات قبل و بعد در زمینه جهاد وارد شده است و همین موضوع قرینه مى شود که آیه غنیمت نیز اشاره به غنائم جنگى باشد.

در حالى که مى دانیم شأن نزول ها و سیاق عمومیت آیه را تخصیص نمى زنند و به عبارت روشن تر، هیچ مانعى ندارد که مفهوم آیه یک معنى کلى و عمومى باشد و در عین حال مورد نزول آیه، غنائم جنگى، که یکى از موارد این حکم کلى است، بوده باشد، و این گونه احکام در قرآن و سنت فراوان است که حکم، کلّى است و مصداق جزئى است:

مثلاً در آیه 7 سوره «حشر» مى خوانیم: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا: «هر چه پیامبر براى شما مى آورد بگیرید و هر چه از آن نهى مى کند خوددارى کنید».

این آیه یک حکم کلى درباره لزوم پیروى از فرمان هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بیان مى کند، در حالى که مورد نزول آن اموالى است که از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مى افتد (و اصطلاحاً به آن «فَیْىء» گفته مى شود).

و نیز در آیه 233 سوره «بقره» یک قانون کلى به صورت: لاتُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّ وُسْعَها: «هیچ کس بیش از آنچه قدرت دارد تکلیف نمى شود» بیان شده، در حالى که مورد آیه درباره اجرت زنان شیرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانائى خود به آنها اجرت بدهد.

ولى آیا ورود آیه در چنین مورد خاصى مى تواند جلو عمومیت این قانون (عدم تکلیف به ما لایُطاق) را بگیرد؟!

خلاصه این که: درست است که آیه در ضمن آیات جهاد وارد شده ولى مى گوید: هر درآمدى از هر موردى عاید شما شود، که یکى از آنها غنائم جنگى است، خمس آن را بپردازید مخصوصاً «ما» موصوله و «شَىْء» که دو کلمه عام و بدون هیچ گونه قید و شرطند این موضوع را تأئید مى کنند.

* * *

6 ـ آیا اختصاص نیمى از خمس به بنى هاشم تبعیض نیست؟

بعضى چنین تصور مى کنند: این مالیات اسلامى که بیست درصد بسیارى از اموال را شامل مى شود و نیمى از آن اختصاص به سادات و فرزندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)دارد، یک نوع امتیاز نژادى محسوب مى شود; و ملاحظات جهات خویشاوندى و تبعیض در آن به چشم مى خورد، و این موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانى بودن آن، سازگار نیست.

پاسخ:

کسانى که چنین فکر مى کنند، شرائط و خصوصیات این حکم اسلامى را کاملاً بررسى نکرده اند; زیرا جواب این اشکال به طور کامل در این شرائط نهفته شده است.

توضیح این که:

اوّلاً ـ نیمى از خمس، که مربوط به سادات و بنى هاشم است، منحصراً باید به نیازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتیاجات یک سال، و نه بیشتر.

بنابراین، تنها کسانى از آن مى توانند استفاده کنند که یا از کار افتاده اند، و بیمارند، و یا کودک و یتیم و یا کسان دیگرى که به علتى در بن بست از نظر هزینه زندگى قرار دارند.

اما، کسانى که قادر به کار کردن هستند، (بالفعل و یا بالقوة) مى توانند درآمدى که زندگى آنها را بگرداند داشته باشند، هرگز نمى توانند از این قسمت خمس استفاده کنند. و جمله اى که در میان بعضى از عوام معروف است که مى گویند: «سادات مى توانند خمس بگیرند، هر چند ناودان خانه آنها طلا باشد»، گفتار عوامانه اى بیش نیست، و هیچ گونه پایه و اساسى ندارد.

ثانیاً ـ مستمندان و نیازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چیزى از زکات مصرف کنند، و به جاى آن مى توانند تنها از همین قسمت خمس استفاده نمایند.(15)

ثالثاً ـ اگر سهم سادات، که نیمى از خمس است، از نیازمندى ساداتِ موجود بیشتر باشد، باید آن را به بیت المال ریخت و در مصارف دیگر مصرف نمود.

همان طور که اگر سهم سادات کفایت آنها را ندهد باید از بیت المال و یا سهم «زکات» به آنها داد.

با توجه به جهات سه گانه فوق، روشن مى شود در حقیقت هیچ گونه تفاوت از نظر مادّى میان سادات و غیر سادات گذارده نشده است.

نیازمندان غیر سادات مى توانند مخارج سال خود را از محل زکات بگیرند ولى از خمس محرومند، و نیازمندان سادات تنها مى توانند از محل خمس استفاده کنند، اما حق استفاده از زکات را ندارند.

در حقیقت دو صندوق در اینجا وجود دارد: «صندوق خمس» و «صندوق زکات»، و هر کدام از این دو دسته تنها حق دارند از یکى از این دو صندوق آیا مى توان باور کرد اسلام براى از کار افتاده ها و ایتام و محرومان غیر بنى هاشم فکرى کرده باشد اما نیازمندان «بنى هاشم» را بدون هیچ گونه تأمین رها ساخته باشد؟

استفاده کنند آن هم به اندازه مساوى; یعنى به اندازه نیازمندى یک سال (دقت کنید).

ولى کسانى که در این شرائط و خصوصیات دقت نکرده اند، چنین مى پندارند که براى سادات سهم بیشترى از بیت المال قرار داده شده است و یا از امتیاز ویژه اى برخوردارند.

تنها سؤالى که باقى مى ماند این است که: اگر هیچ گونه تفاوتى از نظر نتیجه میان این دو نبوده باشد این برنامه چه ثمره اى دارد؟

پاسخ این سئوال را نیز با توجه به یک مطلب مى توان دریافت، و آن این که: میان خمس و زکات تفاوت مهمى وجود دارد و آن این است که «زکات» از مالیات هائى است که در حقیقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى شود، لذا مصارف آن عموماً در همین قسمت مى باشد.

ولى «خمس» از مالیات هائى است که مربوط به حکومت اسلامى است; یعنى مخارج دستگاه حکومت اسلامى و گردانندگان این دستگاه از آن تأمین مى شود.

بنابراین، محروم بودن سادات از دست یابى به اموال عمومى (زکات) در حقیقت براى دور نگه داشتن خویشاوندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) از این قسمت است، تا بهانه اى به دست مخالفان نیفتد که پیامبر خویشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است.

و از سوى دیگر، نیازمندان سادات نیز باید از طریقى تأمین شوند، این موضوع در قوانین اسلام چنین پیش بینى شده که آنها از بودجه حکومت اسلامى بهره مند گردند، نه از بودجه عمومى. در حقیقت خمس نه تنها یک امتیاز براى سادات نیست بلکه یک نوع کنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر این که هیچ گونه سوء ظنى تولید نشود مى باشد.(16)

جالب این که به این موضوع در احادیث شیعه و سنى اشاره شده است:

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم: «جمعى از بنى هاشم به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)رسیدند و تقاضا کردند که آنها را مأمور جمع آورى زکات چهارپایان نمایند; و گفتند: این سهمى را که خداوند براى جمع آورى کنندگان زکات تعیین کرده است، ما به آن سزاوارتریم! پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اى «بنى عبدالمطلب» زکات نه براى من حلال است، و نه براى شما، ولى من به جاى این محرومیت به شما وعده شفاعت مى دهم... شما به آنچه خداوند و پیامبر برایتان تعیین کرده راضى باشید (و کار به امر زکات نداشته باشید) آنها گفتند: راضى شدیم».(17)

از این حدیث، به خوبى استفاده مى شود: بنى هاشم این را یک نوع محرومیت براى خود مى دیدند، و پیامبر در مقابل آن به آنها وعده شفاعت داد!

در «صحیح مسلم» که از معروف ترین کتب اهل تسنن است، حدیثى مى خوانیم که خلاصه اش این است: «عباس و ربیعة ابن حارث خدمت پیامبر رسیدند، و تقاضا کردند فرزندان آنها یعنى عبدالمطلب ابن ربیعة و فضل بن عباس که دو جوان بودند، مأمور جمع آورى زکات شوند، و همانند دیگران سهمى بگیرند تا بتوانند هزینه ازدواج خود را از این راه فراهم کنند.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) از این موضوع امتناع ورزید و دستور داد از راه دیگر، وسائل ازدواج آنها فراهم گردد، و از محل خمس مهریه همسران آنها پرداخته شود».(18)

از این حدیث، که شرح آن طولانى است، نیز استفاده مى شود که پیامبر(صلى الله علیه وآله)اصرار داشت خویشاوندان خود را از دست یافتن به زکات (اموال عمومى مردم) دور نگه دارد.

از مجموع آنچه گفتیم روشن شد: خمس نه تنها امتیازى براى سادات محسوب نمى شود که یک نوع محرومیت براى حفظ مصالح عمومى بوده است.

* * *

7 ـ منظور از سهم خدا چیست؟

ذکر سهمى براى خدا به عنوان «لِلّهِ» به خاطر اهمیت بیشتر روى اصل مسأله خمس و تأکید و تثبیت ولایت و حاکمیت پیامبر و رهبر حکومت اسلامى است، یعنى همان گونه که خداوند سهمى براى خویش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است، پیامبر و امام را نیز به همان گونه حق ولایت و سرپرستى و تصرف داده، و گرنه سهم خدا در اختیار پیامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام(علیه السلام) صلاح مى داند صرف مى گردد، و خداوند نیاز به سهمى ندارد.

* * *

 


1 ـ به کتاب «وسائل الشیعه»، جلد 6، بحث خمس مراجعه شود (جلد 15، صفحه 114، باب 14: باب کیفیة قسمة الغنائم و نحوها، حدیث 12618، چاپ آل البیت) ـ «کافى»، جلد 1، صفحات 294، 414، 539 و...، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 93، صفحه 198 و...

2 ـ به کتاب «درّ المنثور»، جلد 3، صفحات 160، 185 و 186، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق مراجعه فرمائید.

3 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 9، صفحات 509، 510 و 516، باب 6: باب انه یقسم ستة اقسام، حدیث 12611 و جلد 15، صفحات 113 و 114، چاپ آل البیت ـ «من لایحضره الفقیه»، جلد 2، صفحه 42، انتشارات جامعه مدرسین، 1413 هـ ق ـ «تهذیب»، جلد 4، صفحه 125 ـ «بحار الانوار»، جلد 90، صفحه 46 و جلد 93، صفحات 195، 198، 199 و 202.

4 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6 (جلد 9، صفحات 270 و 271، چاپ آل البیت) بحث خمس ـ تفسیر «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.

از طرق اهل سنت نیز در این زمینه روایاتى نقل شده که به زودى به آن اشاره خواهد شد.

5 ـ «لسان العرب»، جلد 12، صفحه 445، نشر ادب الحوزة، طبع اول، 1405 هـ ق، ماده غنم.

6 ـ «تاج العروس»، جلد 9، صفحه 7، المکتبة الحیاة بیروت، ماده غنم.

7 ـ «مفردات راغب».

8 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 4، صفحه 2840 (جلد 8، صفحه 1، مؤسسة التاریخ العربى، بیروت، 1405 هـ ق).

9 ـ تفسیر «کبیر»، جلد 15، صفحه 164 (صفحه 484، چاپى دیگر)، ذیل آیه مورد بحث.

10 ـ تفسیر «المنار»، جلد 10، صفحات 3 ـ 7، ذیل آیه مورد بحث.

11 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 10، صفحه 2، ذیل آیه مورد بحث.

12 ـ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحات 543 و 544، ذیل آیه مورد بحث.

13 ـ اشاره به نوشته اى که «حیدرعلى قلمداران» در مورد خمس نوشته بود و با همکارى «سیّد ابوالفضل برقعى» در مسجد «گذر وزیر دفتر» تبلیغات مى کردند، تمام تلاش آنها با پشتیبانى طاغوت و ارتباط با حکومت سعودى این بود که دو اصل در تشیع را خدشه دار سازند: یکى «تقلید» و دیگرى «خمس»، یعنى درست دو پایگاه مهم در تشیع که در طول تاریخ آن را استوار و سربلند نگه داشته است.

14 ـ «المیزان»، جلد 9، صفحه 89، ذیل آیه مورد بحث.

15 ـ محروم بودن «بنى هاشم» از زکات، امرى مسلّم است که در بسیارى از کتب حدیث و کتب فقهى آمده است.

16 ـ و اگر ملاحظه مى کنیم در بعضى از روایات این عنوان آمده است: کَرامَةً لَهُمْ عَنْ أَوْساخِ النّاسِ: «هدف این است که سادات از زکات ـ که یک نوع چرک اموال مردم محسوب مى شود ـ بر کنار مانند» به خاطر آن است که از یک سو «بنى هاشم» را به این ممنوعیت و محرومیت قانع سازد.

و از سوى دیگر، به مردم حالى کند که تا مى توانند سر بار بیت المال نشوند; و زکات را براى آنها که استحقاق شدید دارند واگذارند.

«کافى»، جلد 1، صفحه 540، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 9، صفحه 513، چاپ آل البیت ـ «تهذیب»، جلد 4، صفحه 129، دار الکتب الاسلامیة، 1367 هـ ش.

17 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 186 (جلد 9، صفحه 268، چاپ آل البیت) ـ «کافى»، جلد 4، صفحه 58، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 8، صفحه 47 و جلد 93، صفحه 75.

18 ـ «صحیح مسلم»، جلد 2، صفحه 752 (جلد 3، صفحه 118، دار الفکر بیروت) ـ «سنن نسائى»، جلد 5، صفحات 105 و 106، دار الفکر بیروت، طبع اول، 1348 هـ ق ـ «مسند احمد»، جلد 4، صفحه 166، دار صادر بیروت.