الأنفال

وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ۖ وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ 46 وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ 47 وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ ۖ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ ۚ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ 48 إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَٰؤُلَاءِ دِينُهُمْ ۗ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ 49 وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا ۙ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ 50 ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ 51 كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ ۙ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ 52

52 کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ شَدیدُ الْعِقابِ

53 ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْم حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ

54 کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمینَ

 

ترجمه:

52 ـ (حال این گروه مشرکان،) همانند حال نزدیکان فرعون، و کسانى است که پیش از آنان بودند; آنها آیات خدا را انکار کردند; خداوند هم آنان را به گناهانشان کیفر داد; خداوند قوى، و کیفرش شدید است!

53 ـ این، به خاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتى را که به گروهى داده، تغییر نمى دهد; جز آن که آنها خودشان را تغییر دهند; و خداوند، شنوا و داناست!

54 ـ این، (درست) شبیه (حال) فرعونیان و کسانى است که پیش از آنها بودند; آیات پروردگارشان را تکذیب کردند; ما هم به خاطر گناهانشان، آنها را هلاک کردیم، و فرعونیان را غرق نمودیم; و همه آنها ظالم (و ستمگر) بودند!

تفسیر:

یک سنّت تغییرناپذیر!

در این آیات به یک «سنّت همیشگى الهى» درباره اقوام و ملت ها اشاره شده تا این تصوّر پیش نیاید که آنچه درباره سرنوشت مشرکان میدان «بدر» و سرانجام شوم آنها گذشت، یک حکم استثنائى و اختصاصى بوده است، بلکه این اعمال از هر کس در گذشته سر زده، و یا در آینده سر زند، چنان نتایجى به بار خواهد آورد.

نخست مى فرماید: «چگونگى حال مشرکان قریش همانند دودمان فرعون و آنها که پیش از او بودند مى باشد» (کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

«همان ها که آیات خدا را انکار کردند و خداوند آنها را به گناهانشان گرفت» (کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُبِذُنُوبِهِمْ).

«زیرا خداوند قوى و با قدرت است و کیفر او نیز سخت و شدید است» (إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ شَدیدُ الْعِقابِ).

بنابراین، تنها قریش، مشرکان و بت پرستان «مکّه» نبودند که با انکار آیات الهى و لجاجت در برابر حق و درگیرى با رهبران راستین انسانیت، گرفتار کیفر گناهانشان شدند، این یک قانون جاودانى است که اقوام نیرومندتر و قوى تر همچون فرعونیان، و اقوام ضعیف تر را نیز در بر مى گیرد.

* * *

آنگاه، این موضوع را با ذکر ریشه اساسى مسأله، روشن تر مى سازد و مى گوید: «اینها همه به خاطر آن است که برنامه خداوند این نیست که هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشد آن را دگرگون سازد مگر این که آنها وضع درونى و روحى خود را دگرگون سازند و تغییر دهند و خداوند شنوا و داناست» (ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْم حَتّى یُغَیِّرُوا مابِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ).

به تعبیر دیگر، فیض رحمت خدا بى کران، عمومى و همگانى است ولى به تناسب شایستگى ها و لیاقت ها به مردم مى رسد، در ابتدا خدا نعمت هاى مادى و معنوى خویش را شامل حال اقوام مى کند، چنان چه نعمت هاى الهى را وسیله اى براى تکامل خویش ساختند و از آن در مسیر حق مدد گرفتند، و شکر آن را ـ که همان استفاده صحیح است ـ به جا آوردند، نعمتش را پایدار، بلکه افزون مى سازد.

اما هنگامى که این مواهب وسیله اى براى طغیان، سرکشى، ظلم و بیدادگرى و تبعیض و ناسپاسى و غرور و آلودگى گردد، در این هنگام نعمت ها را مى گیرد و یا آن را تبدیل به بلا و مصیبت مى کند.

بنابراین، دگرگونى ها همواره از ناحیه ما است و گرنه مواهب الهى زوال ناپذیر است.

* * *

در تعقیب این هدف، بار دیگر قرآن به حال قدرتمندانى همانند فرعونیان و گروهى دیگر از اقوام پیشین اشاره مى کند و مى گوید: «وضع و حال و عادت بت پرستان در مورد سلب نعمت ها و گرفتارى در چنگال کیفرهاى سخت، همچون وضع و حالت فرعونیان و اقوام پیشین بود» (کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

«آنها نیز آیات پروردگارشان را که به منظور هدایت، تقویت و سعادت آنان نازل شده بود تکذیب کرده و زیر پا گذاشتند» (کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ).

«ما هم به خاطر گناهانشان هلاکشان کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).

«و فرعونیان را در میان امواج آب غرق ساختیم (وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ).

«و تمام این اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند» (وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمینَ)هم نسبت به خویشتن و هم نسبت به دیگران.

* * *

نکته ها:

1 ـ پاسخ به یک سوال

در اینجا پرسشى پیش مى آید که: چرا در این فاصله کوتاه آیه (کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ...) با مختصر تفاوتى تکرار شده است؟

در جواب این سؤال به این نکته باید توجه داشت، گر چه تکرار و تأکید در مسائل حساس و حیاتى یکى از اصول بلاغت است و در گفته هاى فصیحان و بلیغان همواره دیده مى شود، ولى در آیات فوق، تفاوت مهمى نیز وجود دارد که عبارت را از صورت تکرار خارج مى سازد.

و آن این که آیه نخست، اشاره به مجازات هاى الهى در مقابل انکار آیات حق مى کند، و سپس حال آنها را در این قسمت به فرعونیان و اقوام پیشین تشبیه مى نماید.

اما در آیه دوم اشاره به دگرگونى هاى نعمت هاى دنیا و از میان رفتن مواهب الهى; یعنى پیروزى ها، امنیت ها، قدرت ها، و سایر افتخارات شده، سپس حالشان به حال فرعونیان و اقوام گذشته تشبیه گردیده.

در حقیقت، در یک مورد، سخن از سلب نعمت ها و مجازات هاى ناشى از آن است و در مورد دیگر بحث از تغییر نعمت ها و دگرگونى هاى آن.

* * *

2 ـ عوامل حیات و مرگ ملت ها

آئینه تاریخ، اقوام و ملت هاى گوناگونى را به ما نشان مى دهد:

گروهى را که آخرین مراحل ترقى را به سرعت طى کردند.

گروهى را که به پائین ترین مرحله انحطاط رسیدند.

گروه سومى که یک روز پراکنده و وامانده و شکست خورده بودند، اما روز دیگر نیرومند و سربلند شدند.

و گروه چهارمى که به عکس از عالى ترین مرحله افتخار به قعر دره ذلت و خوارى سقوط کردند.

بسیارند کسانى که از برابر صحنه هاى مختلف تاریخ به آسانى مى گذرند بدون این که کمترین اندیشه اى در آن کنند.

و نیز بسیارند کسانى که به جاى بررسى علل و عوامل اصلى و زیربنائى حیات و مرگ ملت ها، گناه را به گردن عوامل کم اهمیت که نقش اساسى را بر عهده ندارند و یا عوامل موهوم و خرافى و خیالى مى اندازند.

بسیارى تمام علت بدبختى خود را به بیگانگان و سیاست هاى مخرب آنها نسبت مى دهند.

و عده اى همه این حوادث را مولود گردش موافق و مخالف افلاک مى پندارند.

و سرانجام عده اى دست به دامن قضا و قدر ـ به مفهوم تحریف یافته اش ـ و یا شانس و طالع و اقبال مى زنند و همه حوادث تلخ و شیرین را از این طریق توجیه مى کنند.

همه اینها براى این است که: از درک علل واقعى وحشت دارند.

قرآن در آیات فوق، انگشت روى نقطه اصلى «دردها»، «درمان ها» و عوامل پیروزى و شکست گذارده، مى گوید:

براى یافتن عامل اصلى لازم نیست آسمان ها و زمین ها را جستجو کنید و یا به دنبال عوامل موهوم و پندارى راه بیفتید، کافى است تنها در وجود، در فکر، روحیه و اخلاق خود، و در نظامات اجتماعى خودتان جستجو کنید، هر چه هست در اینجا است!

ملت هائى که فکر و اندیشه خود را به کار انداختند، دست اتحاد و برادرى به هم دادند، سعى، تلاش و اراده و تصمیم نیرومند داشتند، و به هنگام لزوم، جانبازى و فداکارى کردند و قربانى دادند، به طور قطع، پیروز شدند.

اما هنگامى که رکود، سستى و تنبلى; جاى سعى و کوشش را گرفت،

غفلت و بى خبرى; جاى آگاهى و تردید،

دودلى; به جاى تصمیم،

محافظه کارى; جاى شهامت،

نفاق و تفرقه; جاى اتحاد،

تن پرورى و خودخواهى; جاى فداکارى،

و تظاهر و ریاکارى; جاى اخلاص و ایمان نشست، سقوط و نکبت آغاز شد.

در حقیقت جمله «ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْم حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» برترین قانون حیات انسان ها را بیان مى کند، و روشن مى سازد که: مکتب قرآن در زمینه حیات جامعه ها، اصیل ترین و روشن ترین مکتب هاست.

حتى به آنها که در عصر اتم، و فضا انسان را فراموش کرده و گرداننده چرخ هاى تاریخ را ابزارهاى تولید و مسائل اقتصادى که خود مولود انسان است مى پندارند اعلام مى کند: شما هم سخت در اشتباهید، شما معلول را گرفته و علت اصلى را که خود انسان و دگرگونى انسان هاست فراموش کرده اید، به شاخه چسبیده اید ـ آن هم فقط یک شاخه ـ و ریشه اصلى را از خاطر برده اید!

راه دور نرویم تاریخ اسلام، و یا صحیح تر تاریخ زندگى مسلمین، شاهد پیروزى هاى درخشانى در آغاز کار و شکست هاى تلخ و دردناکى به دنبال آن است.

در قرون نخستین، اسلام به سرعت در جهان پیش مى رفت، و در همه جا نور علم و آزادى مى پاشید، بر سر اقوام سایه علم و دانش مى گسترد، نیروآفرین، قدرت بخش، تکان دهنده و آبادکننده بود، و تمدنى خیره کننده به وجود آورد که در تاریخ سابقه نداشت.

اما چند قرن بیشتر نگذشت که این جوشش به خاموشى گرائید، تفرقه و پراکندگى، انزوا و بى تفاوتى، ضعف و ناتوانى و در نتیجه عقب ماندگى، جاى آن همه ترقى را گرفت، تا آنجا که مسلمانان جهان براى وسائل ابتدائى زندگى ناچار شدند دست به دامان دیگران بزنند، فرزندان خود را براى فرا گرفتن علم و دانش راهى دیار بیگانه کنند، در حالى که یک روز دانشگاه هاى مسلمانان برترین دانشگاه هاى جهان و مرکز دانشجویان دوست و بیگانه بود.

ولى کار به جایى رسید که نه تنها صادرکننده علم، صنعت و تکنولوژى نشدند بلکه مواد ابتدائى غذائى را نیز از خارج از کشورهاى خود وارد کردند!

سرزمین «فلسطینِ» آنها، که یک روز کانون مجد و عظمت مسلمین بود و حتى جنگجویان صلیبى با میلیون ها کشته و مجروح در طى دویست سال! نتوانستند آن را از دست سربازان اسلام بیرون آورند، در مدت شش روز به آسانى از دست دادند! در حالى که براى پس گرفتن یک وجب آن را از دشمن باید ماه ها و سال ها چانه بزنند چانه اى که معلوم نیست پایانش به کجا بیانجامد؟!(1)

آیا این وعده الهى که مى فرماید: وَ کانَ حَقّاً عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِیْنَ: «یارى مؤمنان بر عهده ماست»(2) تخلف پذیرفته؟

یا این که مى گوید: وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِیْنَ: «عزت و سربلندى از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است»(3) منسوخ گشته؟!

و یا این که مى گوید: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ: «در کتب آسمانى پیشین نوشتیم که زمین از آن بندگان صالح ماست»(4) دگرگون شده است؟

آیا خداوند ـ العیاذ باللّه ـ از انجام وعده هاى خود عاجز است؟

یا وعده هاى خویش را به دست فراموشى سپرده؟

و یا تغییر داده؟!...

اگر چنین نیست پس چرا آن همه مجد و عظمت و قدرت و سربلندى و افتخار از میان رفت؟!

قرآن مجید در آیه کوتاه فوق، به همه این سؤال ها و صدها سؤال مانند آن یک پاسخ بیشتر نمى گوید و آن این که: سرى به اعماق قلبتان بزنید، و نگاهى به زوایاى اجتماعتان بیفکنید، ببینید دگرگونى ها از ناحیه خود شما شروع شده است، لطف و رحمت خدا براى همگان گسترده است، شمائید که شایستگى ها و لیاقت ها را از میان برده اید و به چنین روز غم انگیزى افتاده اید!

این آیه تنها از گذشته سخن نمى گوید که بگوئیم گذشته با همه تلخى و شیرینى هایش گذشته است و دیگر باز نمى گردد، و سخن از آن بیهوده است.

بلکه از امروز و آینده نیز سخن مى گوید، که اگر بار دیگر به سوى خدا آئید، پایه هاى ایمان را محکم کنید، اندیشه ها را بیدار سازید، تعهدها و مسئولیت هایتان را به یاد آرید، دست ها را به یکدیگر بفشارید، بپاخیزید و و فریاد کشید، و بخروشید، و بجوشید، قربانى دهید و جهاد کنید، و تلاش و کوشش را در همه زمینه ها به کار گیرید، باز هم آب رفته به جوى آید، روزهاى تیره و تاریک سپرى شود، افقى درخشان و سرنوشتى روشن در برابر شما آشکار مى گردد، و مجد و عظمت دیرین در سطحى عالى تر تجدید خواهد شد.

بیائید عوض شوید: دانشمندانتان بگویند و بنویسند، جنگجویانتان پیکار کنند، تجار و زحمتکشانتان تلاش نمایند، جوانانتان بیشتر و بیشتر درس بخوانند و پاک شوند و تلاش کنند آگاهى بیاندوزند، تا خون تازه اى در عروق جامعه شما به جریان بیفتد و آن چنان قدرت پیدا کنید که دشمن سرسختى که امروز یک وجب زمین را با خواهش پس نمى دهد تمام زمین ها را با التماس به شما برگرداند!

ولى مى دانیم اینها حقائقى است که گفتنش آسان، و دانستن و باور کردنش مشکل، و عمل کردن به آن مشکل تر است، اما به هر حال باید در پرتو نور امید به پیش رفت.

ذکر این نکته نیز لازم است که مسأله رهبرى نقش بسیار مؤثرى در سرنوشت اقوام و ملل دارد ولى نباید فراموش کرد که ملت هاى بیدار همواره رهبران لایق را به رهبرى خویش مى پذیرند و رهبران نالایق و زورگو و ستمکار در برابر خشم و اراده آهنین ملت ها در هم کوبیده مى شوند.

این را نیز نباید فراموش کرد که ماوراى اسباب و عوامل ظاهرى یک سلسله مددهاى غیبى و الطاف الهى است که در انتظار بندگانِ با ایمان، پرجوش و بااخلاص است، ولى آنها را هم بى حساب به کسى نمى دهند، بلکه شایستگى و آمادگى لازم دارد.

این بحث را با ذکر دو روایت پایان مى دهیم.

نخست این که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده: ما أَنْعَمَ اللّهُ عَلى عَبْد بِنِعْمَة فَسَلَبَها إِیّاهُ حَتّى یُذْنِبَ ذَنْباً یَسْتَحِقُّ بِذلِکَ السَّلْبَ:

«خداوند هیچ نعمتى که به بنده اى بخشیده از او نمى گیرد مگر این که گناهى کند که به خاطر آن مستحق سلب آن نعمت شود».(5)

در حدیث دیگرى از آن امام(علیه السلام) مى خوانیم: «خداوند پیامبرى را مأمور کرد که این سخن را به قوم خود بگوید: هیچ جمعیت و گروهى ـ که در پرتو اطاعت من در خوشى و آسایش بوده اند ـ از آنچه موجب رضایت من است تغییر حالت نداده، و به آنچه من آن را ناپسند مى دانم نپیوسته اند، مگر این که من هم آنها را از آنچه دوست مى داشتند به آنچه ناخوش داشتند تغییر حالت داده ام.

و هر گروه و خانواده اى که به خاطر معصیت، گرفتار ناراحتى بوده اند، سپس از آنچه موجب عدم رضایت من است تغییر موضع داده، و به آنچه مورد پسند من است پیوسته اند، من هم آنها را به آنچه دوست دارند رسانده و تغییر موضع داده ام».(6)

* * *

3 ـ جبر سرنوشت و جبر تاریخ و سایر جبرها ممنوع!

موضوع مهم دیگرى که از آیات فوق به روشنى استفاده مى شود این است: انسان سرنوشت خاصى از پیش تعیین شده ندارد و تحت تأثیر «جبر تاریخ» و «جبر زمان» و «محیط» نیست، بلکه عامل سازنده تاریخ و زندگى انسان دگرگونى هائى است که در روش، اخلاق و فکر و روح او، به اراده خودش پیدا مى شود.

بنابراین، آنها که معتقد به قضا و قدر جبرى هستند و مى گویند: همه حوادث به خواستِ اجبارى پروردگار است با آیه فوق محکوم مى شوند.

و همچنین جبر مادى که انسان را بازیچه دست غرائز تغییرناپذیر و اصل وراثت مى داند، و یا جبر محیط که او را محکوم چگونگى اوضاع اقتصادى و شرائط تولید مى داند از نظر مکتب اسلام و قرآن بى ارزش و نادرست است، انسان آزاد است و سرنوشت خود را به دست خویش مى سازد.

انسان ـ با توجه به اصلى که در آیات فوق خواندیم ـ زمام سرنوشت و تاریخ خود را در دست دارد که براى خود افتخار و پیروزى مى آفریند، اوست که خود را گرفتار شکست و ذلت مى سازد، درد او از خود اوست و دواى او به دست خودش، تا در وضع او دگرگونى پیدا نشود و با خودسازى خویشتن را عوض نکند تغییرى در سرنوشتش پیدا نخواهد شد!

* * *


1 ـ هم اکنون فلسطینیان هر روز ده ها کشته و زخمى مى دهند و اگر از زمان شروع «انتفاضه» تا کنون بیش از صد هزار کشته و مجروح داده اند اما هنوز فلسطین تحت اشغال رژیم صهیونیستى است.13/8/83

2 ـ روم، آیه 47.

3 ـ منافقون، آیه 8.

4 ـ انبیاء، آیه 105.

5 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 274، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 304، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 339 ـ «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 163، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.

6 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 274، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 306، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 14، صفحه 458، و جلد 70، صفحات 339 و 357 ـ «نور الثقلین»،
جلد 2، صفحه 163، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.