التوبة

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ ۚ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ ۖ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ 107 لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا ۚ لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ ۚ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا ۚ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ 108 أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ 109 لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ 110 ۞ إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ ۚ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ 111

107وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ

108لاتَقُمْ فیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فیهِ فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ

109أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوان خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُف هار فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ

110لایَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی قُلُوبِهِمْ إِلاّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ

 

ترجمه:

107 ـ (گروهى دیگر از آنها) کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان رساندن (به مسلمانان)، و (تقویت) کفر، و تفرقه افکنى میان مومنان، و کمین گاه براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود; آنها سوگند یاد مى کنند که: «جز نیکى (و خدمت)، نظرى نداشته ایم»! اما خداوند گواهى مى دهد که آنها دروغگو هستند!

108 ـ هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! آن مسجدى که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته تر است که در آن (به عبادت) بایستى; در آن، مردانى هستند که دوست مى دارند پاکیزه باشند; و خداوند پاکیزگان را دوست دارد!

109 ـ آیا کسى که شالوده آن را بر تقواى الهى و خشنودى او بنا کرده بهتر است، یا کسى که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستى بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو مى ریزد؟! و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمى کند!

110 ـ (اما) این بنائى را که آنها ساختند، همواره به صورت یک وسیله شک و تردید، در دل هایشان باقى مى ماند; مگر این که دل هایشان پاره پاره شود; و خداوند دانا و حکیم است!

 

شأن نزول:

آیات فوق، درباره گروهى دیگر از منافقان است، که براى تحقق بخشیدن به نقشه هاى شوم خود، اقدام به ساختن مسجدى در «مدینه» کردند، که بعداً به نام «مسجد ضرار» معروف شد.

این موضوع را همه مفسران اسلامى، و بسیارى از کتب حدیث و تاریخ ذکر کرده اند، اگر چه در جزئیات آن تفاوت هائى دیده مى شود.

خلاصه جریان، به طورى که از تفاسیر و احادیث مختلف استفاده مى شود، چنین است:

گروهى از منافقان نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمده عرض کردند: به ما اجازه ده مسجدى در میان قبیله «بنى سالم» (نزدیک «مسجد قبا») بسازیم، تا افراد ناتوان، بیمار و پیرمردان از کار افتاده در آن نماز بگزارند، و همچنین در شب هاى بارانى که گروهى از مردم توانائى آمدن به مسجد شما را ندارند، فریضه اسلامى خود را در آن انجام دهند، و این در موقعى بود که پیامبر(صلى الله علیه وآله)عازم جنگ «تبوک» بود.

پیامبر(صلى الله علیه وآله)به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه کردند: آیا ممکن است شخصاً بیائید و در آن «نماز» بگزارید؟

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: من فعلاً عازم سفرم، و هنگام بازگشت به خواست خدا به آن مسجد مى آیم، و در آن نماز مى گزارم.

هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)از «تبوک» بازگشت، نزد او آمده گفتند: اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیائى، در آنجا نماز بگزارى، و از خدا بخواهى ما را برکت دهد، و این در حالى بود که هنوز پیامبر(صلى الله علیه وآله)وارد دروازه «مدینه» نشده بود.

در این هنگام، پیک وحى خدا نازل شد، آیات فوق را آورد، و پرده از اسرار کار آنها برداشت، و به دنبال آن پیامبر دستور داد: مسجد مزبور را آتش زده، بقایاى آن را ویران کنند، و جاى آن را محل ریختن زباله هاى شهر سازند!

اگر به چهره ظاهرى کار این گروه نگاه کنیم، از چنین دستورى در آغاز، دچار حیرت خواهیم شد.

مگر ساختن مسجد، آن هم براى حمایت از بیماران و پیران، و مواقع اضطرارى، که در حقیقت، هم یک خدمت دینى است و هم یک خدمت انسانى، کار بدى است که چنین دستورى درباره آن صادر شده؟

اما هنگامى که چهره باطنى مسأله را بررسى کنیم، خواهیم دید این دستور، چقدر حساب شده بوده است.

توضیح این که:

در زمان جاهلیت مردى بود به نام «ابو عامر»، که آئین «نصرانیت» را پذیرفته، و در سلک «راهبان» در آمده بود، از عبّاد و زهّاد به شمار مى رفت، و نفوذ وسیعى در طائفه «خزرج» داشت.

آنگاه که پیامبر(صلى الله علیه وآله)به «مدینه» هجرت کرد، و مسلمانان گرد او را گرفتند، و کار اسلام بالا گرفت.

و هنگامى که مسلمانان در جنگ «بدر» بر مشرکان پیروز شدند، «ابو عامر» که خود روزى از بشارت دهندگان ظهور پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود، اطراف خود را خالى دید، به مبارزه با اسلام برخاست، از «مدینه» به سوى کفار «مکّه» گریخت، و از آنها براى جنگ با پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)استمداد جست، و از قبائل عرب براى این کار دعوت کرد.

او که قسمتى از نقشه هاى جنگ «احد» را بر ضد مسلمین رهبرى مى کرد، دستور داد: در میان دو صف لشکر، گودال هائى بکنند، که اتفاقاً پیامبر در یکى از آنها افتاد، پیشانیش مجروح شد و دندانش شکست.

هنگامى که غزوه «احد» پایان یافت، و با تمام مشکلاتى که مسلمانان در این میدان با آن روبرو شدند، آوازه اسلام بلندتر گردید و در همه جا پیچید، او از «مدینه» فرار کرد و به سوى «هرقل» پادشاه «روم» رفت، تا از او کمک بگیرد، و با لشکرى براى کوبیدن مسلمانان حرکت کند.

ذکر این نکته نیز لازم است که: بر اثر این تحریکات و کارشکنى ها، پیامبر(صلى الله علیه وآله)لقب «فاسق» را به او داده بود.

بعضى مى گویند: مرگ به او مهلت نداد تا خواسته خود را با «هرقل» در میان بگذارد، ولى در بعضى از کتب دیگر مى خوانیم: او با «هرقل» تماس گرفت و به وعده هاى او دلگرم شد!.

به هر حال، او پیش از آن که بمیرد، نامه اى براى منافقان «مدینه» نوشت، و به آنها نوید داد که: با لشکرى از «روم» به کمکشان خواهد آمد، مخصوصاً توصیه و تأکید کرد که: مرکزى براى او در «مدینه» بسازند، تا کانون فعالیت هاى آینده او باشد.

ولى از آنجا که ساختن چنین مرکزى در «مدینه»، به نام دشمنان اسلام، عملاً امکان پذیر نبود، منافقان بهتر این دیدند که در زیر عنوان مسجد، و به عنوان کمک به بیماران و معذوران، این برنامه را عملى سازند.

سرانجام مسجد ساخته شد، و حتى مى گویند: جوانى آشنا به قرآن را از میان مسلمانان به نام «مجمع بن حارثه» (یا مجمع بن جاریه) به امامت مسجد برگزیدند.

اما وحى الهى، پرده از روى کار آنها برداشت، و شاید این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبل از رفتن به «تبوک» دستور نداد، در مقابل آنها شدت عمل به خرج دهند، براى این بوده که هم وضع کار آنها روشن تر شود، و هم در سفر «تبوک» ناراحتى فکرى دیگرى از این ناحیه نداشته باشد.

هر چه بود پیامبر(صلى الله علیه وآله)، نه تنها در آن مسجد نماز نگزارد، بلکه همان گونه که گفتیم: بعضى از مسلمانان («مالک بن دخشم»، و «معنى بن عدى»، و «عامر بن سکر»، یا «عاصم بن عدىّ») را مأموریت داد، که مسجد را بسوزانند، و ویران کنند، آنها چنین کردند.

نخست به وسیله آتش سقف مسجد را سوزاندند، و بعد دیوارها را ویران ساختند، و سرانجام محل آن را مرکزى براى ریختن زباله ها قرار دادند.(1)

تفسیر:

بتخانه اى در چهره مسجد!

در آیات گذشته، به وضع گروه هاى مختلفى از مخالفان اشاره شد، و در آیات مورد بحث، گروه دیگرى از آنها را معرفى مى کند، گروهى که با یک نقشه ماهرانه حساب شده وارد میدان شدند، ولى لطف الهى به یارى مسلمانان شتافت، و این نقشه نیز نقش بر آب شد.

در نخستین آیه مى گوید: «گروهى دیگر از آنها کسانى هستند که مسجدى در مدینه اختیار کردند» که هدف هاى شومى زیر این نام مقدس نهفته بودند، (وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً).(2)

آنگاه، هدف هاى آنها را در چهار قسمت زیر خلاصه مى کند:

1 ـ منظور آنها این بود که: «با این عمل ضرر و زیانى به مسلمانان برسانند» (ضِراراً).

«ضِرار» به معنى: زیان رسانیدن عمدى است، آنها در واقع درست به عکس آنچه ادعا داشتند، که هدفشان تأمین منافع مسلمانان و کمک به بیماران و از کار افتادگان است، مى خواستند با این مقدمات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را نابود، و مسلمانان را در هم بکوبند، و حتى اگر توفیق یابند نام اسلام را از صفحه جهان براندازند.

2 ـ «تقویت مبانى کفر، و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام» (وَ کُفْراً).

3 ـ «ایجاد تفرقه در میان صفوف مؤمنان» (وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ).

زیرا با اجتماع گروهى در این مسجد، مسجد «قبا» که نزدیک آن بود، و یا مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله)که از آن فاصله داشت، از رونق مى افتاد.

از این جمله ـ آن چنان که بعضى مفسران استفاده کرده اند ـ چنین بر مى آید که: نباید فاصله میان مساجد آن چنان کم باشد که، روى اجتماع یکدیگر اثر بگذارند.

بنابراین، آنها که روى تعصب هاى قومى، و یا اغراض شخصى، مساجد را در کنار یکدیگر مى سازند، و جماعات مسلمین را آن چنان پراکنده مى کنند که صفوف جماعت آنها خلوت، بى رونق و بى روح مى شود، عملى بر خلاف اهداف اسلامى انجام مى دهند.

4 ـ آخرین هدف آنها این بود که: «مرکز و کانونى براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود، و سوابق سوئش بر همگان روشن بود بسازند» (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ) تا از این پایگاه نفاق، برنامه هاى خود را عملى سازند.

عجب این است که، تمام این اغراض سوء و اهداف شوم را، در یک لباس زیبا و ظاهر فریب پیچیده بودند، «و حتى سوگند یاد مى کردند که ما جز نیکى، قصد و نظر دیگرى نداشتیم» (وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى).

و این است آئین منافقان در هر عصر و زمان، که علاوه بر استتار در پرده هاى ظاهراً زیبا، متوسل به انواع سوگندهاى دروغین، براى منحرف ساختن افکار عمومى مى شوند.

ولى قرآن اضافه مى کند: «خداوندى که از اسرار درون همه آگاه است، و غیب و شهود برایش یکسان مى باشد، گواهى مى دهد که به طور مسلّم آنها دروغگو هستند» (وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).

در این جمله، انواع تأکیدها براى تکذیب آنان به چشم مى خورد.

نخست این که: «جمله اسمیه» است.

و دیگر این که: کلمه «إِنَّ» براى تأکید است.

و نیز لام «لَکاذِبُون»، که به اصطلاح لام ابتدا و براى تأکید مى باشد.

و همچنین «کاذِبُون» به جاى «فعل ماضى» که دلیل بر استمرار و ادامه دروغگوئى آنان مى باشد.

و به این ترتیب، خداوند با شدیدترین وجهى، سوگندهاى غلیظ و شدید آنان را تکذیب مى کند!.

* * *

در آیه بعد، تأکید بیشترى روى این موضوع حیاتى کرده، به پیامبرش صریحاً چنین دستور مى دهد: «هرگز در این مسجد قیام به عبادت مکن»! و نماز مگزار! (لاتَقُمْ فیهِ أَبَداً).

بلکه به جاى این مسجد، «آن مسجدى که در روز نخست بر اساس تقوا بنا شده شایسته تر است که در آن به عبادت بایستى» (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فیهِ).

نه این مسجدى که، شالوده و اساسش از روز نخست، بر «کفر و نفاق»، بى دینى و تفرقه بنا شده است.

کلمه «أَحَقّ» (شایسته تر)، گر چه «افعل التفضیل» است، ولى، در اینجا به معنى مقایسه دو چیز در شایستگى نیامده، بلکه «شایسته» و «ناشایسته»اى را مقایسه مى کند، و این در آیات قرآن، احادیث، و سخنان روزمره نمونه هاى زیادى دارد.

مثلاً: گاه به شخص ناپاک و دزد مى گوئیم: پاکى و درست کارى براى تو بهتر است، معنى این سخن آن نیست که، دزدى و ناپاکى خوب است، ولى پاکى از آن بهتر است، بلکه، مفهومش این است: پاکى خوب، و دزدى بد و ناشایست است.

مفسران گفته اند: مسجدى که در جمله فوق به آن اشاره شده، که شایسته است پیامبر(صلى الله علیه وآله)در آن «نماز» بخواند، همان مسجد «قبا» است، که منافقان مسجد «ضرار» را در نزدیک آن ساخته بودند.

البته این احتمال نیز داده شده که: منظور، مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله)و یا همه مساجدى است که، بر اساس «تقوا» بنا شود، ولى با توجه به تعبیر «أَوَّلِ یَوْم» (از روز نخست)، و با توجه به این که مسجد «قبا»، نخستین مسجدى بود که در «مدینه» ساخته شد،(3) احتمال اول مناسب تر به نظر مى رسد، هر چند این کلمه با مساجدى همچون مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز سازگار است.

سپس قرآن اضافه مى کند: علاوه بر این که این مسجد از اساس بر شالوده «تقوا» گذارده شده، «گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند، که دوست مى دارند خود را پاکیزه نگه دارند، و خدا پاکیزگان را دوست مى دارد» (فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ).

در این که منظور از این پاکیزگى، پاکیزگى ظاهرى و جسمانى، یا معنوى و باطنى است، در میان مفسران گفتگو است، در روایتى که در تفسیر «تبیان» و «مجمع البیان»، در ذیل این آیه از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل شده چنین مى خوانیم: به اهل مسجد «قبا» فرمود: ماذا تَفْعَلُونَ فِی طُهْرِکُمْ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قَدْ أَحْسَنَ عَلَیْکُمُ الثَّناءَ، قالُوا نَغْسِلُ أَثَرَ الْغائِطِ:

«شما به هنگام پاک ساختن خود، چه کارى انجام مى دهید که خداوند این چنین شما را مدح کرده است؟ عرض کردند: ما اثر مدفوع را با آب مى شوئیم».(4)

روایاتى به همین مضمون از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است،(5) ولى همان گونه که بارها اشاره کرده ایم، این گونه روایات، دلیل بر منحصر بودن مفهوم آیه به این مصداق نیست، بلکه همان گونه که ظاهر اطلاق آیه گواهى مى دهد، طهارت در اینجا معنى وسیعى دارد، که هر گونه پاک سازى روحانى از آثار شرک و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به کثافات را شامل مى شود.

* * *

در سومین آیه مورد بحث، مقایسه اى میان دو گروه به عمل آورده است: مؤمنان، که مساجدى همچون مسجد «قبا» را بر پایه تقوا بنا نمودند، با منافقانى که شالوده آن مسجد دیگر را بر کفر، نفاق، تفرقه و فساد قرار مى دادند.

نخست مى گوید: «آیا کسى که بناى آن مسجد را، بر پایه تقوا و پرهیز از مخالفت فرمان خدا، و جلب خشنودى او نهاده است بهتر است، یا کسى که شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در کنار دوزخ نهاده، که به زودى در آتش جهنم فرو مى ریزد»! (أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوان خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُف هار فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ).

«بُنْیان» مصدرى است به معنى «اسم مفعول»، یعنى: بنا و ساختمان، و «شَفا» به معنى لبه چیزى است، و «جُرُف» به معنى «حاشیه» نهر و یا چاه است، که آب زیر آن را خالى کرده باشد، و «هار» به معنى شخص یا ساختمان سستى است که در حال سقوط است.

تشبیه فوق با نهایت روشنى و وضوح، بى ثباتى و سستى کار منافقان، و استحکام و بقاى کار اهل ایمان، و برنامه هاى آنها را روشن مى سازد.

مؤمنان به کسى مى مانند که، براى بناى یک ساختمان، زمین بسیار محکمى را انتخاب کرده، و آن را از شالوده با مصالحى پر دوام و مطمئن بنا مى کند، اما منافقان به کسى مى مانند که، ساختمان خود را بر لبه رودخانه اى که سیلاب زیر آن را به کلى خالى کرده، و هر آن در معرض سقوط است مى سازد، همان گونه که نفاق، ظاهرى دارد و فاقد محتوا، چنین ساختمانى نیز ظاهرى دارد بدون پایه و شالوده.

این ساختمان هر آن، ممکن است فرو ریزد، مکتب اهل نفاق نیز هر لحظه ممکن است باطن خود را نشان دهد، و به رسوائى بیانجامد.

پرهیزگارى و جلب رضاى خدا، یعنى هماهنگى با واقعیت، و همگامى با جهان آفرینش و نوامیس آن، بدون شک عامل بقا و ثبات است.

اما نفاق، یعنى: بیگانگى با واقعیت ها و جدائى از قوانین آفرینش، بدون تردید عامل زوال و فناست.

و از آنجا که گروه منافقان، هم به خویشتن ستم مى کنند و هم به جامعه، در پایان آیه مى فرماید: «خداوند ظالمان را هدایت نمى کند» (وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ).

همان گونه که بارها گفته ایم: «هدایت الهى»، یعنى فراهم ساختن مقدمات براى رسیدن به مقصد، تنها شامل حال گروهى مى شود که، شایستگى، استحقاق و آمادگى آن را داشته باشند، اما ظالمانى که از این شایستگى دورند، هرگز مشمول چنین لطفى نخواهند بود; زیرا خداوند حکیم است، و مشیت و اراده اش بر روى حساب.

* * *

در آخرین آیه، اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان کرده، مى گوید: آنها چنان در کار خود سرسختند، در نفاق سرگردان، و در تاریکى و ظلمت کفر حیرانند که، حتى «بنائى را که خودشان بر پا کردند، همواره به عنوان یک عامل شک و تردید، یا یک نتیجه شک و تردید، در قلوب آنها باقى مى ماند، مگر این که دل هاى آنها قطعه، قطعه شود و بمیرند» (لایَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی قُلُوبِهِمْ إِلاّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ).

آنها در یک حالت حیرت و سرگردانى دائم به سر مى برند، و این کانون نفاق و مسجد «ضرار»ى که بر پا کرده، به صورت یک عامل لجاجت و تردید، در روح آنها همچنان باقى مى ماند، هر چند آن بنا را پیامبر بسوزاند و ویران کند، گوئى نقش آن از دل پر تردیدشان زائل نمى گردد.

و سرانجام مى فرماید: «و خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ).

اگر به پیامبرش دستور مبارزه و در هم کوبیدن چنین بناى ظاهراً حق به جانبى را داد; به خاطر آگاهى از نیات سوء بناکنندگان، و باطن و حقیقت این بنا بود، این دستور عین حکمت، و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد، نه یک قضاوت عجولانه بود، و نه زائیده یک هیجان و عصبانیت.

* * *

نکته ها:

1 ـ درس بزرگ

داستان «مسجد ضرار»، درسى است براى عموم مسلمانان در سراسر تاریخ زندگیشان، گفتار خداوند و عمل پیامبر(صلى الله علیه وآله)، به روشنى نشان مى دهد: مسلمانان هرگز نباید آن چنان ظاهربین باشند که، تنها به قیافه هاى حق به جانب نگاه کنند، و از اهداف اصلى بى خبر و بر کنار مانند.

مسلمان کسى است که: نفاق و منافق را در هر زمان، در هر مکان، و در هر لباس و چهره بشناسد، حتى اگر در چهره دین و مذهب، و در لباس طرفدارى از قرآن و مسجد بوده باشد!

استفاده از «مذهب بر ضد مذهب»، چیز تازه اى نیست، همواره راه و رسم استعمارگران، و دستگاه هاى جبار، و منافقان، در هر اجتماعى این بوده که: اگر مردم گرایش خاصى به مطلبى دارند، از همان گرایش براى اغفال، و سپس استعمار آنها استفاده کنند، و حتى از نیروى مذهب بر ضد مذهب کمک بگیرند.

اصولاً فلسفه ساختن پیامبران قلابى، و مذاهب باطل همین بوده، که از این راه، گرایش هاى مذهبى مردم را در مسیر دلخواهشان بیندازند.

بدیهى است در محیطى مانند «مدینه»، آن هم در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)، با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن، مبارزه آشکار بر ضد اسلام ممکن نبود، و آنچه انجام شده و شکست خورده بود، دلیل آن بود، بلکه باید لامذهبى را در لفّافه مذهب، و باطل را در لباسِ حق، بپیچند و عرضه کنند، تا مردم ساده دل جذب شوند، و نیّات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد.

ولى مسلمان راستین کسى نیست که، آن چنان سطحى باشد که فریب این گونه ظواهر را بخورد، باید با دقت در عوامل، و دست هائى که براى این گونه برنامه ها شروع به کار مى کند، و بررسى قرائن دیگر، به ماهیت اصلى پى ببرد، و چهره باطنى افراد را در پشت چهره ظاهرى ببیند.

مسلمان کسى نیست که، هر ندائى از هر حلقومى برخاست، همین اندازه که ظاهراً حق به جانب باشد بپذیرد و به آن لبیک گوید.

مسلمان کسى نیست که، هر دستى به سویش دراز شد آن را بفشارد، و هر حرکت ظاهراً دینى را مشاهده کرد با آن همگام شود، و هر کسى پرچمى به نام مذهب برافراشت، پاى آن سینه زند، و هر بنائى به نام مذهب ساخته شد به سوى آن جذب گردد.

مسلمان باید هوشیار، آگاه، واقع بین، آینده نگر و اهل تجزیه و تحلیل در همه مسائل اجتماعى باشد.

«دیوها» را در لباس «فرشته» بشناسد، «گرگ ها» را در لباس «چوپان» تشخیص دهد، و خود را براى مبارزه با این دشمنان دوست نما آماده سازد.

یک اصل اساسى در اسلام این است که: باید قبل از همه چیز، نیّات بررسى شود، که ارزش هر عمل بستگى به نیّت آن دارد، نه به ظاهر آن، گر چه نیّت، یک امر باطنى است، اما ممکن نیست کسى نیتى در دل داشته باشد، ولى اثر آن در گوشه و کنار عملش ظاهر نشود، هر چند در پرده پوشى، فوق العاده استاد و ماهر باشد.

و از اینجا پاسخ این سؤال روشن مى شود که: چرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آن عظمت مقام، دستور داد: مسجد، یعنى خانه خدا را آتش بزنند؟! و مسجدى که یک ریگ آن را نمى توان بیرون برد، ویران سازند؟! و مکانى را که اگر آلوده شود باید فوراً تطهیر کنند، مزبله گاه شهر سازند؟!

پاسخ همه این سؤال ها یک مطلب است، و آن این که: مسجد «ضرار»، مسجد نبود، در واقع بتخانه بود، مکان مقدس نبود، کانون تفرقه و نفاق بود، خانه خدا نبود بلکه خانه شیطان بود، و هرگز اسم و عنوان ظاهرى و ماسک ها، واقعیت چیزى را دگرگون نمى سازد.

این است درس بزرگى که داستان «مسجد ضرار»، به همه مسلمانان براى همه اعصار و قرون مى دهد.

از این بحث، این موضوع نیز روشن مى شود که: اهمیت اتحاد در میان صفوف مسلمین در نظر اسلام به قدرى زیاد است که، حتى اگر ساختن مسجدى در کنار مسجد دیگر، باعث ایجاد تفرقه، اختلاف و شکاف در میان صفوف مسلمانان گردد، آن مسجد تفرقه انداز، نامقدس است.

* * *

2 ـ نفى به تنهائى کافى نیست!

دومین درسى که از آیات فوق مى گیریم این است: خداوند در این آیات به پیامبر(صلى الله علیه وآله)دستور مى دهد: در مسجد «ضرار» نماز نخوان! بلکه در مسجدى که بر شالوده تقوا بنا شده است، نماز بخوان!

این «نفى» و «اثبات» که از شعار اصلى اسلام، «لا إِلهَ إِلاَّ اللّه»، تا برنامه هاى بزرگ و کوچک دیگر، همه جلوه هاى آن است، این واقعیت را بیان مى کند که: همیشه در کنار هر نفى، باید اثباتى باشد، تا جامه عمل به خود بپوشد.

اگر ما مردم را از رفتن به مراکز فساد نهى مى کنیم، باید در مقابل آن، کانون هاى پاکى براى اجتماع و ارضاى روح زندگى گروهى بسازیم.

اگر از تفریحات ناسالم جلوگیرى مى کنیم، باید وسائل تفریحات سالمى فراهم سازیم.

اگر از مدارس استعمارى نهى مى کنیم، باید فرهنگى سالم و مراکزى پاک براى آموزش و پرورش تشکیل بدهیم.

اگر بى عفتى را محکوم مى سازیم، باید وسائل «ازدواج» آسان در اختیار جوانان بگذاریم.

آنها که، تمام قدرت خود را در «نفى» به کار مى اندازند، و در برنامه هایشان خبرى از «اثبات» نیست، یقین داشته باشند، نفیشان هم کمتر به جائى خواهد رسید.

زیرا این سنت آفرینش است، که باید همه غرائز و احساسات را، از طریق صحیح اشباع کرد; چرا که این، برنامه مسلّم اسلام است: «لا» باید با «إِلاّ» توأم گردد، تا از آن توحیدى حیات بخش متولد شود.

و این درسى است که، متأسفانه بسیارى از مسلمانان آن را به دست فراموشى سپرده اند، و باز هم شکایت مى کنند; چرا برنامه هاى اسلامى پیش نمى رود، در حالى که برنامه اسلام منحصر به نفى نیست، آن چنان که آنها خیال مى کنند. اما اگر نفى و اثبات را با هم قرین مى ساختند، پیشرفتشان حتمى بود.

* * *

3 ـ دو شرط اساسى

سومین درس ارزنده اى که از جریان «مسجد ضرار»، و آیات فوق فرا مى گیریم این است که: یک کانون فعال و مثبت دینى و اجتماعى، کانونى است که از دو عنصر مثبت تشکیل گردد.

نخست شالوده و هدف آن از آغاز پاک باشد (أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْم).

و دیگر این که، حامیان و پاسدارانش، انسان هائى پاک، درستکار، با ایمان و مصمّم باشند (فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا).

از میان رفتن هر یک از این دو رکن اساسى، باعث فقدان نتیجه، و نرسیدن به مقصد است.

* * *


1 ـ «مجمع البیان»، تفسیر «ابوالفتوح رازى»، تفسیر «المنار»، تفسیر «المیزان»، تفسیر «نور الثقلین»، و کتب دیگر ـ «بحار الانوار»، جلد 21، صفحه 252، باب 30، قصة أبى عامر الراهب و مسجد الضرار و فیه ما یتعلق بغزوة تبوک، و صفحات 253، 255 و 263.

2 ـ گر چه مفسران درباره ترکیب این جمله از نظر ادبى نظرات مختلفى داده اند، ولى، ظاهر این است که: این جمله عطف است بر جمله هاى گذشته که در مورد منافقان مى باشد، و تقدیر آن چنین است: «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً...».

3 ـ «کامل ابن اثیر»، جلد دوم، صفحه 107 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 5، صفحه 285، حدیث 6562، و جلد 14، صفحات 352 و 356 (چاپ آل البیت).

4 ـ «بحار الانوار»، جلد 21، صفحه 254، و جلد 80، صفحه 344، و جلد 97، صفحه 212 ـ «عوالى اللآلى»، جلد 2، صفحه 12 (انتشارات سیّد الشهداء) ـ «فقه القرآن»، جلد 1، صفحه 67 (کتابخانه آیة اللّه مرعشى نجفى).

5 ـ «بحار الانوار»، جلد 21، صفحات 255 و 256، و جلد 77، صفحه 205، و جلد 80، صفحه 344 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 1، صفحه 357 (چاپ آل البیت).