التوبة

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ ۚ قُل لَّا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ ۚ وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 94 سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ ۖ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ ۖ إِنَّهُمْ رِجْسٌ ۖ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ 95 يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ ۖ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَرْضَىٰ عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ 96 الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ 97 وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ ۚ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ 98 وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ ۚ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ ۚ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 99

97الأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاّ یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ

98وَ مِنَ الأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ

99وَ مِنَ الأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُبات عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ

 

ترجمه:

97 ـ بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است; و به ناآگاهى از حدود و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند; و خداوند دانا و حکیم است!

98 ـ گروهى از (این) اعراب بادیه نشین، چیزى را که (در راه خدا) انفاق مى کنند، غرامت محسوب مى دارند. و انتظار حوادث دردناکى براى شما مى کشند; حوادث دردناک براى خود آنهاست; و خداوند شنوا و داناست!

99 ـ گروهى (دیگر) از عرب هاى بادیه نشین، به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند; و آنچه را انفاق مى کنند، مایه تقرّب به خدا، و دعاى پیامبر مى دانند; آگاه باشید اینها مایه تقرّب آنهااست! خداوند به زودى آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت; به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است!

 

تفسیر:

بادیه نشینان سنگدل و با ایمان

در این آیات سه گانه ـ به تناسب بحث هائى که درباره منافقان «مدینه» گذشت ـ پیرامون حال منافقان بادیه نشین، و نشانه ها و افکار آنها، و همچنین درباره مؤمنان مخلص و راستین بادیه، گفتگو شده است.

شاید به این علت که: به مسلمانان هشدار دهد، چنین نپندارند که منافقان، تنها همان گروهى هستند که در «مدینه» ساکنند، بلکه منافقان بادیه نشین، از آنها خشن ترند، و به گواهى تاریخ اسلام، مسلمانان بارها مورد هجوم این گروه واقع شده بودند، مبادا پیروزى هاى پى در پى لشکر اسلام سبب شود، که آنها این خطر را نادیده بگیرند.

به هر حال، در آیه نخست مى فرماید: «اعراب بادیه نشین (به حکم دورى از تعلیم و تربیت، و نشنیدن آیات الهى و سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)) کفر و نفاقشان شدیدتر است» (الأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً).

باز به همین دلیل، «به جهل و بى خبرى از حدود فرمان ها، و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده است، سزاوارترند» (وَ أَجْدَرُ أَلاّ یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ).

«اعراب» از کلماتى است که معنى جمعى دارد، و مفردى براى آن از نظر لغت عرب نیست، و چنان که ائمه لغت مانند: مؤلف «قاموس»، «صحاح»، «تاج العروس» و دیگران گفته اند: این کلمه، تنها به عرب هاى بادیه نشین اطلاق مى شود، و هنگامى که معنى مفرد آن را اراده کنند، همین کلمه را با «یاء نسبت»، به صورت «اعرابى» به کار مى برند.

بنابراین، بر خلاف آنچه بسیارى تصور مى کنند، «اعراب» جمع «عرب» نیست بلکه به معنى عرب هاى بادیه نشین است.

«أَجْدَر» از ماده «جدار» به معنى دیوار است، سپس به هر چیز مرتفع و شایسته اطلاق شده است، به همین جهت «أَجْدَر» معمولاً به معنى شایسته تر استعمال مى شود.

و در پایان آیه مى فرماید: «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ).

یعنى: اگر درباره عرب هاى بادیه نشین چنین داورى مى کند، روى تناسب خاصى است که محیط آنها، با این گونه صفات دارد، و از روى علم و حکمت این معنى را اعلام مى دارد.

* * *

و در آیه بعد، براى این که چنین توهمى پیدا نشود که: همه اعراب بادیه نشین، و یا همه بادیه نشینان، داراى چنین صفاتى هستند، به دو گروه مختلف آنها اشاره مى کند.

نخست مى گوید: «گروهى از این عرب هاى بادیه نشین، کسانى هستند که بر اثر نفاق یا ضعف ایمان، هنگامى که چیزى را در راه خدا انفاق کنند، آن را ضرر و زیان و غرامت محسوب مى دارند» (وَ مِنَ الأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً)، نه یک موفقیت و پیروزى و تجارت پر سود.(1)

و دیگر از صفات آنها این است که: «همواره در انتظار این هستند، بلاها و مشکلات شما را احاطه کند، و تیره روزى و ناکامى به سراغ شما بیاید» (وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ).

«دَوائِر» جمع «دائره» و معنى آن معروف است، ولى «عرب» به حوادث سخت و دردناک، که انسان را احاطه مى کند نیز، دائره و در حال جمعى «دوائر» مى گوید.

در واقع آنها افرادى تنگ نظر، بخیل و حسودند، بخل آنها سبب مى شود، هر گونه خدمت مالى در راه خدا را غرامت بپندارند، و حسادتشان موجب این مى شود که، همیشه در انتظار بروز مشکلات، گرفتارى ها و مصائب براى دیگران باشند، سپس اضافه مى کند:

«حوادث دردناک براى خود آنها است» (عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).(2)

آنها نباید در انتظار بروز مشکلات و نزول بلاها بر شما باشند; چرا که این مشکلات، ناکامى ها و بدبختى ها، تنها به سراغ این گروه منافق بى ایمان، جاهل، نادان، تنگ نظر و حسود مى رود.

سرانجام، آیه را با این جمله که: «خداوند شنوا و دانا است» پایان مى دهد (وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ).

هم سخنان آنها را مى شنود و هم از نیات و مکنون ضمیر آنها، آگاه است.

* * *

در آخرین آیه، به: مؤمنان با اخلاص بادیه نشین اشاره کرده مى گوید: «اما گروهى از این عرب هاى بادیه نشین کسانى هستند که، ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند» (وَ مِنَ الأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ).

به همین دلیل، هیچ گاه انفاق در راه خدا را، غرامت و زیان نمى دانند، بلکه با توجه به پاداش هاى وسیع الهى در این جهان و سراى دیگر، «این کار را وسیله نزدیکى به خدا، و مایه توجه و دعاى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که افتخار و برکت بزرگى است مى شمارند» (وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُبات عِنْدَ اللّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ).

در اینجا خداوند، این طرز فکر آنها را با تأکید فراوان تصدیق مى کند، و مى فرماید: «آگاه باشید این انفاق ها، به طور قطع، مایه تقرّب آنها در پیشگاه خداوند است» (أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ).

و به همین دلیل، «خدا آنان را به زودى در رحمت خود وارد مى سازد» (سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فی رَحْمَتِهِ).

و اگر لغزش هائى از آنها سرزده باشد، به خاطر ایمان و اعمال پاکشان، آنها را مى بخشد; زیرا «خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ).

تأکیدهاى پى در پى که در این آیه دیده مى شود، راستى جالب است، کلمه «أَلا» و «إِنَّ» که هر دو براى بیان تأکید مى باشند.

و پس از آن، جمله «سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فی رَحْمَتِهِ»، مخصوصاً با توجه به «فِى» که ورود و غوطهور شدن در رحمت الهى را مى رساند.

و سرانجام، جمله آخر، که با «إِنَّ» و دو صفت از صفات مهرآمیز خدا (غفور و رحیم) را ذکر مى کند، همه بیان کننده نهایت لطف و رحمت خدا، درباره این گروه است.

شاید به این جهت که این گروه، با محروم بودن از تعلیم و تربیت، و عدم دسترسى کافى به آیات الهى، و سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، باز از جان و دل اسلام را پذیرا شده اند، و با نداشتن امکانات مالى (چنان که وضع بادیه نشینان ایجاب مى کند)، از «انفاق» در راه خدا خوددارى نمى کنند.

بنابراین، شایسته هر گونه تقدیر و تشویق اند، بیش از آنچه شهرنشینان متمکّن، شایستگى دارند.

مخصوصاً، توجه به این نکته لازم است که: در مورد «اعراب منافق» جمله «عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ» ـ که نشان دهنده احاطه بدبختى ها به آنها است ـ به کار رفته، اما در مورد «اعراب با ایمان و فداکار» کلمه «فی رَحْمَتِهِ» که بیانگر احاطه رحمت الهى به آنها است.

یکى، در رحمت خداوند غوطهور است، و دیگرى را، بدبختى ها احاطه کرده است!

* * *

نکته ها:

1 ـ اجتماعات شکوهمند

از آیات فوق، اهمیتى را که اسلام، به جامعه هاى بزرگ و مراکز پرجمعیت تر مى دهد روشن مى شود، جالب این که، اسلام از محیطى عقب افتاده برخاست، محیطى که بوئى از تمدن در آن به مشام نمى رسید، اما اهمیت خاصى، براى عوامل سازنده تمدن قائل است، مى گوید: آنها که در نقاط دورافتاده از شهر زندگى مى کنند، حتى از نظر ایمان و معلومات مذهبى، عقب ترند.

چرا که آنها، امکانات کافى براى تعلیم و تربیت، در اختیار ندارند.

لذا، در «نهج البلاغه» مى خوانیم: «على»(علیه السلام) فرمود: وَ الْزَمُوا السَّوادَ الأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللّهِ مَعَ الْجَماعَةِ: «به مراکز بزرگ بپیوندید; زیرا دست خدا همراه جماعت است».(3)

امام توجه مى دهد که آنچه اکثریت جمعیت مؤمن و واقع بین پذیرفته اند، مایه پیشرفت است باید به آنها پیوست و از تکروى دورى جست.

بنابراین، مفهوم این سخن آن نیست که، همه مردم رو به سوى شهرها آورند، و روستاها را که مایه آبادى شهرها است، به ویرانى بکشانند، بلکه به عکس، باید علم و دانش شهر را به روستا برد، و براى تقویت اصول تعلیم و تربیت، و پایه هاى دین و ایمان، و بیدارى و آگاهى آنان، کوشش و تلاش کرد و با ایجاد مرکزیت براى روستاها و ایجاد امکانات، آنچنان تلاش نمود که علم و آگاهى کافى در آنجا رونق گیرد، و از فساد و تباهى شهرها در آن خبرى نباشد، بدین معنى که ایجاد آبادى هاى بزرگ طبق برنامه صحیح غیر از ایجاد شهرهاى پر از فساد و تباهى امروز است.

بدون شک، اگر روستانشینان را به حال خود رها کنند، و دریچه اى از علوم و دانشهاى شهرى، و آیات کتب آسمانى، و تعلیمات پیامبر(صلى الله علیه وآله) و پیشوایان بزرگ را، به سوى آنها نگشایند، «کفر و نفاق» به سرعت آنها را فرا خواهد گرفت، آنها مخصوصاً در برابر تعلیم و تربیت صحیح، پذیرش بیشترى دارند; زیرا قلب هاى صاف، و افکار دست نخورده، در میان آنان فراوان، و شیطنت ها و حیله گرى هاى شهر، در میان آنها کمتر است!

* * *

2 ـ شهریان بادیه نشین

گر چه «اعرابى» به معنى بادیه نشین است، ولى، در اخبار و روایات اسلامى، مفهوم وسیع ترى پیدا کرده، و به تعبیر دیگر: مفهوم اسلامى آن با منطقه جغرافیائى بستگى ندارد، بلکه، با طرز تفکر و منطقه فکرى مربوط است، آنها که دور از آداب و سنن، و تعلیم و تربیت اسلامى هستند ـ هر چند شهرنشین باشند ـ اعرابى اند، و بادیه نشینان آگاه و آشنا به آداب و سنن اسلامى، اعرابى نیستند و مدنى به شمار مى روند.

حدیث مشهور: مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ فَهُوَ أَعْرابِیٌّ: «هر کس از شما تفقّه در دین نکند و از آئین خود آگاه نشود، اعرابى است» که از امام صادق(علیه السلام)نقل شده، گواه روشن بر گفتار فوق است.(4)

در سخن دیگرى مى خوانیم: مِنَ الْکُفْرِ التَّعَرُّبِ بَعْدَ الْهِجْرَةِ: «تعرب بعد از هجرت، از شعب کفر است».(5)

و نیز از على(علیه السلام) در «نهج البلاغه» نقل شده، که گروهى از اصحاب عصیانگرش را مخاطب ساخته، فرمود: وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْراباً: «بدانید شما بعد از هجرت، اعرابى شدید»!(6)

در دو حدیث فوق، اعرابى شدن، نقطه مقابل «هجرت» قرار داده شده، و با توجه به این که، مفهوم وسیع هجرت نیز، جنبه مکانى ندارد، بلکه اساس آن، انتقال فکر از محور کفر به محور ایمان است، معنى اعرابى بودن نیز روشن مى شود، یعنى: بازگشت از «آداب و سنن اسلامى»، به «آداب و سنن جاهلیت».

* * *

3 ـ انفاق وسیله قرب الهى

در آیات فوق، درباره بادیه نشینان با ایمان خواندیم که: آنها انفاق خود را مایه «قرب» به خدا مى دانند، مخصوصاً این کلمه به صورت جمع ـ «قُرُبات» ـ آمده بود، که نشان مى دهد: آنها نه یک قرب، بلکه قرب ها در آن مى جویند، و شک نیست که، «قرب» و «قربت» در برابر پروردگار، به معنى نزدیکى مکانى نمى باشد، بلکه به معنى نزدیکى مقامى، یعنى رفتن به سوى او، که کمال مطلق است، و پرتوى از صفات جمال و جلالش را بر صفحه فکر و جان افکندن مى باشد.

* * *


1 ـ «مَغْرَم» همان گونه که در «مجمع البیان» آمده است، از ماده «غُرم» (بر وزن جُرْم) در اصل، به معنى ملازم چیزى بودن است، و سپس به همین تناسب، به شخص «طلبکار» و «بدهکار» که یکدیگر را رها نمى کنند، و ملازم همند، «غریم» گفته شده است.

«غرامت» نیز، به این تناسب گفته مى شود که ملازم انسان است، و تا نپردازند از او جدا نخواهد شد، به «عشق شدید» نیز «غرام» گویند; چون در روح انسان آنچنان نفوذ مى کند که، جدائى پذیر نیست، و «مَغْرَم» از نظر معنى، مساوى «غرامت» است.

2 ـ از جمله «عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ»، معنى حصر استفاده مى شود، یعنى منحصراً حوادث سوء دامان آنها را مى گیرد، و این استفاده حصر به خاطر آن است که «عَلَیْهِمْ»، که به جاى خبر است، بر مبتدا مقدم شده است.

3 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 127.

4 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 254 (مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ .ق) ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 31 ـ «منیة المرید»، صفحات 112 و 375 (انتشارات دفتر تبلیغات، 1409 هـ .ق) ـ «بحار الانوار»، جلد 1، صفحه 215.

5 ـ «کافى»، جلد 2، صفحات 276، 277، 278 و 280، دار الکتب الاسلامیة (با اندکى تفاوت) ـ «تحف العقول»، صفحه 381، تحقیق على اکبر غفارى، طبع دوم، 1404 هـ .ق، انتشارات جامعه مدرسین (به این مطلب در پاورقى، ذیل حدیث «لاتَعَرُّبَ بَعْدَ الْهِجرَةِ» اشاره شده است) ـ «بحار الانوار»، جلد 75،
صفحه 267 (به این مطلب در پاورقى، ذیل حدیث «لاتَعَرُّبَ بَعْدَ الْهِجرَةِ» اشاره شده است).

6 ـ «نهج البلاغه»، خطبه «قاصعه»، خطبه 192، ذیل بخش «لوم العصاة».